درس بعد

کتاب البیع بر اساس تحریر الوسیله 4

درس قبل

کتاب البیع بر اساس تحریر الوسیله 4

درس بعد

درس قبل

موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیله 4


تاریخ جلسه : ۱۳۸۹/۱۰/۶


شماره جلسه : ۴۵

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • خلاصه بحث گذشته

  • ضمانت کاهش ارزش پول (ضمان انخفاض قیمة النقد)

  • دیدگاه ها در تاثیر قیمت بازار در اوصاف کالای مثلی

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين


خلاصه بحث گذشته
ملاحظه فرموديد اقوالي كه مجموعاً در اسکناس وجود دارد از نظر اينكه عنوان مثلي را دارد يا عنوان قيمي که مجموعاً چهار قول شد و ما به اين نتيجه رسيديم كه اسكناس نه عنوان مثلي را دارد و نه عنوان قيمي. و اين از نظر ترتيب احكام مثلي و احكام قيمي دائر مدار كيفيت اعتباري است كه اعتبار كننده در اينجا دارد. طبق نظر ما اگر در زمان حال، بگويند اين هزار تومان همان هزار تومان است و از نظر اعتبار فرقي نمي‌كند، اينجا احكام مثلي بر آن بار مي‌شود. حالا اگر دولت گفت هزار تومان ده سال پيش مساوي است با ده هزار تومان يعني اين ده هزار تومان را همان هزار تومان مي‌بينيم و اين چنين مماثلت را اعتبار كرد ما از اين تبعيت مي‌كنيم. اين بستگي دارد به كيفيت اعتبار. كيفيت اعتبار هم در زمان‌هاي مختلف ممكن است مختلف بشود اما در آن قول سوم ما كاري به اعتبار اعتبار كننده نداريم، مي‌گوئيم اختلاف در ارزش، آيا فاحش هست يا نيست؟

عرض كرديم تا اينجا روشن كرديم كه اسكناس نه مثلي است و نه قيمي. و عرض كردم اين هم در مسئله‌ي ربا مؤثر است، يعني اگر ما آمديم گفتيم اسكناس عنوان مثلي را دارد اينجا در قرض ربوي، قرضي كه اگر كسي بخواهد از اين راه پول ربا به دست بياورد بگويد هزار تومان مي‌دهم به شرط اينكه بعداً 1200 تومان بدهي مي‌شود قرض ربوي. اگر گفتيم اسكناس قيمي است اين عنوان زياده را ندارد، عنوان ربا را ندارد، اگر گفتيم نه مثلي است و نه قيمي، بايد ببينيم آيا زائد بر آن اعتبار در اينجا قرض دهنده طلب مي‌كند يا نه؟

ضمانت کاهش ارزش پول (ضمان انخفاض قیمة النقد)
حالا مي‌خواهيم وارد اين بحث شويم كه آيا كاهش ارزش پول ضمان‌آور است يا نه؟ اگرگفتيم يك هزار توماني در ده سال پيش اين قدر ارزش داشته اما حالا كه ده سال گذشته ارزش آن انخفاض پيدا كرده و كم شده. آيا اين انخفاض ارزش ضمان‌آور است يا نه؟ اينجا شايد بيش از ده راه در كلمات محققين از معاصرين ذكر شده بر اينكه اين ضمان‌آور است و اين راه‌ها مورد مناقشه و بحث واقع شده، ما قبل از اينكه اين راه‌ها را شروع كنيم يك بحثي در اينجا بايد مطرح كنيم و آن بحث اينست كه آيا قيمت سوقيه از اوصافي هست كه در مثليّت مثل دخالت داشته باشد يا نه؟ شما وقتي مي‌گوئيد مثل يك كيلو گندم عبارتست از يك كيلو گندم، به چه ملاكي مي‌گوئيد مثل آن است؟ مي‌گوئيد اين در صفات نوعيه مانند آن است، در صفات جنسيه هم مانند آن است، در برخي از صفات عرضيه هم مانند او هست، اگر آن يك گندمي است كه خيلي زرد است اين هم خيلي زرد است. اينها در اوصافي كه در مثليّت يك مثل دخالت دارد در آن ترديدي نيست، در صفات نوعيه و جنسيه و صفات عرضيه ترديدي وجود ندارد، اما حالا دو تا يك كيلو گندم مثل هم ـ من جميع الجهات ـ را در نظر بگيريد، مثلاً در يك سال پيش اين دو تا، كيلويي صد تومان بوده است که من زدم و يكي را از بين بردم، يك كيلو گندم مالك را اتلاف كردم، حالا يك سال گذشته و هيچ تغييري به وجود نيامده الا اينكه اين قيمت سوقيه‌اش يا بالا رفته يا پائين آمده. مثلاً‌ آن زمان يك كيلو گندم صد تومان بوده و الآن شده سيصد تومان، يا آن زمان يك كيلو گندم صد تومان بوده و الآن شده پنجاه تومان. مي‌خواهيم بگوئيم آيا قيمت سوقيه در اوصاف مثل دخالت دارد يا اينكه دخالت ندارد و آنچه كه در زمان مثل مطرح است همان خصوصيات جنسيه و نوعيه و خصوصيّات عرضيه است، اما قيمت سوقيه بگوئيم اين در مثليّت مثل دخالت ندارد.

دیدگاه ها در تاثیر قیمت بازار در اوصاف کالای مثلی ـ دیدگاه اول:
«قد يقال» و اين نسبت به بسياري از بزرگان هم داده شده كه قيمت سوقيه يك امر اعتباري است و ربطي به اين عين خارجي ندارد.  وقتي رغبت عقلا زياد مي‌شود پول بيشتري مي‌دهند و وقتي رغبت عقلا كم مي‌شود پول كمتري مي‌دهند، احتياج عقلا كه زياد مي‌شود پول زيادتري مي‌دهند و احتياج آنها كه كم است پول كمتري مي‌دهند، اين يك امر اعتباري است و ربطي به اين عين خارجي ندارد و همچنين گفتند اين قيمت سوقيه همانطور كه از نام آن پيداست «صفةٌ للسوق» و اين اجنبي از عين مال است و از اوصاف مال نيست. لذا اگر در يك جا قيمت سوقيه در عين يك مال پايين آمده باشد، ما گندمي كه يك سال پيش صد تومان بوده را الآن با همان خصوصيات ذاتيه و نوعيه اگر پنجاه تومان باشد همه‌ي فقها مي‌گويند همين گندم را بايد به مالك بپردازي، ضامن بايد همين يك كيلو گندم را بدهد ولو قيمت سوقيه هم پائين آمده باشد، اين دخالت در اوصاف مثل ندارد، كما اينكه اگر قيمت سوقيه‌اش بالا رفته باشد، اين نمي‌تواند بگويد من يك كيلو گندمي كه از شما تلف كردم صد تومان ارزش داشته اما حالا اين يك كيلو گندم صد تومان ارزش ندارد بلكه پانصد تومان ارزش دارد، من الآن اين يك كيلو گندم را به شما مي‌دهم و شما بايد اضافه‌اش را به ما برگرداني، اين مقدار اضافه را مالك به ضامن برگرداند، چون بالا رفتن و پائين آمدن قيمت سوقيه از اوصاف مثل نيست و ارتباط به مثل ندارد.

اشکالات: اولين آن اينست كه آنجايي كه عين مال از ماليّت ساقط مي‌شود چرا مي‌آئيد مي‌گوئيد اين مثل براي او نيست، اگر اين يك كيلو گندمي كه الآن مي‌خواهيد بدهيد يك ريال هم ارزش ندارد، اين از ماليّت به طور كلي ساقط بشود، حالا كه از ماليّت ساقط مي‌شود اينجا چرا مي‌آئيد مي‌گوئيد قيمت بايد داده شود و خود اين شيء كه تمام خصوصيات ذاتيه و نوعيه‌اش را دارد  فايده‌اي ندارد. در حقيقت جواب اوّل ما و اشكال اول ما اشكال نقضي است، مي‌گوئيم آنجايي كه به طور كلي قيمت ساقط مي‌شود، اين سقوط قيمت از كجا مي‌آيد؟ آيا سقوط قيمت ربطي به عين دارد يا مربوط به بازار است؟ اين سقوط القيمة هم يك امري است كه مربوط به سوق است، به قول خودتان «صفةٌ للسوق» است «هذا امرٌ اعتباريٌ لا دخل له بالعين» اين مربوط به عين نيست، چرا در اينجا مي‌آئيد اين حرف را مي زنيد؟ در يك جايي كه  قيمت ساقط است مي‌آئيد مي‌گوئيد حالا كه ساقط شد اين ديگر مثل او نيست و بايد قيمتش داده شود.

اشكال دوم اين است كه مي‌گوئيم شما مگر نگفتيد مقوّم ماليّت يك مال عبارت از رغبت عقلاست؟ وقتي خواستيد مال را تعريف كنيد گفتيد مال«ما يكون مورداً لرغبة العقلاء» مفهومش هم اين شد كه آنچه مورد رغبت عقلا نيست اصلاً مال نيست، شما مال را اينطوري تعريف كرديد يا گفتيد «ما يبذل بإزائه مالٌ» اين دو تا تعريف در كلام قوم وجود دارد.

اشكال ما اينست كه شما كه اين مبنا را اختيار كرديد اين مبنا با اين حرف كه ما بگوئيم صفت قيمت سوقيه امر اعتباري و لا ربط له بالعين و المال، اين قابل جمع نيست، شما اگر مي‌گوئيد مال آنست كه مورد رغبت عقلاست، رغبت عقلا هم كم و زياد مي‌شود، پس اين رغبت عقلاء مي‌شوند اوصاف يك شيئ، پس آن قيمتي كه عقلاء مي‌خواهند براي اين شيء قرار بدهند الآن شده است اوصاف اين شيئ، يعني عقلاء رغبت زيادي به اين شيء پيدا كردند قيمت اين شيء بالا رفته، چون رغبت عقلاء كم شده، قيمت اين شيء كم شده، به عبارت ديگر شما وقتي مال را اينطور تعريف مي‌كنيد، اين قيمت سوقيه وصف براي شيء است يا وصف براي چيز ديگري است؟ اصلاً اين تعبير كه آمده اين صفتٌ للسوق، اين تعبير يك تعبيري است كه واقعاً هيچ قابل قبول نيست، صفةٌ للسوق يعني چه؟ سوق بازار است و بازار هم محل براي معامله است، اينكه بگوئيم قيمت صفت براي سوق است معنا ندارد! بگوئيم عقلاء چون رغبت زيادي به اين مال دارند، قيمت اين مال بالا رفته، قيمت وصل براي خود مال است، چون رغبت‌شان كم است، قيمت اين مال پائين آمده، اصلاً معنا ندارد بگوئيم صفت براي سوق است، كه يك اشكال ديگري تبيين كنيم. اما قبل از اين مطلب اشكال دوم ما اينست كه بين آن مبنايي كه شما در باب مال اختيار كردي و بين اين مطلب جمع را نه شايد. شما وقتي مي‌گوئيد مقوّم مال رغبت است، اگر مقوّمش رغبت است، زيادي و كمي رغبت هم بايد در خود مال دخالت داشته باشد، در ماليّت آن دخالت دارد، پس روي مبناي خودتان اين حرف سازگاري ندارد و همين جا اين مبناي ما كه قبلاً يك مقداري گفتيم براي بعضي از آقايان هم پذيرش آن مشكل شد، گفتيم ما كاري به رغبت عقلاء نداريم، به نظر ما گفتيم مال ماليّت دارد، ارزش دارد، اعم از اين كه به ازاي يك مالي داده شود يا نشود! گفتيم مال مال است اعم از اينكه عقلاء رغبتي نشان بدهند يا نه؟ گفتيم در شيئي كه يك خصوصيت و منفعت و خاصيّتي باشد اين مال است، حالا اين خاصيت در بعضي از زمان‌ها ارزش زيادي پيدا مي‌كند مردم هم بيشتر رغبت پيدا مي‌كنند. البته اين را ما قبول داريم كه كم و زيادي قيمت منوط به كم و زيادي احتياجات مردم هست، اما اصل قيمت ربطي به مردم و عقلاء ندارد.

لذا قيمت سوقيه هم از شئون ماليّت همين مال است، چرا ما بيائيم بگوئيم يك امر اعتباري است، اين صفت سوق است، مي‌گوئيم اصلاً ولش كنيد، دخالت در اين ندارد! نه، ما معتقديم كه خود ماليّت مال از شئون واقعيه‌ي مال است، اين يك. اين كم و زيادي‌اش هم باز از اوصاف همين ماليّت است منتهي منشأ آن كم و زيادي رغبت عقلاست كه آن را ما قبول داريم، بالا رفتن و پائين آمدن منشأش كم و زيادي رغبت عقلا است اما باز خود اين ماليّتي كه مال زياد مي‌شود، ماليّت اين مال كم مي‌شود.

اينجا ما اين اشكال را به اين آقايان داريم و مي‌گوئيم شما روي تعريفي كه خودتان براي ماليّت كرديد روي آن تعريف چاره‌اي نداريد كه بگوئيد اين قيمت سوقيه مربوط به ماليّت است اما ـ در بيان ما دقت بشود كه ما درست بيان كنيم ـ  روي مبناي ما مي‌گوئيم ماليّت مربوط به خود مال است، زيادي و كمي هم مربوط به رغبت عقلاست كه اين را قبول داريم. زيادي و كمي مربوط به رغبت عقلاست و در نتيجه روي مبناي ما مي‌توانيد زيادي و كمي را از حقيقت مال بيرون بياوريد، چون روي مبناي ما مي‌گوئيد ماليّـت است فقط، زيادي و كمي ربطي به اين جنس و مال ندارد. اما روي مبناي شما زيادي و كمي در خود اين مال و وصل براي خود مال است . نتيجه اين شد كه روي مبناي ما زيادي و كمي خارج از اين مال است. آنچه داخل در مال است خود ماليت است، روي مبناي قوم زيادي و كمي بايد داخل در مال باشد. به عبارت ديگر روي مبناي قوم قيمت سوقيه داخل در اين مثل است و از اوصاف مثل است، روي مبناي ما هم قيمت سوقيه مربوط به رغبت مردم است و آنچه داخل در ذات مال است اصل ماليت است، اين تفاوتي است كه در اينجا بين مبناي قوم و مبنايي كه ما اختيار كرديم پيدا مي‌شود و به عنوان اشكال دوم بخواهيم بگوئيم. اشكال سوم هم اينكه بگوئيم اصلاً اين صفت سوق است خود اين امر غلطي است، اگر بخواهيم بگوئيم خودش يك امر اعتباري است، به اعتبار كم و زيادي رغبت عقلاء، اين كم و زياد مي‌شود حرف درستي است اما صفةٌ للسوق حرف درستي نيست.

نتيجه اين شد كه آيا قيمت سوقيه در اوصاف مثل دخالت دارد يا نه؟ يعني ما گندمي را بگوئيم مثل اين گندم است كه قيمتش هم برابر آن باشد، گفتيم روي مبناي ما قيمت سوقيه خارج از اوصاف مثل است و توضيحش را عرض كرديم اما روي مبناي قوم چاره‌اي ندارند كه بگويند داخل در اوصاف باشد و بدون اينكه توجه داشته باشند كه از آن طرف براي مال چه تعريفي كردند و از اين طرف هم اصرار مي‌كنند كه قيمت سوقيه خارج از اوصاف مثل است، اين دو تا با هم سازگاري ندارد اما روي مبناي ما، عرض كرديم كه سازگاري خيلي روشن است.

و صلّی الله علی محمد و آله الطاهرین

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .