موضوع: ضدّ تا آخر واجب تخییری
تاریخ جلسه : ۱۳۸۲/۲/۱۶
شماره جلسه : ۸۲
-
تقمیم
-
قسم اول از اقسام تزاحم
-
تضاد بین متعلقین تضاد اتفاقی
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
تتميم:
مرحوم محقق نائيني(قدس سره) در آخرين بحثي كه در مبحث ترتب ذكر فرمودند تحت عنوان تتميم، اشاره ميكنند به جريان ترتب و عدم جريان ترتب در اقسام تزاحم. ميفرمايند كه تا به حال اين بحثي كه ما راجع به ترتب ذكر كرديم و اين تنبيهات اربعي را كه مربوط به ترتب آورديم، اين در فرضي است كه تزاحم منشأش تضاد بين متعلّقين آن هم به نحو تضاد اتفاقي باشد كه مثالش همين مسألة ازاله و صلات است. تزاحم بين ازاله و صلات ناشي ميشود از اينكه بين متعلق وجوب اضاله و متعلق وجوب صلات تضاد وجود دارد، جمعشان در زمان واحد نميشود و اين تضاد، تضاد اتفاقي هم هست، دائمي نيست؛ اين چنين نيست كه هميشه بين اضاله و بين صلات تضاد باشد. در اينجا كه تزاحم ناشي از اين تضاد اتفاقي بود همين بحثهاي مفصلي بود كه تا به حال ذكر كرديم و اين تنبيهات هم مربوط به همين قسم بود.
ايشان ميفرمايند پنج قسم ديگر در تزاحم باقي مانده است كه حالا اين پنج قسم شايد در مثلاً همين ظرف اين هفته و هفتة آينده بتوانيم انشاءلله تمام بكنيم و بحث ترتب بحمد لله به صورت مستوفي ما ذكر كرديم و عرض كرديم حالا آقايان هم در پايان سال شايد اين برنامه را خدمت شما ارائه بدهند كه اگر بتوانيم همين مباحثي را كه ما امسال پيرامون ترتب داشتيم و ملاحظه كرديد كه چقدر ترتب در فروع فعليه اثر دارد و تأثير گذار است، اين را به صورت يك رسالهاي در بياوريد و حتي مواردي كه امكان مطرح شدن ترتب هست و چه بسا فقها مطرح نكردهاند، آن را تفحص بكنيد در فروع فقهيه اين بحث بسيار خوبي ميشود و رسالة خيلي مفيدي ميشود. بنابراين مرحوم نائيني ميفرمايند ما پنج قسم ديگر از اقسام تزاحم باقي مانده كه در اين پنج قسم ميخواهيم بحث كنيم كه آيا ترتب جريان دارد در اين اقسام خمسه يا اينكه ترتب جريان ندارد.
اولين قسم ميفرمايند كه اگر تزاحم بين دو تا عمل ناشي از قصور قدرت مكلّف بر جمع باشد، مكلّف قدرت ندارد هر دو تا را انجام بدهد، اما تضادي بين متعلقين نيست لكن دو تا عمل هست در دو زمان هست در طول يكديگر هست، مكلف قدرت بر اينكه هر دو عمل را جمع بكند در دو زمان ندارد، يا بايد قدرتش را صرف عمل اول بكند و يا بايد قدرتش را صرف عمل دوم بكند. مثلاً در يك نماز مكلف ميگويد من قدرت دارم يا در ركعت اولي بايستم ركعت دوم را نشسته بخوانم مثلاً در نماز صبح؛ يا ميگويد ركعت اولي را نشسته بخوانم ركعت ثانيه را ايستاده بخوانم؛ قدرت بر قيام دارد در يكي از اين دو تا ركعت كه در طول يكديگر هستند و اما قدرت بر هر دو ركعت را يعني قيام در هر دو ركعت را ندارد. يا مثلاً ميگويد يا بايد در نماز ظهر ايستاده بخوانم نماز عصر را نشسته بخوانم و يا بالعكس، قدرت را صرف بكند براي نماز عصر نماز ظهر را نشسته بخواند نماز عصر را ايستاده بخواند. در اينجا بين اين دو تا واجب تزاحم است، منشاء تزاحمش هم اين است كه مكلف قدرت بر صرف اين كه قدرت خودش را صرف هر دو بكند نمي تواند جمع بكند اما منشاء اين تزاحم تضاد بين متعلقين نيست، چون تضاد در جايي است كه هر دو تا عمل در عرض يكديگر باشد اما اينجا ما فرض داريم ميكنيم كه هر دو عمل در طول يكديگر است.
اينجا يك بحث اجراي قواعد باب تزاحم است.
قاعدة باب تزاحم اين است كه اگر عمل متأخر اهم است واجب است قدرت را حفظ كند براي عمل متأخر مثل اينكه مثلاً حالا مثال ديگري عرض بكنيم من يا بايد اين نمازي كه الآن ميخوانم ايستاده بخوانم و ميدانم ده دقيقة ديگر براي نجات يك انساني به من نياز ميشود؛ اگر الآن بخواهم ايستاده بخوانم ديگر قدرت بر نجات انسان در ده دقيقة ديگر را ندارم و اگر بخواهم قدرت بر نجات انسان در ده دقيقة ديگر را داشته باشم الآن بايد نمازم را نشسته بخوانم. و اين فروع زيادي ما ميتوانيم برايش ذكر كنيم. مثلاً در باب حج فرض بفرماييد ميگوييم كه يا من بايد طوافم را خودم انجام بدهم در حج تمتع، اگر طوافم را خودم انجام دادم ديگر قدرت بر رمي جمرة عقبه در روز عيد ندارم، يا اگر ميخواهم رمي جمرة عقبه را داشته باشم الآن بايد يك كسي بيايد من را طواف بدهد، خودم نميتوانم طواف كنم. فروع زيادي ميشود براي اين بحث تصوير كرد، تمام اينها از مصاديق باب تزاحم است، تزاحم بين دو عملي كه در طول يكديگر هستند. در اينجا اگر متأخر أهم از متقدم باشد عقل حكم ميكند به اينكه لازم است حفظ القدرت كنيد، قدرت خودتان را نگه داريد براي عمل متأخر، عقل حكم ميكند. اما اگر متأخر أهم نباشد خوب اينجا دو صورت دارد: يا متقدم اهم است، متقدم اگر اهم شد عقل ميگويد بايد قدرت را صرف در متقدم بكنيد و فرض سومش اين است كه اگر گفتيم هر دو مساوي است مثلاً الآن يا من بايد طوافم را خودم انجام بدهم اما قدرت بر نماز طواف ايستاده ندارم، يا اگر بخواهم نماز طواف را ايستاده بخوانم ديگري بايد من را طواف بدهد. فرض كنيم طواف و نماز طواف هيچ كدام أهم از يكديگر نيستند و هر دو عنوان متساويين را دارند.
اينجا در فرضي كه هر دو عنوان متساويين را دارند، بر خلاف موارد ديگر تزاحم كه در موارد ديگر تزاحم مسألة تخيير عقلي مطرح بود اينجا ديگر عقل حكم به تخيير نميكند، اينجا عقل ميگويد وظيفة فعلي بايد انجام بشود؛ حالا وظيفة بعد چيست، قدرت داري يا نداري آن بعدي است. اما اينجايي كه بين اين عمل و عمل آينده تساوي وجود دارد اينطور نيست كه عقل مثل متزاحمين عرضيين حكم به تخيير كند. خير! اينجا ميگويد بايد همان متقدم را انجام بدهيم.
پس بالاخره در اينجايي كه دو واجب در طول يكديگر هستند بحثي نيست كه ما قواعد باب تزاحم را به همين بياني كه گفتيم بايد جاري بشود. بحثي كه در اينجا مرحوم نائيني عنوان مي كنند اين است كه در همين سه صورتي كه ما براي تزاحم بيان كرديم، حالا در آن فرضي كه يقين داريم واجب متأخر أهم است ـ بحث فقط در همين فرض است ـ من يا بايد قدرتم را صرف نماز كنم يا انقاذ غريق يك ساعت آينده و فرض ميكنيم كه واجب متأخر أهم است. از نظر اجراي قواعد باب تزاحم گفتيم ولو متأخر است اما چون أهم است بايد قدرت را براي أهم حفظ كنيم.
بحث اينجاست كه آيا در همين فرض خطاب ترتبي در اينجا جريان دارد يا ندارد؟ يعني الآن عقل به ما ميگويد يجب عليك حفظ القدره للواجب المتأخر و چون عقل اين را ميگويد من بايد واجب متأخر را در ظرف خودش انجام بدهم. حالا آيا ما ميتوانيم اين را در قالب ترتب هم بياوريم بگوييم اگر شما واجب متأخر را عصيان كردي و قدرت را در واجب متقدم مصرف كردي اين واجب شما صحيحاً واقع ميشود. شما كه بايد قيام را حفظ كنيد براي دو ساعت آينده، اما اگر آمدي عصيان كردي واجب متأخر را و آمدي قيام را صرف در همين واجب متقدم كردي، آيا اين صحيح است يا نه؟ همانطوري كه در صلات اضاله، ميگفتيم كه اضاله بايد انجام بدهد ترتبش به چه بود؟ اگر عصيان كند اضاله را صلات بر او وجوب فعلي پيدا ميكند؛ آيا همين بيان ترتب را ما ميتوانيم در ما نحن فيه داشته باشيم بگوييم اگر خطاب متأخر را عصيان كردي الآن بايد قدرت را صرف كنيد در واجب متقدم و واجب متقدم را بايد به جا بياوري و اگر به جا آوردي صحيحاً آوردي، آيا اين هست يا نه؟ پس ببينيند ما الآن در واجبين طوليين بحث داريم اين يك، اين متزاحمين طوليين فرض اين است كه متأخر أهم است از متقدم اين دو، و بايد در اينجا قواعد تزاحم را جاري كنيم يعني أهم مقدم بر مهم است و بايد قدرت را حفظ كنيم براي واجب أهم اين هم سه، در اين سه تا هيچ بحثي وجود ندارد. بحث اين است كه آيا در اينجا ما ميتوانيم قانون ترتب را تطبيق بكنيم و جاري بكنيم يا خير؟
مرحوم نائيني كه اين بحث را در جلد دوم اجود التقريرات صفحة 102 و در جلد اول فوائد الاصول صفحة 380 عنوان فرمودهاند. مرحوم نائيني ميفرمايند ترتب و اجراي قانون ترتب در اينجا معقول نيست. براي روشن كردن مطلب ميفرمايند مسأله دو صورت دارد يعني ما دو تا تصوير براي ترتب ميكنيم و براي شما اثبات ميكنيم هر دو تصوير تالي فاسد دارد:
تصوير اول اين است كه ما بياييم مرتب عليه را خود عصيان خطاب متأخر قرار بدهيم يعني بگوييم يك ساعت ديگر خطاب وجوب انقاذ غريق متوجه من ميشود. الآن خطاب صلّ متوجه من است، ما بياييم بگوييم اين وجوب صلات كه ميشود مرتب يا مترتب، اين مرتب عليهش عصيان خطاب ديگر است بگوييم وجوب صلات مشروط است به عصيان خطابي كه شما در يك ساعت ديگر گريبان شما را ميگيرد. نائيني ميفرمايد اين ميشود شرط متأخر! اگر ما بخواهيم وجوب صلات حالا را مشروط بكنيم به عصيان خطاب يك ساعت ديگر اين ميشود شرط متأخر و ما مبنايمان اين است كه شرط متأخر محال است.
ان قلت: بگوييد آقا از راه تعقب درست كنيم! شما كه راه را بلد هستيد، به عنوان تحقق درست كنيد، بگوييد وجوب صلات در حالي كه متعقب لعصيان خطاب متأخر. قلت: ميفرمايند ما به شما گفتيم و ياد داديم تعقب چه لازم دارد؟ دليل خاص ميخواهد. يعني تا جايي كه شما دليل خاص نداريد نميتوانيد شرط را از ظاهرش برگردانيد، خوب بالاخره ظاهرش عصيان خطاب متأخر است، حالا اگر بخواهيد بگوييد تعقب العصيان، اين نياز به دليل خاص دارد و نظر نائيني اين شد دليل خاص فقط در مركبات تدريجيه دارد يعني اگر از شما بپرسند كه آقا مرحوم نائيني كه شرط متأخر را قبول ندارد ـ ايشان شرط متأخر را مُحال ميداند ـ در مركب تدريجي مثل صلات كه وجوب جزء اول كه تكبيره الاحرام است مشروط به قدرت بر آخرين جزء از صلات است. آنجا چطور حل ميكند؟ نائيني آمد در مركبات تدريجيه مسأله را برگرداند به تعقب به دليل اقتضاء يعني دلالت اقتضاء و دلالت اقتضاء يك دليل عقلي است كه توضيحش را قبلاً داديم. بنابراين ميفرمايد اگر شما حرف تعقب را بزنيد ما ميگوييم تعقب دليل خاص ميخواهد، دليل خاص تعقب فقط در مركبات تدريجيه است و اينجا ما ديگر دليلي براي تعقب نداريم. اين صورت اول. پس صورت اول اين شد كه اين صلات كه مترتب است وجوبش را بخواهيم بر عصيان يا تعقب العصيان خطاب متأخر مشروط بكنيم كه اين ملاحظه فرموديد اشكال دارد.
صورت دوم: ميفرمايند ما بياييم وجوب صلات را يعني خطاب مترتب را مشروط به عصيان خطاب متأخر نكنيم تا گرفتار شرط متأخر و ... بشويم. بگوييم وقتي كه در متأخر يك خطابي ميآيد، يك خطابي از او متولد ميشود؛ وقتي شما دو ساعت ديگر انقاذ غريق بر شما واجب است و آن أهم از اين واجب متقدم است يك خطابي از آن خطاب دوم متولد ميشود، آن چيست؟ وجوب حفظ قدرت براي متأخر است، قدرت خودتان را براي آن واجب متأخر حفظ كنيد. آن وقت ما بياييم بگوييم عصيان اين خطاب متولد را شرط قرار بدهيم، بگوييم الآن ميگوييم صلات واجب است ـ ترتب ميخواهيم درست كنيم ـ مشروط به اينكه آن خطاب وجوب حفظ قدرت براي واجب متأخر را شما عصيان كنيد، نه خود خطاب را، آن خطابي كه متولد از آن خطاب انقاذ غريق است.
نائيني ميفرمايند كه اين اشكالش اين است كه يا تحصيل حاصل است، يا طلب ممتنع است. چطور؟! ميفرمايند كه شما اگر بخواهيد آن خطاب متولد را عصيان كنيد عصيانش به چيست؟ خطابي كه متولد از خطاب متأخر است اين است كه قدرت خودت را حفظ كن براي خطاب متأخر. اگر اين وجوب حفظ قدرت را بخواهيد عصيان كنيد، عصيانش به چيست؟ عصيانش به اين است كه يا قدرت خودتان را صرف فعل متقدم بكنيد يا اصلاً صرف اين دو تا نكنيد و صرف يك فعل ديگري بكنيد. اگر قدرت خودتان را صرف فعل متقدم كرديد، اين ديگر تحصيل حاصل است. چرا؟ چون بيانش اين ميشود مولا ميگويد ـ عين تعبيري كه خود مرحوم نائيني دارند كه البته من اين تعبير را از فوائد دارم عرض ميكنم ـ تعبير ايشان اين است كه اگر ما آمديم... شما يك خطاب متولد داريد كه بايد حفظ كنيد قدرت را براي خطاب متأخر، عصيانش به چيست؟ به اين است كه قدرت را الآن بياييم صرف متقدم بكنيم آن وقت اين به اين بر ميگردد. «ان لم تحفظ قدرتك» حالا باز مثال نائيني اينجا آورده روي ركعت اولي و ركعت ثانيه و ركعت متقدم و ركعت متأخر. «ان لم تحفظ قدرتك الي الركعه المتأخر مثلاً و قمت في الركعه الاولي فقم فيها» ميشود تحصيل حاصل. اگر قدرت خودت را براي ركعت دوم حفظ نكني، گفتيم كه حفظ نكني اين به اين ميشود كه قدرت را بياورد صرف ركعت اولي بكند و آوردي صرف كردي آن وقت ميخواهيم خطاب ترتبي درست كنيم؛ «فقم فيها» اين فقم فيها ديگر تحصيل حاصل است! چون عدم حفظ قدرت براي ركعت متأخره لا يمكن و نه شايد الاّ به اينكه شما بياييد قدرت را صرف در ركعت متقدم بكنيد. پس ميشود تحت تحصيل حاصل. اگر بگوييد آقا قدرت را نه صرف ركعت ثانيه كنيم نه صرف ركعت اولي، بالاخره شما يك قدرتي داشتي يك جاي ديگري صرف كردي ؛ وقتي جاي ديگر صرف كردي ديگر براي ركعت اولي هم قدرت نداري، ميشود طلب ممتنع. پس اگر ما آمديم مرتب عليه را خطاب متولد قرار داديم، اين يا تحصيل حاصل است و يا طلب ممتنع است.
شما بپرسيد اين حرفها را چرا در اضاله و صلات نزديد؟ اين يك. و اين حرفها چرا در باب اجتماع امر و نهي نميآيد؟ كه اين دو تا را مرحوم نائيني در ذيل به او پاسخ داده اند كه انشاء لله شنبه عرض ميكنيم.
نظری ثبت نشده است .