موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیله 4
تاریخ جلسه : ۱۳۹۰/۲/۲۶
شماره جلسه : ۱۰۴
-
اشکال دوم بر خطابات قانونیه ، جواب اشکال
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۰
-
جلسه ۱۱۱
-
جلسه ۱۱۲
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
اشکال دوم به نظریه خطابات قانونی
در بحث گذشته يكي از اشكالاتي كه بر نظريهي امام(رضوان الله تعالي عليه) ذكر شده بود بيان كرديم و جوابش را هم ذكر كرديم. اشكال دومي كه براي امام(رضوان الله عليه) وارد شده این است كه گفتهاند شما ميفرماييد در خطابات قانونيّه افراد مورد خطاب واقع نميشوند، يا بايد قائل شويد به اينكه عناوين اين افراد مثل عنوان مكلّف، عنوان عام، بدون لحاظ افراد موضوع براي تكليف واقع ميشوند، اگر بدون لحاظ افراد باشد ميشود يك امر ذهنيِ محض. اگر بگوئيم عنوان مؤمن، عنوان ناس، چون باز بين پرانتز عرض كنم، قبلاً هم عرض كرديم اين نظريهي امام را گاهي اوقات به عنوان خطابات قانونيّه ياد ميكنند و گاهي اوقات به عنوان خطابات عامه، خطابات عامه يعني خطاباتي كه موضوعش عنوان عام است، عنوان عام مثل يا ايها الناس، يا ايها الذين آمنوا، يا ايها المستطيع، يك عنوان عام است. مستشكل ميگويد اگر اين عنوان با قطع نظر از افراد است اين يك امر ذهني است، امر ذهني كه نميتواند موضوع براي تكليف واقع شود. اگر اين عنوان به لحاظ اشارهي إلي الافراد است پس شما بايد انحلال إلي الأفراد را قبول كني، چرا از انحلال إلي الأفراد فرار ميكنيد؟ باز به عبارت ديگر امام(رضوان الله تعالي عليه) در مخالفت با مشهور فرمودند اين خطابات شرعيّه چون افراد مخاطبين ملحوظ نظر نيستند، پس اين خطاب به تعداد مخاطبين انحلال پيدا نميكند.
مشهور ميگفتند انحلال پيدا ميكند، مستشكل ميگويد شما اگر خود عنوان ذهني را ميخواهيد بگوئيد، او كه نميتواند موضوع براي تكليف باشد، اگر عنوان به عنوان اينكه اشاره كنندهي إلي الأفراد است پس چارهاي از انحلال نداريد بايد انحلال را بپذيريد و بعد در تكميل اشكال مستشكل ميگويد شما گرفتاريِ اصليتان و مشكلهي اصليتان در انحلال اين بود كه اگر انحلال إلي الأفراد باشد در ميان اين افراد كفارند، عصاة و عجزه هستند، در حالي كه خطاب متوجه اينها نميتواند بشود. كافري كه فعل را انجام نميدهد شارع هم ميداند انجام نميدهد، چطور به او خطاب را متوجه كند؟
عاصي و گناهكار كه بناي بر مخالفت دارد چطور شارع بيايد خطاب را متوجه او كند؟ عاجز كه قدرت بر انجام ندارد، چطور شارع بيايد خطاب را متوجه او كند؟ شما مشكلهتان این است و براي همين از خطاب شخصي فرار كرديد و پناه برديد به خطابات عامه، گفتيد يك خطاب عام است «يا ايها الناس» خود به خود هم شامل همه ميشود ولي اين فرد، آن فرد، مستقلاً خطاب شخصي ندارد. مستشكل ميگويد ما يك راهي را طي ميكنيم كه شما گرفتار اين تالي فاسد نشويد، ما يك راهي را طي ميكنيم كه اين مشكله پيش نيايد و آن راه چيست؟ ميفرمايد مستشكل ميگويد از راه اتمام حجّت بر عباد شارع اين كار را بكند! يعني انحلال را قبول كنيم، مستشكل به امام عرض ميكند كه شما انحلال را قبول كنيد، با انحلال اين عاجز، اين عاصي، اين كافر، خطاب به او متوجه شود. شما ميگوئيد اينها قابليّت تعلق خطاب ندارند. ما ميگوئيم خطاب از باب اتمام حجت باشد، مولا ميداند كه كافر اين نماز را نميخواند، اما به او ميفرمايد صلّ به عنوان اتمام الحجة، مولا ميداند كه اين عاصي نماز نميخواند، به او ميگويد صلّ از باب اتمام حجت! اگر مسئله را بياوريم روي مسئلهي اتمام حجت، اين مشكلهي شما برطرف ميشود.
پس عبارت این است: «أما قضية الاستهجان إلي من لا ينبعث منه ففيه أنّ إتمام الحجة علي جميع العباد يقتضي شمول الحكم و تعميمه لجميع المكلّفين في مرحلة الإنشاء كما أنّه في مرحلة الإبلاغ و الفعليّة أيضاً يعمّ جميع المكلّفين لإتمام الحجة و ليهلك من هلك أن بيّنه و يحيي من حيّ عن بيّنه» پس ببينيد مستشكل در آخر اشكالش ميگويد به امام عرض ميكند كه آن اشكال شما را در مورد خطاب به كسي كه لاينبعث، ما از راه اتمام حجت مسئله را حل ميكنيم، خطاب بالفعل متوجه عاصي بشود، متوجه كافر بشود، مولا هم ميداند كه اين عاصي و كافر انبعاث ندارند، اما از باب اتمام حجّت باشد.
جواب اشکال
در جواب از اين اشكال خواهيم گفت كه اين حرف درست نيست، اين تكليف مولا نسبت به آن گروهي كه انجام ميدهند به عنوان حجّت واقعيّه است نسبت به گروهي كه انجام نميدهند اتمام الحجة است و اين معنا ندارد.
عرض ميكنم اساس اين اشكال از اين جهت است كه مقصود اصلي امام بري اين مستشكل روشن نشده و اگر ما مقصود اصلي امام را روشن كنيم اين اشكال ديگر مجالي برايش نيست، حالا توضيحش چيست؟ عرض كرديم ما وقتي نظريهي امام را بيان ميكرديم امام ميفرمودند در أَوْفُوا بِالْعُقُودِ، در لَا تَقْرَبُوا الزِّنَا، حرفشان با مشهور اين بود كه مشهور ميگفتند لَا تَقْرَبُوا الزِّنَا بعدد المكلّفين إنحلال پيدا ميكند به احكام و تكاليف متعدّده، امام ميفرمايند انحلال در كار نيست، انحلال در كار نيست اما ميفرمايند يك خطاب واحد است، يك انشاء واحد است، اما مُنشأ كثير است، در لَا تَقْرَبُوا الزِّنَا تكليف واحد است، خطاب واحد است، انشاء واحد است، اما اين تكليف و خطاب واحد علي كلّ مكلّفٍ است، به طوري كه وقتي مولا ميگويد من زنا را بر مكلّف حرام ميكنم، اين انطباق بر هر مكلّفي پيدا ميكند، وقتي وفاء به عقد را واجب ميكنم بر مؤمن، انطباق بر هر مؤمني پيدا ميكند، آنچه كه امام(رضوان الله عليه) مدّ نظرشان بود اين بود كه در حين جعل اين قانون افراد ملحوظ نيستند اما مُنشأ منطبق بر افراد هست، همهي حرفها در اين عبارت است؛ اگر اين عبارت را خوب در ذهن شريفتان بسپاريد، نظريهي امام خيلي برايتان روشن ميشود و خيلي از اشكالاتي هم كه بر امام كردند مبتني بر اين است كه اين را درست متوجه نشدند، امام هيچ گاه نميفرمايد مولا كه فرمود يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ، أَوْفُوا بِالْعُقُودِ را بر عنوان ذهنيِ مؤمن قرار داده تا شما بگوئيد عنوان ذهني كه نميتواند قرار بگيرد پس بايد مشير إلي الأفراد باشد، اگر مشير الي الأفراد شد همان انحلال لازم ميآيد.
امام ميفرمايد عنوان كلي كه قابليّت صدق بر افراد دارد موضوع واقع ميشود اما افراد ملحوظ براي مولا نيست، خصوصيّات افراد ملحوض براي مولا نيست.
مشهور ميگويند متعلق الخمر حرامٌ طبيعت خمر است، افراد لا اجمالاً و لا تفصيلاً در نظر گرفته نميشود! ما يصدق عليه الخمر، امام همان مطلب را در باب موضوع و مخاطب ميگويد، ميگويد وقتي ميگويد يا ايها الناس افراد را در نظر نميگيرد، يا ايها الذين آمنوا عنوان كلّي مؤمن را در نظر ميگيرد، لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ عنوان كلّي مستطيع را در نظر ميگيرد، المستطيع، حالا افراد اين مستطيع موجود هستند يا نيستند، چند نفرند و چه خصوصياتي دارند؟ آيا مورد ابتلاءشان هست يا نيست! اينها را اصلاً در نظر نميگيرد، افراد، حالات افرد، مزاحمات افراد، اينها را در نظر نميگيرد. ولي اين عنوان براي اين افراد تطبيق پيدا ميكند، اگر ما گفتيم يك قانوني را اگر دولت براي طلاب جمع كرد، بعد بگويد شما طلاب قم را گفتيد، من خصوص قم را در نظر نميآورم، هر كسي كه اين عنوان برايش قائل ميشود، هر كسي كه اين عنوان برايش صدق ميكند، امام ميفرمايند اين عنوان خطاب قانوني دارد، در خطاب قانوني عنوان را مولا در نظر ميگيرد، اين عنوان خودش انطباق بر افراد خارجي دارد و اين انطباقش هم به اختيار مولا نيست! مولا نميتواند انطباق را ايجاد كند و نه ميتواند انطباق را از بين ببرد، اما افراد ملحوظ نيستند كه شما برويد مسئلهي انحلال را براي ما مطرح كنيد.
قبلاً عرض كردم امام براي فعليتي كه در ذهن ما هست معناي ديگري ميكند، امام ميفرمايد آنچه كه مرحوم نائيني يا ديگران ميگويند انشائي است ما ميگوئيم فعلي است! الآن لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ، امام ميگويد همان وقتي كه پيامبر(صلوات الله عليه) اين آيه را قرائت فرمود به عنوان يك وجوب فعلي قرائت كرد، به عنوان يك حكم فعلي.
امام آنچه كه خيلي ميخواهند در اينجا از آن احتراز بفرمايند اين است كه انحلال مسئله را ميكند خطاب شخصي، خطاب شخصي شرايط خودش را دارد، الآن من به زيد بگويم آقاي زيد اين كار را انجام بده بايد قدرت داشته باشد، بايد عاقل باشد، بايد بفهمد كه من چه ميگويم؟ اما اگر خطاب به نحو خطاب عام باشد، كما اينكه حالا ببييد،اگر شارع به لسان عربي آمد خطاب كرد، آن كس كه لسان عربي را نميفهمد در مجلس خطاب نشسته، قانون شاملش ميشود يا نه؟
اگر از مرحوم نائيني سؤال كنيم از زمان پيامبر آن كس كه عربي زبان نبوده اين خطاب شاملش شده يا نشده؟ با اينكه او نميفهمد، اما مع ذلك شاملش شده، اين روي خطاب قانوني سازگاري دارد، الآن در كشور ما يك خطاب قانوني جعل كنند و قرار بدهند، ولو آن كسي كه اين زبان فارسي را هم بلد نيست اين خطاب شامل او هم ميشود، اين هم خودش مؤيّد فرمايش امام است، يعني فهم مخاط، قدرت مخاطب، علم مخاطب، اينها هيچ كدام در اين خطاب دخالت ندارد، امام ميخواهند مسئله را از انحلال كه انحلال مسئله را ميبرد به خطابات شخصيه، خطابات شخصيه يك شرايط خاص دارد، ميخواهند از اين بيرون بياورند، براي اينكه از اين بيرون بياورند ميگويند افراد لا اجمالاً لا تفصيلاً در نظر گرفته نميشود، اما اين عنوان كلي كه موضوع است، انطباق بر افراد قهراً پيدا ميكند و حجّت علي الأفراد است.
پس ببينيد اين اشكال سوم ناشي از اين مطلب است كه نظر امام درست براي مستشكل روشن نشده است.
مسئلهي اتمام حجت. اين چند تا اشكال دارد:
اولاً لازمهاش اين است كه يك تكليف نسبت به آن آدمهاي مؤمن مُنقاد مطيع بشود حجةٌ، نسبت به عاصي بشود اتمام الحجة، در حالي كه اين تفكيك قابل التزام نيست! بيان مولا يا به عنوان الحجة است يا به عنوان اتمام الحجة، نميشود يك بيان نسبت به بعضي از افراد حجّت باشد و نسبت به بعضي ديگر اتمام الحجة.
ثانیا جواب مهم اين است كه مشهور ميگويند اين آدم عاصي انبعاث پيدا نميكند، جايي كه انبعاث نيست تكليف به داعي بعث نيست، جايي كه تكليف به داعيِ بعث نيست عقل حكم به امتثال و لزوم امتثال نميكند. شما در اوامر امتحانيّه برويد خدمت عقل، از عقل سؤال كنيد در اوامر امتحانيّه امتثال واجب است يا نه؟ ميگويند نه واجب نيست چون به داعي البعث نيست! اينجا هم همينطور است، مشهور وقتي در خطابات انحلال را قائلند، انحلال يعني خطاب ميشود شخصي، يعني عاصي و كافر انبعاث ندارد، انبعاث كه نباشد به داعي بعث نيست، وقتي به داعي بعث نشد اتمام حجت يعني چه؟ به عبارت اُخري اتمام الحجة جايي است كه امتثال مسلم لازم باشد، جايي كه لزوم امتثالي باشد مولا ميتواند اتمام الحجة كند اما جايي كه هنوز موضوع لزوم امتثال محقق نشده چطور مسئلهي اتمام الحجة مطرح شود.
نظری ثبت نشده است .