موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیله 4
تاریخ جلسه : ۱۳۸۹/۱۰/۱۱
شماره جلسه : ۴۶
-
نقد و بررسی دلایل موافقین ضمان کاهش ارزش پول
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۰
-
جلسه ۱۱۱
-
جلسه ۱۱۲
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
نقد و بررسی دلایل موافقین ضمان کاهش ارزش پول
در بحث گذشته اين مسئله را مطرح كرديم كه آيا قیمت سوقيه مربوط به اوصاف مثل هست يا مربوط به شيء است يا اينكه يك امر اعتباري است و خارج از ذات شيء است. اين بحث را گذرانديم و گفتيم اين مسئله روي آن مباني و تعاريفي كه براي مال ذكر شده بايد روي آن مباني ملاحظه شود كه هر كدام را در اينجا بيان كرديم. بعد از روشن شدن اين مطلب، بحثي كه در اينجا ميخواهيم شروع كنيم این است كه يك راههايي در كلمات ذكر شده براي ضمان كاهش ارزش پول، يعني اگر ارزش پول كاهش پيدا كرد ما بگوئيم آن گيرنده يا طلب كننده ضامن است و بايد جبران كند، اين راهها را بايد بررسي كنيم ببينيم آيا اينها درست است يا نه؟ 1 ـ اولين راهي كه ذكر شده این است كه ميگويند «أن العقلاء إنما لا يلحظون القيمة السوقية من أوصاف المثل إذا كان الاختلاف و مقدار نقصان القيمة قليلا أو نادرا، و أمّا مع كونه فاحشا خطيرا، أو كونه كثير الاتّفاق فالعرف يلاحظه من صفات المثل عندئذ و يراه مضمون»[1] دليل اول اين است كه در مواردي كه اختلاف كم است يا نادر است، در چنين مواردي عقلا قيمت سوقيه را از اوصاف مثل نميدانند، اما در مواردي كه اختلاف فاحش است عقلا به عرف قيمت سوقيه را از اوصاف مثل به حساب ميآورند. توضيحش اين است كه به عنوان مثال اگر كسي ده سال پيش هزار تومان از ديگري طلب داشته است، در اين هزار تومان ده سال پيش الآن يك مقدار كمي اختلاف بوجود آمده، مثلاً هزار تومان ده سال پيش الآن هزار و صد تومان شده، اينجا عقلا اين نوع قيمت سوقيهاي كه اختلاف كمي در آن است به عنوان اوصاف المثل حساب نميكنند اما اگر اختلاف فاحش باشد، اين دو بيان دارد: يكي اين است كه مثلاً ميگوئيم با هزار تومان ده سال پيش ميشد يك كيلو گوشت خريد ولي الآن يك كيلو گوشت بيست هزار تومان است، اين بدين معناست كه ارزش پول كم شده، وقتي همان جسم را با همان وزن در گذشته با يك پول كمتري می شد خرید اما الآن همان جنس با همان وزن را بايد با يك پول بيشتري بخرد، معنايش اين است كه ارزش پول كم شده، آن وقت ادعا این است كه در چنين موردي كه اختلاف، اختلاف فاحش و زيادي است، عقلا و عرف ميگويند اين عنوان اوصاف مثل را دارد. ما در اوصاف مثل چه چيزي را ميگوئيم مثل چي هست؟در صورتي كه يك شيئي در صفات مثليه و ذاتيه مثل آن باشد، گندم مثل گندم است. حالا اين مستدل ميگويد در خود قيمت این گندم هم بايد همينطور بگوئيم؛ چون اين دليل در اعيان هم جريان دارد، اگر گندم ده سال پيش صد تومان بوده اما گندم حالا هزار تومان است، اينجايي كه قيمت سوقيه تفاوت فاحش دارد، عرف ميگويد اين يك كيلو گندم كه حالا سه هزار تومان است مثل يك كيلو گندم ده سال پيش كه پانصد تومان است نيست! چرا؟ چون اين قيمت سوقيه را ميگويد از اوصاف مثل است، اما اگر گندم ده سال پيش صد تومان بوده و حالا صد و ده تومان شده باشد، اختلاف اختلاف كمي باشد، اينجايي كه اختلاف كم است عرف و عقلا اين قيمت سوقيه را ديگر از اوصاف مثل نميدانند. اين دليل يك بيان دوّمي هم دارد؛ و آن اينكه اساساً چرا شرع و عرف و عقلا در باب مثليّات ميگويند ضمان به مثل است؟ براي اينكه ميخواهند علاوه بر ماليّت آن صفات نوعيه و جنسيه رعايت شود، يعني بگوئيم چرا يك كيلو گندم در مقابلش يك كيلو گندم بايد داده شود، براي اينكه عقلا ملاحظه ميكنند علاوهي بر ماليّت بايد در خصوصيّات ذاتيه هم مثل آن چيزي باشد كه تلف شده است. حالا اگر ما بخواهيم به خاطر رعايت كردن آن خصوصيّات نوعيّه و ذاتيه ماليّت تحت الشعاع واقع شود، اين نقض غرض است، يعني بگوئيم براي اينكه به حسب ظاهر آنچه از بين رفته گندم است و شما بايد گندم بدهيد، ولو اين گندم آن موقع كه تلف كرده هزار تومان بوده و الآن يك كيلو گندم ده تومان باشد!
اينجا نميشود به خاطر ملاحظه كردن آن خصوصيات نوعيه و ذاتيه ما بيائيم دست از ماليّت برداريم و ماليّت تحت الشعاع قرار بگيرد. چرا عقلا ميگويند ضمان در مثلي به مثل است و در قيمي به قيمت! ميگوئيم براي اينكه در مثلي ميخواهند علاوهي بر ماليّت آن جهات نوعيه و جهات جنسيه هم محفوظ بماند نه اينكه به خاطر جهات نوعيّه ماليّت صدمه بخورد و يك خسارتي در ماليّت به آن شخص وارد شود، پس ما بايد ماليّت را لحاظ كنيم، ماليّت آنجايي كه اختلاف نادر و اختلاف كمي دارد عرف مسامحه ميكند و ميگويد يك كيلو گندم ده سال پيش صد تومان بوده و يك كيلو گندم حالا 95 تومان است، اين مقدار را كار نداريم، اما اگر يك كيلو گندم ده سال پيش صد تومان بوده و يك كيلو گندم حالا شده ده تومان، عرف مسامحه نمی کند؛ اين هم بيان دومي است كه در اينجا براي اين دليل ذكر شده است. اشکالات: از اين دليل دو جواب داده شده است؛ جواب اول گفتهاند كه ما اگر به ادلهي ضمان، چه ادلهي شرعي و چه ادلهي عقلايي مراجعه كنيم، موضوع ادلهي ضمان مال است نه ماليّت و قيمت. «من أتلف مال الغير فهو له ضامن» يا حديث علي اليد كه ميگويد «علي اليد ما أخذت حتي تؤديه» ظاهر ادله مال است، اما ماليّت يك حيثيت و وصف تعليليه است نه يك حيثيت تقييديه، ماليّت عنوان حيثيت تعليليه را دارد، بگوئيم چرا اين مال شده؟ براي اين كه ماليّت دارد، چرا ميگوئيم هذا مالٌ، براي اينكه قيمت دارد، هذا مالٌ براي اينكه پولي در مقابل ماليّت دارد.
اما ماليّت داشتن متعلق ضمان در ادله نيست، آنچه در ادله متعلق ضمان است خود شيء است، خود ذات شيء است، ذات مال است نه ماليّت. ما دليلي در ادله نداريم كه اگر قيمت يك شيء از بين رفت شما بايد آن را تدارك ببينيد، نه در ادلهي عقلي و نه در ادلهي قهري، آنچه كه در ادله آمده این است كه خود مال اگر تلف بشود، بايد جبران بشود و تدارك ديده شود، اگر ضمان تعلّق به مال پيدا كرده، ميگوئيم شما چه چيزي را تلف كرديد؟ گندم، به ماليّتش چكار داريم بايد در مقابلش گندم داده شود. در دنبالهي جواب اول، جواب دهنده ميگويد كه ادلهي نقلي و عقلايي متضمن ضمان در آن مال است و نه ماليت. گفته «على هذا يقال: لو أريد ضمان نقصان قيمة المثل بعنوان ضمان القيمة و المالية الناقصة ابتداء فهذا خلف كون المضمون هو المال لا المالية استقلال»[2] ميگوئيم اگر شما اينجايي كه ميگوئيد اختلاف فاحش شده ضامن قيمت است، اين برخلاف ادلهي نقلي و شرعي است، قيمت ماليّت متعلق ضمان نيست، مضمون مال است نه ماليّت، «و إن أريد ضمان ذلك من باب دفعه في ضمان المال» اگر شما بگوئيد اين نقصان قيمت از باب اين است كه در خود ضمان مال دخالت دارد، يعني بيايد مستقل بگويد من نميگويم در ادله ضمان به ماليّت تعلق پيدا كرده ضمان به مال است اما خود اين نقصان القيمة در اين مال دخالت دارد و از اوصاف مثل است، در جواب ميگوئيم وقتي ما به عرف مراجعه ميكنيم، به عرف ميگوئيم ضمان مثل اين يك كيلو گندم است، عرف اصلاً كاري به ماليّتش ندارد، نميآيد بگويد يك كيلو گندم صد توماني مثلش يك كيلو گندم صد توماني است، يك كيلو گندم دويست توماني هم مثلش يك كيلو گندم دويست توماني است ...، عرف لحاظ نميكند!
پس خلاصهي جواب اين شد؛ جواب اول يك مقدمهاي دارد و آن این است كه ما به ادله عقلي و عقلايي كه مراجعه ميكنيم متعلق ضمان مال است و مسئلهي ماليّت يك حيثيت تعليليه دارد. دوم اينكه بگوئيم شما اگر بگوئيد ابتداءً ضمان به اين قيمت تعلّق پيدا كرده «هذا خلفٌ» چون گفتيم ابتداءً ضمان به مال تعلق پيدا كرده، اگر بگوئيد نه، ضمان به مال تعلق پيدا كرده اما اين قيمت داخل در اين مال و از اوصاف اين مال است، عرف اين را به عنوان اوصاف مال ملاحظه ميكند، ما قبول نداريم عرف به عنوان اوصاف مال حساب كند، عرف وقتي ميخواهد بگويد مثل يك كيلو گندم چيست؟ نميگويد يك كيلو گندم چند توماني، نميگويد يك كيلو گندمي كه قيمتش چقدر است، بلكه ميگويد يك كيلو گندم در مقابل يك كيلو گندم! اين خلاصهي جواب اول. نقد اشکال: دو تا اشكال در مقابل اين جواب داريم؛ يك مطلب اينكه اگر در ذهن شريفتان باشد ما يك بحثي را امسال مفصلاً ذكر كرديم كه در باب ضمان آنچه كه اولاً و بالذات بر عهده ميآيد چيست؟ آيا خود عين بر عهده ميآيد يا عوض آن بر عهده ميآيد؟ مرحوم امام(رضوان الله تعالي عليه) بحث را به طور کامل مطرح کرده و رواياتي كه در تلف و اتلاف مطرح بود فرمودند به حسب ظاهر از اين روايات استفاده ميشود عين بر عهده ميآيد، اما در آخر فرمودند كه عقلا قبول نميكنند، عقلا نميگويند اين عيني كه شما غصب كردي خودش بر عهده ميآيند، عقلا ميگويند عوضش را بايد داد و خودشان هم در آخر همين نظريه را پذيرفتند ولو اول اصرار داشتند كه عين بر عهده ميآيد. مرحوم حاج آقا كاظم يزدي هم اصرار دارد كه عين بر عهده ميآيد. حالا ما ميخواهيم عرض كنيم اينكه بگوئيم خود مال بر عهده ميآيد مبني است بر اينكه ما بگوئيم عين بر عهده ميآيد.
اما اگر از اول گفتيم عوض بر عهده آمده است، وقتي ميخواهيم بگوئيم عوض بر عهده ميآيد، اينجا در اين عوض ماليّتش هم دخالت دارد، در خود ذات مال ماليّت دخالت ندارد، اما در عوض ماليّت دخالت دارد، در عوض ميگوئيم در مثليّات ـ مستقل هم همين را ميگويد ـ صفات نوعيه و جنسيه و ذاتيه بعلاوهي ماليّه، در قيميات فقط همان قيمت بر عهده آمده است. مطلب دوم این است كه با آن اختلافي كه در تعريف مال بود، ما حرفمان اين است كه اگر كسي آمد گفت مال «ما يبذل بإزائه مال» گفت مال آن چيزي است كه مورد رغبت عقلاست كه حالا بيشتر همين جهت دوم را دارند مطرح ميكنند، «ما يكون مورداً لرغبة العقلاء» سؤال ما این است كه اگر ما مال را اينطوري معنا كرديم گفتيم مال آنست كه مورداً لرغبة العقلاء، حيثيت ماليّت يك حيثيت تقييديه ميشود. شما وقتي قيد ميزنيد ميگوئيد حقيقت مال، تقوّم مال به رغبت عقلاست، پس ماليّت ميشود حيثيت تقييديه براي مال، چرا شما در اينجا ميگوئيد اين حيثيت، حيثيت تعليليه است، اين عنوان حيثيت تقييديه را دارد. اما «هكذا» روي آن مبنايي كه ما اختيار كردیم، ما گفتيم مال يعني يك خصوصيّت و ويژگي كه در يك شيئي وجود دارد كه به اعتبار او عقلا رغبت پيدا ميكنند. يك خصوصيتي كه ـ گفتيم خصوصيت اين است كه خاصيّت و منفعت و مصلحتي دارد ـ روي آن مبنا ميگويد قيمت و ماليت عنوان حيثيت تقييديه را ندارد. آقاياني كه ميآيند اينطور جواب ميدهند و ميگويند ماليّت حيثيت تعليليه است پس بايد دست از اين فتوايشان بردارند كه ميگويند مال آن است كه مورداً لرغبة العقلاء، اگر ما مال را بتوانيم تعريف كنيم ماليّت حتماً حيثيت تقييديه ميشود، اما اگر مال را روي آن مبناي خودمان تعريف كنيم ماليّت عنوان حيثيت تقييديه ندارد. اما با قطع نظر از اين دو اشكالي كه ما داريم اينجا ميگوئيم شما به عرف كه مراجعه كنيد عرف اين را قبول نميكند، اين مطلبي كه در ذيل جواب اول گفت كه آقا عرف نميآيد بگويد يك كيلو گندم چند توماني مثلش يك كيلو گندم چند توماني است، عرف ميگويد يك كيلو گندم ميشود يك كيلو گندم و كاري به قيمتش ندارد. اين جواب اول، جواب دوم را ان شاءالله ملاحظه كنيد تا بعد.
نظری ثبت نشده است .