موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیله 4
تاریخ جلسه : ۱۳۸۹/۱۱/۱۹
شماره جلسه : ۵۹
-
نقد و بررسی
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۰
-
جلسه ۱۱۱
-
جلسه ۱۱۲
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
بحث ما در قبل از اين تعطيلات دهه آخر صفر در مسئلهي ضمان كاهش ارزش پول بود، عرض كرديم كه راههايي در كلمات بزرگان ذكر شده براي این كه اگر ارزش پول بعد از گذشت مدّتي كاهش پيدا كرد، اين متعلّق ضمان است. تا اينجا ما هفت راه را بررسي كرديم و مناقشات آن را ذكر كرديم، چند راه ديگر هم باقي مانده كه اينها را بايد ذكر كنيم و در آخر يك نتيجهي كلي ان شاء الله داشته باشيم. و قبل از تعطيلات هم عرض كردم كه آقايان آن عنوان كليديِ اين راهها را مورد مداقّه قرار بدهند كه به بعضي از عناوين هم قبلاً اشاره كرديم. در اينكه آيا قدرت خريد عنوان حيثيّت تقييديه دارد براي پول، يا عنوان حيثيّت تعلیليه دارد. در اينكه آيا قدرت خريد عنوان وصف اسمي و معناي اسمي است براي پول، يا اينكه عنوان معناي حرفي براي پول است، اينها عناويني است كه بايد بحث شود و ما هم تا به حال هم مفصّل و هم دقيق اينها را مورد بحث قرار داديم. حالا راههاي ديگر را هم ذكر ميكنيم و بعد ان شاء الله از مجموع اين راهها يك نتيجهاي خواهيم گرفت. مخصوصاً در اين راهها راه هفتم مهمترين راهها بود كه در اين راه هفتم مجموعاً شش اشكال را ذكر كرديم و مورد بحث قرار داديم. راه هشتم برای اثبات ضمان کاهش ارزش پول[1] راه هشتم براي ضمان، تمسّك به قاعدهي عدل و انصاف است كه اجمال قاعدهي عدل و انصاف و برخي از رواياتش این است كه اگر کسی پيش شخصی دو درهم وديعه بگذارد و فرد ديگري هم پيش همان شخص يك درهم وديعه بگذارد و اين شخص اين دو درهم و يك درهم را مخلوط به هم كند، بعد از اينكه مخلوط كرد دزد و غاصب بيايد يك درهم از اين سه درهم را ببرد، اينجا در روايت وارد شده و بر طبقش هم فتوا داده شده كه آن شخصي كه دو درهم به اين شخص داده بود، يك درهم و نيم به او داده شود، آن شخصي كه يك درهم داده بود نيم درهم به او داده شود، يعني الآن دو درهم موجود را يك درهمش را اول ميدهند به آن كسي كه صاحب درهمين بود، آن يك درهم باقي مانده را نصف ميكنند، نصفش را ميدهند به همان شخص و نصفش را ميدهند به صاحب آن يك درهم.
از اين تعبير ميكنند به قاعدهي عدل و انصاف؛ بگوئيم عدل و انصاف اقتضا ميكند كه نگوئيم اين يك درهمي كه دزديده شده تماماً از آن پول و مالك يك درهم بوده كه در نتيجه بگوئيم دو درهم موجود را بدهيم به صاحب درهمين، اين خلاف انصاف است، انصاف این است كه بگوئيم نصفي از اين و نصفي از آن، چقدر دزديده شده؟ يك درهم، كاري هم نداشته باشيم كه اين چقدر مال داشته و او چقدر؟ چقدر دزديده شده؟ اگر يك درهم دزديده شده اين تصنيف شود، غرامت و خسارتش نصف بر عهدهي اين شخص باشد و نصفش بر عهدهي آن شخص باشد. يعني كسي نيايد اشكال كند كه اگر يك كسي ده درهم داده باشد، ديگري يك درهم داده، بيائيم بگوئيم اين به نسبت بايد حساب بشود، بگوئيم يك درهمي كه دزديده شده نُه دهمش بگوئيم مال اين آدم و يك دهمش مال آن آدمي كه يك درهم داده، نه! انصاف این است كه بگوئيم چقدر دزديده شده؟ يك درهم، چند نفرند؟ دو نفر، تصنيف بشود. حالا اگر سه نفر باشد و يك درهم دزديده شده ، عدل و انصاف اقتضا ميكند ميگويد بايد تقسيم بر سه كرد، اگر چهار نفر باشند، يك درهم از اين چهار نفر دزديده شده باشد بايد تقسيم بر چهار كرد، عدل و انصاف این است كه ببينيم آن مقداري كه دزديده شده اين تقسيم بر مالكين و صاحب اين دراهم بشود. حالا آمدند از همين قاعدهي عدل و انصاف در ما نحن فيه استفاده كردند و گفتند يك كسي كه در ده سال پيش هزار تومان از كسي تلف كرده كه با آن هزار تومان ميتوانست يك ماشين بخرد، اما الآن با هزار تومان يك چرخ ماشين هم به او نميدهند، اين انصاف نيست كه بيائيم بگوئيم همان هزار تومان را بايد بدهد، عدل و انصاف اقتضا ميكند كه بگوئيم اين قدرت خريد رعايت بشود. به عبارت ديگر؛ چون در اين مقالهاي كه حالا بحث را بر طبق همين ترتيبي كه در اين مقاله آمده داريم پيش ميبريم، به قاعدهي عدل و انصاف استدلال كردند براي اثبات حقّي براي مضمون له، يعني صاحب پول نسبت به كاهش ارزش پول يك حقّي پيدا كرده، آن ضامن ـ يعني غاصب و متلف ـ بايد اين حق را به او برگرداند.
كه بعداً خواهيم گفت اشكالش چيست، اصلاً اين بيان استدلال به اين نحوي كه در اينجا آمده بيان درستي نيست، اين بيان استدلال و خلاصهي استدلال. پس به قاعدهي اصل و انصاف استدلال شده بر اينكه صاحب اين پول حق دارد یعنی نسبت به كاهش ارزش پول حقي پيدا كرده و اين حق را غاصب ضامن است و بايد جبران كند، لذا غاصب نميتواند همان هزار تومان را برگرداند. اشکالات به راه هشتم[2] اينجا دو اشكال به این استدلال وارد شده است؛ اشكال اول اشكال نقضي است، ميگوئيم شما در اجناس هم همين حرف را بزنيد، اگر قاعدهي عدل و انصاف را در نقود و در پول به كار ميبريد، اين قاعدهي عدل و انصاف را در اجناس هم به كار ببريد، يك جنسي را من در ده سال پيش مالك بودم، غاصبي آمده اين جنس را تلف كرده، اين جنس آن موقع صد هزار تومان ارزش داشته در ده سال پيش، غاصب الآن ميخواهد مثلش را به من بدهد، مثلش هم فرض كنيد موجود است، فرض كنيد مثلي هم هست و قيمي نيست، اما الآن ارزش آن ده هزار تومان است! فرض كنيد مثل موبايلهايي كه وقتي به عنوان مدل جديد به بازار ميآيد يك ارزشي دارد اما دو سال كه ميماند ارزش آن پائين ميآيد، اشكال این است كه بگوئيم در اينجا قاعدهي عدل و انصاف اقتضا می كند كه شما اين مقدار كاهش را جبران كنيد در حالي كه احدي از فقها در اجناس مثلي چنين فتوايي ندادند، ميگويند همان مثل را بايد بدهد ولو اينكه قيمتش كمتر شده باشد. ما ابتدای امسال گفتيم مشهور قائلند به اينكه المثلي يضمن بالمثل، بيائيم بگوئيم إلا در آنجايي كه مثل از نظر قيمت تنزّل كرده باشد.
نقد و بررسی
آن اشكال اول كه مصادره به مطلوب است در صورتي است كه ما بينيم استدلال چطوري ذكر شده. اگر استدلال را به این صورت بيان كنيم، اين اشکال مصادره مطلوب وجود دارد. اگر ما بگوئيم كساني كه به قاعدهي عدل و انصاف تمسّك ميكنند ميگويند از راه قاعدهي عدل و انصاف ميخواهيم اثبات كنيم اينجا يك حقّي وجود دارد براي مضمونُ له، اين مصادر به مطلوب است، يك آقايي پولش را در ده سال پيش غاصبي دزديده يا از بين برده، الآن كه ارزش پول كاهش پيدا كرده، قدرت خريدش كم شده، ما اصلاً نميدانيم آيا اين تنزّل ايجاد حقّي ميكند براي مالك يا نه؟ اگر بخواهيم به قاعدهي عدل و انصاف و همچنین به ادلهي حرمت ظلم تمسک کنیم و بگوئيم اينجا حقّ اين آدم ضايع شده ميگوئيم هذا اول الكلام، ادلهي حرمت ظلم ميگويد اگر در يك جايي ظلم بودن يك عملي مسلّم شد ما ميگوئيم ظلم حرام است اما خود الظلم حرامٌ نميتواند بگويد اينجا حقّي وجود دارد و اينجا اگر حق داده نشود ظلم است. اگر ما استدلال را به اين نحو بيان كنيم، اين مصادرهاي كه برايش ذكر كردند برايش مجالي وجود دارد. اما به نظر ما اصلاً در اين راه هشتم از اول استدلال را درست بيان نكردند، كساني كه به قاعدهي عدل و انصاف تمسّك ميكنند اول يك مقدمهي مفروضي را در نظر ميگيرند، و آن اينكه ميگويند كسي كه هزار تومان ده سال پيش داشته و غاصب آن را از بين برده، الآن هم بگوئيم همان هزار تومان را طلب دارد عرفاً ظلم است و لذا كاري به قاعدهي عدل و انصاف ندارد، عرفاً ظلم است. وقتي كه عرفا ظلم شد، ادلهي حرمت ظلم ميگويد الظلم حرامٌ، پس ديگر مصادره به مطلوب نيست. وقتي عرفاً ظلم شد ميگوئيم پس آن مالك پول يا به تعبير ديگر مضمونُ له حق دارد، اين كه حقش را بالمناصفه به او بدهد، حقش را به يك نحوي به او بدهد، ديگر مصادره به مطلوب نيست.پس دقت فرموديد كه بيان استدلال در اينجا يك بيان درستي نيست، اينجا مسئلهي مصادره به مطلوب مطرح نيست، مستدل ميگويد ما خارجاً، يعني قبل از اينكه بخواهيم به قاعدهي عدل و انصاف تمسّك كنيم ميگوئيم اينجا اگر بگوئيم مالك اين كاهش ارزش پول را ضامن نيست هذا ظلمٌ عرفا، در عرف خودمان همينطور است، ميگوئيم ده هزار تومان من را سي سال پيش از بين بردي حالا هم ده هزار تومان به من ميدهي؟ اينكه ظلم است. ظلم بودنش را بگوئيم صرفا از راه عرفي است و بعد هم بگوئيم قاعدهي عدل و انصاف از راه حرمت ظلم جريان پيدا ميكند. با اين بياني كه ما عرض كرديم ديگر مسئلهي مصادره به مطلوب مطرح نميشود فقط تنها اشكالي كه مطرح است این است كه شما بگوئيد در صدق ظلم ما شك داريم! اين آقا ده هزار تومان برده، ما الآن بگوئيم اگر ده هزار تومان اسمي را ضامنيم بايد به او بدهيم، اگر واقعيش را ضامنيم. الآن ما شك داريم در اينجا كه صدق ظلم ميكند يا نه؟ اما انصافش اين است كه عرفاً در اينجا صدق ظلم ميكند، تو پول اين آقا را سي سال پيش دزديدي، خوردي، بردي تلف كردي و حالا هم آمدي همان مبلغ سي سال پيش را ميخواهي بدهي؟ اين عرفاً ظلم است، اما آن اشكال بعد كه ظلم عنوان تكليفي را دارد اما عنوان حكم وضعي را ندارد اين اشكال اشكالي است كاملاً وارد.
گفتيم اگر اين كاهش خيلي فاحش باشد، با هزار تومان ده سال پيش ميشده يك موتور خريد ولي الآن با آن هزار تومان يك پيچ موتور هم نميشود خريد، بايد الآن صد هزار تومان بدهي يعني صد برابر، آنجا ما آمديم گفتيم اين را قبول ميكنيم، در جايي كه كاهش فاحش باشد قبول ميكنيم، براي اينكه اينجا مسلماً عنوان ظلم را دارد. بعضيها قبول دارند در ارزش پول اگر كاهش كم باشد ضماني در كار نيست، اما اگر كاهش فاحش شد ضمان در كار است. تا اينجا دليل ادلهي حرمت ظلم شد و اشكالش همين بود كه الآن ذكر شد. اما مستند دوم براي قاعدهي عدل و انصاف روايات خاصه است كه اين را بايد ببينيد تا ان شاء الله دنبالهاش را فردا عرض كنيم. (آقايان اگر خواستند براي قاعده عدل و انصاف مراجعه كنند كتاب الاجارهي مرحوم والد ما در شرح تحرير الوسيلة، كتاب الخمس ايشان، قاعدهي قرعهي ايشان در قواعد الفقهية. مرحوم آقاي بجنوردي در جلد پنجم قواعد صفحه 33 بحث كرده. مرحوم آقاي خوئي در موسوعهشان جلد 25 صفحه 148 بحث كرده، در مباني تكملة المنهاج هم جلد صفحه 67 بحث شده است).
نظری ثبت نشده است .