درس بعد

کتاب البیع بر اساس تحریر الوسیله 4

درس قبل

کتاب البیع بر اساس تحریر الوسیله 4

درس بعد

درس قبل

موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیله 4


تاریخ جلسه : ۱۳۸۹/۱۰/۲۰


شماره جلسه : ۵۳

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • نقد و بررسی راه سوم و اشکالات آن/راه هفتم برای اثبات ضمان کاهش ارزش پول[3]

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


نقد و بررسی راه سوم و اشکالات آن

ملاحظه فرموديد مجموعاً سه اشكال بر راه ششم وارد بود، نسبت به اشكال دوم بايد اين نكته را عرض كنيم كه اشكال دوم، اشكال واردي نيست. اشكال دوم اين بود كه قدرت خريد يك امر معنوي و انتزاعی است و عرف آن را تشخيص نمي‌دهد، عرف قدرت خريد را به عنوان مال خارجي تلقّي نمي‌كند، بلكه عرف مال خارجي را همين پول كاغذي مي‌داند و قدرت خريد را به عنوان يك حيث تعليلي براي اين پول كاغذي تلقي مي‌كند، كه اين را ديروز بيان كرديم، اشكال اين مطلب این است كه اولاً اگر قدرت خريد را بپذيريم يك امر معنوي است، آيا امر معنوي چيزي است كه مورد فهم عرف نيست؟ و آيا بايد بگوئيم حتماً عرف آن را مال نمي‌داند. لازمه‌ي اين بيان این است كه در اين زمان ما كه حقوقي داريم به نام حقوق معنوي، مثل حق التأليف، حق اختراع، بگوئيم اينها هم مال نيست چون عنوان خارجي را ندارد. به عبارت ديگر در اين اشكال معيار براي اينكه يك چيزي مال باشد، مال خارجي بودن را قرار داده، در حالي كه اين معيار نيست، معيار مال است، اين ادله‌اي هم كه مي‌گويد «من أتلف مال الغير» اتلاف دارد، مال خارجي را شامل مي‌شود، مال معنوي را هم شامل مي‌شود. شما اين نكته را مكرر شنيديد كه در باب اتلاف ممكن است بعضي از مصاديق آن در زمان نزول حديث و صدور حديث اصلاً معنا نداشته باشد، در آينده مصداق پيدا كند، اين بحث رؤيت هلال كه «صم للرؤية و افطر للرؤية» ملاك را رؤيت قرار داده است.

 يكي از حرف‌هاي كساني كه مي‌گويند ديدن با تلسكوپ اعتبار ندارد این است كه مي‌گويند در زمان صدور حديث تلسكوپ نبوده! ما در جواب مي‌گوئيم نباشد، رؤيت اطلاق دارد و اطلاقش اعم است از رؤيت با چشم عادي و چشم مسلّح، اطلاقش هر دو را مي‌گيرد و ما در آن كتاب رؤيت هلال با ابزار جديد مفصلاً بحث و اثبات كرديم. در ما نحن فيه هم همينطور است؛ البته اين روايت نيست بلكه يك روايت اصطیادي است، «من أتلف مال الغير فهو له ضامن» حالا در زمان قديم مال غير همين مال خارجي بوده،‌ در زمان ما يك مصداق ديگري به اين مال اضافه شده، همين مال معنوي، اين هم مالٌ، حق تأليف و اختراع مالٌ، اين هم عنوان مال را دارد، لذا وقتي عنوان مال را دارد احكام مال برايش بار مي‌شود، پس اين كه در جواب دوم ذكر شد كه قدرت خريد يك عنوان معنوي و انتزاعي است و عرف آن را نمي‌فهمد و مال نيست! اولاً كه مال هست، بلا ترديد مال است و ثانياً نكته‌ي مهم‌تر اين است كه همه‌ي مردم قدرت خريد را مي‌فهمند، شما ده سال پيش از ديگري هزار تومان قرض گرفتيد، الآن اگر هزار تومان را به او بدهي مي‌گويد من با هزار تومان ده سال پيش مي‌توانستم ده كيلو گوشت بخرم، اما با هزار تومان الآن صد گرم گوشت هم نمي دهند! مسئله‌ي قدرت خريد را چرا مي‌فرماييد عرف نمي‌فهمد! نکته خارجی: در ذيل آيه‌ي شريفه‌ي «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوّاً فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَاداً»[1] روايتي وارد شده، ظاهراً امام صادق(عليه السلام) از امير المؤمين(عليه السلام) نقل مي‌كند كه امير المؤمنين فرمود اين «لَا يُرِيدُونَ عُلُوّاً» حتي اگر كسي به اين مقدار باشد كه بگويد بند كفش من از بند كفش ديگري بهتر است اين هم مي‌شود اراده‌ي علو[2].

حالا برويد به علما بگوئيد «لا يريدون علواً» مي‌گويند اين ظهور در همان اراده‌ي سلطنت و حكومت و اين چيزها دارد و شامل مصاديق ديگر نمي‌شود! در حالي كه خود حضرت فرمود يكي از مصاديق اين این است كه كسي بگويد بند كفش من از بند كفش ديگري بهتر است «شراك نعله أجود من شراك نعل صاحبه» اين بهتر از آن است، اين را مي‌فرمايد يكي از مصاديق اراده‌ي علو است. در «طلب العلم فريضةٌ علي كلّ مسلمٍ و مسلمة»، مي‌گوئيم علم اطلاق دارد؛ هر علمي در هر زماني إلي يوم القيامة را شامل مي‌شود. حالا اين طلب العلمي كه در كلام پيامبر آمده در 1400 سال پيش آيا يعني همان علم موجود در زمان پيامبر مراد بوده؟ يا تا قيامت هر چيزي كه مصداق براي علم واقع مي‌شود مشمول اين حديث است. يك فرمايشي را امام(رضوان الله عليه) در بحث بيمه دارند، در تقريراتي كه از مسائل مستحدثه‌ي امام به عنوان بيمه نوشته شده آمده؛ بعضي گفتند مراد از اين «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» يعني همان عقود در زمان نزول آيه بوده، همان عقودي كه در آن زمان بين مردم متعارف بوده. عقد بيمه در زمان ما چون در آن زمان نبوده «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» شاملش نشود. امام يك تعبير زيبايي دارند و مي‌فرمايند اين فكر از جمود حنبلي بدتر است و همينطور هم هست! اگر ما اين كار را بكنيم باب اجتهاد بسته مي‌شود. حالا ما در اين اشكال دوم مي‌خواهيم مناقشه كنيم؛ نكته‌ي ديگر این است كه چه كسي مي‌گويد قدرت خريد يك امر معنوي است، اين يك امر عيني است، مي‌گوئيم با اين هزار تومان مي‌شود دو كيلو گوشت خريد، اين امر عيني است و امر انتزاعي نيست، همان طوري كه پشتوانه در باب پول يك امر عيني است قدرت خريد هم يك امر عيني است، يك امر معنوي انتزاعي نيست.


راه هفتم برای اثبات ضمان کاهش ارزش پول[3]

در اين راه هفتم مستدل مي‌گويد ما قبول داريم بين نقد حقيقي و نقد اعتباري فرق وجود دارد، نقود حقيقيّه مثل درهم و دينار، مثل طلا و نقره، ضمان اينها به مثل‌شان است، ضمان نقصان قيمت در آنها معنا ندارد، چون ماليّتشان همين جنس حقيقي‌شان است همين طلا، تمام ماليّت را همين طلا تشكيل مي‌دهد و اينها هم عنوان مال مثلي را دارند مثل ساير اموال مثليه. لذا همانطور كه در ساير اموال مثليه نقصان قيمت متعلّق ضمان نيست، در نقود حقيقيه هم نقصان قيمت متعلّق ضمان نيست، يك طلايي را آن زماني كه تلف كرده، آن زماني كه از مالكش قرض كرده گرمي هزار تومان بوده، حالا كه تلف كرده و مي‌خواهد بدلش را بدهد اين طلا گرمي نُهصد تومان شده، اما مي‌آيد مي‌گويد چند مثقال طلا از تو تلف كردم؟ مي‌گويد دو مثقال،‌اين هم دو مثقال طلا. ولو اين دو مثقال طلايي كه الآن مي‌دهد قيمتش از آن دو مثقال طلاي گذشته كمتر شده باشد اما اين متعلق ضمان نيست! چرا؟ چون تمام ماليّتش همين طلا بودنش است، تمام ماليّـتش همين جنس حقيقي بودنش است كه مي‌شود گندم و ساير اموال مثليه،‌ اين در نقود حقيقيه مثل طلا و نقره. اما در نقود اعتباريّه اينطور نيست كه بگوئيم خود تمام ماليّتش به همين كاغذ است، در نقود اعتباريّه قبلاً هم بيان كرديم چون يك منفعت استهلاكيّه ندارد، از خود اين كاغذ نمي شود استفاده كرد منفعت استهلاكي ندارد، تنها منفعتي كه براي نقود اعتباريّه مطرح است منفعت تبادليّه است يعني شما به وسيله‌ي اين پول مبادله مي‌كنيد.

حالا بيائيم اين تبادل را تحليل كنيم، مي‌گوئيم اين تبادل يعني چه؟ مستدل مي‌گويد اين تبادل همان قوّت خريد است، يعني عرف و عقلا مي‌گويند اين پول منفعت ذاتي ندارد، منفعت استهلاكي ندارد، منفعت تبادلي دارد، يعني از اوصافش قدرت خريد است و اين را به منزله‌ي يك وصف حقيقي براي پول قرار مي‌دهند. آن وقت در اشياء، در گندم، شما وقتي مي‌خواهيد بگوئيد ضمانش به مثل است مي‌گوئيد مثل آنست كه تمام اوصاف اين را داشته باشد، پس بايد وقتي هم در پول كسي مي‌خواهد ضمان را بدهد، تمام اوصافش را از جمله اين قدرت خريد را بايد رعايت كند. مستدل بالاتر مي‌رود؛ تا اينجا مسئله‌ي صفت مطرح بود بگوئيم قدرت خريد به عنوان يك صفت مطرح است، بلکه حقيقت نقد به اين است. و اينجا در مسئله‌ي قدرت خريد كه مي‌گوئيم حقيقت نقد به آن است، مي‌گويد ما دو مطلب داريم، يك مطلب این است كه اشياء و كالاها در بازار، قيمتشان ارتفاع و انخفاص پيدا مي‌كند، به اعتبار قانون عرضه و تقاضا، مثلاً مي‌گوئيم فلان گوشت اگر عرضه كم باشد و تقاضا زياد گران مي‌شود، عرضه زياد باشد و تقاضا كم، ارزان مي‌شود. در بين كالاها معيار و ملاك در بالا و پائين رفتن قيمت قانون عرضه و تقاضاست. اما خود پول ـ حالا كه ما گفتيم قدرت خريد در مرحله‌ي اول از اوصاف است و بعد گفتيم حقيقتش است اگر ارتفاع و انخفاضش مربوط به ارتفاع و انخفاض كالا باشد مستدل مي‌گويد اين متعلق ضمان نيست! چون گوشت كم شده گران شده و چون زياد شده ارزان شده، مي‌گويد اين بالا و پائين رفتن كه مربوط به كالا و اجناس است در دايره‌ي ضمان قرار نمي‌گيرد، اگر خود اين نقد يك ارتفاع و انخفاضي با قطع نظر از بازار و كالا داشته باشد، مثلاً جنگ شروع مي‌شود، اعتبار يك دولت پائين مي‌آيد و پولش هم كم‌ارزش مي‌شود، جنس در بازار به همان اندازه است، حالا روز اول جنگ جنس به همان اندازه است اما ناامني كه در كشوري ايجاد مي‌شود ارزش پول پائين مي‌آيد، امنيّت كه در كشور زياد مي‌شود ارزش پول بالا مي‌رود، مستدل مي‌گويد اين ارتفاع و انخفاض متعلق براي ضمان است.

ارتفاع و انخفاض و قدرت خريدي كه مربوط به خود پول باشد اين متعلّق براي ضمان واقع مي‌شود و الا اگر مربوط به اجناس در بازار باشد ربطي به ضمان ندارد و در دايره‌ي ضمان قرار نمي‌گيرد. نتيجه اين مي‌شود كه مستدل مي گويد اولا نقد اعتباري مانند نقد حقيقي مثلي است. ثانیا مسئله‌ي قدرت خريد يا از اوصاف اين مثل است يا حقيقت اين نقد است، پس ضمان يك هزار توماني كه يك كاغذ هزار توماني كه معادل اسميِ او هست نيست! بلكه وقتي كسي يك هزار توماني را اتلاف مي‌كند دو چيز را ضامن است؛ هم خصوصيّات جنسيه‌اش را ضامن است و هم خصوصيّات مثليّه و قدرت خريد را ضامن است. كسي كه يك هزار تومان را اتلاف مي‌كند، هزار توماني كه در آن زمان به اعتبار دولت ارزش داشته، چقدر بوده؟ همان را ضامن است. حالا فرض كنيد در آن زمان امنيّت در كشور بوده و اين هزار تومان خيلي ارزش داشته، اما حالا كه مي‌خواهد بيايد عوض بدهد امنيت در كشور نيست و نمي‌تواند فقط هزار تومان بدهد بلكه بايد پنج هزار تومان بدهد و آن را جبران كند. بعد شاهدي كه مي‌آورند این است كه اولاً در باب پول نمي‌شود اگر من هزار تومان از كسي تلف كردم بگويم اين ده روپيه را بگير به جاي هزار تومان، از يك جنس ديگر نمي‌شود داد، از همان هزار تومان بايد به او بدهي و اين ارتفاع و انخفاضي كه مربوط به خود نقد است را هم ضامن است و بايد بپردازد. يك سؤالي را مستدل در آخر جواب مي‌دهد و آن این است كه ما از كجا اين را محاسبه كنيم؟

هزار تومانِ دو سال پيش به اعتبار دولت آن سال با هزار تومان حالا به اعتبار دولت حالا چگونه قابل محاسبه است؟ ايشان مي‌گويد طريقه‌ي محاسبه‌اش يكي از اين سه راه است؛ يا اين را با ساير ارزها مقايسه كنند، مثلاً بگوئيم با هزار تومان دو سال پیش صد دلار مي‌دادند و الآن با آن هزار تومان پنجاه دلار مي‌دهند، ببينيم اين هزار تومان نسبت به دلار كم و زياد شده يا نه، اين يك راه كه با ارزها و پول‌هاي ديگر مقايسه شود. راه دوم این است كه اجناسي كه غالباً قيمت‌شان ثابت است، فرض كنيد در كشور ما قيمت نان ثابت باشد، بيائيم با آن محاسبه كنيم. راه سوم این است كه متوسط قيمت كالاها را بگيريم، بگوئيم اين بازار ده‌ ساله متوسط كالاها چقدر بوده، آن را معيار قرار بدهيم و اين پول را نسبت به آن متوسط بايد بسنجيم، اين راه هفتم است كه خلاصه‌اش را بيان كرديم و نتيجه‌اش را هم بيان كرديم، راه محاسبه‌اش را هم بيان كرديم. حالا در اينجا سه اشكال به اين راه هفتم شده از اين اشكال‌ها خواستند جواب بدهند كه پيش مطالعه كنيد ببينيد آيا جواب‌ها و اشكالات درست است يا نه؟

و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
*********************************
1. سوره قصص، آیه 83. 2. «في كتاب سعد السعود لابن طاوس(رحمه الله) يقول على بن موسى بن طاوس: رأيت في تفسير الطبرسي عند تفسير هذه الآية قال: و روى عن أمير المؤمنين(عليه السلام) انه قال: ان الرجل ليعجبه ان يكون شراك نعله أجود من شراك نعل صاحبه فيدخل تحتها» تفسیر نور الثقلین، ج4، ص 144. 3. «المحاولة السابعة: أن النقود إذا كانت حقيقية كالدرهم و الدينار فقد يقال بعدم ضمان نقصان قيمتها، لأن ماليتها بجنسها الحقيقي، و الذي هو مال مثلي كسائر الأموال المثلية، و أما النقد الاعتباري فحيث انه لا منفعة ذاتية استهلاكية له أصلا، و إنما منفعته بجعله للتبادل، فتكون هذه الخصوصية- أعني قيمته التبادلية و قوّته الشرائية- ملحوظة عرفا و عقلائيا كوصف حقيقي، فتكون مضمونة كضمان سائر صفات المثل، بل هذه الحيثية قد تعدّ قوام النقد و حقيقته بالمقدار المرتبط باعتبار النقد نفسه، لا بارتفاع أو انخفاض قيمة السلع الأخرى في السوق بتأثير عوامل العرض و الطلب عليها، فإذا تغيّرت قيمة النقد من هذه الناحية كما إذا قلّ اعتبار الدولة المصدّرة له و ضعفت قوّتها الاقتصادية أو نشرت الدولة كميات أكثر منه بلا رصيد حقيقي بإزائه كان هذا التغيير كالتغيّر في الأوصاف العرضية للمثل، كالثلج في الصيف، و الماء في المفازة مضمونا عرفا؛ لأهميته و خطورته و ملحوظيته عرفا في خصوص النقود الاعتبارية، فلا يكون أداء معادله الاسمي وفاء و أداء للمثل، و إنّما مماثله المعادل لنفس القيمة و المالية المعتبرة له سابقا من نفس الجنس، فيكون هناك ضمان للخصوصية الجنسية، و ضمان للقيمة و القوة الشرائية فيه باعتبارهما معا من أوصاف المثل، و من هنا أيضا لا يصحّ دفع عملة أخرى من جنس آخر، كما أنّ ارتفاع المالية و القيمة لذلك الجنس من النقد يكون للمضمون له، لأنّه ارتفاع لمالية جنس النقد و خصوصيّته المضمونة، فلا يجوز للضامن دفع الأقلّ منهما إذا ارتفعت ماليّته، و في نفس الوقت يكون نقصان القيمة و القوّة الشرائية مضمونا أيض. و بهذا يكون ضمان النقد مثليا، أي يضمن جنسه، كما يضمن سائر المثليات، و لا يضمن عنوان القوة الشرائية الذي قلنا في المحاولة السابقة بأنّه أمر معنوي انتزاعي، إلا أن مثليّته تتقوّم بخصوصيّته الجنسية و بقيمته و قوّته الشرائية معا و لكن بالمقدار المرتبط به، لا بقيمة السلع الأخرى من سائر النواحي، أي من ناحية مقدار العرض و الطلب عليها في نفسها من غير ناحية ارتباطها بقيمة النقد، فإذا كان هبوط قيمة النقد من جهة غلاء الأجناس الأخرى، أو أكثرها لندرتها أو غير ذلك من أسباب ارتفاع قيمة السلع- و مؤشّره أن أسعارها ترتفع بلحاظ جميع العملات، و أنواع النقود الأخرى أيضا، لا خصوص النقد الرائج في البلد- فهذا لا يكون مضمونا لصاحب النقد لأنّ هذه المالية الزائدة لم تكن مرتبطة بالمالية التي كان يمثّلها النقد المضمون، و إن كان هبوط قيمة النقد من ناحية تغيّر سعر النقد نفسه لضعف الجهة المصدّرة له اقتصاديا كان مضمونا نعم، تبقى مشكلة كيفيّة محاسبة القوة الشرائية للنقد من تلك الناحية، و لعلّ أفضل طريقة أن يقاس بالنسبة للعملات الأخرى الثابتة ماليّاتها، أو الأجناس الثابتة في ماليّتها نوعا و عادة كالذهب و الفضة، أو بالقياس إلى متوسّط سعر السلع في السوق في كل فترة من الزمن» مقالات فقهية، صص 77 و 78.

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .