موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیله 4
تاریخ جلسه : ۱۳۸۹/۱۲/۹
شماره جلسه : ۷۱
-
راه دهم برای اثبات ضمان کاهش ارزش پول[1]
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۰
-
جلسه ۱۱۱
-
جلسه ۱۱۲
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
راه دهم برای اثبات ضمان کاهش ارزش پول[1]
راه دهم اين است كه ما نحن فيه صدق اتلاف مال ميكند، اگر كسي در ده سال پيش هزار تومان را از ديگري غصب كرده يا فكر ميكرده مال خودش است و آن را برداشته و معلوم شده مال ديگري بوده، حالا بعد از ده سال اگر ما بخواهيم بگوئيم كه اين همان هزار تومانِ ده سال گذشته را بدهد، اينجا عرفاً صدق ميكند كه اين شخص مال ديگري را اتلاف كرده و اگر صدق اتلاف كرد موضوع براي ضمان محقّق است. من أتلف مال الغير فهو له ضامن، اگر اتلاف در اينجا صدق كند موضوع ضمان محقّق ميشود و ضمان در اينجا محقق است. باز اگر كسي اشكال كند كه چرا آنجايي كه جنس يك كسي را ده سال پيش ميگيريم، ده سال پيش اين جنس ده هزار تومان ارزش داشته، الآن همان جنس موجود است و بخواهيم به او بدهيم هزار تومان ارزش دارد، اينجا چرا مسئلهي اتلاف مطرح نميشود؟ در جواب باز همان نكتهاي كه مكرّر در اين بحث به آن اشاره كرديم كه يكي از فرقهاي بين جنس (يعني كالا) و پول در اين است كه در پول آن حيثيّت ماليّت يك حيثيت تقييديه است، قوام پول همين ماليّت است. اما در جنس حيثيت جنس و حيثيت كالا آن منفعتي است كه از آن برميدارند و استفاده ميكنند، هر جنسي يك منفعت خاصي دارد، ماليّت و قيمت در جنس و كالا عنوان حيثيت تقييديه را ندارد.شما اگر ده روز پيش از كسي جنسي را برداريد، الآن همان جنس در دستتان باشد، عرف و عقلا ميگويند همين جنس را بايد برگردانيد، نميآيند محاسبه كنند كه آيا قيمت اين جنس از ده روز پيش پائينتر آمده يا بالاتر رفته؟ اين شاهد بر این است كه ماليّت و قيمت در اجناس، در كالا و سلعه، اين عنوان حيث تعليليه را دارد، اما ماليّت و ارزش در پول عنوان حيثيت تقييديه را دارد. سرمايه است، اما آنچه كه اولاً و بالذات مطلوب است منفعت است. گندم اولاً و بالذات آن منفعتي است كه ميخواهند از آن ببرند، فرش اولاً و بالذات منفعتي است كه ميخواهند از آن ببرند، ثانياً و بالعرض مسئلهي قيمت در آن مطرح ميشود و لذا اگر من اين فرش را دو سال پيش برداشتم بردم، الآن عين اين فرش موجود است، عقلا ميگويند عينش را بايد برگرداني، عقلا نميگويند كه اين فرش آن موقع قيمتش چقدر بوده حالا چقدر؟ علاوه بر اينكه عينش را برگردانند بايد ما به التفاوتش را هم برگردانند، چه زيادتر شده باشد و چه كمتر. فقط يك استثناء دارد، در كالا اگر به طور كلي از ارزش بيفتد اين انقلاب به قيمت پيدا ميكند، همين كه قبلاً هم خوانديم مثلي اگر مثلش متعسر شد يا به طور كلي از ارزش افتاد اينجا انقلاب به قيمت پيدا ميكند كه آن يك مطلب ديگري است.
عقلا همين ضابطه را دارند كه اگر يك چيزي از ارزش افتاد انقلاب به قيمت پيدا ميكند اما تا مادامي كه ارزش دارد ميگويند همان عين را بايد برگرداند، اين مطلبي است كه قبلاً هم در المثلي يضمن بالمثل و القيمي يضمن بالقيمة بحث كرديم. پس ببينيد اگر از شما سؤال كنند كه چرا در اجناس صدق اتلاف نميكند، اين فرشي كه من دو سال پيش آوردهام، آن موقع ده هزار تومان بوده و الآن اين فرش مثلاً پنج هزار تومان است، اينجا نميگويند كه عرف ميگويد كه شما پنج هزار تومان از اين مالك را اتلاف كردي، چرا؟ براي اينكه ماليّت و قيمت به عنوان اين حيثيت تقييديه در اجناس و در كالا مدّ نظر است. اما ماليّت و قيمت دربارهي پول به عنوان يك حيثيّت تقييديه مطرح است، حالا كه به عنوان حيثيت تقييديه مطرح است، اينجا متعلق براي ضمان هم هست. پس اين فارق بر این است كه در اينجا چرا صدق اتلاف ميكند اما در باب جنس و در باب كالا صدق اتلاف نميكند؟
اشکالات راه دهم
اشکال اول: اشكال عمدهاي كه بر اين راه دهم وارد است این است كه در باب اتلاف استناد لازم دارد، من أتلف مال الغير، بايد آن اتلاف مستند به مُتلف باشد، بگوئيم اين اتلاف كرده و لذا فرق بين تلف و اتلاف را در همين قرار ميدهند، در باب تلف خود به خود از بين ميرود، بآفةٍ سماوية از بين ميرود، مستند به ضامن نيست، اما در باب اتلاف استناد لازم دارد و انصاف این است كه در كاهش ارزش پول نميشود اين كاهش را به اين گيرنده نسبت داد چون به يك عوامل ديگري كاهش پيدا كرده، كاهش ارزش پول را ما نميتوانيم استناد بدهيم به اين شخص قابض يا شخص ضامن، حالا كه نميشود استناد داد اينجا صدق اتلاف مطرح نيست و اتلاف در اينجا صدق نميكند و انصاف این است كه اين راه درستي نيست. اشكال دوم: این است كه اصلاً فرق گذاشتن بين پول و كالا به اينكه بگوئيم در كالا ماليّت حيثيت تعليليه است، در پول حيثيت تقييديه، اين هم دخلي در مطلب ندارد. يعني اگر اتلاف صدق بكند، بين حيثيت تقييديه و تعليليه فرقي نميكند، شما يك فرشي را در ده سال پيش از كسي گرفتيد كه آن موقع صد هزار تومان ارزش داشته، الآن ده هزار تومان ارزش دارد، وقتي داريد اين فرش را به او برميگردانيد ممكن است عرف بگويد كه شما اين مقدار را از بين برديد، فرق نميكند حيثيت تعليليه باشد يا تقييديه. اما در صدق اتلاف نميتواند وارد باشد. اشكال اول این است كه اصلاً صدق اتلاف نميكند، اتلاف در جايي است كه استناد به اين شخص داشته باشد، اشكال دوم این است كه در صدق اتلاف اين فرقي كه بين كالا و پول گفتيد وارد نيست، يا در هر دو صدق ميكند يا در هيچ كدام.* اين قانوني كه الآن مع الأسف در قوانين و مجلس ما هم تصويب شده و چندين سال هم هست كه عملي ميشود و آن موقعي هم كه ميخواستند اين قانون را تصويب كنند من يادم است از مرحوم والد ما(رضوان الله عليه) و مراجع طراز اول استفتاء كردند، غالباً هم مخالف بودند، مي فرمودند همان پول را بايد بدهد. حالا البته بعضي آقايان ديگر نظرشان همين بود كه نه، بايد به قيمت روز محاسبه شود، حالا اين را قانون كردند و واقعاً وقتي انسان اين قضات دادگستري را ميبيند يكي از عواملي كه نزاعهاي خانوادگي را زياد كرده همين است. موارد زيادي اتفاق افتاده، مرد و زن بعد از سي یا چهل سال، زن فهميده قانوني گذراندند كه ده هزار تومان آن موقع را الآن بايد چند ميليون بدهد، زن ميگويد چند ميليون من را بده! الآن افراد زيادي در زندان هستند به خاطر همين عدم قدرت و پرداخت مهريه، خيلي مشكل درست كرده. حالا ما البته بايد ببينيم روي ضوابط شرعي به كجا ميرسيم، ولي ميخواهم بگويم كه اين هم از تبعات آن است. در باب پول و ضرر؛ می گوئيم هزار تومانِ ده سال پيش الآن چقدر است؟ وقتي محاسبه ميكنيم ارزش آن كم شده، ميگوئيم هزار تومانِ آن موقع شده صد هزار تومان، مثلاً خود پولها را كه حساب كنيم ميگوئيم اين همان است، اما در بحث ضرر نگاه نميكنيم به خود پول، بلكه نگاه ميكنيم ببينيم از جيب چه كسي پول خارج ميشود، ضرر از نظر لغت يعني نقصان، الآن به اين غاصب بگوئيم صد هزار تومان بده اگر صد هزار تومان داد ضرر نكرده؟
ضرر كرده، ولو به حسب المقايسه اين صد هزار تومان همان هزار تومان است، ولي اين الآن ضرر ميكند، در دَوَران بين هزار تومان و صد هزار تومان اين نقصان بيشتري به مالش وارد ميشود، لذا مسلماً ضرر ميكند، بحث تعارض ضررين ميآيد و ديگر قاعدهي لاضرر جريان ندارد. آنهايي كه ميگويند پول مثلي است ميگويند مثل هزار تومان همان هزار تومان است و ديگر تلفي وجود ندارد منتهي يك مقدار از ماليّـش كم شده، تلف نسبت به اصل مال نيست و نسبت به ماليت است، تلف المال نيست بلكه تلف ماليّـت است. در علي اليد هم بگوئيم اگر آنجايي كه گفتيم مال تلف شده بايد يك چيزي را ادا كند كه اداي مبدل باشد، اما اينجا خود مال تلف نشده بلكه ماليّت آن كم شده، وقتي ماليّتش كم شود دليل بر ضمانش نداريم. پس ملاحظه كرديد راه دهم هم اشكال داشت.
راه یازدهم بر ضمان کاهش ارزش پول[2]
راه يازدهم این است كه ما بيائيم مسئله را ببريم به عنوان يك شرط ضمنی و ارتكازي قرار بدهيم و بگوئيم تخلّف از اين شرط ولو شرط صريح نيست و ضمنی است، اما موجب خيار شرط است. مثلاً كسي كه ميايد معاملهاي ميكند ميگويد من اين خانه را فروختم به شما به ده ميليون تومان، اگر بايع پول را اخذ نكرده باشد، مشتري بخواهد بعد از دو سال ديگر بگويد اين ده ميليون تومان. ميگويد من ده ميليوني را ثمن معامله قرار دادم كه ماليّت آن زمان را داشت، با آن ماليّت و با آن قدرت خريد، با آن قيمتي كه آن زمان ارزش داشت من قرار دادم، يعني ميگويد من ده ميليوني را ثمن معامله قرار ميدهم كه قدرت خريد امروزي را دارد، حالا اگر دو سال ديگر بخواهد بيايد ده ميليوني را بدهد كه قدرت خريد دو سال پيش را ندارد، اينجا خلاف شرع عمل شده، مثل اينكه شما در معاملات ميگوئيد من جنس را ميخرم به شرطي كه معامله غبني نباشد، حالا اگر شرط هم نكرديم، به شرطي كه جنس سالم باشد، اگر شرط هم نكرديد، ميگويد شرط عقلايي و ارتكازي و ذمي است، شما هر چيزي كه ميخريد واقعاً مشروط به صحت ميخريد، الآن ميرويد ماست ميخريد ميآئيد خانه ميبينيد ماستش فاسد است، ميتوانيد برگردانيد بگوئيد من ماست سالم ميخواستم، آن لبيناتي نميتواند بگويد تو كه شرط نكردي كه اين سالم باشد، اين شرط ضمنی و ارتكازي وجود دارد، نياز به تصحيح وجود ندارد، در ما نحن فيه نسبت به ماليّت پول هم از همين راه وارد شويم. بگوئيم پول وقتي ثمن معامله واقع ميشود يا در عقود ديگر، اين تا وقتي كه هنوز استعلام نكرده و اخذ نكرده، آن آقاي بايع ميگويد پولي كه ماليّتش مساوي با اين قيمت امروز باشد را ميخواهم، حالا اگر بعد از دو سال آورد آن ده ميليون را بدهد، اينجا خيار تخلّف شرط دارد و ميتواند از آن استفاده كند و معامله را به هم بزند و مال خودش را پس بگيرد. اين راه در باب ديون جاري نميشود، در باب ضمانات هم جاري نميشود، در تلف و اتلاف هم جاري نميشود فقط در بيع و عقود و اجاره جاري ميشود، در اين گونه امور اين راه جريان دارد.اشکالات راه یازدهم
اشكالي كه در اينجا وجود دارد این است كه در شرايط ارتكازي عرف توجه به آن دارد، به اين معنا كه اگر به عرف بگوئيم تو اين جنسي كه خواستي سالماً ميخواهي؟ ميگويد بله، در شرايط ارتكازي اگر يك توجه كوچكي عرف را بدهيم متوجه ميشود، اما چنين شرطي را عرف متوجه نميشود و نميتواند محاسبه كند، روي دقّت علميِ اقتصادي مي شود حساب كرد اما عرف نميتواند بفهمد ده هزار تومان ده روز پيش با ده هزار تومان امروز فرقي دارد يا نه؟ لذا ما در صغراي آن ترديد داريم، در اينكه آيا چنين شرطي به عنوان شرط ضمنی و ارتكازي باشد اين مورد قبول نيست.
نظری ثبت نشده است .