درس بعد

کتاب البیع بر اساس تحریر الوسیله 4

درس قبل

کتاب البیع بر اساس تحریر الوسیله 4

درس بعد

درس قبل

موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیله 4


تاریخ جلسه : ۱۳۸۹/۱۰/۴


شماره جلسه : ۴۳

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • ادامه بحث: بررسی مفهوم مال

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


خلاصه بحث گذشته

بحث در اين بود كه آيا اسكناس عنوان مثلي دارد يا قيمي؟ گفتيم قبل از اينكه وارد اين بحث شويم اشاره‌ي اجمالي كنيم به اينكه تعريف مال چيست؟‌ و بيان كرديم كه دو نوع مال داريم، يك مال حقيقي داريم و يك مال اعتباري داريم. بسياري از اشياء به جهت آن خصوصيتي كه در ذات اشياء وجود دارد عنوان مال را دارند و اينطور نيست كه اين تعريفي كه مشهور كردند و گفتند «المال ما يبذل بإزائه مال» گفتيم اين تعريف باطل و دوري‌ است، يا گاهي تعريف مي‌كنند مال آنست كه مورد رغبت عقلاء واقع مي‌شود، ما باز يك دقّتي كرديم و گفتيم آن شيئي است كه خصوصيتي دارد كه آن خصوصيت منشأ براي رغبت عقلا مي‌شود و آن خصوصيت ملاك براي ماليّت مال است. تعابيري را از بعضي از بزرگان عرض كرديم، مرحوم شيخ محمد تقي آملي در مصباح الهدي كه در شرح عروه است، در جلد اول صفحه 192 مي‌فرمايد «والمراد من المال هو ما كان له الخاصية أو المنفعة و المراد بالخاصية ما يترتب علي الشيء ولو بانتفاء عينه مثل السقي المترتب علي مورد المال و بالمنفعة ما يترتّب عليه مع بقاء عينه كالسكنی المترتب علي الدار و الركوب المترتّب علي الفرس و إنّما سمي مالاً لميل الناس إليه من جهة خاصيته أو منفعته فما لا خاصية و لا منفعة له فليس بمالٍ» تمام ملاك براي مال را آورده روي آن خاصيت ذاتي كه مال دارد، آن منفعتي كه در ذات شيء وجود دارد.

اين نكته هم بحث است كه آيا حالا اين منفعت بايد منفعت غالبه باشد يا اگر اين منفعت نادره هم باشد اشكالي ندارد! مشهور مي‌گويند اين منفعت بايد منفعت غالب باشد، ايشان هم همين را مي‌گويد كه «والكل من الخاصية أو المنفعة يجب أن تكون شايعةً غير نادره مقصودة للعقلاء محللةً لا محرّمة» كه ما روي اين محلله‌اش گفتيم اصلاً اين در تعريف مال نيست، محلّله بودن يك شرطي است كه شارع براي معاملات قرار مي‌دهد اما در تعريف مال نيست و به اين نتيجه رسيديم كه تفكيك بين مال شرعي و مال عرفي يك تفكيك درستي نيست. مرحوم آقاي خوئي در جلد دوم مصباح الفقاهه صفحه 3، معيار در ماليّت را مي‌فرمايد «كون الشيء مباحاً و له أثرٌ في الإنتفاع عند العقلاء» در نزد عقلاء اثري در انتفاع داشته باشد (در جلسه‌ي گذشته تعريفي را از مرحوم علامه نقل كرديم كه ظاهراً آدرسش را عرض نكرديم، در جلد هفتم تذكرة الفقهاء صفحه 19 تعريف مرحوم علامه وجود دارد).


ادامه بحث: بررسی مفهوم مال

بحثي كه امروز داريم این است كه به اين نتيجه رسيديم كه مال مطلقا يك امر اعتباري نيست، مطلقا يك امر حقيقي نيست، در بسياري از اشياء مال يك امر تكويني، حقيقي و واقعي است، حالا خواه عقلاء در مقابلش پولي بدهند يا ندهند! بايد يك ارزشي داشته باشد. كلام فقهاء و آنهايي كه مي‌گويند مال توانسته مورد رغبت عقلاء واقع شود، ظهور دارد که بالفعل مورد رغبت عقلاء واقع بشود که ما اين را هم منكر هستيم، حالا خواه عقلاء بالفعل نسبت به آن رغبتي داشته باشند و يا نداشته باشند، در تعريف مال رغبت فعليِ عقلاء دخالت ندارد. يك خصوصيتي در اين شيء وجود دارد؛ در گندم خصوصيتي وجود دارد كه صلاحيّت براي اين دارد كه مورد رغبت عقلاء واقع شود، رغبت فعلي در مسئله‌ي كم و زياديِ آنچه كه در ازاي آن داده مي‌شود دخالت دارد اما در خود اين اصل ماليّت مال به نظر مي‌رسد كه دخالت ندارد. در گندم يك خصوصيتي وجود دارد كه اين خصوصيت به آن ارزش مي‌دهد و همين خصوصيت منشأ مي‌شود براي رغبت عقلاء، حالا در يك جايي و در يك نقطه‌اي از نقاط عالم اگر عقلاء بالفعل نسبت به گندم رغبت نداشته باشند، يا در يك جنگلي فرض كنيد جنگل‌نشين‌ها نسبت به يك شيئي رغبتي نداشته باشند، معنايش اين نيست كه اين مال نيست، مال هست اما رغبت فعلي در آن وجود ندارد. خلاصه‌ي مطلب اينكه اين معيار كه اين مال آنست كه در مقابلش پول داده شود، يا مال آنست كه بالفعل مورد رغبت عقلاء واقع بشود دليلي برايش نداريم، مال غالباً اينچنين است، يك خصوصيت و ويژگي است در خود اشياء كه معيار براي ماليّـت است.


دیدگاه ها در مثلی یا قیمی بودن اسکناس

 دیدگاه اول: این است كه اين اسكناس را مثلي مي‌دانند، الآن كثيري از فقها اسكناس را مثلي مي‌دانند و معناي مثلي این است كه اگر شما پنجاه سال قبل هزار تومان به من قرض دادي الآن بايد مثلش را بدهم و مثلش همان هزار تومان است، در مسئله‌ي مثلي، عدم كاهش ارزش پول، افزايش و عدم افزايش دخيل نيست. وقتي ما مي‌گوئيم اسكناس مثلي است همانند اعيان مي‌شود، شما مثلاً مي‌گوئيد گندم مثلي است، من سي سال پيش يك كيلو گندم به شما قرض دادم، الآن شما سي كيلو گندم به من بدهكاري. نمي‌گوئيم يك كيلو گندم سي سال پيش يك تومان بوده اما الآن پانصد تومان است! در مثلي مي‌گوئيم آن عيني كه مثل آن عيني است كه در ذمه‌ي شماست بايد بپردازيم، وقتي مي‌گوئيم يك چيزي مثلي است ديگر نبايد قيمت و ارزش و اينها را مطرح كنيم، فقط يك استثنايي مي‌گذارند مي‌گويند اگر يك مثلي به طور كلي از قيمت ساقط شد،‌ يعني اگر در زمان ما يك كيلو گندم هيچ ارزشي ندارد اينجا مي‌گوئيم انقلاب به قيمي پيدا مي‌كند. مشهور در باب اسكناس همين نظر را دارند، در ميان متأخّرين مرحوم شهيد صدر(رضوان الله عليه) در كتابي به نام «الاسلام يقود الحياة» صفحه 19 (اسلام برنامه‌ي اداره زندگي است) فرموده ما قبول داريم كه اسكناس مثلي است اما مي‌فرمايند در خود مثلي قدرت خريد از اوصاف ذخيره‌ي در مثل است، يعني الآن اگر ما بخواهيم بگوئيم مثل هزار تومان سي سال پيش، باید بگوئيم هزار تومان با همان قدرت خريد، قدرت خريد را يكي از خصوصياتي كه در مثل دخالت دارد می داند، يعني اگر هزار توماني كه قدرت خريدش از آن خيلي كمتر است بخواهي بدهي، اين اصلاً مثل آن نيست، عنوان مثل را ندارد.

مي‌گويند مثل پول كاغذي صرفاً همان ورق كاغذي نيست بلكه هم ورق است و هم آن قدرت خريدي كه ارزش واقعي آن را دلالت دارد. در اعيان همه قائلند به اينكه اعيان مثلي است، شما اگر سي سال پيش يك كيلو گندم را تلف كردي، الآن همه مي‌گويند همان يك كيلو گندم را بايد بدهي، يا اگر كسي زن گرفت گفت من مهر تو را سي كيلو گندم قرار مي‌دهم، الآن كه مي‌خواهد مهر را ادا كند همان يك كيلو گندم را بايد بدهد. وقتي به پول مي‌رسند، يك مقداري مسئله مختلف مي‌شود، در حالي كه همين اشكالاتي كه مطرح است عمده‌اش در اعيان هم مطرح است، مي‌گوييم يك كيلو گندم سي سال پيش چقدر ارزش داشته؟ يك كيلو گندم حالا چقدر ارزش دارد؟ با يك كيلو گندم سي سال پيش مثلاً چكار مي‌شد كرد؟ اما حالا با يك كيلو گندم جواب سلام آدم را هم نمي‌دهند، اينها را نمي‌آيند محاسبه كنند بلكه مي‌گويند همان عين بايد داده شود. دیدگاه دوم: مي‌گويند اسكناس قيمي است، هر زماني ما بايد اندازه‌ي ارزش آن زمان را حساب كنيم، مثلاً سي سال پيش من هزار تومان به شما قرض دادم، با آن هزار تومان مي‌شد يك كيلو گوشت خريد، اما الآن كه شم مي‌خواهيد اداء كنيد مي‌بينيد اين يك كيلو پول با 20 هزار تومان خريده مي‌شود پس بايد 20 هزار تومان پرداخت شود، آن وقت اينهايي كه مسئله‌ي قدرت خريد را مطرح مي‌كنند مشكله‌ي مهمي دارند كه ميزان چيست؟ مثلاً از يك طرف با هزار تومان سي سال پيش مي‌شده يك كيلو گوشت خريد، الآن بايد 20 هزار تومان بدهند. از آن طرف اگر بگوئيم سي سال پيش با هزار تومان مي‌شده دو تا سيب‌زميني خريد، اما الآن مي‌شود سي کیلو سيب‌زميني خريد، اينجا بايد چكار كرد؟ وقتي مي‌آيند روي مسئله‌ي قدرت خريد با اين بن‌بست مواجه مي‌شوند كه معيار چيست؟ دست و پا مي‌زنند، در فشار قرار مي‌گيرند و مي‌گويند باید آنچه كه در هر كشوري در سبد كالايي همه‌ي خانوارها قرار مي‌گيرد، تطبيق كنيم. دیدگاه سوم: تفصيل است؛ مي‌گويند اگر بين پول آن زمان و زمان اداء اختلاف فاحشي نباشد مثلي است، اما اگر اختلاف فاحش شد قیمی است، بعضي‌ها هم اين نظر را دارند، اين هم قول سوم. دیدگاه چهارم: این است كه بگوئيم اسكناس نه مثلي است و نه قيمي؛ كه ما همين نظر را داريم.


 تقسیم انواع مال به مثلی و قیمی

نكته‌اي كه امروز مي‌خواهيم عرض كنيم این است كه اين تقسيم به مثلي و قيمي آيا در همه‌ي اموال جريان پيدا مي‌كند يا مقسم براي اين تقسيم عبارت از مال حقيقي است، ما وقتي به اين نتيجه رسيديم كه دو نوع مال داريم، يك مال حقيقي داريم و يك مال اعتباري، مي‌گوئيم اين تقسيم مال به مال مثلي و قيمي آيا مقسمش مطلق اين اموال است يا خصوص مال حقيقي است؟  ببينيد تقسيم مال به مثلي و قيمي در آن اشيايي است كه حقيقي است، شما وقتي مي‌گوئيد خود ماليّت پول اعتباري است، ما اينجا دو تا دليل داريم كه اين پول را نمي‌شود بگوئيم مثلي است يا قيمي؟ دليل اول وقتي ماليّت اعتباري شد ديگر مجالي براي مثليت يا قيميت نيست، چون مثليت و قيميت مربوط به ذات شيئ است، شما وقتي مي‌گوئيد اين شيئ مثلي است مي‌گوئيم افرادي دارد، افرادي عرضيِ كثيره‌ي قابل بذل دارد، وقتي مي گوئيم اين فرد مثل اين فرد است، آيا اين من جهت الحقيقة است يا من جهت الاعتبار است؟ من جهت الحقيقه است، مي‌گوئيم اين يك كيلو گندم مثل اين يك كيلو گندم است، مي‌گوئيم اين مثليت از كجا آمد؟ اين مثليتش به خاطر واقع خودش است. اگر هر جا برويم يك كيلو گندم مثل يك كيلو گندم است، يك كيلو جو مثل يك كيلو جو است، كاري به ارتباط مرتبط داريم، در حالي كه ما مي‌بينيم ماليّت در اسكناس و ماليّت در پول با اعتبار مي‌آيد، چيزي كه اصل ماليّتش با اعتبار مي‌آيد ديگر معنا ندارد مثل يا قيمي باشد؟ مي‌گوئيم مثلي آنجايي است كه افراد دارد، خود اين افراد ذاتاً مثل يكديگر هستند، اصلاً نيازي به اعتبار مرتبط ندارد، اين دليل اول است.

دليل دوم مي‌گوئيم شما ارزش هرچيزي را با پول ملاحظه مي‌كنيد، وقتي مي‌خواهيد بگوئيد يك چيزي قيمي است، مي‌آئيد با پول حساب مي‌كنيد، مي‌گوئيد اينكه مي‌گوئيم قيمي است هزار تومان ارزش دارد يا دو هزار تومان، ارزش هر چيزي با پول است، با پول محاسبه مي‌شود. پس اگر ارزش با پول محاسبه مي‌شود اين ديگر تقسيم براي مثلي نمي‌تواند واقع شود. نمي‌توانيم آن قسيم را در اين جاري كنيم، شما اگر گفتيد انسان يا مرد است يا زن، آن وقت در اين زن مي‌توانيد بگوئيد آيا احتمال مي‌دهيد مرد باشد؟‌ نمي‌شود. يعني اصلاً مجالي براي توهّم اينكه پول مثلي باشد وجود ندارد، چون ارزش هر چيزي در قيميّات پول است، چيزي كه معيارش پول است قسيمش را نمي‌تواند در مورد خودش جاري كنيم، عرض كردم اين مثال خيلي خوبي است، مي‌گوئيم انسان يا مرد است يا زن؟ بعد مي‌گوئيم در اين زن بحث كنيم آيا مي‌تواند مرد باشد يا نه؟ مي‌گوئيم اين مرد قسيم براي اين است. لذا مثلي بودن در مورد اين جريان ندارد و تقسيمي كه يكي از اقسام در مورد آن شيء معنا نداشته باشد تقسيم در آن مورد اصلاً معنا ندارد، نمي‌توانيم بگوئيم آن مثلي است يا قيمي؟ عرض كردم يكي از اقوال در اينجا همين بود كه در بعضي از موارد آنجايي كه اختلاف فاحش نيست فطري و آنجايي كه اختلاف فاحش است قيمي است، مي‌گوئيم اصلاً معنا ندارد آن مثلي باشد، مثليّت قسيم براي آن است.  پس به نظر ما دو دلیل وجود دارد که با اين دو دليل مي‌خواهيم بگوئيم اسكناس اصلاً از مقسم خارج است و نمي‌توانيم مسئله‌ي قيمي و مثلي بودن را در آن وارد كنيم.

دليل اول ماليّت پول و اسكناس از راه اعتبار مي‌آيد در حالي كه مثليّت بين الافراد از ذات اشياء مي‌آيد. يك إن قلت در اينجا عرض كنم و جواب بدهم؛ همان اعتبار كننده‌اي كه مي‌آيد براي پول اعتبار مي‌كند بگويد ما تمام اين هزار دينار را اعتبار مي‌كنيم به  عنوان مثل، چه اشكالي دارد؟ وقتي اصل ماليّتش با اعتبار مي‌آيد، مثليّت هم برايش با اعتبار مي‌آيد. دو جواب مي‌دهيم؛ اول مي‌گوئيم اين بر خلاف فرض است بلكه فرض ما این است كه شما مثلي را به نحوي تعريف مي‌كنيد مي‌گوئيد مثلي ـ آن چهار خصوصيتي كه مرحوم نائيني براي مثليات بيان كردند كه از آن چهار تا ما يكيش را قبول كرديم و گفتيم ـ آنست كه افراد عرضيه‌ي كثيرة البذل داشته باشد. اين افرادي كه خصوصياتشان مثل هم است از ذات اشياء آمده است. جواب دوم اين است كه مي‌گوئيم مانعي ندارد، ما وقتي مي‌گوئيم پول مثلي يا قيمي نيست و از آن مقسم خارج است، مي‌خواهيم بگوئيم آن احكامي كه براي مثلي وجود دارد در اينجا نيست. حالا اگر اعتبار كننده گفت من ماليّت را براي پول اعتبار مي‌كنم يك، اين پولي كه در ميان شما مردم رد و بدل مي‌شود و ثانياً به نحو مثلي هم اعتبار مي‌كنند اشكالي ندارد مي‌پذيريم. حالا آيا تمام احكام مثلي را قبول مي‌كند، بعضي‌هايش در اينجا بيايد بستگي به اعتبار معتبر دارد. آن دولتي كه آمده اعتبار كرده بستگي به اعتبار او دارد، يعني يك مثليتي كه در جميع احكام بخواهد احكام مثلي در اموال حقيقي را داشته باشد نيست. دليل دوم هم اين بود كه اصلاً شما در قيميات و پول مي‌آئيد محاسبه مي‌كنيد، وقتي با پول محاسبه مي‌كنيد ديگر قسيم آن كه عبارت از مثلي باشد را اينجا نمي‌توانيد پياده كنيد. اين را دقت بفرماييد و ثمراتش را جلسه‌ي فردا عرض مي‌كنيم.  و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .