درس بعد

بحث ضدّ

درس قبل

بحث ضدّ

درس بعد

درس قبل

موضوع: ضدّ تا آخر واجب تخییری


تاریخ جلسه : ۱۳۸۲/۷/۱۶


شماره جلسه : ۲۴

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • خلاصه بحث گذشته

  • اشكال فرمايش مرحوم آقاي خوئي

  • اشكال دوم بر ايشان

  • اشكال سوم

  • اشكال چهارم

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين

خلاصه بحث گذشته:
 امام(رضوان الله عليه)، ومرحوم محقق خوئي، در اين جهت اشتراك دارند، وآن اينكه هر دو بزرگوار قدرت، را شرط براي تكليف نمي داند، بر خلاف آنچه كه مشهور است، كه قدرت را يكي از شرائط تكليف مي دانند، وهمچنين مسئله علم را، وقائلند همان طور كه احكام واقعيه مشترك است بين العام والجاهل، علم شرط بر اي تكليف نيست، قدرت را هم شرط برا ي تكليف نمي دانند، احكام واقيعه را، همان طور كه شامل براي قادر مي دانند، شامل براي عاجز هم مي دانند، انسان عاجز، آن تكليف واقعي متوجه او هست، در اين معنا، اشتراك دارند، اما از راهي كه از آن راه به اين نتيجه رسيده اند، اختلاف بينشان وجوددارد.

مرحوم آقاي خوئي، دليل بر اين مدعي، وراهي را كه طي كرده اند، بحث ماهيت حكم وحقيقت حكم است، فرمودند، حقيقت حكم عبارت است ازاعتبار يك امر نفساني، در اين اعتبار، هيج اقتضاي براي قدرت وشرطيت قدرت نيست. اما امام(رضوان الله عليه)، در حقيقت حكم، مبناي ديگري دارد،آن مبنارا دخيل در اين بحث قرار نداده اند، واين يك نكاتي دقيقي است، كه در تحقيق مسائل علمي، بايد به اين نكات، خوب دقت كرد، يك اصولي، وقتي مي خواهد به اين نتيجه برسد، از چه راهي به آن نتيجه رسيده است؟ لذا اين نقطه اشتراك در كلام اين دو بزرگوار است، واين نقطه اختلاف كلام اين دو بزرگوار است، ويك اشكالاتي نسبت به فرمايش مر حوم آقاي خوئي وارد است، وهم چنين نسبت به فرمايش امام، اشكالاتي وجود دارد، كه بايد بيان شود.

اشكال فرمايش مرحوم آقاي خوئي:
مجموعا چهار اشكال در كلام اين بزرگواروجود دارد:

1. اشكال اول:
اشكال اول يك اشكال مبنائي است، ايشان براي اينكه كلام مر حوم نائيني را رد بكند، فرمودند: كه اين كلام نائيني مبتني است بر اينكه حققيت انشاء را، ايجاد المعني باالفظ بدانيم، در حاليكه اين مبنا، در باب انشاء باطل است، آمدند، انشاء را معناي ديگر كردند، در انشاء مجموعا الي زماننا هذا،در اينكه حقيقت انشاء چيست؟ وقتي ما مي گوئيم: مولا يك چيزي را انشاء كرد، حقيقت انشاء چيست؟مجموعا چهار مبنا در اينجا وچوددارد، واين چهار مبنا،تاثير فرواني در مباحث اصولي، وفقهي دارند،وما بحث اينها وتحقيق اينها را در همان سال اول اصول مفصلا گفتيم، ودر اينجا فقط يك اشاره مي شود.


الف:مبناي اول مبناي مشهور است، كه انشاء از اموري ايجاديه است، انشاء، يعني ايجاد المعني باالفظ ، منتهي بدنبالش، يك قيد مي زند، مي فرمايد ايجاد المعني باالفظ، اين ايجاد ظرفش كجا است؟ في العالم الاعتبار ،در عالم اعتبار اين ايجاد محقق مي شود، مثلا شما اگر بخواهيد، ملكيت را در عالم اعتبار ايجاد بكنيد، وقتي كه بعت واشتريت گفته مي شود، عقلاء در عالم اعتبار بعد از اين لفظ اعتبار مي كند مكليت را، اين مبناء مشهور است اين مبنا، مبناي مشهو ر است. اينكه مر حوم آقاي خوئي هم در اينجا وهم در آنجا ج(1)محاظرات ص(88) مطرح فرموده است، همين اشكالي كه بيان كرديم، كه ايشان فرمود، كه آيا مراد از ايجاد، ايجاد تكويني است ؟يا ايجاد اعتباري است ؟

اولا بايد عرض كنيم، كه اصل اين اشكال ايشان، در كلمات مر حوم محقق اصفهاني مطرح شده است، واستاد مر حوم آقاي خوئي بوده است، مر حوم اصفهاني در آنجا فرموده است كه اگر ايجاد تكويني مراد باشد، لفظ در سلسله تكوين معنا نيست، اين را ما باالوجدان مي دانيم، كه هر وجودي داراي يك اسباب خاصه است، كه لفظ به هيج وجه نسبت به هيج وجودي در سلسله تكوينه او قرار ندارد، پس لفظ نمي تواند، ايجاد تكويني معنا بكند، اما ايجاد اعتباري را هم فرمودند، كه نمي تواند مراد باشد، براي اينكه آن متقوم به خود معتبر واعتبار كننده است، بمجرد اينكه معتبر در نفس خودش اعتبار كرد، اعتبار تحقق پيدا مي كند، اعم از اينكه لفظ باشد يا نباشد، اين اشكال ر ا در آنجا هم مطرح كرده است، در حاليكه مشهور فرموده است:

انشاء ايجاد المعني باالفظ في العالم الاعتبار است، دو تا خصوصيت مربوط به نظريه مشهور است، يك خصوصيت اين است كه خودشان تصريح كرده اند، كه لفظ را نمي خواهيم بعنوان علت قرار بدهيم، لفظ مقتضي براي ايجاد است، ايجاد در عالم اعتبار است، اموري انشائيه به اين معنا است، كه اگر يك لفظ مقتضي يك معناي باشد، به اين معنا، كه بعد از صدور لفظ در ظرف اعتبار، عقلاء، يا شارع، اعتبار مي كنند، شما ببينيد كه قبل از اينكه بعت واشتريت، گفته شود، هيج يك اعتبار ملكيت نمي كند، گاه بعت واشتريت گفته مي شود، باز هم اعتبار ملكيت نمي شود، اين چنين نيست كه هرگاه، اين لفظ بيايد، اين اعتبار بدنبال او باشد، اين لفظ مقتضي براي حدوث اين اعتبار است، واين اعتبار هم بعد از صدور لفظ است، آنجا ما مويدات براي اين نظريه، ذكر كرديم، غير از اين اشكال اين دو بزرگوار، اشكال ديگر بيان شده است، كه ما جواب داديم، وخودما هم اين نظريه را اختياركرديم .

ب: مبناي دوم، مبناي است كه آخوند دارد، ايشان مي فرمايد :انشاء، عبارت است از ايجاد المعني في نفس الامر، بعد ميگويد في نفس الامر، به اين معنا ست، كه يعين لا بفرض فارض، اين طور نيست كه نياز به فرض يك فارض وفرض كننده باشد، مرحوم اخوند همانطور كه در كفايه ملاحظه فرموديد، ميفرمايد ما غير از انهار اربعه وجودات كه فلاسفه قائلند، وجود لفظي كتبي خارجي ذهني غير از اين چهارتا يك قسم پنجمي هم ما براي وجود داريم، به نام وجود انشائي، اصلا ايشان ميفرمايد، كه خود وجود انشائي يك وجوداست، و در نفس الامر براي وجود انشائي تحققي وجود دارد، ميفرمايد انشاء، ايجاد المعني في نفس الامر هست، عرض كردم كه عنوان يك وجود خامسي را دارد.

ج: نظريه سوم نظريه خود محقق اصفهاني است ايشان ميفرمايد انشاء، يعني كون اللفظ وجود التنزيليه للمعني، معنا يك وجود خارجي دارد همين وجود حقيقي در عالم خارج،  زدن يك حقيقت متحققه در عالم خارج است،وقتي ميگويد، اضرب، اين اضرب وجود تنزيلي اين ضرب است امدند يك عنوان وجود تنزيلي درست كردند، هر لفظي را در باب انشائيات گفته اند وجود تنزيلي براي معنا  است .

د:نظريه چهارم نظريه مرحوم اقاي خوئي است، كه فرموده اند، انشاء، به اين معنا است كه ابراز ان اعتبار نفساني، انشاء يعني ابراز ان اعتبار كه در نفس است، واز اين جهت با اخبار در نظر ايشان فرقي نميكند، انشاء واخبار هر دو ابراز است، منتهي در اخبار قصد الحكايه وجود دارد، ابراز ميكند چيزي را به قصد الحكايه، اما در انشاء ابراز ميكند، آن اعتبار را لا بقصد الحكايه، پس اين چهار تا مبنا شد، انچه كه ميخواستيم عرض  كنيم اشاره به اين مباني است، وهمچنين مبناي صحيح، همين مبناي مشهور است، كه انشاء، ايجاد المعني باللفظ في عالم العتبار است.

نكته : ايشان امدند فرمودند، كه ما در اينجا اگر بخواهيم بيائيم وبگوئيم، كه اين نظريه مرحوم نائيني باطل است، بايد بگوئيم كه اين مبتني بر نظريه مشهور در باب انشاء است، و نظريه مشهور در باب انشاء باطل است، نه نظريه مشهور  در باب انشاء صحيح است اين اولا.


اشكال دوم بر ايشان:
 ما در اصول دو بحث داريم، و بين اين دوتا بحث، در اين بحث مرحوم اقاي خوئي، خلط شده، در اصول دوتا نزاع داريم يك نزاع حقيقت حكم است، حقيقت حكم چيست؟ ايا حقيقت حكم همان شوق است، حقيقت حكم همان اراده است، يا حقيقت حكم خطاب صادر از مولا است؟ در بحث حكم، انجا هم مباني مختلفي وجود دارد، يك مبنا هم همين مبنا است، كه ما بگوئيم، حقيقت حكم، اعتبار علي الذمت مكلف است، اما يك نزاع دوم در انشاء است، در انشاء، چهار مبنا وجود دارد، واين يك نزاع مستقلي است، ما الان بحثمان اصلا در اين است كه ايا در حكم، در حقيقت تكليف، قدرت معتبر است يا نه؟

اين چه ربطي به انشا دارد، نزاع در باب حقيقت حكم، يك نزاع كاملا مستقل از نزاع در باب انشا است، در خود كفايه و در بعضي از مباحث اصوليه يادم هست در بحث صحيح و اعم، انجا شبيه اين مطلب مطرح است، وقتي دارند ثمره بحث صحيح واعم را مطرح ميكنند، ميگويند، روي قول صحيحيها، تمسك به اصالت الاطلاق صحيح نيست، روي قول اعمي ها تمسك صحيح است، يكي از ثمرات را ميگويند، روي قول صحيحيها بايد احتياطي شويم، روي  قول اعمي ها بايد برائتي بشويم، انوقت بعضي ها امدند گفتند، كه پس اصلا بحث نزاع در صحيح و اعم، يكي از متفرعات بحث اقل و اكثر در باب اشتغال است، در اقل و اكثر، دو مبنا وجود دارد، يكي اين كه اجرا ميكنيم احتياط را نسبت به اكثر، ديگر اين كه اجرا ميكنيم برائت را، انوقت انجا بعضي ها گفته اند، اينها دو نزاع مستقل است، اين مستقل بودن، معنايش اين است كه هر نزاعي روي جميع اقوال، معنا داشته باشد، اگر امديم گفتيم نزاع دوم، روي بعضي از اقوال، در نزاع اول است، اينجا اين دوتا نزاع ديگر نزاع مستقل نميشود، اينجا همينطور است، شما حقيقت حكم را شوق بدانيد، اراده بدانيد، اعتبار بدانيد، يا بعضي ها گفته اند:

حكم همين الخطاب الصادر من المولا است، روي هر چهار نظريه در باب حكم ،تمام مباني در باب انشاء معنا دارد، اين طور نيست كه بگوئيم نزاع در باب انشاء، فقط روي اين نظر در باب حكم است، وهكذا بالعكس، روي همه نظريه ها در باب انشاء، اين نظريه ها در باب حكم هم راه دارد، لذا اينها دوتا نزاع مستقل است، انوقت اشكال به ايشان اين است، كه بحث ما در حقيقت حكم است، بحث ما در حقيقت تكليف است، ميخواهيم ببينيم در تكليف قدرت معتبر است يا نه؟ چه ربطي به انشاء و حقيقت انشاء دارد؟ كه اصلا بيائيم بگوئيم، نظريه نائيني مبتني است بر اين كه حقيقت انشاء ايجاد المعني بالنفس باشد، و اين مبنا باطل است، وعجيب اين است كه خود ايشان هم بعد از اين كه ميفرمايند، باطل است، در دليلشان بحث را ميبرند روي حقيقت حكم.
پس اشكال دوم اين است، انچه كه از ظاهر عبارات ايشان استفاده ميشود، اين است كه اين دو نزاع مستقل نيست، و مربوط به هم است در حالي كه مستقل است اين اولا، در اشكال دوم، و ثانيا، بحث در اينجا فقط مربوط به حقيقت حكم است، ارتباطي به حقيقت انشاء ندارد.


اشكال سوم:
سومين اشکال بر ايشان اين است، كه سلمنا حقيقت حكم عبارت از اعتبار است، بر فرض كه ما اين را بپذيريم كه حقيقت حكم اعتبار علي ذمت المكلف است، اما ايا اين اعتبار يك فعل اختيار ي است؟ يا غير اختياري؟ قطعا اختياري است، من اعتبار ميكنم، كه اين فعل بر ذمه غير باشد، پس اعتبار، فعل من الافعال الاختياريه است، قاعده اين است كه هر فعل اختياري، دنبالش غرض وجود دارد، يعني اين طور نيست كه كسي امكان ندارد فاعل مختار، فعلي را اختيارا انجام بدهد، بلا غرض، حالا بحث را اينجا مي آوريم، ميگوئيم مرحوم آقاي خوئي فرمودند ،كه در اين اعتبار علي ذمت المكلف، مقتضي براي شرطيت قدرت نيست، ما ميگوئيم هست، مقتضي را درست ميكنيم براي تان، اعتبار فعل من الافعال الختياريه، اين يك، دو، هر فعل اختياري، به دنبال او غرضي وجود دارد، اينطور نيست كه فاعل مختار، بدون غرض، فعلي را انجام بدهد، ميگوئيم چه غرضي از اين اعتبار وجود دارد؟ غرضش اين است كه مكلف تحريك بشود، وداعي پيدا بكند بر انجام عمل، داعي چه زماني پيدا ميشود؟ جائي كه متعلق مقدور باشد پس ما حتي روي اين مبنا كه حقيقت حكم را اعتبار علي ذمت المكلف بدانيم، براي شما مقتضي شرطيت قدرت را درست كرديم، اين هم اشكال سوم.


اشكال چهارم:
 اين است كه اگر ما بگوئيم قدرت شرط براي تكليف نيست، لازمه اش اين است كه بين احكام تكليفيه و احكام وضعيه فرقي نباشد، در احكام وضعيه، انجا ميگويند قدرت معتبر نيست، اختيار معتبر نيست، اگر يك انسان نائمي در عالم خواب شيشه غيب را زد شكست، انجا حكم به ضمان ميكنند، ميگويند ضامن است، در ضمان، كه يكي از احكام وضعيه است، قدرت معتبر نيست، در تحقق ملكيت، قدرت اعتبار ندارد.

لازمه اين فرمايش ايشان اين است كه ما بگوئيم بين احكام تكليفيه ووضعيه، ديگر فرقي وجود ندارد، همانطور كه در احكام وضعيه، قدرت معتبر نيست در احكام تكليفيه، هم قدرت معتبر نيست، واين چيزي است كه يك مقدار التزام به او مشكل است، اين اشكال چهارم يك استبعاد است، ديگر نميخواهيم يك برهان عليه ايشان بياوريم، خيلي بعيد است، كه ما از اول كه امديم تقسيم كرديم احكام را به تدريجي و وضعي، بيائيم بگوئيم الان اثبات ميكنيم، بين اينها هيچ فرقي وجود ندارداز اين جهت، لذا اين يك استبعاد است، همين استبعاد نسبت به فرمايش امام هم وجود دارد، اين فرمايش مرحوم اقاي خوئي، تا اشكالاتي كه بر فرمايش امام به ذهن ميرسد، خوب در بحث دقت كنيد، چون عرض كردم اين يكي از مباحث بسيار موثر هم در اصول، هم در مسائل فقهي است، ما اگر گفتيم عاجز، از اول تكليف متوجه به او نيست، با اين كه بگوييم تكليف متوجه به او هست اين ثمرات فراواني دارد.


برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .