درس بعد

بحث ضدّ

درس قبل

بحث ضدّ

درس بعد

درس قبل

موضوع: ضدّ تا آخر واجب تخییری


تاریخ جلسه : ۱۳۸۲/۱۲/۱۹


شماره جلسه : ۶۳

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • وجوب تام الاقتضا و ناقص الاقتضا و نظر مرحوم اصفهانی

دیگر جلسات

بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين

خلاصه بحث گذشته:
اجمال فرمايش مرحوم محقق عراقي اين شد كه در مانحن فيه كه ما يك امر به اهم داريم و يك امر به مهم امر به ازاله نجاست در مسجد و امر به صلات ما مي توانيم اين دو امر را در عرض يكديگر تصوير كنيم بدون اين كه عنوان واجب مشروط را پيدا بكند بدون اين كه اين وجوب و طلب در هر كدام عنوان وجوب مشروط را پيدا بكند اين دوتا امر را تصوير مي كنيم بعنوان اين كه در عرض يكديگر هستند و بعنوان اين كه هر دو دوتا وجوب فعلي مطلق دارند. و عمده نكته كه ايشان اعمال كردند و دقتي كه اعمال فرمودند اين بود كه ما بگوييم وجوب در ناحيه اهم يك وجوب تام الاقتضاء است يعني امر به اهم اقتضا دارد ايجاد متعلق خودش را علي الاطلاق و در توضيحش فرمودند كه امر به اهم از باب اين كه هر وجودي طارد عدم خودش است هر وجودي طرد مي كند عدم خودش را از هر ناحيه اي كه بخواهد باشد مولا وقتي امر به ازاله نجاست مي كند از مكلف ايجاد ازاله نجاست را مي خواهد و اين ازاله نجاست طارد اعدام خودش است يعني هر چيزي كه موجب عدم اين ازاله نجاست است او را طرد مي كند و از بين مي برد. يكي از آنها صلات است كه عبارت از مهم است اين صلات كه ضديتي با ازاله نجاست دارد وقتي مي گوييم امر به ازاله نجاست وجوبش تام الاقتضاء است يعني همه اين عدم ها را طرد مي كند يكيش هم عنوان صلات است اين عدم ها يعني آن اعمالي كه سبب عدم ازاله نجاست است از باب اين كه هر وجودي طارد عدم خودش است اگر نماز موجب عدم ازاله نجاست است آن را هم طرد مي كند.

لذا تعبير كرده است مرحوم عراقي كه وجوب تام الاقتضا در ناحيه اهم اقتضا دارد افنا و فاني كردن مهم را اما در آنطرف اينطور نيست در ناحيه امر به مهم وجوب و طلبي كه در آنجاست اقتضاي تام ندارد چه اقتضاي دارد؟ در ناحيه مهم آمده مرحوم عراقي عدمها را دو دسته كرده است مهم عبارت از نماز است آنچه كه سبب مي شود نماز موجود نشود اين ميشود عدم آنچه كه سبب مي شود نماز موجود نشود يكي خود ازاله نجاست است يكي هم بقيه اضداد و امور ديگر است اكل و نوم و طهارت و … فرمودند اين كه ما ميگوييم وجوب در ناحيه مهم ناقص است معنايش اين است كه مولا امر كرده است به صلات اما مي خواهد اين نماز ايجاد بشود هر وجودي طارد عدم خودش است اما در اينجا نمي آييم سراغ همه عدمها مي گوييم مولا نماز را مي خواهد و اين امر به ايجاد صلات طارد تمام اعدام است غير از آن عدمي كه از ناحيه اهم است مي گويد غير از آن عدم صلاتي كه از ناحيه اهم يعني اگر شما ازاله را انجام داديد ديگر نماز نمي خوانيد از غير ناحيه اهم ميگويد همه عدمها را بايد مسدود بكنيد اقتضايش يك اقتضاي نود در صدي است اقتضاي علي الاطلاق ندارد لذا مي گويم اين طلب، طلب ناقص است.

مرور بر مباحث قبلي:
در اول بحث ترتب عرض كرديم ما براي ترتب نه دليل روايي داريم و نه آيه اي داريم ترتب معنايش اين است كه ما الان چون گفتيم بحث ترتب از اينجا شروع شد كه وقتي مي گوييم امر به شي مقتضي نهي از ضد است طبق اين بيان اگر كسي ازاله نجاست نكرد و شروع كرد به خواندن نماز، نمازش باطل است. آنوقت كساني كه مي خواستند اين ثمره را از بين ببرند آمدند گفتند آقا ما راههاي را داريم كه بگوييم اگر كسي ازاله نجاست نكرد و ايستاد نماز خواند نمازش صحيح است چند راه بيان شد يكي از آن راهها كه به نظرم راه سوم ذكر شد مساله ترتب است يعني ما مي آييم اين دوتا امري كه از مولا صادر شده است به يك نحوي تحليل مي كنيم كه بعد از تحليل مي گوييم اگر كسي ازاله نكرد نماز خواند نمازش صحيح است و الا ما نمي توانيم بگويم در روايتي يا آيه اي ترتب واقع شده است و قايلين به ترتب البته از عرفيات دليل آوردند و مرحوم آخوند هم در كفايه آن را ذكر كرده و ما بحثش را مفصل گفتيم كه آيا عرف مي تواند دليل باشد در اينجا يانه؟

آن وقت ما نظريات آخوند و مرحوم ناييني و مرحوم اصفهاني و اينها را كه نقل كرديم رسيديم به نظريه مرحوم عراقي مرحوم عراقي مي گويد ما مي خواهيم اين نماز  را يك طوري تصحيح كنيم يعني اگر كسي ازاله نكرد نماز خواند ما مي خواهيم نماز را طوري تصحيح كنيم كه نيازي به ترتب هم نداشته باشد در نظريه ترتب مي گفتيم امر به مهم مشروط است به عصيان اهم بنحو واجب مشروط مطرح مي شد ايشان مرحوم عراقي مي گويد ما او را هم قبول داريم يعني از راه واجب مشروط و از راه ترتب و طوليت هم مي شود وارد شد و اين نماز را تصحيح كرد اما ما يك راه ديگري را براي شما ذكر مي كنيم كه هم امر به ازاله و هم امر به صلات اينها در عرض يكديگر باشد ترتبي در كار نباشد و مع ذلك خواندن نماز صحيح باشد راهش چيست؟ همين بود كه اين دو سه روزه عرض كرديم بگويم امر به ازاله به عنوان وجوب تام است يعني تام الاقتضا امر به صلات به عنوان ناقص الاقتضاء است ناقص الاقتضاء را داريم معنا مي كنيم يعني مولا نمي خواهد سد باب اعدام صلات از جميع جهات بكند مولا مي گويد من نماز را مي خواهم اما در غير از مساله ازاله نجاست چطور؟ يعني اگر شما رفتيد ازاله نجاست كرديد آن موقع نتوانستي نماز بخواني باز خدشه اي به طلب مولا وارد نمي شود اما اگر من باب الاتفاق اهم آورده نشد به تعبير خود عراقي وجود مهم منحفظ مي شود از ناحيه اهم من باب الاتفاق يعني حالا يك كسي اصلا گفت من ميلي به اين كه ازاله نجاست بكنم ندارم و اهم اتفاقا واقع نشد حالا كه واقع نشد مقتضي مهم از ناحيه جهات ديگر كامل است و اگر مهم را آورد اين مهم بعنوان يك عمل عبادي بايد صحيح باشد.

فرمايش مرحوم عراقي:
عمده فرمايش عراقي اين بود كه بين اين وجوب تام الاقتضا در اهم و وجوب ناقص الاقتضا در مهم بين اينها هيچ مطارده و هيچ تمانعي وجود ندارد اين دوتا بينشان تغايري تمانعي تضادي نه از ناحيه اقتضا وجود دارد براي اين كه امر به اهم مقتضي ايجاد اهم است مطلقا، مطلقا يعني ولو اين كه مهم فاني بشود اگر مي گفتيم امر به مهم هم مقتضي ايجاد است مطلقا يعني اهم هم فاني بشود بين اين دوتا اقتضاها تمانع به وجود مي آمد در حالي كه دوتا مسير در اينجا وجود دارد امر به اهم اقتضا دارد ايجاد اهم را در خارج مطلقا ولو به از بين بردن مهم اين مقتضي اول اما امر به مهم اقتضا دارد ايجاد مهم را من غير ناحية الاهم نسبت به ساير جهات لذا بين اينها از نظر اقتضا مطارده اي نيست. پس ايشان فرمودند نه از ناحيه اقتضا بينشان مطارده است و نه در مرحله اطاعت و امتثال در مرحله اطاعت اينطور بيان مي كند مي فرمايد وقتي دارد امر به اهم را اطاعت مي كند ديگر موضوعي براي امر به مهم وجود ندارد براي اين كه ما داريم مي گوييم امر به اهم اقتضا دارد افنا مهم وقتي مهم فاني شد ديگر اطاعت مهم در فرض اطاعت مهم بلا عنوان است ديگر ما الان آن وقتي كه اهم را اطاعت مي كند چيزي بنام مهم نيست كه بگويم بايد آن را انجام بدهد چون داريم ميگوييم امر به اهم اقتضا دارد افنا مهم را. پس در زماني كه اطاعت مي كند اهم را موضوعي براي اطاعت مهم نيست.

عكس او در زماني كه دارد اطاعت مي كند مهم را ايشان مي فرمايد در آن زمان ما نمي توانيم بگوييم اطاعت مهم طارد اطاعت اهم است براي اين كه در آن زمان  حالا ازاله را ول كرده آمده دارد نماز مي خواند اين كه ازاله را رها كرده اين به ميل خويش اين كار را انجام داده و خود به خود ازاله منفرد است تعبيري كه در اينجا دارد ايشان اين است كه چه اين نماز بود و چه نبود او طرد شده است براي اين كه اراده نكرده مكلف او را انجام بدهد وقتي اراده نكره او را انجام بدهد اين اطاعت اهم ميشود منطرد منطرد يعني خود به خود طرد شده است چيزي كه خود به خود طرد شده ديگر طرد او ممكن و معقول نيست طرد چيزي كه طرد شده اين مي شود تحصيل حاصل. پس ايشان مي فرمايد بين اين دوتا نه از حيث اقتضا بينشان مطارده است و نه در مقام اطاعت و مقام امتثال اين خلاصه بيان مرحوم عراقي.

فرمايش مرحوم محقق اصفهاني:
مرحوم محقق اصفهاني(مرحوم محقق اصفهاني، مرحوم محقق نايني، مرحوم محقق عراقي اين سه نفر كه از اركان اصولين بودند اينها معاصر يكديگر هم بودند، فوتشان هم شايد مجموعا شايد هفت هشت سال بوده كه هر سه اين بزرگوار فوت شدند) از جاهاي كه در اين حاشيه كفايه در نهاية الدرايه آمده نقل كرده نظريه مرحوم نائيني است كه بطور مفصل نقل كرده كه ما هم قبل از تعطيلات آن را بيان كرديم؛ كلمات اينها را  آمده ايشان نظريه عراقي را هم در اينجا نقل كرده است در همين حاشيه كفايه كه من هم همراهم آوردام در ج2 ص222 آنجا تحت عنوان ثانيها آمدند نظريه مرحوم عراقي را ذكر كردند اسم نمي برند كه اين را مرحوم عراقي بيان كرده است و بعد شروع كردند دو اشكال به مرحوم عراقي وارد كرده است:


اشكال اول ايشان(خوب دقت كنيد ان‌شا‌الله ذهنتان از اين تعبيرات آزرده و خسته هم نشود ولي چون مطلب دارد بايد خوب دقت بشود.) این است كه مرحوم اصفهاني فرمودند ما بالاخره براي شما مطارده درست مي كنيم در اشكال اول اصفهاني مي فرمايد اين را ما قبول داريم از اين زاويه اي كه شما داريد نگاه مي كنيد مطارده نيست چرا؟ امر به اهم اقتضا دارد متعلق خودش را علي الاطلاق، علي الاطلاق يعني ولو اين كه شما مهم  را از بين ببريد اما امر به مهم اقتضا دارد ايجاد خودش را از غير ناحيه اهم در نتيجه با اين بيان بگويم بين اين دوتا هيچ مطارده اي وجود ندارد اما در اينجا از يك زاويه ديگر ما نگاه كنيم مطارده تحقق دارد و آن زاويه چيست؟ مي فرمايد امر به اهم اطلاق دارد يعني چه؟ يعني امر به اهم اطلاقش هم وجود مهم را شامل مي شود به اين بيان كه مولا مي گويد بايد ازاله نجاست كنيد آنچه كه با اين ازاله نجاست منافات دارد آن حصه اي كه موجب عدم ازاله نجاست مي شود بنام مهم او را بايد از بين ببريم پس امر به ازاله آن حصه أي از مهم كه با ازاله منافات دارد او را از بين مي برد اما همانطوري كه امر به اهم شامل وجود مهم مي شود شامل عدم مهم هم مي شود اطلاق معنايش اين است كه ميگوييم امر به اهم هم شامل نسبت به وجود مهم است هم شامل نسبت به عدم مهم است خوب نسبت به عدم مهم اينجا مطارده حاصل مي شود چرا؟ چون شما ميگوييد مهم طارد عدم خودش است ولو از غير اهم. اهم هم طارد عدم مهم است از اين ناحيه يعني ما وقتي عدم مهم را در نظر بگيريم بگويم آقا همان طوري كه امر به مهم طارد مهم است طارد عدم مهم هم هست وقتي شما مي گوييد امر به اهم اطلاق دارد يعني مهم و عدم مهم همه را شامل ميشود همه را طرد مي كند.


اگر اين چنين شد نتيجه اين مي شود امر به اهم طرد مي كند آنچه را كه مربوط به عدم مهم است اين يك از اين طرف هم مي گوييد امر به مهم طرد مي كند آنچه كه مربوط به عدم مهم است از غير ناحيه اهم بين اين دوتا مطارده به وجود مي آيد به اين بيان مهم مي گويد آنچه كه مربوط به عدم مهم است و سبب مي شود كه مهم ايجاد نشود بايد برود كنار اهم مي گويد آنچه كه مربوط به عدم مهم است و سبب مي شود اهم ايجاد نشود بايد برود كنار بين اين دوتا مطارده حاصل مي شود.


لذا مرحوم اصفهاني اشكال اولش اين است از آن زاويه كه شما آمديد بيان كرديد كه امر به اهم اقتضا دارد افنا مهم را اين يك. امر به مهم اقتضا دارد ايجاد خودش را از غير ناحيه اهم بين اين دوتا هيچ مطارده اي نيست مثل اين است كه بگويد آب اقتضاي برودت دارد نار اقتضاي حرارت دارد هيچ مطارده بين اينها نيست اما چون امر به اهم اطلاق دارد اطلاقش همانطوري كه اقتضا دارد افنا و طرد مهم را اقتضاي افناي و طرد عدم مهم هم دارد.
نتيجه اين مي شود كه مرحوم اصفهاني مي فرمايد امر به اهم هم طرد مي كند مهم را كه مهم عبارت از خود نماز است هم طرد مي كند عدم مهم را كه عبارت از اكل و نوم اينهاست آن وقت مي آييم روي عدم مهم كه عدم مهم همين اكل و نوم است اينجا مطارده حاصل مي شود يا حاصل نمي شود يعني امر به اهم مي آيد اكل و نوم را طرد مي كند امر به مهم هم مي آيد اكل و نوم را طرد مي كند ببينيد وقتي ما مي گوييم امر به اهم اطلاق دارد اطلاق يعني هم نسبت به وجود مهم هم نسبت به عدم مهم الان نسبت به عدم مهم اصفهاني مي گويد اينجا مطارده است عدم مهم مصداقش اكل است نوم است امر به مهم را كه شما قبول كرديد طارد اكل و نوم است چون گفتيد از غير اهم را طارديت دارد امر به مهم مي شود طارد او امر به اهم هم مي شود طارد او پس مي شود مطارده.


اين اشكال اول مرحوم اصفهاني است حتما عبارت ايشان را در آن آدرسي كه عرض كردم ببينيد فردا اشكال دوم را مي گوييم و نظريه مرحوم محقق بروجردي اگر مي خواهيد پيش مطالعه بفرماييد كتاب نهاية الاصول كه تقريرات مرحوم محقق بروجردي است ص 218 نظريه ايشان را هم بيان كنيم بعد از نظريه مرحوم آقاي بروجردي باقي مي ماند نظريه امام(رضوان الله عليه) كه آن را هم كه بيان كنيم تقريبا همه انظار در باب ترتب را گفتيم.

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .