درس بعد

بحث ضدّ

درس قبل

بحث ضدّ

درس بعد

درس قبل

موضوع: ضدّ تا آخر واجب تخییری


تاریخ جلسه : ۱۳۸۲/۱۰/۹


شماره جلسه : ۵۳

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • به نظر امام اطلاق لحاظی وجود ندارد

  • مناقشات استاد به امام

دیگر جلسات

بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين

خلاصه بحث گذشته:

عرض كرديم كه اولين اشكالي كه بر مرحوم نائيني در اين مقدمه‌ی رابعه بيان شده اشكالي است كه هم مرحوم محقق خوئي(قدس سره) دارند و هم امام(رضوان الله عليه) دارند منتهي بين اين دو اشكال و اين دو بيان فرقهايي هم وجود داشت كه ديروز اشاره كرديم.

بيان مرحوم امام:

در بيان امام فرمودند كه ما اصلا چيزي بنام اطلاق لحاظي نمي توانيم تصوير بكنيم اطلاق لحاظي متفرع است بر اينكه ما اطلاق را از اوصاف لفظ بدانيم آنوقت بگوييم نسبت به اين لفظ يا لحاظ اطلاق شده يا لحاظ تقييد شده(آنوقت اينجا خوب مباني اصولي امام هم در كتاب مناهج الوصول وجود دارد و هم در تقريراتي است كه از امام نوشته شده مناهج الوصول به قلم شريف خود امام(رض) است اما تقريراتي كه از ايشان نوشته شده يكي معتمد الاصول است دوم تهذيب الاصول است و سوم تنقيح الاصول و چهارم جوامع الاصول است)، در اين بحث شايد عمده مطالب بيشتر در خود مناهج آمده،‌ معلوم مي شود كه در مجلس درس بعضي از اين نكاتي كه در مناهج فرمودند در خود مجلس درس ذكر نفرمودند و لذا در كلمات مقررينشان نيست. در مناهج مي فرمايند: ما اصلا چيزي بنام اطلاق لحاظي نداريم به دليل اينكه اطلاق يك امر عقلايي است و عقلاء اگر در يك موردي احراز كنند كه تمام موضوع اين طبيعتي است كه متعلق واقع شده براي حكم اينجا مي گويند اطلاق وجود دارد اطلاق مربوط به لفظ نيست تا ما بياييم بگوييم اگر متكلم و مولا لحاظ بكند اطلاق را بشود اطلاق لحاظي اگر لحاظ كند تقييد را مي شود تقييد لحاظي  مثلا اين تعبير كه اطلاق لحاظي معقول نيست اين را در معتمد الاصول هست اما باز در خود مناهج به اين تصريح وجود ندارد لذا مجموعا انكار فرمودند اطلاق لحاظي را،‌ البته باز يك بيان ديگر در كلماتشان هست غير از اين دليل و آن اين است كه اگر خود اطلاق بخواهد لحاظ بشود اين باز شد تقييد اگر ما بخواهيم بگوييم متكلم لحاظ كرده است اطلاق را نسبت به متعلق حكم خود لحاظ اطلاق عنوان تقييد را دارد.

بعد از بيان اين مطلب فرمودند كه ما دو نوع اطلاق و تقييد داريم يعني دو نوع اطلاق داريم يك اطلاقي كه عقلاء‌ قابليت احتجاج براي او قائل هستند مولا آنجا فرموده اعتق رقبه قيد ايمان هم نياورده اينجا عقلاء‌ اطلاق مي‌فهمند، اطلاق مي فهمند يعني چي؟ يعني مي گويند تمام الموضوع طبيعت رقبه است نه اينكه بگويند لفظ رقبه اطلاق دارد تا صفت براي لفظ بشود تمام الموضوع طبيعت رقبه است و اگر عبد رفت رقبه‌ كافره را آزاد كرد قيامت اگر خداوند به او اعتراض كند كه چرا رقبه‌ی مومنه را آزاد نكردي اين اطلاق قابليت احتجاج بين عبد و مولا را دارد اما فرمودند يك اطلاقي داريم كه قابليت احتجاج ندارد آنوقت باز در فارق بين اين دو قسم  در بعضي از عباراتشان فرمودند اطلاقي كه قابليت احتجاج دارد در جايي است كه امكان تقييد باشد و اطلاقي كه قابليت احتجاج ندارد در جايي است كه امكان تقييد نباشد در آن قسم سوم كه ما بياييم يك متعلقي را نسبت به وجوب يا عدم نسبت به امتثال يا عصيان بخواهيم مقيد كنيم با يگوييم مطلق است(خوب مرحوم نائيني هم فرمود امكان ندارد). امام مي فرمايند: در اينجا يك اطلاقي هست كه اين اطلاق از باب اينكه عدم امكان تقييد است قابليت احتجاج را ندارد.
اين باز يك اجمالي از فرمايش امام و بعد هم آمدند تفصيل را دادند كه در آنجايي كه اطلاق قابليت احتجاج دارد نسبت مي شود عدم و ملكه و در آنجايي كه قابليت احتجاج ندارد نسبت و تقابل مي شود تقابل سلب و ايجاب.

مناقشات استاد محترم:

ما نسبت به فرمايش امام دو تا ملاحظه داريم و دو تا مناقشه داريم(خوب دقت بفرماييد ببينيد اين مناقشات وارد است يا نه):
مناقشه‌ اول اين است كه اينكه آمديم اطلاق را دو قسم كرديم فرموديد يك اطلاقي داريم كه يصح الاحتجاج به يمكن الاحتجاج به و اطلاقي كه لا يمكن الاحتجاج به اين قسم دوم از وجودش عدم لازم مي آيد اطلاق اصلا در معنا و در ذاتش يعني يك چيزي كه قابليت احتجاج را دارد ما بياييم بگوييم اطلاق هست اما قابليت احتجاج را ندارد اين يك شبه تعافتي در آن وجود دارد و از وجودش عدم لازم مي آيد اگر در يك موردي عقلاء مي گويند حالا در اين اشكال ما فرقي نمي كند كه ما اطلاق را صفت براي لفظ بدانيم كما عليه المشهور يا اطلاق را صفت براي خود لفظ ندانيم و بگوييم يك امر عقلايي است كما عليه الامام(قدس) فرقي نمي كند بالاخره يا اطلاق هست يا نيست،‌ امر اطلاق دائر مدار بين الوجود و العدم است يا ما در اينجا اطلاق داريم يا نداريم اگر اطلاقي در كار بود اين اطلاق معنايش اين است كه مولا تمام موضوع را اين طبيعت قرار داده تمام موضوع عبارت از همين طبيعت است وقتي اينچنين شد اين ديگر بايد قابليت احتجاج را داشته باشد چطور ميشود ما بگوييم اطلاق داريم اما اين اطلاق قابليت براي احتجاج ندارد.

اين اولين مناقشه و نتيجه‌ اين مناقشه اين است كه اين تنويع و اين تقسيمي را  كه براي اطلاق فرمودند اين قابليت عرض مي شود براي قبول را ندارد. مضافا در همين اشكال اول مضافا به اينكه ما اگر محور مطالب شريف ايشان را همين مناهج قرار بدهيم  در مناحج يك شبه تعافتي هم باز در فرمايشاتشان وجود دارد و آن اين است كه در يك جا مي فرمايند كه اطلاق ولو در موردي كه تقييد وجود نـــدارد عقلاء مي آيند در آنجا يك اطلاقي را استفاده مي كنند ولو در مثل مساله‌ی تقييد احكام به علم و جهل كه مشهور مي گويند مشهور متاخرين البته مثل شيخ انصاري و مرحوم آخوند خراساني و مرحوم نائيني اينها مي گويند تقييدش به علم يا جهل ممكن نيست.  اينجا فرمودند خوب در اين دليل تقييد ممكن نبوده اگر اصل امكان  تقييد ولو در دليل ديگر باشد اينجا اگر در دليل ديگر هم مولا نيامد تقييد را بيان بكند عقلاء احراز مي كنند كه تمام الموضوع خود طبيعت است و هذا معنا الاطلاق خوب در يك جا يك چنين تعبيري را دارند و آنجا از او استفاده مي شود كه اين اطلاق قابليت احتجاج را دارد اما در دنباله مي فرمايند در مواردي كه امكان تقييد وجود ندارد مثل آن قسم سومي كه نائيني فرمود آنجا اطلاقي كه قابل احتجاج باشد ما نداريم.

مناقشه دوم كه خوب در ذهن بعضي از آقايان هم ديروز آمده بود اين است(حالا اين اشكالات به حسب آنچيزي هست كه ما مي فهميم و الا بايد حمل بر صحت كنيم  و بگوييم كه ما درست حرف امام را نفهميديم)، كه خوب شما در آنجايي كه اطلاقي باشد كه يمكن الاحتجاج فرموديد تقابل تقابل عدم و ملكه است. در آنجايي كه اطلاقي باشد كه لا يمكن الاحتجاج فرموديد تقابل تقابل سلب و ايجاب است اين تقسيم وجهش چيست. اولا در فرمايش امام براي اين تفصيل اصلا دليلي ذكر نشده فقط همين مقدار است امام مي فرمايند كه ايني كه به گوش شما خورده تقابل بين اطلاق و تقييد تقابل عدم و ملكه است هذا صحيح، اما موردش در همان اطلاقي است كه يمكن الاحتجاج  و اطلاقي كه يمكن الاحتجاج يعني اطلاقي كه تقييد در آنجا ممكن است. همين مقدار بعد مي فرمايند اما در اطلاقي كه لا يمكن التقييد و لا يمكن الاحتجاج آنجا ديگر تقابل،  تقابل سلب و ايجاب است لذا در بيانشان دليلي بر اين مدعايشان ذكر نكردند آنوقت اين بيان باز در تقريرات ايشان نيست. يعني در كتاب تنقيح الاصول در كتاب معتمد الاصول اين بيان ديگر نيامده فقط در مناهج اين بيان آمده. حالا ما مي خواهيم ببينيم آيا اين مطلب درستي است يا نه؟‌ بر طبق آن مناقشه‌ی اولي كه داشتيم كه عرض كرديم اطلاقي كه لا يمكن الاحتجاج اين چيزي است كه از وجودش عدم لازم مي آيد يعني كلااطلاق يعني كالعدم،  اگر اينچنين شد ما ديگر نمي توانيم بياييم تقابل سلب و ايجاب را در آن قسم سوم درست بكنيم.

هذا اولا و ثانيا تقابل بين دو چيز اينچنين نيست كه به اختلاف موارد مختلف بشود بين سياهي و سفيدي تقابل تضاد است در هر شرائطي و در هر موردي نمي توانيم بگوييم سياهي اگر در قم بود تقابلش با سفيدي تضاد است اگر در تهران بود تقابلش مي گوييم تقابل عدم و ملكه يا تناقض. اگر بين دو چيز يك نسبتي برقرار شد اين نسبت ديگر به صورت مطلق است قابل تغيير نيست ما يا بايد بگوييم بين اطلاق و تقييد تقابل عدم و ملكه است يا بايد بگوييم بين اطلاق و تقييد به طور كلي تقابل سلب و ايجاب است لذا اين تفصيل را يك وجه روشني نه خود ايشان فرمودند و ما هر چه دقت كرديم يك وجه روشني براي اين تفصيل پيدا بكنيم پيدا نكرديم. از اين جهت مثل مرحوم آقاي خوئي ايشان آمدند به طور كلي فرمودند تقابل تقابل سلب و ايجاب است و فرمودند ما چيزي بنام اطلاق و تقييد ذاتي نداريم فقط اطلاق و تقييد بر مي گردد به اطلاق و تقييد لحاظي. ديروز عرض كردم فرق بين اشكال مرحوم آقاي خوئي و اشكال امام مرحوم آقاي خوئي اطلاق و تقييد ذاتي و همچنين قسم سوم از اين اقسام ثلاثهء نائيني هم قسم دوم و هم سم سوم را انكار كردند همه را برگرداندند به اطلاق و تقييد لحاظي و فرمودند ما غير از اين چيز ديگري نداريم. امام بر حسب آنچه كه در معتمد الاصول آمده اطلاق لحاظي را هم منكر هستند اما مي آيند براي اطلاق يك جهت عقلايي درست مي كنند و همين تقسيمي كه كردند و توضيحي كه از فرمايش ايشان داديم اين را بيان فرمودند.

جمع بندي: بالاخره مرحوم نائيني آمدند يك اطلاق و تقييد ذاتي درست كردند و اسمش را هم گذاشتند نتجيه الاطلاق يا نتيجه التقييد مي خواهيم ببينيم آيا اصلا يك چنين چيزي در رابطه‌ی با ادله‌ لفظيه اصلا ما يك چنين چيزي داريم يا نداريم. ما چه اطلاق را وصف براي لفظ بدانيم چه اطلاق را يك امر عقلايي بدانيم كه عقلاء اگر فهميدند در يك موردي تمام الموضوع اين طبيعت است اين را به آن مي گوييم اطلاق نمي آييم بگوييم اين لفظ خودش عنوان اطلاق را دارد حالا اين را موكول مي كنيم به محل خودش كه آيا اطلاق وصف براي لفظ است يا يك امر عقلايي است اما اين معنا كه ما بياييم بگوييم يك اطلاق و تقييد ذاتي دارد و اسمش را هم مي گذاريم نتيجه الاطلاق  يا بگوييم نتيجه التقييد اين مطلبي است كه قابل التزام نيست. به همان بياني كه مرحوم آقاي خوئي فرمودند هر مولاي حكيمي وقتي مي خواهد يك حكمي را بيان بكند در مقام واقع احمال معنا ندارد نمي شود در واقع نسبت اين حكمش به علم و جهل براي او يكي باشد يا اصلا نسبت به او توجه نكرده باشد در مقام واقع يا بايد اطلاق را قائل باشد يا بايد تقييد را قائل باشد حالا اين اطلاق و تقييد به چه نحوي بيايد بيان بشود آن يك مطلب ديگري است لازمه فرمايش مرحوم نائيني اين است كه مولا در مقام ثبوت و در مقام واقع در اطلاق و تقييد ذاتي نسبت به مورد اطلاق اهمال كاري كرده باشد از او بپرسند كه خوب اين حكمي كه مي‌خواهي بيان بكني نسبتش به علم و جهل چگونه است بگويد هنوز معلوم نيست بايد خطاب بيايد بعد از آني كه خطاب آمد آنوقت ببينيم آيا در دليل ديگر مـا مي آييم اين خطاب را مقيد به علم بكنيم يا نمي آييم مقيد بكنيم. چون  اهمال راه ندارد ما نمي توانيم چيزي را به نام اطلاق و تقييد ذاتي در اينجا تصوير بكنيم و همان اطلاق و تقييد برمي گردد يا به لحاظي اگر اطلاق را صفت لفظ دانستيم يا به همان امر عقلايي كه امام فرمودند و ما هم قسم دومش را كه انكار كرديم قسم دوم بگوييم اطلاقي كه لا يمكن الاحتجاج به گفتيم اگر اطلاق باشد حتما يمكن الاحتجاج به اين بر مي گردد به همين مطلب چيز ديگري غير از اين ما در اينجا نداريم اين راجع به اشكال اول اما حالا در آخر هم اين را عرض مي كنيم كه تكميل اين بحث در بحث مطلق و مقيد است آنجا بايد تعاريف مربوط به اطلاق را ما بياييم بيان بكنيم و بحث مفصلش ذكر بشود.
نتيجه گيري: پس نتيجه عرائض ما در اينجا اين شد:

1.ما يا بايد مطلقا بگوييم اطلاق و تقييد بينشان عدم و ملكه است يا مطلاق بگوييم صلب و ايجاب است تفصيل معقول نيست اصلا. 2.دوم اينكه مرحوم نائيني آمد اطلاق و تقييد ذاتي را درست كرد اين مستلزم اهمال در مقام واقع است و اهمال در واقع هم معقول نيست. 3.سوم ما دو جور اطلاق نداريم يك اطلاقي كه يمكن الاحتجاج يك اطلاقي كه لا يمكن الاحتجاج اطلاق اگر باشد يمكن الاحتجاج است اگر نباشد كه ديگر سالبه ‌به انتفاع موضوع است و لا يمكن الاحتجاج اين سه تا نتيجه را ما از اين عرائضي كه امروز عرض كرديم مي گيريم.

اشكال دوم بر نائيني:

باز اشكال دوم هم در كلمات امام آمده و هم در كلمات برخي ديگر از بزرگان و آن اين است كه مرحوم نائيني با اين مقدمه‌ چهارم آمدند اثبات فرمودند ترتب و طوليت را. اشكال اين است كه بر فرضي كه اين مقدمه‌ی رابعه امكان ترتب و طوليت را براي ما تصوير كند اما لا ينفع في المقام اين مقدمه به درد نمي خورد، نسبت به آن هدف اصلي، هدف اصلي چيست؟‌ هدف اصلي اين است كه قائل به ترتب بايد يك كاري كند كه اثبات كند با ترتب طلب جمع بين ضدين نمي شود و اين مقدمه اين را اثبات نكرد اين مقدمه آمد اثبات كرد كه اين دو تا خطاب در زمان واحد هستند اما بينشان ترتب است،‌ خطاب مهم مترتب بر خطاب اهم است خوب اشكالي هم بر فرضي كه حالا اين ترتب درست شد آن اشكالي كه مثل مرحوم آخوند خراساني دارد و اصلا در بحث تاريخي مساله هم كه ما از اول عرض كرديم ريشه بحث ترتب براي مرحوم محقق ثاني بوده بعد از محقق ثاني مرحوم كاشف الغطاء مرحوم ميرزاي شيرازي ،‌ مرحوم سيد محمد اصفهاني كه استاد مرحوم نائيني هم بوده بعد هم مرحوم نائيني. خوب اينها اين نظريه را قائل شدند در اين سلسله  افراد و محققين اول كسي كه آمده انكار كرده ترتب را مرحوم آخوند خراساني بوده. خوب مرحوم آخوند كه ترتب را منكر مي شود حرفش اين بود كه ترتب هم محذور طلب جمع بين ضدين وجود دارد و اين مقدمه رابع اين محذور را حمل نكرده اين مقدمه‌ رابعه نهايتش اين است كه مي گويد خطاب مهم مترتب بر خطاب اهم است اما محذور طلب جمع بين ضدين را اين محذور را برطرف نكرد حالا يك اشكالات ديگري هم هست كه ان‌شاء‌الله روز شنبه عرض مي كنيم.

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .