موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیله 4
تاریخ جلسه : ۱۳۸۹/۱۰/۱۸
شماره جلسه : ۵۱
-
راه چهارم برای اثبات ضمان کاهش ارزش پول[1]
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۰
-
جلسه ۱۱۱
-
جلسه ۱۱۲
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
تا اينجا سه راه را بيان كرديم كه در اين راهها در صدد اثبات ضمان در فرض كاهش قيمت پول هستند و از اين سه راه تا به حال ما راه اول را پذيرفتيم، اما عرض كرديم راه دوم و سوم اشكال دارد كه اشكالش را بيان كرديم. اين نكات اساسي كه در هر راه مطرح ميشود را دقت كنيد، چون مسئله مسئلهي مهمي است و مورد ابتلا است و ان شاء الله خود آقايان در اين مسئله حتماً به يك نظر برسيد.
راه چهارم برای اثبات ضمان کاهش ارزش پول[1]
راه چهارمي كه براي ضمان كاهش ارزش پول مطرح شده، اين راه است كه ما از آن تعبير ميكنيم به اولويت. جريان اولويت اين است كه گفته اند ضمان در اموال خصوصاً در اموال قيمي به نقد است، وقتي ميخواهند ضمان اموال قيمي را محاسبه كنند ميگويند ارزش اين پول صد هزار تومان است. حالا كه ضمان اجناس قيمي به نقود است پس به طريق اولي ضمان نقد به نقد است، به طريق اولي ضمان نقد به قيمت است. اگر يك گوسفندي را بخواهيم ضمانش را حساب كنيم ميگوئيم اين صد هزار تومان است ميآئيم با اين حساب ميكنيم اين صد هزار تومان ضمانش هم بايد به قيمت صد هزار تومان باشد. در نتيجه اگر ارزش آن كاهش پيدا كرده ضامن بايد اين كاهش ارزش پول را جبران كند. فرق بين راه چهارم و راه سوم چيست؟ فرقش اين است كه در راه سوم مسئلهي پول را با كالا مقايسه ميكردند ميگفتند ضمان كالا به مثل است، ضمان سلعه به مثل است و پول اصلاً كالا نيست، تا بخواهد ضمانش به مثل باشد. نفي ميكرد مثليت در پول را و ضمان به مثل بودن در پول را اما در اين راه دنبال اثبات این است كه بگويند نقد غير از ماليّت مال به چيز ديگري نيست و حالا اينكه ضمان اجناس قيمي با همين ماليّت محضه است، با همين نقد است پس ضمان خود اين نقد به طريق اولي بايد با نقد باشد، ضمان اين نقد به طريق اولي بايد با قيمت باشد.نكتهي ديگر این است كه راه سوم فقط در پول كه مال اعتباري است جريان دارد، اما اين راه چهارم اگر درست و صحيح باشد، هم در پولهاي كاغذي جريان دارد و هم در ذهب و فضه جريان دارد. يعني اگر گفتيم ارزش تمام كالاهاي قيمي را با طلا محاسبه ميكنند به طريق اولي ارزش طلا را بايد با طلا محاسبه كنند، اين راه شامل نقود حقيقيّه ميشود، به خلاف راه سابق، اين خلاصهي راه چهارم است. فرق بين راه سوم و چهارم این است كه در راه قبل در مقام اثبات فرق بين پول كاغذي و ساير اجناس بود، به اين بيان كه ساير اجناس عنوان كالا را دارد و پول كالا نيست، اين كه عرض ميكنم در هر راهي آن عنوانهاي كليدي را در ذهنتان قرار بدهيد چون بعداً بخواهيد نتيجه بگيريد. در راه سوم دنبال اين بود كه اثبات كند كه پول كالا نيست. اما در اين راه دنبال اثبات اين هستيم كه ميگوئيم اگر ضمان تمام اجناس قيمي با پول كاغذي محض محاسبه ميشود، مثلاً يك گوسفندي كه قيمي است وقتي تلف شد می گوییم صد هزار تومان بايد داده شود، ضمان خود نقد با قيمت است به طريق اولي، يعني اگر صد هزار تومان از بين رفت قيمت آن بايد داده شود، ارزش صد هزار تومان بايد داده شود. جواب از راه چهارم[2] اينجا در جوابي كه از راه چهارم ذكر شده ميفرمايد اين استدلال مجرّد تعبير و تلاعب بالألفاظ است و عمدهي جواب را ميبرند روي اين مطلب كه اينكه بگوييم پول كاغذي ماليّت و قيمت محض است اين حرف غلطي است، پول كاغذي هم مثل بقيهي اشياء است، پول كاغذي هم شيئٌ له الماليّة است، اين كه بگوئيم اين ماليّت محض است و بعد بيائيم اين استدلال و اين راه را بر اساسش بنا كنيم اين حرف درستي نيست، ميفرمايند ما قبول داريم بين پول كاغذي و ساير امور اين فرقها هست كه پول كاغذي بيشتر مورد رغبت عقلاست، بقا و استمرار دارد، اين خصوصيّات را دارد اما نميتوانيم بگوئيم اين مال محض است، اين هم شيءٌ له المالية، اين خلاصهي جوابي است كه ايشان دادند.
نقد و بررسی
ما استدلال را كاملاً روشن و بيان كرديم، جوابي هم كه داده شده را ذكر كرديم، اولاً اين جواب به نظر ما اشكال دارد و آن هم این است كه عرف نميگويد پول كاغذي شيءٌ له المالية، عرف ميگويد اين عين ماليت است، منتهي ماليّت اعتباري. گندم، برنج، حتي طلا، نقود حقيقيه، اين تركيب در آنجا درست است كه ميگويند شيءٌ له الماليّه، اما در باب پول كاغذي عرف چنين چيزي را قبول ندارد، اگر عقل هم چنين تحليلي را بكند، ما نظر عرف برايمان متّبع است و عرف چنين تحليلي را بر پول كاغذي ندارد. اما ما ميخواهيم بگوئيم كه اساساً جواب اين راه چهارم مطلب ديگري است. اولاً در اين راه چهارم يك مغالطهي خيلي ظريفي صورت گرفته، مغالطهاش این است كه در راه چهارم ميگويند اگر اجناس قيمي ضمانش به نقد است، نقد هم ضمانش بايد به قيمت باشد، ما ميگوئيم اگر ميخواهيد اولويت درست كنيد بگوئيد اگر اجناس قيمي ضمانش به نقد است، ضمان نقد هم به نقد است. يعني اين راه فقط اثبات ميكند شما اگر پول را از بين بردي نميتوانيد در مقابلش گندم بياوريد بلكه بايد پول بياوريد، اما كجاي دليل شما اثبات كرد اگر اجناس قيمي ضمانش به قيمت است ضمان پول هم به قيمت است، اين قيمت با آن قيمت فرق ميكند، اجناس قيمي كه بگوئيم ضمانش به قيمت است ميگوئيم ضمانش به نقد است، ميگوئيم پول اين گوسفند چقدر است؟ اما اينكه بگوئيم پول، ضمانش به قيمت پول است، از كجای اين دليل مي آورید.ما قبول داريم که بگوئيد اگر صد هزار تومان تلف شد بايد پول به جايش بدهيد، اما چه مقدار پول؟ اين دليل اثبات نميكند اگر صد هزار تومان پول تلف شد حالا اگر ارزش پول كم شد، شما بايد ارزش آن را جبران كنيد، ميگويد در نقد، ضمان نقد به غير نقد نيست، اما اينكه ضمان نقد به قيمت نقد باشد را اثبات نميكند، يعني لغو قيمت يك مقدار در اينجا سبب براي مغالطه شده، در اول ميگوئيم ضمان اشياء قيمي به نقد است، به قيمت است، قيمت را هم نقد ميگيريم، بعد ميگوئيم پس ضمان نقد هم بايد به قيمت باشد، اين قيمت را با آن قيمت مختلف معنا ميكنيم، آن قيمت را به نقد قيمت ميكنيم و اين قيمت را به ارزش معنا ميكنيم، اين مغالطه شد و دو تا معنا پيدا كرد، اما اينكه ضمان نقد هم به قيمت اين نقد باشد از كجاست؟
راه پنجم برای اثبات ضمان کاهش ارزش پول[3]
راه پنجم، در اين راه بين نقد حقيقي و نقد اعتباري فرق گذاشته شد، يعني بين طلا و نقره از يك طرف و اسكناس از طرف ديگر، ميگويند ضمان نقد حقيقي به مثل است، اگر شما طلا را از بين برديد مثل آن كه طلاست بايد بپردازيد، اگر نقره را از بين برديد مثلش كه نقره است بايد بدهيد، اما نقد اعتباري يك برگهاي است كه عنوان سند را دارد و حاكي از آن پشتوانهي طلا و نقرهاي است كه دارد، كه به پشتوانهي طلايي كه پول دارد اين كاغذ به ازاي آن صادر شده، يعني هر هزار تومان به اعتبار يك مقدار طلا و نقره است، در نتيجه اگر شما هزار تومان را از بين برديد آن مقدار پشتوانه را ضامن هستيد و بر عهدهي شما ميآيد. خود يك برگه و سند در ذمه نميآيد آنچه بر ذمه مي آيد همان پشتوانه است. خود برگهي اسكناس ماليّت ندارد بلكه حاكي از مال است، در اين راه پنجم ديگر نميتوانيم بگوئيم اين برگه و اين كاغذ ماليّت دارد اين خودش حاكي از يك مالي است و اين سند براي مال است.جواب از راه پنجم
در جوابي كه از راه پنجم ذكر كردند يك تاريخچهاي را براي پول كاغذي ذكر كردند، اين يك امر مفيدي هم هست؛ ميفرمايند چهار دوره براي اين پول كاغذي سپري شده است: در دورهي اول يك افرادي بودند كه اشخاص به اينها مراجعه ميكردند يك مقدار طلا به عنوان وديعه پيش آنها ميگذاشتند و آنهايي كه اين پول را وديعه ميگرفتند يك كاغذي در مقابل اين طلا به آنها ميدادند، هر كاغذي حاكي از مقدار معيّني طلا بود كه اين برگهها سندي بود براي آن طلاها. در دورهي دوم اينهايي كه متصدي اين كار بودند، در دورهي قبل طلا كم بود، ده نفر ميآمدند پيش يك نفر طلا ميگذاشتند و يك كاغذي در مقابلش ميگرفتند و هر وقت آن طلا را ميآورد اين مقدار طلا را پس ميگرفتند. كمكم اين طلاها در نزد اشخاص زياد شد و خود اين اشخاص ديدند صاحبان اين طلاها در زمان همهشان نميآيند يك جا اين طلاها را بخواهند، مثل اينهايي كه الآن هست، بانك هم بر همين اساس تشكيل شده كه صد هزار نفر پول در بانك ميگذارند اما در آنِ واحد نميآيند پولشان را از بانك بگيرند و صاحب بانك از اين پولها استفاده ميكند. در اين دورهي دوم ديدند كه طلاها زياد شده، گفتند چقدر ما اين طلاها را نگهداري كنيم باقي بماند؟ آمدند روي اين طلاها خودشان يك معاملاتي انجام دادند، طلا را گرفته بودند و كاغذي هم به صاحبش داده بودند و هر وقت هم كه صاحبش ميآمد همان مقدار طلا را ميدادند، اما خودشان هم اين طلا را ميفروختند و مبادله ميكردند با اجناس ديگر، سود ميكردند، در معاملات تجاري به كار ميبردند.لذا به جايي رسيد كه اينهايي كه كاغذ را در مقابل اين طلاها ميدادند نتيجهي عملشان اين بود كه چند برابر آن مقدار طلايي كه داشتند سند به مردم داده بودند، چون اينها را در مبادلات تجاري به كار ميبردند و نتيجه اين شد: اينهايي كه اين اوراق را صادر ميكردند خودشان را مديون صاحب كاغذها ميدانستند و اگر در دورهي قبل آن كاغذ سند بر طلا بود در دورهي دوم اين كاغذ سند بر اشتغال الذمهي شخص بود، شخص ميگفت درست است اين مقدار طلا الآن دست من نيست اما ذمهي من مشغول به این است كه تو وقتي اين كاغذ را آوردي من اين مقدار طلا را به تو بدهم، ولو در خزانه و انبار آن شخص اين مقدار طلا نبود! اينقدر كاغذ دست مردم بود كما اينكه الآن هم همينطور است، الآن اگر يك روز صبح مردم بروند در بانكها و همه بخواهند پولهايشان را قرض الحسنه و سپرده بگيرند، بانك شايد يك صدم اينها را هم نداشته باشد به مردم بدهد اما ذمهاش مشغول است و لذا دولتها احتياط ميكنند كه مبادا يك قانوني بگذارند كه مردم هجوم ببرند و پولهايشان را از بانكها بگيرند، اگر اين كار بشود دولت كاملاً ورشكست ميشود و بانكها ورشسكت ميشوند. در دوره سوم به اشخاص حقيقي ديگر اجازهي صدور اين برگهها را ندادند بلكه خودشان صادر كردند و قوانيني هم براي حمايت از آن جعل كردند و تعهد هم دادند كه هر كسي هر مقداري از اين كاغذها و برگهها را بياورد در مقابلش طلا ميدهيم، اما كمكم خود اين كاغذها ارزش مستقل پيدا كرد، تعهّد خود دولت پشتوانهي اين كاغذها شد، تعهد دولت سبب بقادار شدن اين برگهها شد، به تعبير ديگر تعهّد دولت يك حيثيت تعليليه شد براي اينكه اين كاغذها ماليّـت پيدا كند.
نظری ثبت نشده است .