موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیله 4
تاریخ جلسه : ۱۳۸۹/۹/۳۰
شماره جلسه : ۴۱
-
بررسی ضمان کاهش ارزش پول
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۰
-
جلسه ۱۱۱
-
جلسه ۱۱۲
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
بررسی ضمان کاهش ارزش پول
قبل از تعطيلات محرم بحث ما به اينجا رسيد كه به مناسبت اينكه در اين مسئله ما بحث مثلي و قيمي را مطرح كرديم و اين بحث مهم را هم مطرح كرديم كه اگر شك كنيم يك شيئي عنوان مثلي يا قيمي را دارد؟ فروضي داشت كه آنها را هم بيان كرديم و گفتيم مناسب است اين بحث را مطرح كنيم كه آيا پول عنوان مثلي را دارد يا عنوان قيمي؟ و اين بحث ثمرهي زيادي دارد مخصوصاً در زمان ما كه ارزش پول در يك زماني ـ يعني در فاصلهي زماني كم ـ كاهش پيدا ميكند. مثلاً ارزش ده هزار تومان پنج سال پيش نسبت به الآن كمتر شده، با ده هزار تومان در پنج سال پيش ميشد پنج كيلو گوشت خريد و الآن ميشود نيم كيلو گوشت خريد و ارزش آن كمتر شده است. بحث اينكه كاهش ارزش پول آيا ضمانآور است يا خير؟ اين بايد مطرح شود، لذا اين بحث مهم و مورد ابتلا است و جايش همين جاست كه حالا كه ما بحث مثلي و قيمي را مطرح كرديم، تعريفش را هم ذكر كرديم، مورد شك آن را هم بيان كرديم و در همين پول هم بگوئيم اگر شك كرديم عنوان مثلي را دارد يا عنوان قيمي را دارد؟ همين احكامي كه براي شك در مثلي و قيمي بودن هست، همان را بيائيم مطرح كنيم.پرسش ها در این مساله
البته در پول سؤالات متعدد وجود دارد، يك بحث هم راجع به خريد و فروش پول است كه آيا ميشود پول را خريد و فروش كرد يا نه؟ خودش متعلق براي غير واقع ميشود يا نه؟ آيا مثلي بودن و قيمي بودن در اين مسئله دخالت دارد؟ يعني اگر گفتيم پول عنوان مثلي را دارد قابل خريد و فروش باشد، عنوان قيمي را دارد بگوئيم قابل خريد و فروش ـ مثلاً ـ نباشد. يا اينكه مثلي بودن و قيمي بودن در اين مسئله دخالتي ندارد، در مسئلهي جواز بيع و شراء در پول، فرقي نميكند كه ما بگوئيم پول عنوان مثلي را دارد يا اينكه عنوان قيمي را دارد، اين اصل بحث است.تاریچه کوتاهی از پیدایش پول
قبل از اينكه بحث را شروع كنيم يك تاريخ اجمالي از پولي كه امروز در دستمان هست و به عنوان پول كاغذي معروف است عرض كنيم كه اين را در كتب اقتصاد مطرح كردند، به عنوان مراحلي كه در تطور پول گذشته است. ميگويند در ابتدا معاملات به صورت كالا به كالا بوده، يك كسي در زميني گندم ميكاشته و به ديگري گندم ميداده و از او برنج ميگرفته، پنبه ميكاشته و به ديگري ميداده و از او گندم ميگرفته، هر كالايي را كه نياز داشت در مقابلش يك كالا ميداد و كالاي مورد نياز را ميگرفت، در اول تاريخ اين چنين بوده و در آن زمان اصلاً پول در كار نبوده و مبادلات كالا به كالا بوده. در زندگيِ قبيلهاي، در ابتداي زندگي بشر مسئله اين چنين بوده، آن وقت اين كالا به كالا آن موقعي كه بشر كم بودند و جمعيت بشر محدود بود، اين كالاها هم خيلي محدود بود مشكلي نداشت! تا اينكه آرام آرام مشكل پيدا كرد، جمعيت گسترش يافت و سطح كالاها افزايش پيدا كرد تا اينكه در مرحلهي دوم يك كالا محور شد، حالا در آن زمان فرش ميدادند گندم ميگرفتند، گندم ميدادند برنج ميگرفتند، برنج ميدادند پنبه ميگرفتند، پنبه ميدادند جو ميگرفتند و هر كدام از كالاها در مقابل قرار ميگرفت تا اينكه يك كالايي در مرحلهي دوم محور شد، يعني به نحوي كه در تاريخ نوشته در بعضي از كشورها «برنج» كالاي محوري شده، در برخي از كشورها «پارچه» بود. يعني آن كالاهايي كه بيشتر مورد نياز مردم بود آرام آرام محور شد مثل برنج، گندم، پارچه. اينها بيشتر از فرش مورد نياز مردم بود و اينها محور شدند. يعني هر كسي ميخواست فرش بخرد ميگفتند معادل چند كيلو برنج بده، ميخواست آجر بگيرد ميگفتند معادلش چند كيلو برنج بده، يعني همانطور كه حالا ميگوئيم چند تومان، در مرحلهي دوم تاريخ پول به اينجا رسيد كه بعضي از كالاها به منزلهي پول محور شد و همهي كالاهاي ديگر را با اينها ميسنجيدند و در هر كشوري هم يك كالايي محوريّت داشت، در يك جايي خرما محوريت داشت و در يك جايي برنج و در جاي ديگري پارچه و يا گندم.در اثر مرور زمان اين هم مواجه با مشكلاتي بود، نگهدارياش مشكل بود؛ شخصي صد مورد از كالايش را فقط با برنج معامله ميكرد، هر روز برنج زيادي در انبارش جمع ميشد و نگهدارياش مشكل بود و ممكن بود فاسد شود، تا اينكه در مرحلهي سوم پول فلزي را درست كردند. فلزاتي را در ضرابخانهها ضرب ميكردند با وزن و عيار معيني. به جاي اينكه بگويند هزار كيلو برنج ميگفتند يك دينار، اين صد درهم به منزلهي صد كيلو برنج است، آمدند پول فلزي درست كردند و اين هم براي مدّت بسيار طولاني در تاريخ بوده، مدتهاي زيادي محور براي معاملات همين پول فلزي بوده، قابليت اينكه اين پول را بردارند ذخيره كنند، اگر قبلاً كسي برنج را معامله ميكرد بايد دهها سالن بزرگ ميداشت تا اينها را نگه دارد، حالا اين پولهاي فلزي را در يك اتاقي به راحتي نگه ميداشت و حجم كمي داشت. اما اين هم مع ذلك يك اشكالاتي را پيدا كرد تا زماني كه انقلاب صنعتي شد و مسئلهي پول كاغذي مطرح شد. پول فلزي براي مبادلههاي در اين انقلاب صنعتي كافي نبود و به فكر اين افتادند كه پول كاغذي را درست كنند كه از آن تعبير به پول تحريري هم ميكنند، هر كشوري براي خودش يك پول كاغذي درست كرد و آنچه كه الآن موجود است همين پول كاغذي است، اين تطوّر پول كه اول كالا به كالا بود، بعد پول كالايي درست شد، بعد پول فلزي درست شد، بعد هم پول كاغذي و پول تحريري درست شد. بحث مهمي كه در اقتصاد دارند این است كه آيا اين پول كاغذي ماليّت دارد يا نه؟
آيا عنوان مال را دارد يا نه؟ آنچه كه تحقيق در مسئله است این است كه خود اين پول ماليّت دارد، منتهي ماليّت اعتباري دارد. گندم ماليّت حقيقي دارد، ارزش دارد و خودش قابليت اثري است و اثر تكويني دارد، انسان وقتي گندم را بخورد سير ميشود ولي اگر هزار كيلو پول بخورد سير نميشود چون اثري ندارد. پول مال است اما اعتباراً، يعني يك قدرت و دولتي آمده اين را به عنوان مال قرار داده. بحثي كه در خود پول در كتب اقتصاد مطرح ميكنند این است كه آيا بگوئيم ارزش اين پول به آن قدرت خريد است؟ به آن پشتوانهي منابعي است كه اين كشور دارد؟ پشتوانهي نفت دارد، پشتوانهي طلا دارد. اين نظريه هم در حقيقت در اقتصاد امروز رد شده، براي اينكه هيچ اقتصادداني نميآيد بگويد اين ده هزار تومان به اندازهي چقدر طلا يا نفت است! خود دولت در سطح جهاني و جامعه اعتبار دارد و آمده براي اين كاغذ ارزش قائل شده و اعتبار به آن داده. ممكن است يك دولتي هيچ منبعي نداشته باشد، نه نفت داشته باشد و نه طلا، مثل دولت انگلستان كه هيچ يك از اينها را ندارد اما پول آن اعتبار دارد چون خودِ دولتش اعتبار دارد، يعني ارزش پول به آن پشتوانهاي نيست كه برايش وجود دارد، بگوئيم اگر دولت طلا زياد دارد پولش ارزش دارد، وقتي طلايش كم ميشود ارزش پول آن هم كم ميشود، هر پولي معادل يك مقداري از اين طلايي است كه دارد، معادل يك مقدار از اين نفتي است كه دارد! پول عنوان ماليّت را دارد منتهي مال اعتباري است، مالي است كه ارزش اعتباري دارد.
تعریف مال
اينجا ما بايد يك پرانتزي باز كنيم راجع به اينكه چه چيز مال است و اصلاً تعريف مال چيست؟ دو تا تعريف در كلمات فقها وجود دارد، يكي این است كه «المال ما يبذل بازائه مالٌ» مال چيزي است كه در مقابلش مال داده ميشود، اين تعريف دوري است، نقل كلام اين است كه اين مال دوم يعني چه؟ ما ميخواهيم مال را تعريف كنيم! لذا بعضيها آمدند گفتند مال آنست كه مورد رغبت عقلاست، عقلا نسبت به آن رغبت دارند، يعني منفعت و خصوصيتي در آن وجود دارد كه آن خصوصيت منشأ براي رغبت عقلا ميشود، اگر ما آمديم مال را اينطوري معنا كرديم؛ فرق بين تعريف اول و دوم در همين ظاهر ميشود، اگر گفتيم مال آنست كه يبذل بازائه مالٌ، عنوان ماليّت يك امر اعتباري ميشود، بگوئيم هر وقت در جامعه در مقابل اين شيء پول دادند ميشود مال، اگر ندادند ديگر مال نيست! اگر عرف و مردم در مقابل اين فرش پول دادند اين فرش ميشود مال،اگر گفتند ما در مقابل اين پول نميدهيم مال نيست! اما روي تعريف دوم و بيان دوم ماليّت يك وصف حقيقيِ براي شيئ است كه ميگوييم در اين شيئ يك خصوصيتي وجود دارد كه مورد رغبت عقلاست، عقلا نوعاً رغبت ميكنند، اما به خاطر آن خصوصيتي كه در آن وجود دارد. روي اين بيان مال و ماليّت يك امر اعتباري نميشود بلكه يك امر حقيقي است، در نتيجه ماليّت گندم و جو و برنج امر حقيقي است چون خودشان ارزش دارند، در آن خصوصيتي وجود دارد كه مورد رغبت عقلاست و عقلا به آن رغبت ميكنند. روي اين بيان ميگوئيم اگر يك چيزي خودش ارزش ذاتي ندارد اما دولتي ميآيد براي آن ارزش اعتبار ميكند و بعد از اعتبار آن دولت عقلا به اين رغبت پيدا ميكنند، شما الآن پولهاي موجود را ببينيد، همهي عقلا به آن رغبت دارند، اگر امشب دولت اعلام كند كه اين ده هزار توماني ديگر اعتبار ندارد كسي به آن رغبت ندارد.منشأ اين رغبت، اعتباري است كه دولت كرده، لذا ماليّت پول ميشود يك امر اعتباري و يك امر واقعي نيست. به نظر ما تعريف اول كه بگوئيم «المال ما يبذل بازائه مال» اصلاً تعريف درستي نيست، دوري است و دور آن هم واضح است. اينجا از تعريف دوم اختيار ميكنيم يك نتيجهي ديگري ميخواهيم بگيريم؛ پس نتيجهي اول اين شد كه طبق تعريف اول ماليّت همهي اشياء اعتباري است، چرا؟ هر وقت عقلا در مقابلش پول دادند ميشود مال و اگر ندادند مال نيست! اما طبق تعريف دوم ميگوئيم نه! عقلا چه پولي بدهند و چه ندهند، يك خصوصيّتي در اين شيء وجود دارد كه اين خصوصيت مورد رغبت عقلاست، اصلاً عقلا به خاطر اين خصوصيت رغبت به اين شيء پيدا ميكنند، لذا ماليّت يك امر واقعي ميشود. ما از اينجا يك مطلبي را كه در فقه خيلي شايع است و شما از مكاسب هم در ذهنتان هست، ميخواهيم يك خط بطلان رويش بكشيم. و آن این است كه اينكه بگوئيم يك چيزي مال عُرفي است و مال شرعي نيست، مال شرعي است و مال عُرفي نيست غلط است! يك شيء ماليّت و ارزش ذاتي دارد، و اين بين عرف و شرع فرق نميكند، مال است. شارع وقتي ميآيد ميگويد الخمر حرام يا معاملهي خمر را باطل ميكند، شما در مكاسب ميبينيد ميگويد «لأنّه ليس بمالٍ شرعاً» چون خمر شرعاً مال نيست! ما حرفمان اين است كه شارع نميتواند ماليّت را از خمر بگيرد، خمر يك ارزش و خصوصيتي دارد و مورد رغبت عقلا هم هست منتهي شارع در دين خودش گفته من اجازه نميدهم از اين استفاده كنيد، اينكه اجازهي استفاده نميدهد دليل بر اين نيست كه اين مال نيست! مال هست، شارع نميتواند ماليت را از مالي سلب كند كما اينكه نميتواند ماليّت را به يك شيئي بدهد و شارع بگويد من ميگويم اين مال است! ماليّت يك خصوصيّت و ويژگي در ذات يك شيئ است كه مورد رغبت عقلاست، هميشه هم هست! شما ببينيد خون در يك زماني مورد معامله واقع نميشده، الآن معامله ميشود، نميتوانيم بگوئيم خون يك زماني مال نبوده اما الآن مال است، اصلاً اين حرف را اگر كسي يك مقداري دقّت كند به نظر من «مما يضحك به الثكلي» ميشود، يعني چه خون يك زماني مال نبوده و الآن مال است!
خاك يك زماني مال نبوده و الآن مال است، يا يك چيزهايي در زمان ما ممكن است بگوئيم الآن مال نيست و ده سال ديگر بشود مال، اين مال است. منتهي گاهي انسان به خصوصيّت آن واقف نيست و علم به ماليّت اين ندارد، جهل دارد نسبت به اينكه «هذا مالٌ» گاهي اوقات هست كه اين جهل تبديل به علم ميشود و به ماليّـت اين شيئ علم پيدا ميكند، علم و جهل وجود دارد اما ماليّت يك امري است كه در ذات يك شيئ وجود دارد آن هم مربوط به خصوصيتي است كه در آن شيئ است، آن خصوصيت قابليت اين را دارد كه عقلا به آن رغبت كنند، حالا عقلا گاهي علم دارند رغبت هم ميكنند و گاهي علم ندارند و رغبت نميكنند. همانطور كه شارع نميتواند نفي خمريت كند نميتواند نفي ماليّت آن را كند مثلاً در باب ربا، آيا ربا سود است يا نيست؟ مسلماً هست، زياده مسلم است، شارع نميتواند بگويد اين «زياده» نيست، البته در قرآن هم داريم كه «لا يربوا» يعني لا يربوا بحسب الواقع، عند الله به حسب ظاهر يربوا، كسي كه ربا ميخورد اموالش زياد ميشود اما لا يربوا عند الله. اين عرضي كه ما داريم ثمرات متعددي دارد؛ فقها يك بحثي دارند، آنجايي كه مسئله ي سقوط از ماليّت را مطرح ميكنند، در تابستان براي «يخ» پول ميپردازند ولي در زمستان هيچ پولي نميدهند!
نظری ثبت نشده است .