درس بعد

بحث ضدّ

درس قبل

بحث ضدّ

درس بعد

درس قبل

موضوع: ضدّ تا آخر واجب تخییری


تاریخ جلسه : ۱۳۸۲/۷/۱۳


شماره جلسه : ۲۱

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • اشكالات مرحوم خوئي بر محقق نائينی

  • پذيرش اشکال محقق خوئي توسط استاد محترم

  • اشکال دوم محقق خوئی بر محقق نائينی

  • اشکال سوم محقق خوئی بر محقق نائينی

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين

اشكالات مرحوم خوئي بر محقق نائينی

1. اشكال اول مرحوم محقق خوئي بر مرحوم نائيني كه ظاهرا اصل اين اشكال در فرمايشات مرحوم محقق اصفهاني هم هست، اشكال اين بود كه اين تفصيل شما در صورتي براي ما قابل قبول است كه به واجب معلق ملتزم شويم اما اگر ما واجب معلق را محال دانستيم كما اينكه خود شما مرحوم نائيني قائل به استحاله هستيد اين بيان و اين تفصيل وجهي ندارد و روي استحاله واجب معلق اتيان اين فرد عبادي يعني اتيان نماز در فردي كه مزاحم با ازاله است اتيان اين نماز مطلقا فاسد است و فرقي نمي كند قائل شويم به اينكه منشاء شرطيت قدرت عقل باشد يا منشاء شرطيت قدرت اقتضاي خطاب باشد، فرمودند بله ما يك صورت را استثنا مي كنيم و آن اين است كه اين واجب موسع هم داراي افراد طوليه است و هم داراي افراد عرضي.

 اينكه ما گفتيم كه بنابر قول به امكان واجب معلق نظريه شما درست مي شود در فرضي است كه ما بحث را روي افراد طوليه ببريم كه ديروز توضيح داديم، در افراد طوليه يك فرد نماز در اول وقت است اين فرد مزاحم با ازاله نجاست است آنوقت گفتيم كه الان نسبت به افراد طوليه قدرت وجود ندارد در اين زمان قدرت بر اين فرد نماز اول وقت نيست قدرت بر افراد ديگري كه در زمانهاي بعد هست قدرت بر آن هم وجود ندارد الا اينكه بياييم واجب معلق را مطرح بكنيم بگوييم وجوب نماز به اين طبيعت نماز تعلق پيدا كرده اين طبيعت نماز اين فردش كه مزاحم است الان مقدور نيست اما نسبت به افراد طوليه بعدي كه مقدور است  وجوب فعلي و واجب استقبالي مي شود.

 لذا اگر در افراد طوليه ما مساله واجب معلق را تصوير كنيم اينجا بحث و تفصيل شما درست مي شود اما اگر در همين افراد طوليه واجب معلق را هم انكار كرديم نتيجه اين مي شود كه هيچ فردي از افراد طوليه در اين فرض مزاحمت مقدور مكلف نيست و اگر مقدور نشد امر ندارد و اگر امر نداشت اتيان اين نماز عبادي در فرض مزاحمت فاسد است مطلقا هم فاسد است يعني چه قائل بشويم به اينكه منشاء شرطيت قدرت عقل است و چه قائل بشويم به اينكه منشاء شرطيت قدرت اقتضاي كتاب است فقط مي فرمايند ما مي گوييم در يك فرض ديگر بحث واجب معلق را لازم نيست مطرح بكنيم و آن اين است كه اگر مساله را نسبت به افراد عرضي در نظر بگيريم نه نسبت به افراد طوليه، افراد عرضي خوب الان نماز در مسجد كه مزاحم با ازاله است اين غير مقدور است اما نماز در خانه، مدرسه افرادي كه در اين زمان از افراد و مصاديق عرض صلاه است اين افراد مي توانيم بگوييم بعضي از آنها مقدور است بعضي هم غير مقدور است تكليف هم به طبيعت تعلق پيدا كرده و ما قاعده داريم كه طبيعت و قدر جامع بين مقدور و غير مقدور خودش مقدور است اگر مولي به زدن امر كرد كه يك طبيعتي است اين زدن مصاديقي دارد يك زدني است كه انسان طوري مي زند كه هيچ اثري بر روي مضروب باقي نمي گذارد يك زدني هم هست كه انسان مضروب را از بين مي برد.

حالا اگر يكي از اين مصاديق ضرب غير مقدور شد يعني مكلف قدرت بر اينكه زدني را انجام بدهد كه مضروب را از بين ببرد ندارد اما قدر جامع بين اين مصاديق ولو بعضي از مصاديقش غير مقدور است اصطلاحا خود قدر جامع را مقدور مي دانند مي فرمايند اگر افراد عرضي اينجا مطرح باشد آنوقت اين تفصيل شما درست مي شود لكن مي فرمايند بحث افراد عرضي از محل كلام خارج است هم كلام مرحوم محقق ثاني كه مرحوم نائيني در مقام اشكال به ايشان است و هم اصلا محل نزاع را ما وقتي تحرير مي كنيم افراد عرضي از محل نزاع خارج است آنچه كه داخل در محل نزاع است عبارت است از افراد طوليه.

پذيرش اشکال محقق خوئي توسط استاد محترم

اساس اين اشكال در كلمات مرحوم محقق اصفهاني هم آمده است و مرحوم آقاي خوئي هم از ايشان در اين بحث تبعيت كردند و آن جوابي كه مرحوم صدر عنوان كردند ملاحظه فرموديد كه جواب درستي نبود ما هر مقدار تامل كرديم آخر الامر به اين نتيجه رسيديم كه اين اشكال، اشكال متيني است و اشكالي است كه بر مرحوم نائيني وارد است منتها اشكال مبنايي است روي اين مبنا كه ما واجب معلق را محال بدانيم كما اينكه نائيني هم محال مي داند.

اشکال دوم محقق خوئی بر محقق نائينی

2. اشكال دوم اين است كه فرمودند ما حالا تنزل كنيم و قائل بشويم به اينكه بنا را بر اين بگذاريم كه مرحوم نائيني واجب معلقي است، فرض را روي اين قرار بدهيم كه مرحوم نائيني قائل به امكان واجب معلق است فرمودند باز اين تفصيل بين اينكه منشاء قدرت عقل باشد يا منشاء قدرت اقتضاي خطاب؟ فرمودند باز اين محصلي ندارد، بياني كه دارند مي فرمايند كه در باب مطلق آنجا مي گويند كه ما دو نوع مطلق داريم مطلق شمولي داريم و مطلق بدوي داريم مطلق شمولي همان مطلقي است كه به تعداد افراد حكم انحلال پيدا مي كند مثلا وقتي مولي مي گويد اكرم العالم، اطلاقي كه در اينجا است اطلاق شمولي است به اين معنا كه به تعداد هر عالم يك حكم وجود دارد انحلال پيدا مي كند اكرم العالم يعني اكرم زيدا العالم، اكرم بكر العالم و هر كدام يك موافقت و مخالفت استقلالي دارد مطلق شمولي مثل عام استقراقي است همانطوري كه در عام استقراقي هر فردي يك حكم و يك موافقت و مخالفت مستقل دارد مطلق شمولي هم همين طور است ايشان فرمودند اگر اين اقيموا الصلاه اگر ما گفتيم اين عنوان مطلق شمولي را دارد.

يعني از اول وقت تا آخر وقت به تعداد مصاديق نمازي كه امكان اتيانش در اين وقت هست انحلال پيدا مي كند اگر انحلال پيدا كرد مي فرمايند در اينجا آن فردي كه مزاحم با ازاله است آن فرد اصلا حكم ندارد آن فرد امر ندارد و اتيان به آن فرد از باب اينكه امر ندارد فاسد است اگر ما مساله انحلال شمولي را و اطلاق شمولي را مطرح كرديم مي گوييم اين به تعداد هر فردي يك حكم مستقل است خوب حالا اين فرد اول كه مزاحم دارد اين مزاحم سبب مي شود كه اين فرد حكم نسبت به او انحلال پيدا نكند و او خودش حكمي نداشته باشد، اما بعد فرمودند اصلا بحث مطلق شمولي اين هم از دائره نزاع خارج است آنچه كه در دائره نزاع است در فرضي است كه اطلاق ما اطلاق بدوي است اطلاق بدوي يعني يكي از مصاديق نماز علي السبيل البدليه، نماز از اول تا آخر وقت افرادي مي شود براي آن اتيان بشود آن چيزي كه لازم است يكي از اينها است علي السبيل البدليه، يعني غير معين، هر كدام را كه شما خواستيد انجام بدهيد، مي فرمايند كه اگر ما بحث را روي اطلاق بدوي آورديم اصلا در اينجا مي گوييم بين وجوب موسع صلاه و وجوب مضيق ازاله تنافي بينشان وجود ندارد بين اينها تزاحم وجود ندارد تا داخل در كبراي باب تزاحم قرار بگيرد به چه بيان؟

مي فرمايند اينجا مولي امر به صلاه كرده امر به طبيعت تعلق پيدا كرده است طبيعت صلاه متعلق امر مولي مي شود اين طبيعت صلاه بعضي از افرادش مقدور است بعضي از افرادش غير مقدور است آن فردي كه مزاحم با ازاله است غير مقدور مي شود و آن فردي كه مزاحم نيست مقدور مي شود اينجا كه بعضي مقدور و بعضي غير مقدور است ما گفتيم قاعده اين است كه جامع بين مقدور و غير مقدور، مقدور است، جامع و طبيعت مشتركه بين افراد مقدور و افراد غير مقدور خود اين طبيعت مقدور مي شود حالا اينجا طبيعت صلاه اين بعضي از افرادش مقدور است بعضي غير مقدور است اما اين سبب نمي شود كه خود طبيعت از مقدور بودن خارج بشود پس حالا كه طبيعت صلاه براي مكلف مقدور است اينجا اگر نماز را اتيان كرد حتي آن فرد مزاحمش را، نمازش صحيح است چون امر دارد چون اين داخل در آن طبيعت مقدوره است امر دارد ولو ازاله نجاست را انجام ندهد و نماز بخواند اين نماز بايد نماز صحيحي باشد مطلقا يعني چه قائل بشويم به اينكه منشاء اعتبار قدرت عقل است و چه قائل بشويم به اينكه منشاء اعتبار قدرت عبارت است از اقتضاي خطاب، وقتي ما مي گوييم جامع بين مقدور و غير مقدور، مقدور است روي هر دو قول اينچنين است چرا روي هر دو قول؟ چرا فرقي نمي كند؟

اگر ما منشاء اعتبار و شرطيت قدرت را عقل دانستيم عقل مي گويد اينجا عنوان تكليف عاجز را ندارد عقل در جايي تكليف را تكليف به عاجز مي داند كه تمام مصاديق غير مقدور باشد در جايي كه تمام مصاديق غير مقدور است عقل آنجا مي گويد اينجا تكليف، تكليف به عاجز است، اما آنجايي كه بعضي از مصاديق مقدور است و بعضي غير مقدور اين عنوان تكليف به عاجز را ندارد لذا عقلا اين تكليف، تكليف صحيحي است.

مبناي دوم اين است كه بگوييم به اقتضاي خطاب قدرت اعتبار دارد در بيان اين مبنا نائيني فرمود تكليف براي جعل داعي است و فرمود داعي به ممتنع محال است شما هيچ وقت نمي توانيد داعي پيدا كنيد براي اينكه يك كار غير مقدور را انجام دهيد مرحوم آقاي خوئي فرمودند كه داعي به ممتنع محال است (ما قبول داريم) اما داعي به جامع بين ممتنع و غير ممتنع چطور؟ داعي پيدا بكنيم به يك چيزي كه قدر جامع است بين ممتنع و غير ممتنع، اين امكان دارد؟ اين معقول است؟

من داعي پيدا كنم به زدن اما مي دانم بعضي از مصاديق زدن براي من غير مقدور است بعضي از مصاديقش براي من مقدور است، لذا مي فرمايد ما در اين اشكال دوم مي گوييم آنجايي كه مطلق، مطلق بدوي است امر هم به طبيعت تعلق پيدا كرده است طبيعت مقدور براي مكلف است و آوردن اين فرد عبادي مزاحم يعني خواندن نماز، ازاله را كنار بگذار اعتنايي به ازاله نجاست نكند، نماز را بخواند اين نماز صحيح است اعم از اينكه منشاء اعتبار قدرت را عقل بدانيم يا منشاء اعتبار را اقتضاي خطاب بدانيم چون گفتيم در هر دو صورت در آنجايي كه عقل مي دانيم عقل قدر جامع بين مقدور و غير مقدور را مقدور مي داند ديگر عنوان تكليف عاجز را ندارد آنجايي كه اقتضاي خطاب بدانيم مي گوييم فرق است بين داعي به ممتنع و داعي به قدر جامع بين ممتنع و غير ممتنع، آن چيزي كه محال است اولي است يعني داعي بر ممتنع پيدا نمي شود اما داعي بر قدر جامع بين ممتنع و غير ممتنع فاسد است، تا اينجا فرق بين اشكال اول و دوم اين شد كه در اشكال اول گفتيم ما اگر واجب معلق را محال بدانيم كه شما نائيني هم محال مي دانيد آوردن اين فرد عبادي از نماز فاسد است مطلقا، چه قدرت را عقلي بدانيم و چه خطابي، اما در اين اشكال دوم مي گوييم آوردن اين فرد عبادي مطلقا صحيح است چه ما منشاء قدرت را اء قدرتعقل بدانيم و چه منش را اقتضاي خطاب بدانيم.

اشکال سوم محقق خوئی بر محقق نائينی
3. اشكال سومي كه ايشان بر مرحوم نائيني كردند اين است كه، در اين اشكال سوم فرمودند ما فرض مي كنيم اين تفصيل شما را بپذيريم يعني بين اينكه بگوييم منشاء قدرت عقل باشد و منشاء قدرت اقتضاي خطاب فرق وجود دارد خيلي خوب سلمنا، مي فرمايند باز آوردن اين فرد عبادي مطلقا بايد فاسد باشد چرا؟ باز اينجا مرحوم نائيني را روي مبنايي كه خودشان دارند مي برند شما يادتان هست كه در بحث اطلاق و تقييد آنجا نزاع واقع شده است كه تقابل بين اطلاق و تقييد چه تقابلي است؟

بعضي قائل هستند تقابل بين عدم و ملكه است يعني اطلاق در جايي است كه شانيت و صلاحيت تقييد را دارد وقتي مي گوييم اين لفظ مطلق است يعني لفظي كه شانيت تقييد را دارد حالا تقييد نخورد مطلق مي شود، روي اين بيان تقابل بين اطلاق و تقييد تقابل عدم و ملكه مي شود قول دوم اين است كه تقابل بين اينها تقابل تضاد است مرحوم آقاي خوئي فرمودند كه شما مرحوم نائيني قول اول را قائل هستيد كه تقابل بين اينها را تقابل بين عدم و ملكه مي دانيد طبق قانون تقابل عدم و ملكه مي گوييم اطلاق در جايي است كه شانيت تقييد باشد در نتيجه اذا استحاله التقييد استحال الاطلاق، طبق قانون عدم و ملكه اين طور است ما وقتي مي گوييم اين ديوار شانيت بصر ندارد نمي توانيم بگوييم اين ديوار اعمي است اذا استحاله التقييد استحال الاطلاق، مي فرمايد شما مرحوم نائيني مي گوييد اين فرد مزاحم اول وقت تقييد نماز به او محال است مولي نمي تواند بگويد من بر تو نماز اول وقت را واجب مي كنم بر فرضي بايد ازاله را هم انجام بدهد اگر تقييد به فرد مزاحم محال شد بايد اطلاق هم محال باشد اگر اطلاق محال شد بايد بگوييم يعني اين فرد از اول از اين طبيعت خارج است وقتي خارج است اگر كسي آمد اين نماز را عبادي را خواند بايد نمازش فاسد باشد و فرقي نمي كند كه منشاء قدرت را عقل بدانيم و چه اقتضاي خطاب بدانيم.

بله اگر تقابل را تقابل تضاد بدانيم و مي گوييم كه وقتي تقييد نبود روي قانون تقابل تضاد اگر تقييد نبود اطلاق ضروري است و حتما بايد باشد كه در اين صورت اشكالي ندارد.

نتيجه گيري: در اين اشكال سوم مي شود مناقشه کرد و آن این است كه آن قيدي كه مرحوم نائيني در نظر گرفته تقييد به عدم فرد مزاحم است نه تقييد به فرد مزاحم؛ و تقييد به عدم فرد مزاحم ممكن است و اين مناقشه وارد است. ولي همانطوري كه عرض كردم اين اشكال سوم هم مبنايي است. بنابراين در ميان اين اشكال ثلاثه عمده اشكالات اين اشكال دوم بود. پس نتيجه اين مي گيريم كه در اين بحث ثمره ضد، اين نظريه مرحوم نائيني مخدوش است يعني فرقي نمي كند كه ما منشاء اعتبار قدرت را عقل بدانيم و يا منشاء قدرت را اقتضاي خطاب بدانيم.


برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .