موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیله 4
تاریخ جلسه : ۱۳۹۰/۲/۶
شماره جلسه : ۹۳
-
نظریه خطابات قانونیه
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۰
-
جلسه ۱۱۱
-
جلسه ۱۱۲
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
نظریه خطابات قانونیه
عرض كرديم امام(رضوان الله عليه) در اين بحث از راه خطابات قانونيّه جواب از اين اشكال را دادند و خلاصهي مطلب اين شد كه اگر ما قاعدهي لاحرج را، قاعدهي لاضرر را به عنوان يك خطاب شخصي تلقي كنيم، آن وقت بايد بررسي كنيم كه جريان قاعدهي لاحرج در مورد شخصي كه گرفتار حرج شده، آيا امتنان بر او هست يا نه؟ اگر خطاب خطاب شخصي باشد بايد بررسي كنيم كه آيا اين قاعده نسبت به ديگري خلاف امتنان هست يا نه؟ در خطابات شخصيه پاي اشخاص و احوال اشخاص مطرح است، اما اگر ما اين قاعده و قانون را به عنوان خطاب قانوني در نظر گرفتيم كه در خطابات قانونيّه پاي اشخاص در كار نيست، شارع به عنوان جعل يك قانون كلي در شريعت خودش مطرح ميكند، ديگر مسئلهي احوال اشخاص و... در نظر گرفته نميشود. اگر اين خطاب خطابِ قانوني باشد ديگر لازم نيست كه بگوئيم در همين موردي كه شخصي گرفتار حرج است جريان لا حرج براي اين شخص امتناني باشد. اصل اين نظريه را امام در بحث منجّزيت علم اجمالي ابداع و اظهار كردند، اين نظريهي خطابات قانونيه قبلاً در كلمات مرحوم اصفهاني و مرحوم آخوند يك رشحات و يك اشاراتي از آن هست اما به صورت يك نظريه مخصوص خود امام هست و از ابتكارهاي اصولي امام(رضوان الله عليه) است. يك مطلبي را برخي از بزرگان قائلند مثل مرحوم شيخ، مرحوم آخوند، مرحوم نائيني و آن مطلب این است كه در اطراف علم اجمالي اگر بعضي از اطراف از دايرهي ابتلاء مكلّف خارج شود، اينجا علم اجمالي منجّزيت خودش را از دست ميدهد. شما آنجايي كه علم اجمالي داري يا اين ظرف نجس است يا اين ظرف دوم؛ دو ظرف در منزل شماست كه هر دو مورد ابتلاء شماست، اينجا علم اجمالي منجّزيت دارد و لزوم اجتناب را براي شما ميآورد، اما در جايي كه بگوئي من علم اجمالي دارم يا اين ظرف نجس است و يا آن ظرفي كه در كاخ سفيد آمريكاي ملعون هست نجس است، كه هيچ وقت از شما دعوت نميكنند كه به آنجا برويد اگر هم دعوت شويد به آنجا نميرويد، يقين داريد كه تا آخر عمرتان مورد ابتلاءتان نيست.اينجا مرحوم شيخ كه اين نظريه را ابداع كرده كه اگر بعضي از اطراف علم اجمالي از دايرهي ابتلاء خارج باشد اين علم اجمالي منجّزيتش را از دست ميدهد، ما هم يك رسالهاي نوشتيم،اولين كنگرهاي بود كه در حوزه علميه قم تشكيل شد و مقالات زيادي در آنجا مطرح شد؛ يكي از مقالاتي كه ما داديم و در خود كنگره هم قرائت شد همين نظريهي شيخ بود و بحثش را مفصل كرديم. علي ايّحال شيخ معتقد است كه خروج از دايرهي ابتلا علم اجمالي را از منجّزيت مياندازد، آخوند و نائيني هم قائلاند. وقتي ميگوئيم يا اين ظرف نجس است يا آن ظرفي كه در آن طرف دنياست، آنكه از دايرهي ابتلاء خارج است ميگويند تكليف به آن مستهجن است، شارع نميتواند بگويد اجتنب از آن ظرف، براي اينكه چه بگويد و چه نگويد اجتناب حاصل است، هيچ وقت مورد ابتلاء شما واقع نميشود، تكليف به او مستهجن است، خطاب به او مستهجن است، اما نسبت به طرف ديگر ميرويم اصالة البرائه را جاري ميكنيم، شك ميكنيم كه اين ظرف، اين مايع حلال است يا حرام؟ اصالة البرائه را جاري ميكنيم، مشهور كه با اخراج يك طرف از اطراف علم اجمالي از دايرهي ابتلا كه خارج است ميگويند تكليف متوجه به آن نيست ميگويند علم اجمالي از منجزيت ميافتد و در نتيجه در طرف ديگر اصول عمليه مثل اصالة الطهارة، اصالة البرائة و اصالة الحلية جاري است. امام(رضوان الله عليه) در اينجا نظريهشان را با «و عندي فيه اشكالٌ» آغاز كردند، ميفرمايند[1] اين بزرگان بين خطابات شخصيه و خطابات قانونيّه خلط كردند، اگر بگوئيم الخمر حرامٌ به عنوان يك خطاب شخصي است، اينجا شارع بايد مكلّف را در نظر بگيرد بايد ببيند آيا اين فعل در دايرهِ ابتلاي مكلف هست يا نه؟ اينها را بايد در نظر بگيرد، اما اگر آمديم گفتيم الخمرُ حرامٌ، مكلف در آن اصلاً در نظر گرفته نميشود، شارع به عنوان يك قانون كلّي، الخمرُ حرامٌ را جعل فرموده، حالا خواه اين مكلّف در دايرهي ابتلاءش باشد و خواه نباشد، اينجا آمده فرموده الخمرُ حرامٌ، اصلاً مكلّف را در نظر نميگيرد، اما اين يك قانوني است كه مثل سايه بر همهي مكلّفين سايه افكن است و هر مكلّفي بايد بر طبق او عمل كند، لذا روي اين بيان ميفرمايند ولو يك طرف از دايرهي ابتلاء خارج باشد اما علم اجمالي منجّزيت خودش را از دست نميدهد.
اينجا يك مطلب مهمّي است و آن این است كه؛ حالا همين جا باز اين نكته را عرض كنيم كه اگر آرام آرام وارد دليل و مؤيّدات و شواهدي كه امام ميآورند شويم، در درجهي اول امام(رضوان الله عليه) مسئله را به وجدان احاله ميدهند، ميفرمايند وجداناً بين خطاب شخصي و خطاب قانوني فرق است، اگر شما بخواهيد خطاب شخصي كنيد، مخاطب را بايد در نظر بگيريد، مخاطبي كه عاجز است را نميتوانيد تكليفش كنيد، مخاطبي كه خواب است را نميتوانيد تكليف كنيد، فعلي كه از دايرهي ابتلاي مكلّف خارج است شما نهي كنيد به كسي كه بگوييد آن خمر در كاخ سفيد را نخور، بر تو حرام است، اين لغو است. اما اگر بگوئيم الخمر حرامٌ به نحو قانون كلي، به نحو خطاب قانوني، اين شامل خمر موجود در پيش خود مكلّف ميشود، شامل خمر در آن طرف دنيا هم ميشود، در قانون ديگر مكلّف و ابتلاء مكلّف و حالات مكلّف لازم نيست در نظر گرفته شود، ديروز هم عرض كرديم ايشان ميفرمايد در خطاب قانوني بايد بخشي از مردم اين خطاب را لااقل انجام بدهند، آنجايي كه مولا ميداند اين خطاب و اين قانون اصلاً اجرا نميشود، اين لغو است. همه با آن مخالفت ميكنند كه اين لغو است، اما در جايي كه يك جمعي يا اكثراً تبعيت ميكنند و يك عدهاي هم مخالفت ميكنند،ميفرمايند در اينجا اين خطاب قانوني صحيح است و شامل همه ميشود. پس ايشان اولين و آنچه كه خيلي ميخواهند رويش تكيه كنند این است كه بالوجدان بين خطاب شخصي و خطاب قانوني فرق وجود دارد.
اشکال: در اينجا كسي به ايشان اشكال ميكند ميگويد اگر كسي بگويد الخمرُ حرامٌ عليك، با اينكه شارع بيايد بگويد الخمرُ حرامٌ عليكم، به نحو خطاب عمومي، به نحو خطاب قانوني، نبايد فرق باشد. به دليل اينكه مستشكل ميگويد همين خطاب عمومي و خطاب قانوني انحلال پيدا ميكند، به تعدّد الافراد انحلال پيدا ميكند، وقتي ميگويد الخمرُ حرامٌ عليكم، يعني بر توي زيد حرام است، بر عمرو حرام است، بر بكر حرام است، انحلال پيدا ميكند. لذا مستشكل ميگويد حالا چون انحلال پيدا ميكند ديگر فرقي بين خطاب شخصي و خطاب عمومي وجود ندارد. جواب: امام در جواب ميفرمايد اگر مراد این است و اگر مشهور بگويند هر خطابي به تعداد افراد مخاطبين و به تعداد افراد مكلّفين انحلال پيدا ميكند، ميفرمايد اين ضروري البطلان است، اگر بگوييم «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» به تعداد عقدها و به تعداد افراد انحلال پيدا ميكند، ميفرمايند به نظر ما اين ضروري البطلان است، چرا؟ براي اينكه يك انشاء بيشتر نيست، اگر شما بيائيد بگوئيد اين انشاء انحلال پيدا ميكند به تعداد افراد، لازمهاش اين است كه انشاءات متعدّد بشود، لازمهاش اين است كه تكاليف متعدده بشود، در حالي كه اين ضروري البطلان است، وقتي مولا ميگويد الخمر حرامٌ شما ميگوئيد يك تكليف وجود دارد يا به تعداد مكلّفين تكليف است، يك تكليف و يك انشاء است، تكاليف متعدده نيست و انشاءات متعدده نيست! اما منشأش يك قانون كلي است، منشأش حرمت الخمر علي كلّ أحدٍ هست، اما اينطور نيست كه اينجا بگوئيم اين انشاءات متعدده باشد. پس همين جا امام هم بعد از اينكه بين خطاب شخصي و خطاب قانوني فرق ميگذارند يكي از حرفهايي كه خيلي معروف است و آن مسئلهي انحلال است، انحلال را انكار ميكنند ميفرمايند اصلاً انحلال ضروريّ البطلان است. ولو اينكه ايشان مسئله را احاله به ضرورت دادند ميفرمايند بالضروره ما ميبينيم يك انشاء بيشتر نيست، يك تكليف بيشتر نيست، اما در اينجا يك دليلي اقامه ميكنند، دليل بر عدم انحلال، دليل بر عدم انحلال دو چيز است؛ 1) قياس الإنشاء بالإخبار، مي فرمايند شما در جملهي خبريّة انحلال داريد؟
اگر آمديد گفتيد «كلّ نارٍ حارّه» هر آتشي گرم است، اينجا انحلال به اخبار متعدّد پيدا ميكند، يعني بگوئيم در قم هزار تا آتش است، در تهران هزار تا آتش است، در فلان جا هزار تا آتش است، اين كلّ نارٌ حارّة به تعداد آتشها متعدد ميشود، يعني ميشود اخبار متعدد؟ كسي اين حرف را نميزند، ميگوئيد اين يك خبر است، إخبارٌ واحد، اما مُخبرٌ عنه آن مصاديق زيادي است، اما يك خبر است و شاهد ميآورند ميفرمايند اگر كسي آمد گفت كلّ نارٍ باردة، اين دروغ است! اين يك دروغ گفته يا يك ميليون دروغ گفته؟ يك دروغ بيشتر نگفته، شما نميتوانيد بگوئيد اين گفته كل نارٍ بارده، به تعداد آتشهاي قم متعدد ميشود، انحلال پيدا ميكند، به تعداد آتشهاي تهران انحلال پيدا ميكند، نه إخبارٌ واحد اما مخبرٌ عنه كثير است. انشاء هم همينطور است، وقتي ميگويد أَوْفُوا بِالْعُقُودِ يك انشاء است اما مُنشأ كثير است، مُنشأ كثير است يعني مُنشأ يك قانون كلي است كه مصاديق فراواني دارد، اما يك انشاء است و انحلال در كار نيست، اين يك دليلي كه در اينجا ميآورند. 2) مرحوم امام مثالي كه در همين انوار الهدايه زدند ميفرمايند «وَلَا تَقْرَبُوا الزِّنَا ۖ إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبِيلًا» اما تكاليف مستقله يا خطابات متعدده نيست! در حاشيهي انوار الهدايه، در همين حاشيهي جلد 2 چون در اين انوار الهدايه در بعضي از جاها خود امام(رضوان الله عليه) در حاشيه مطلبي نوشتند كه آورده شده، يك دليل دوّمي را براي انحلال ميآورند، دليل دوم براي انحلال این است كه به مشهور ميفرمايد[2] شما اگر در احكام تكليفيه قائل به انحلالي، در احكام وضعيه هم قائل به انحلال باشيد، در حالي كه هيچ فقيهي نميتواند در احكام وضعيّه قائل به انحلال بشود. توضيحش اين است: «والقائلون باستهجان الخطاب ولو بنحو العموم لا محيص لهم إلا الالتزام بأنّ الخطابات و الأحكام الوضعية مختصةٌ بما هو محلّ الابتلاء» ميفرمايند اگر شما در احكام تكليفي ميگوئيد شارع نميتواند مكلّف را نهي كند از آن خمري كه مورد ابتلاءش نيست!
همين را در احكام وضعيه هم بزنيد. مثلاً ما ميگوئيم الخمر نجسٌ، البول نجسٌ، بگوئيم حالا آن خمري كه مورد ابتلاء منِ مكلّف نيست بر من نجس نيست! خمري كه مورد ابتلاي زيد است بر او نجس است، چون شما مسئلهي انحلال را ميخواهيد بگوئيد بايد در دايرهي محلّ ابتلاء باشد، پس الخمرُ حرامٌ به تعداد مكلّفين ـ به قول شما ـ انحلال پيدا ميكند. الخمر نجسٌ هم بايد به تعداد مكلفين انحلال پيدا كند. و شما ميگوئيد اگر متعلق تكليف از دايرهي ابتلاء خارج باشد استهجان دارد؟ پس خمري كه از دايرهي ابتلاي مكلّف خارج است شارع نميتواند به او بگويد كه اين خمر تو نجس است، خمر براي آنهايي كه آنجا هستند و مورد ابتلاءشان هست نجس است، براي شما كه آن خمر مورد ابتلاءتان نيست نبايد نجس باشد! حالا توضيح بيشتر؛ در باب احكام وضعيه ميدانيد دو مبنا وجود دارد: يكي مبناي شيخ انصاري است كه احكام وضعيّه تابع احكام تكليفيه است، منتزع از احكام تكليفيه است. امام ميفرمايد اگر واقعاً شما در احكام تكليفيه انحلال را قائليد در احكام وضعيه هم كه تابع آن است بايد انحلال را قائل باشيد، اگر در احكام تكليفيه ميگوئيد خروج از دايرهي ابتلاء موجب نفي تكليف ميشود، در احكام وضعيه هم بگوئيد خروج از ابتلاء موجب نفي حكم وضعي بشود، اين روي مبناي شيخ كه بگوئيم احكام وضعيه منتزع از احكام تكليفيه است. اما اگر بگوئيد احكام وضعيه منتزع نيست، خودش يك احكام مستقلي است اما شما ميگوئيد شارع زماني ميتواند اين حكم را متوجّه مكلّف كند كه اثر داشته باشد، آن خمري كه در آن طرف دنيا مورد ابتلاء ما نيست كه اثر ندارد.
پس بايد بگوئيد آن خمر براي منِ مكلّف نجس نيست ميفرمايد اگر كسي بخواهد التزام به اين معنا پيدا كند «للزوم الاختلال في الفقه» در فقه اختلال به وجود ميآيد، بگوئيم شارع ميگويد خمر نجس است اما خمر آن طرف دنيا بر آنهايي كه آنجا هستند نجس است و بر مني كه مورد ابتلایم نيست نجس نيست. پس روشن شد امام اولاً بين خطاب شخصي و قانوني را از راه وجدان فرق ميگذارند، ثانياً انحلال عمومات به خطابات متعدد و تكاليف متعدد را ضروريّ البطلان ميدانند، مع ذلك با اينكه ميگويند انحلال ضروري البطلان است، دو تا دليل اقامه كردند: 1) قياس انشاء به إخبار 2) نقض به احكام وضعيّه. حالا هنوز كلام امام تمام نشده، باز همين انوار الهدايه را ببينيد، مناهج الوصول هم كه ديروز آدرسش را عرض كردم ببينيد، اجازه بدهيد نظريهي امام را منقح و روشن كنيم بعد خودمان به اين نظريه اشكال داريم، ببينيم اگر اشكال ما درست باشد آن را عرض كنيم.
نظری ثبت نشده است .