درس بعد

بحث ضدّ

درس قبل

بحث ضدّ

درس بعد

درس قبل

موضوع: ضدّ تا آخر واجب تخییری


تاریخ جلسه : ۱۳۸۲/۷/۱۴


شماره جلسه : ۲۲

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • خلاصه بحث گذشته

  • كلام مرحوم نائيني

  • الكلام في القدرة

  • دليل مرحوم نائيني

  • اشكال بر نائيني

  • كلام مرحوم خوئي

  • نتيجه گيري

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين

خلاصه بحث گذشته:
عرض كرديم كه مرحوم محقق نائيني در اين بحث ثمره ضد مطالبي را عنوان فرمودند اولين مطلب ايشان اين بود كه اين بحث ثمره اي كه مشهور براي ضد بيان كردند و مي گويند اگر امر به شي مقتضي نهي از ضد خودش باشد ضد عبادي در اين فرد اتيانش باطل است و اگر مقتضي نباشد اتيان ضد عبادي صحيح است مرحوم نائيني فرمودند كه اين مبني است بر اينكه ما منشاء اعتبار و شرطيت قدرت را عقل بدانيم اما اگر منشاء اعتبار و شرطيت قدرت را اقتضا خطاب دانستيم در اين صورت اين تفصيل صحيح نيست و اتيان اين ضد عبادي يعني نماز فاسد است چه روي قول به اقتضا و چه روي قول به عدم اقتضا، و اين نظريه ايشان را ما مفصل بحث كرديم و روشن شد كه اين نظر، نظر صحيحي نيست.


كلام مرحوم نائيني:
مطلب دوم كه ايشان فرمودند و بحث مهمي هم هست اين است كه مي فرمايند به عقيده ما در منشاء شرطيت قدرت در تكاليف شرعيه، عقل نيست بلكه منشاء همين اقتضا خود خطاب است، آنچه كه معروف و مشهور است اين است كه مي گويند از شرائط عامه تكليف قدرت است و قدما قدرت را به عنوان يك شرط عقلي براي تكليف قرار مي دادند مي گفتند عقل حكم مي كند به اينكه تكليف عاجز قبيح است و نتيجه اين مي شود كه اگر در يك موردي كسي عاجز بود عاجز و غير قادر از دائره تكليف خارجند، عقيده مرحوم نائيني اين نيست ايشان مي فرمايند كه قدرت شرطيت در تكليف دارد اما منشاء شرطيتش عقل نيست منشاء شرطيتش عبارت از اقتضا خود خطاب است خود خطاب خود بعث خود طلب اقتضاي اين دارد كه مكلف قادر باشد و فرق بين اين دو نظريه همانطوري كه گذشت در اين معنا ظاهر بود كه ايشان مي فرمود كه اگر ما عقل را منشاء قرار داديم عقل جامع بين مقدور و غير مقدور را مقدور مي داند اما اگر منشاء را خود اقتضا خطاب قرار داديم از اول تكليف به آن حصه مقدوره تعلق پيدا مي كند و آن حصه غير مقدوره يعني آن فرد غير مقدور از دائره تكليف خارج است.

حالا مرحوم نائيني اين نظريه را دارد مجموعا الي زماننا هذا در باب اعتبار قدرت و شرطيت قدرت سه نظريه وجود دارد و اين يك آثار مهمي در فقه دارد و بحث اعتبار قدرت در تكاليف يك بحث بسيار مهمي هم هست (ما در حدود سال 65 يك بحث مفصلي را در اين زمينه داشتيم و يك رساله أي هم نوشتيم كه حالا البته او چاپ نشده بنام الكلام في القدره)، يعني وقتي وارد اصول و فقه انسان مي شود مي بيند كه مساله اعتبار قدرت در باب تكاليف يك آثار بسيار مهمي دارد و فروعات زيادي ما در فقه داريم كه اين مساله و اين بحث در آن نقش دارد حالا در اينجا يك مقداري به نحو اجمال بحث مي كنيم اما اين بحثش بحث خيلي مفصلي است.


الكلام في القدره:
مجموعا ما در اين بحث سه تا نظريه داريم: نظريه اولي نظريه مشهور است مشهور مي گويند قدرت شرط در تكليف است به حكم عقل، عقل مي گويد تكليف به عاجز قبيح است مولي هم نمي تواند كسي را كه عاجز است مورد تكليف قرار بدهد. نظريه دوم نظريه مرحوم نائيني است كه ايشان مي فرمايد شرطيت قدرت به اقتضا خود خطاب و خود تكليف است. نظريه سوم نظريه أي است كه امام و همچنين مرحوم محقق خوئي و بعض ديگر از تلامذه اين دو بزرگوار اختيار كردند اين نظريه سوم مي گويد كه اصلا قدرت شرطيت در تكليف ندارد و اين كه مشهور يكي از شرائط عامه تكليف را قدرت قرار دادند اين حرف درستي نيست تكليف مشروط به قدرت نيست بلكه قدرت يك امري است مربوط به مقام امتثال تكليف، يعني عقل مي گويد بعد از آنكه مولي تطبيق كرد امتثال واجب است عقل به لزوم امتثال حكم مي كند در اين حكم عقل به لزوم امتثال قدرت معتبر است اگر مولي تكليف كرد اما مكلف قدرت از امتثال نداشت اينجا اين عذر دارد، عاجز بودن مكلف يك عنوان عذري است براي او، البته بين تعبير امام و تعبير آقاي خوئي يك مختصر اختلافي هم وجود دارد اما هر دو بزرگوار مشتركا معتقدند كه قدرت شرطيت در تكليف ندارد.


دليل مرحوم نائيني:
مرحوم نائيني دليلي كه بر نظريه خودشان اقامه مي كنند مي فرمايند كه ما تا بتوانيم يك شيئي را معلق به علت ذاتيه بكنيم حق نداريم كه او را معلق به يك علت عرضي(يك علت خارجي بكنيم) مثلا اگر يك شيئي در آن احراق بوجود نيامد اينجا اگر مقتضي احراق وجود نداشت ما بايد بگوييم مقتضي نيست اگر گفتيم چرا در اينجا سوختن بوجود نيامد حق نداريم بگوييم كه باد وجود دارد تا مادامي كه ما بتوانيم معلل به يك علت ذاتي بكنيم اين است كه بگوييم مقتضي يعني نار، نار در اينجا وجود ندارد تا اينجا اين فرش را بسوزاند تا مادامي كه ما مي توانيم معلل به يك علت ذاتي بكنيم نمي توانيم او را معلل به يك علت عرضي و يك خارجي قرار بدهيم، تعبير ديگرش اين است كه تا مادامي كه ما بتوانيم مستند به عدم مقتضي بكنيم حق نداريم كه به وجود مانع مستند بكنيم. مرحوم نائيني مي فرمايد اصلا با قطع نظر از عقل خود اين تكليف انما هو لجعل الداعي، تكليف براي چيست؟

براي اين است كه مكلف مي خواهد داعي ايجاد كند در نفس مخاطب، مولي با تكليفي كه مي كند مخاطب را تحريك مي كند براي اينكه مخاطب بلند شود حركت كند و عمل را انجام بدهد، از اين تعبير مي كنيم كه التكليف انما هو بجعل الداعي، و از طرف ديگر داعي به ممتنع محال است چيزي كه براي انسان انجامش ممتنع است انسان داعي به انجام او پيدا نمي كند لذا حالا كه تكليف براي جعل داعي است و داعي به ممتنع هم محال است پس خود تكليف اقتضا مي كند كه متعلق تكليف مقدور براي مكلف باشد، اين بيان مرحوم نائيني است.


اشكال بر نائيني:
اين بيان يك اشكال واضح و روشني دارد و آن اين است كه درست است كه تكليف براي جعل داعي است اما آيا براي اين است كه بالفعل داعي بوجود بيايد؟ يا اينكه نه، همين مقدار كه صلاحيت براي داعي بودن در تكليف باشد اين كافي است؟ آنچه كه مسلم است شأنيت داعويت است يعني تكليف بايد قابليت و صلاحيت داعي بودن را داشته باشد و لذا آنجايي كه مولي مي داند كه مكلف عمل را انجام نمي دهد مولي مي داند كه اگر امر هم بكند اين قوم يك قومي هستند كه اصلا طغيانگر هستند و هيچ عملي را انجام نخواهند داد تكليف صحيح است ما اگر بگوييم تكليف انما هو لجعل الداعي، در كفار داعي بوجود نمي آيد، كساني كه عاصي هستند در آنها داعي بوجود نمي آيد پس بگوييم آنها اصلا مكلف نيستند و يكي از قواعد مهمي كه در فقه مطرح مي شود اين است كه در فقه مي گويند الكفار مكلفون بالفروع كما أنهم مكلفون بالاصول، كفار كه اصل دين را قبول ندارد اين چطور در او داعي به صلاه ايجاد بشود؟ چطور در او تحريك بشود براي اينكه عمل را انجام بدهد؟

ما يقين داريم سر سوزني داعويت در اينها وجود ندارد اما مع ذلك مي گوييم اينها مكلف هستند يعني يوم القيامه كافر را همانطوري كه عذاب مي كنند بر آن كفري كه داشته و بر اعتقاد باطلي كه دارد بر ترك الصلاه عقابش مي كنند بر ترك الصيام عقابش مي كنند و بر ترك همه واجبات يك عقاب مستقلي دارد اين طور نيست كه حالا بگوييم كه در آنجا فقط براي اينكه كافر است عقابش مي كنند لذا اين بيان به همين مقدار در رد كلام نائيني كافي است كه ما داعويت فعليه را لازم نداريم داعويت شأنيه كافي است داعويت شأنيه هميشه همراه هر تكليفي هست ولو مكلف عاجز هم باشد اما قابليت داعويت بر تكليف وجود دارد اين طور نيست كه بگوييم اگر تكليف در جايي كه مكلف عاجز است خود تكليف در اينجا ديگر قابليت داعويت هم ندارد، نه، قابليت دارد اما چون عجز وجود دارد بالفعل داعويت حاصل نمي شود.
اينجا كلام مفصلي را هم مرحوم امام دارند و هم مرحوم آقاي خوئي دارند و ما بايد هر دو كلام را بيان بكنيم و ببينيم كه بر مدعاي خودشان چه دليلي اقامه فرموده اند؟


كلام مرحوم خوئي:
مرحوم آقاي خوئي(در محاضرات ج3 ، ص66) نظرشان اين است كه شرطيت قدرت در تكليف نه از راه حكم عقل است نه از راه اقتضاي خطاب، بلكه قدرت اصلا شرط در تكليف نيست قدرت شرط است در حكم عقل به لزوم انتصاب، ايشان مقدمتا آمدند حقيقت حكم را بيان فرمودند، حالا باز قبل از اينكه اين را ذكر بكنيم فرمودند كه اين نظريه مرحوم نائيني كه ما بگوييم شرطيت قدرت به اقتضاي خطاب است اين مبتني است بر يك مبناي وصولي در باب انشاء كه ما آن مبنا را قبول نداريم مشهور در باب انشاء قائل هستند به اينكه حقيقت انشاء ايجاد المعني بلفظ است مشهور مي گويند كه وقتي مولي مي فرمايد: صل، با اين صل طلب را با لفظ صل ايجاد مي كند آقاي خوئي فرموده اين نظريه مرحوم نائيني كه به اين قدرت از راه اقتضا خطاب است مبني است بر اينكه ما بگوييم در باب انشائيات آنچه كه انشاء مي شود مخصوصا در صيغه امر، طلب و بعث است و روي اين مبنا است كه بگوييم انشاء ايجاد المعني بلفظ، بعد فرمودند ما اين مبنا را قبول نداريم اين مبنا كه بگوييم حقيقت انشاء عبارت از ايجاد المعني بلفظ است را ما نمي پذيريم چرا؟

چون اين ايجاد يا بايد مراد ايجاد تكويني باشد يا بايد مراد ايجاد اعتباري باشد ايجاد تكويني قطعا نمي تواند مراد باشد چرا؟ چون وقتي مي گوييم ايجاد المعني بلفظ، اگر اين ايجاد، ايجاد تكويني شد معنايش اين است كه لفظ در سلسله علل تكويني ايجاد معني قرار دارد در حالي كه لفظ در سلسله ايجاد نيست در سلسله علل نيست پس اين ايجاد المعني بلفظ ايجاد تكويني نمي تواند مراد باشد در ايجاد تكويني مي گوييم نار ايجاد احراق است نار علت احراق است در سلسله علل احراق نار قرار دارد آيا در سلسله علل معني لفظ دخالت دارد؟ نه، ايجاد اعتباري هم فرموده نمي شود مراد باشد، ايجاد اعتباري يعني اينكه بگوييم مولي در نفس خودش اين معني را اعتبار كرد مي فرمايد اگر مراد ايجاد اعتباري باشد ديگر نيازي به لفظ نيست اعتبار قائم به خود نفس معتبر است معتبر اگر اعتبار كرد اعتباري تحقق پيدا مي كند، من الان ملكيت شما را اعتبار مي كنم هيچ لفظي هم در كار نمي آورم لفظ در ايجاد اعتباري دخالت ندارد.


نتيجه گيري:
پس ببينيد ايشان فرموده اند اين نظريه كه قدرت از راه خطاب است مبني است بر اينكه ما در صيغه امر منشاء را، منشاء يعني آن چيزي كه با صل انشاء مي شود بگوييم آن چيزي كه انشاء مي شود طلب است وقتي مولي فرمود: صل، مي گوييم مولي چه چيزي انشاء كرد؟ طلب را، بعث را، و اگر بخواهيم بگوييم منشاء طلب و بعث است اين مبني است بر اينكه ما بگوييم در باب انشاء حقيقت انشاء ايجاد المعني بلفظ است و ايجاد المعني بلفظ را گفتيم باطل است. پس نظر مرحوم نائيني را مي گويد مبتني است بر يك مبنا كه آن مبنا اساسا در نظر ما باطل است.


برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .