درس بعد

کتاب البیع بر اساس تحریر الوسیله 4

درس قبل

کتاب البیع بر اساس تحریر الوسیله 4

درس بعد

درس قبل

موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیله 4


تاریخ جلسه : ۱۳۸۹/۱۲/۲۱


شماره جلسه : ۷۹

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • توضیح جمع پنجم بین روایات

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


توضیح جمع پنجم بین روایات

عرض كرديم كه در ميان اين جمع‌هايي كه در اين بحث مطرح شده اقرب اين وجوه همين است كه كثيري از بزرگان معاصر اين جمع را پذيرفتند كه بگوئيم روايت اولي را حمل كنيم بر آنجايي كه اين دراهم از ماليّت ساقط شده به طور كلي و روايت ثانيه را حمل كنيم بر آنجايي كه دراهم از رواج نيفتاده، فقط يك مقداري نقصان قيمت پيدا كرده، اين جمع مبتني است بر اينكه در اين كلمه اسقطها يك تصرفي بشود، اسقطها در روايت دوم ظهور اولي‌اش در اين است كه به طور كلي از رواج ساقط شده، اما اگر بخواهيم اين جمع را انجام بدهيم، بگوئيم اين اسقطها يعني اسقطَ يك مقداري تغيير در ماليّت در آن ايجاد شده، بگوئيم مقصود اين است كه يك مقداري تغيير از نظر ماليّت در آن ايجاد شده اين كاملاً برخلاف ظاهر اين روايت دوم است، اين اولاً. و ثانياً آن روايت سوم را چكار بايد بكنيم؟ در روايت سوم هم كلمه‌ي اسقَطَ دارد و هم أو تغيّرت دارد و هم لا يباع بها شيءٌ دارد، ظاهر اين روايت سوم ـ البته بر فرضي كه آن اشكال امام(رضوان الله عليه) را كنار بگذاريم و بگوئيم اين عنوان روايت را دارد، مضمره هست اما فتواي صفوان نيست ـ ما در همان ابن عزينه قرائني پيدا كرديم بر اينكه فتواست، راوي اگر يك مطلبي را نقل كرد ظهور اوّلي‌اش بر اين است كه اين روايتي را دارد نقل مي‌كند، اگر ما بخواهيم بگوئيم كه اين فتواست، قرائن لازم دارد، اينكه امام فرمودند مجرّد يك احتمال است، اين احتمال در همه‌ي مضمرات داده مي‌شود، اگر ما بخواهيم به صرف اين احتمال عمل كنيم، در تمام مضمرات اصل اين احتمال وجود دارد، بنابراين براي فتوا و اينكه اين عنوان فتوا را دارد، ما قرينه لازم داريم و اينجا قرينه‌ي روشني بر اينكه اين فتواست نداريم و صفوان هم چون مضمرش صفوان است و او لا ينقل إلا عن الامام(عليه السلام)، اين روايت را ما مي‌پذيريم.

روايت اين است «عن رجلٍ استقرض دراهم من رجل و سقطَت تلك الدراهم أو تغيّرت و لا يباع بها شيءٌ» سقطَت با تغيّرت، معناي اولش اين است كه سلطان آمده او را از اعتبار انداخته و تغيّرت يعني اين درهم اينقدر مورد استفاده قرار گرفته كه حالا شكسته شده، تغييري در آن به وجود آمده و قدر جامع هر دو اين است كه لا يباع بها شيءٌ، قدر جامع هر دو يعني وقتي كه سَقَطَت أو تغيّرت اين است كه لا يباع بها شيءٌ. معناي دوم تغيّرت يعني «أي تغيّرت من حيث القيمة» نه اينكه ظاهرش تغييري كرده، خود قيمتش كم شده، ظاهرش هم همان ظاهر درهم سابق است اما الآن در اثر گذشت زمان قيمتش كم شده، اگر تغيّرت معنايش اين باشد، به احتمال بسيار قوي كه در اينجا مي‌دهم «و تغيّرت» بايد باشد، اين را خوب دقت كنيد، حالا من در جايي هم اين احتمال را نديدم! به نظر ما يا كلمه‌ي «أو» را بايد به معناي «واو» بگيريم و بگوئيم «سقطت تلك الدراهم و تغيّرت» كه أو را به معناي واو در اينجا قرار بدهيم، بعد بگوئيم لا يباع بها شيءٌ تفسير براي هر دو است و نتيجه‌ي هر دو است، حالا سلطاني آمده دراهم سابقه «سقَطَت و تغيّرت» يعني يك دراهم ديگري آمده، ببينيد چقدر معنا فرق مي‌كند!

يعني تا اينجا در «تغيّرت» ما سه احتمال داديم، يكي من حيث ظاهر كه أو را به همان معناي أو بگيريم و بگوئيم «سقطت» يك مصداق «أو تغيّرت» سقطت يعني سلطان ساقط كند «أو تغيّرت» يعني درهم شكسته شود و تغييري در آن وجود بيايد. دوم اينكه «تغيرت» يعني قيمتش كم شود يعني يا به عنوان أو باشد، يعني باز بگوئيم دو فرض در روايت است؛ 1- اينكه سلطان آمده دراهم را به طور كلي ساقط كرده و 2- به طور كلي ساقط نكرده بلكه قيمتش مقدارش پائين آمده است. احتمال سوم كه به نظر ما اين احتمال سوم اينجا اقرب به واقع است يا در نسخه‌ي اصلي «أو» نبوده و «واو» بوده يا اگر هم «أو» هست به معناي «واو» است يعني بگوئيم روايت اين است «سقطت و تغيّرت» آن وقت معنا خيلي روشن مي‌شود، يعني سلطاني آمده دراهم سابقه سقَطَت و تغيّرَت، يعني آن دراهم سابقه از اعتبار افتاده و قيمتش هم كم شده و لا يباع بها شيءٌ، ديگر رواج ندارد.


اشکالات جمع پنجم

اگر اين جمع اخير را پذيرفتيم، اشكال اول این استكه اين با تعبير اسقطَ در روايت دوم سازگاري ندارد، اسقطَ ظهور در اين دارد كه به طور كلي از رواج بيفتد، اشكال دوم اين است كه اين با لا يباعُ بها شيءٌ در روايت سوم سازگاري ندارد، چون لا يباعُ بها شيءٌ، ظهور در اين دارد كه به طور كلي از رواج افتاده است. آن وقت اين جمع را با اين دو تا خلاف، يكيش خلاف ظاهر است و يكيش هم خلاف صريح روايت دوم است، مگر اينكه، آن روز هم عرض كرديم كه اين لا يباعُ بها شيءٌ را همان معناي وضيعه معنا كنيم كه اين خيلي خلاف ظاهر است. لا يباع بها شيءٌ دو تا معنا دارد؛ يكي لا تنفقُ اليوم، ديگر در بازار رواج ندارد و دوم اينكه بگوئيم قيمتش كم شده اما رواج دارد. ظهور لا يباع بها شيءٌ در همان احتمال اول است كه بگوئيم اصلاً رواج ندارد، در اين روايت سوم هم مي‌گويد با اينكه رواج هم ندارد، لا يباعُ بها شيءٌ همان دراهم را بايد بپردازد. اشكال سوم كه به نظر من شايد مهمترين اشكال باشد این است كه اساساً اين جمع فرض خارجي ندارد، بالأخره بايد يك جمعي باشد كه با خارج هم سازگار باشد، كجا تا حالا داشتيم در طول تاريخ، يك سلطاني بيايد درهم سابق را از اعتبار بيندازد اما باز رواج داشته باشد؟

چون اين جمع محورش اين شد كه بگوئيم روايت اولي كه مي‌گويد دراهم جديده، دراهم رايجه، جايي است كه آن دراهم سابقه به طور كلي از رواج بيفتد. روايت ثانيه كه مي‌گويد دراهم اولي جايي است كه دراهم سابق از رواج نيفتاده باشد اما قيمتش كم شده باشد. ما مي‌گوئيم مگر مي‌شود در خارج سلطاني بيايد درهم سابق را از اعتبار بيندازد باز هم رواج داشته باشد؟ در تمام فروض مادّه‌ي درهم كه قیمتی است به قوّت خودش باقي است اما اينكه از اول ملاك ماليّت نبوده، دخالت در ماليّت و ارزش داشته اما وقتي اين پول در معاملات رد و بدل مي‌شده به ملاك ضربي كه روي اين پول خورده به نام يك شاه، به نام يك سلطان و اعتبار داشته. حالا بگوييم وقتي از رواج افتاد، يعني اين «ولها اليوم وضيعة» در تمام موارد اسقاط وجود دارد، هر سلطاني آمد دراهم سابقه را از اعتبار انداخت، به اعتبار ماده‌اش قيمت دارد، اما اين اصلاً دخالت در بحث ندارد، آنچه دخالت در بحث دارد اين است كه بگوئيم شما جايي را داري؟ مي‌خواهيم بگوئيم اين جمع يك چنين معنايي را مي‌رساند كه ما جايي را داريم سلطاني بيايد دراهم سابقه را از اعتبار بيندازد اما آن دراهم هنوز رواج دارد و يك مقداري قيمتش كمتر شده، چنين چيزي در واقع نيست.


نتیجه گیری

نتيجه‌اي كه مي‌خواهيم بگيريم این است كه حق با مرحوم محقق نائيني است، يعني انصاف این است كه از جاهايي كه بر اين جمع‌هايي كه شده هيچ شاهد روشن و موجب اطمينان برايش نيست، اين جمع‌هايي است كه اينجاست، شش یا هفت تا جمع بود كه ما بيان كرديم، مشهور متأخرين الآن بر همين جمع استقرار دارند، اما اين هم اشكالات اين جمع است، لذا اينجا بايد قواعد تعارض را پياده كرد. در باب تعارض اگر گفتيم مشهور از روايت اولي اعراض كردند، چون مشهور بر طبق روايت ثانيه و ثالثه فتوا دادند، مشهور گفته‌اند اگر سلطان جديدي بيايد، حتي دراهم سابق از اعتبار و رواج هم بيفتد همان دراهم را شخص بدهكار است ولو در زمان سلطان قبل يك درهم مثلاً قيمتش صد تومانِ الآن بوده و الآن كه اين سلطان جديد آمده يك درهم شده ده تومان، مشهور بر طبق همين روايت ثانيه و ثالثه فتوا دادند و از روايت اولي اعراض كردند، راه حلّ براي تعارض يعني بايد سراغ اين مرجّحات بيائيم، يا همان حرف صاحب حدائق را بزنيم بگوئيم روايت اولي عنوان تقيّه را دارد كه عنوان حكم واقعي بيان نشده است. تا اينجا نتيجه‌ي مشكله‌ي تعارض همين شد كه ما عرض كرديم، اما آيا از همين روايت اولي با قطع نظر از تعارض براي ما نحنُ فيه مي‌شود استفاده كرد يا نه؟

ما اگر آمديم گفتيم روايت اولي را مشهور از آن اعراض كردند اصلاً نمي شود اين بحث را هم مطرح كرد، روايتي كه مشهور از آن اعراض كردند قابل استدلال نيست، اما اگر كسي اين اعراض مشهور را نپذيرد، گفت آقا ما قبول نداريم مشهور از اين روايت اولي اعراض كرده باشند؟ آيا از روايت اولي مي‌شود استفاده كرد ضمان نقصان ارزش پول را، بگوئيم اگر پول مثلاً در فاصله‌ي يك سال ارزشش كم شد، چون در روايت اولي دارد بايد دراهم جديده، بيائيم از روايت استفاده كنيم كه پس پول هم بايد به قيمت روز محاسبه شود، يعني بگوئيم الآن با هزار تومانِ ده سال پيش چقدر از پول حالا برابري مي‌كند، او را بايد بدهد، در باب قرض، در باب ديون، در باب ضمان، در تمام اينها من پول يك كسي را در ده سال پيش هزار تومان از بين بردم، الآن مي‌خواهم خسارتش را بپردازم، بيائيم بگوئيم كه به قيمت روز بايد هزار تومان، معادل روزش مي‌شود ده هزار تومان، چرا؟

به استناد اين روايت اولي كه در روايت اولي دارد ما تنفقُ اليوم، آنچه امروز رايج است. اين بحث با فرضي است كه ما مسئله‌ي تعارض را كنار بگذاريم و نگوئيم مشهور از روايت اولي اعراض كردند، بگوئيم روايت اولي يك روايت معتبر است و مي‌خواهيم ببينيم كه براي ما نحنُ فيه مي‌شود استفاده كرد يا نه؟ مي‌گوئيم اولاً اين روايت مربوط به درهم است و ربطي به پول كاغذي، پول امروزي ندارد، درهم خودش يك اعتبار و ارزش ذاتي دارد اما پول كاغذي اعتبارش اعتبار دولت است، يك اعتبار استقلال مالي در آن نيست، ماليّتش به بركت اعتباري است كه دولت براي او كرده، اين اولاً. ثانياً ما از كجاي روايت مي‌توانيم استفاده كنيم كه مطلق تغيير ضمان‌آور است، استدلال به اين روايت براي ما نحن فيه متفرع است بر اينكه ما بگوئيم مطلق تغيير ضمان‌آور است و از اين روايت ما چنين چيزي استفاده نمي‌كنيم، بلكه مي‌گوئيم من صد درهم به اين آقا دادم حالا بعد از پنج سال دولت هم عوض شده و دراهم جديد آمده، آن آقا بر ذمه‌اش همان صد تا درهمي است كه از من گرفته، اگر داشت گفت بيا اين صد تا درهمي كه به من دادي، مسئله تمام مي‌شود. يا روايت اولي مي‌گويد نه، دراهم امروز را بايد بدهد، دراهم امروز از كجايش استفاده كنيم مطلق تغيير در قيمت ضمان‌آور است؟

مي‌گوئيم اگر اين روايت مورد قبول ما هم باشد از آن استفاده مي‌شود فرض تلف، مثل عين يك مالي كه انسان به ديگري داده، حالا تلف شده و الآن بايد قيمتش را بپردازد، دراهم اولي اگر به طور كلي از رواج افتاده باشد، اين در حكم تلف است و الآن بايد قيمتش را بپردازد، اما بحث ما بحث تلف نيست، هزار تومانِ ده سال پيش از بين بردم كه آن هزار تومان الآن موجود است، يا هزار تومان اين آقا از من مي‌خواسته كه الآن موجود است، بحث در اين است كه آيا ما به التفاوت را بايد بپردازيم يا نه؟ انصاف اين است كه اين روايت اولي اگر اشكال سندي‌اش حل بشود كه ما حل كرديم،‌ اشكال تعارضش حل شود كه حل نشد، مسئله‌ي اعراض مشهور مطرح نباشد، بگوئيم يك روايتي است كه سنداً و دلالتاً معتبر است و اشكالي ندارد، اما مفيد براي استدلال در ما نحن فيه نيست. اينجا بعضي از روايات ديگر هم هست، من آدرس را عرض مي‌كنم در همين جلد هجدهم وسائل، صفحه 183، يك روايتي هست كه معنايش يك مقداري دقيق است، جلد هجدهم باب 9 حديث اول، اين روايت را ببينيد فردا ان شاء الله اين روايت را مي‌خواهيم مورد بحث قرار بدهيم.

و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .