موضوع: ضدّ تا آخر واجب تخییری
تاریخ جلسه : ۱۳۸۲/۱۰/۱
شماره جلسه : ۴۷
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه بحث گذشته:
نسبت به اين مقدمه ثالثه يك جهت را ديروز عرض كرديم؛ جهت دوم كه عمده در اين جهت بايد بحث بشود این است كه مرحوم محقق نائيني(قدس) در اين مقدمه ثالثه در مقام اثبات اين مطلب هستند كه روي نظريه ترتب و قائلين به صحت ترتب زمان فعليت خطاب اهم و زمان فعليت خطاب به مهم را در يك زمان مي دانند و زمان امتثال و عصيان اينها را هم يكي مي دانند و تقدم و تاخر بين اينها تقدم و تاخر رتبي هست، فرمودند خطاب به اهم تقدم رتبي دارد بر امتثال يا عصيان او، همانطوري كه بر امتثال تقدم رتبي دارد بر عصيان و معصيت او؛ خطاب به مهم هم همينطور است. بنابراين قائلين به امكان ترتب اثبات مي كنند تقارن زماني اين دوتا خطاب را اما در نتيجه تقدم و تاخر رتبي را قائل هستند بين خطاب امر به مهم و خطاب مهم تقدم و تاخر رتبي است براي اينكه خود خطاب به اهم بر امتثال يا معصيت خودش تقدم رتبي دارد و از آن طرف خود عصيان را هم ما مي گوييم كه شرط براي امر به مهم است يعني عصيان هم تقدم رتبي دارد بر امر به مهم.
قسمت عمده بحث:
باز مهمترين قسمت و هدف مرحوم نائيني در اين مقدمه سوم جواب از آن اشكال دوم است(جواب اول مي رفت در وادي بحث شرط متخر و واجب معلق كه ما ديروز به آن جهت اشاره كرديم و گفتيم آن هم مبتني بر همين مطلبي است كه امروز مي خواهيم بيان بكنيم). در اشكال دوم كه اصلا اين اشكال دوم مهمترين اشكال در باب ترتب است و بوسيله همين اشكال برخي از بزرگان منكر نظريه ترتب شده اند. و آن اشكال دوم اين بود كه مستشكل مي گفت كه شما شرط امر به مهم را يا خود عصيان خارجي قرار مي دهيد و يا عزم بر عصيان قرار مي دهيد بنابراين اگر آمديد شرط به مهم را خود عصيان خارجي قرار داديد لازمه اش این است كه بعد از آني كه عصيان محقق شد امر به مهم محقق مي شود و در فرضي كه امر به مهم محقق مي شود چون شما مي گوييد كه امر به اهم عصيان شد و عصيان موجب سقوط امر است پس در فرض فعليت امر به مهم ديگه ما امر به اهم نداريم عصيان مسقط امر است پس بعد از آني كه امر به اهم عصيان شد اين عصيان مي آيد امر به اهم را ساقط مي كند و تمام مي شود و بعد از عصيان امر به مهم حدوث پيدا مي كند و نتيجه اين مي شود كه زمان حدوث امر به مهم ما ديگه چيزي بنام امر به اهم نداريم و اگر مقصود از عصيان عزم بر عصيان است، نتيجه اي كه مستشكل گرفت این است كه طلب جمع بين ضدين لازم مي آيد يعني در زمان امر به اهم امر به مهم بعنوان اينكه مشروط است به عزم بر عصيان و تعقب العصيان، الان در زمان امر به اهم امر به مهم فعليت دارد بنحو شرط متاخر ولكن اين مي شود طلب جمع بين ضدين!
باز اين دو قسمت اشكال توجه داشته باشيد كه قسمت دوم اشكال خيلي مهم نيست بلكه آني كه خيلي بحث دارد و بايد درش دقت كرد همين قسمت اول است كه مستشكل مي گويد ما قانون داريم كه عصيان مسقط امر هست، شما مي گوييد كه عصيان اهم شرط مهم است پس بعد از آني كه اهم عصيان شد امر به اهم ساقط است پس وقتي كه امر به مهم حدوث پيدا مي كند ما ديگه چيزي بنام امر به اهم نداريم در حالي كه شما ترتبيها مي خواهيم تلاش بكنيد براي ما تصريح بكنيد كه دو تا خطاب مقارن يكديگر و در يك زمان باهم متوجه مكلف بشود اما بياييد بگوييد كه بين اينها تقدم رتبي است، اما در اينجا بعد از عصيان يك خطاب داريم و آنهم امر به مهم است.
جواب:
مرحوم نائيني در جواب فرمودند كه اين اشكال در فرضي است كه بگوييم خطاب از شرط خودش تاخر دارد در حالي كه به نظر ما بين فعليت خطاب و شرط تقارن زماني وجود دارد يعني بعد از آني كه شرط محقق است خطاب فعليت دارد تا عصيان شروع مي شود خطاب به مهم فعليت دارد و اين طور نيست كه بگوييم اول عصيان بيايد و عصيان كه آمد و تمام شد بعد خطاب در اينجا محقق مي شود، فرمودند بين خطاب و عصيان، بين فعليت خطاب و شرط تقارن زماني وجود دارد منتهي بينشان تقدم و تاخر رتبي است يعني عصيان رتبتا بر خود خطاب مهم مقدم است از باب اينكه شرط براي آن خطاب است و نتيجه اي كه گرفته اند و در اواسط بحثشان هم يك تعريضي به مرحوم شيخ انصاري(اعلي الله مقامه) داشته اند اين بود كه فرمودند به نظر ما زمان خطاب اهم و زمان اين عصيان و زمان خطاب يك زمان است و بين اين سه تا از نظر فعليت هيچ تقدم و تاخري وجود ندارد و آن زماني كه زمان فعليت خطاب اهم است با آن زماني كه مي گوييم زمان عصيان خطاب اهم است با آن زماني كه زمان فعليت خطاب مهم هست همه اينها يك زمان است و اگر بين اينها تفكيك زماني بود در اين صورت مي گفتيم عصيان كه آمد آن امر به اهم را از بين مي برد و بعد كه عصيان تمام شد تازه امر به مهم مي آيد، اين اشكال وارد بود كه بحث ترتب بطور كلي منتفي مي شد.
بررسي اشكال:
يك مطلب كه مرحوم نائيني هم اين را مسلم گرفته و مرحوم آخوند هم اين را در كفايه دارند این است كه ما بياييم بگوييم عصيان مسقط تكليف است چون مستشكل آمد و روي همين مبنا گفت كه اگر شما عصيان را شرط مهم قرار مي دهيد با عصيان امر به اهم ساقط مي شود در نتيجه در فرض امر به مهم ما ديگه چيزي بنام امر به اهم نداريم تا شما بخواهيد خطاب ترتبي درست بكنيد، آيا اين مطلبي كه مشهور است و مرحوم آخوند دارد و مرحوم نائيني هم في الجمله به اين مطلب تسلم كرده كه عصيان مسقط براي امر است، آيا اين مطلب درست است يا نه؟ هم مرحوم محقق اصفهاني در حاشيه كفايه و هم مرحوم امام(رض) فرموده اند كه به نظر ما عصيان مسقط براي امر و مسقط براي تكليف نيست.
كلام مرحوم اصفهاني:
مرحوم اصفهاني( در حاشيه كفايه، ج2، ص235) فرموده اند كه ما هم امتثال را مسقط تكليف نمي دانيم و هم معصيت را و عصيان را مسقط تكليف نمي دانيم و آمده اند ابتداء يك برهاني را درست كرده اند و فرموده اند كه اگر اطاعت بخواهد مسقط براي تكليف باشد بين ثبوت و سقوط مناقضه است، اطاعت معنايش اتيان تكليف است و شما اگر بخواهيد اتيان تكليف را بگوييد كه مسقط براي تكليف است بين اين دوتا تناقض وجود دارد و اتيان نمي تواند مسقط باشد براي اينكه لازم بيايد يك شيء علت عدم خودش باشد، اگر اطاعت بخواهد مسقط باشد يعني اطاعت سبب نفي تكليف شود و سبب عدم تكليف بشود و اين معنايش این است كه بيع علت واقع شود براي عدم خودش و اين محال است و شيء همانطوري كه علت خودش نيست علت عدم خودش هم نمي تواند باشد. اگر معصيت بخواهد علت واقع شود و مسقط براي تكليف باشد در اينجا مي فرمايد اين لازم مي آيد كه شيء علت خودش باشد، اگر شما بخواهيد بگوييد كه ما يك تكليفي داريم و اگر بخواهد اين تكليف ساقط بشود و منتفي بشود عصيان همان ترك مامور به است و ما ترك مامور به را علت قرار داديم براي نفي مامور به! لذا مي فرمايند به نظر ما نه امتثال مسقط براي تكليف است و نه معصيت و عصيان مسقط براي تكليف است. خوب مي گوييم پس قضيه چيست؟ مي فرمايند كه در فرض امتثال با امتثال مقتضي أمد و اجلش تمام مي شود خود مولا آمده يك امر را به شما كرده و فرموده صل، شما هم يك مرتبه اين طبيعت را آورديد و نماز را خوانديد، خود اين امتثال را نمي شود گفت كه نفي مي كند تكليف را و مسقط تكليف است، نه بلكه با خود امتثال ديگه خود صل مقتضي براي تحريك ندارد، اقتضاء أمد و أجل اثرش تمام مي شود ديگه اين تكليف مقتضي ندارد تا بخواهيد عمل بعدي را انجام بدهيد.
مشهور از جمله مرحوم آخوند و حتي خود مرحوم نائيني مي گويند كه با عصيان تكليف ساقط مي شود. اما آيا عصيان مسقط است؟ مرحوم اصفهاني فرمودند كه نه اگر عصيان بخواهد مسقط باشد لازمه اش این است كه شيء در خودش تاثير بگذارد و ترك ماموربه علت شود براي مامور به! و اين نمي شود. بلكه مي فرمايند وقتي كه عصيان آمد، اول عصيان شروع شد و محقق شد ديگه زمان و ظرف زمان قابليت براي امتثال را ندارد، نه اينكه خود عصيان مسقط تكليف باشد. مثلا ببينيد مخصوصا در واجب مضيق اگر گفتند از زمان طلوع فجر تا غروب شما بايد امساك بكنيد، آن زمان اول كه عصيان محقق مي شود ديگه اين زمان را از قابليت و ظرفيت براي امتثال خارج مي كند. در مورد قبلي مي گفتيم مقتضي خود تكليف تمام مي شود ولي در عصيان مقتضي زمان براي امتثال از بين مي رود. به عبارت ديگر به جاي اينكه بگوييم عصيان مسقط است بايد بگوييم كه گذشت زمان امتثال مسقط است.
در اين بحث(به قول امروزيها) يك پاردوكس مهمي وجود دارد و به علت اينكه از يك طرف مشهور گفته اند عصيان مسقط تكليف است از طرف ديگر وقتي شما مي آيد عصيان را به تكليف اضافه مي كنيد و مي گوييد عصيان تكليف، اين فرع بر اين است كه مضاف اليه موجود باشد و كيف الجمع بينهما؟! براي رفع اين قائله هيچ راهي نيست غير از همين راهي كه مرحوم اصفهاني فرموده كه ما نياييم عصيان را مسقط قرار بدهيم بلكه بگوييم آن زمان اول عصيان سبب مي شود كه زمان ديگه قابليت امتثال را نداشته باشد بنابراين ايني كه مي گوييم عصيان مسقط است يعني عصيان سبب مي شود كه زمان از قابليت و ظرفيت امتثال بيافتد و ايني كه مي گوييم عصيان امر يعني همين عصيان در زمان اول(كه در اين زمان تكليف هم هست) باعث مي شود كه زمان قابليت خودش را براي تكليف از دست بدهد.
نظری ثبت نشده است .