موضوع: ضدّ تا آخر واجب تخییری
تاریخ جلسه : ۱۳۸۳/۳/۱۳
شماره جلسه : ۱۰۰
-
نظریه مرحوم خوئی
-
اشكالات اين نظريه
-
اشكالات استاد محترم بر این نظریه
-
نظريه مرحوم امام
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
نظریه مرحوم خوئی
نظرية ديگري كه در واجب تخييري عنوان شده نظريه أي است كه مرحوم محقق خوئي (قدس سره) عنوان فرمودند. ايشان فرمودند كه در كتاب محاضرات جلد چهارم صفحة 40 به بعد، فرمودند ما براي اينكه ظواهر ادلة واردة در واجبات تخييريه را حفظ كرده باشيم، بايد بياييم قائل به اين بشويم كه در واجبات تخييريه وجوب تعلق پيدا كرده به يك عنواني كه از آن تعبير مي كنيم به جامع انتزاعي، يعني اين خصال كفاره كه بينشان جامع حقيقي و جامع اصيل وجود ندارد ما مي آييم يك جامع انتزاعي به نام احد الافعال اين را در نظر مي گيريم و مي گوييم وجود در واجبات تخييريه به اين جامع انتزاعي تعلق پيدا كرده و فرقش با واجب تعييني اين است كه در واجبات تعيينيه ما يك جامع اصيل داريم، يك ماهيت متصله داريم كه از آن تعبير مي كنيم به جامع حقيقي اما در واجب تخييري ما جامع حقيقي نداريم، يك جامعي داريم بنام جامع انتزاعي.اشكالات اين نظريه
آنوقت در اينجا مجموعاً چند اشكال را عنوان مي كنند و جواب مي دهند:اشكال اول
اين است كه آيا جامع انتزاعي قابليت تعلق تكليف را دارد يا نه؟ خوب چه بسا لقائل عن يقول كه جامع انتزاعي يك امر انتزاعي است و امور انتزاعيه ما به ازائي اصلاً ندارند تا بخواهد ما بگوييم اين امور انتزاعيه را متعلق براي تكليف قرار بدهيم. جواب: ايشان در جواب اين اشكال مي فرمايند خود تكليف يك امر اعتباري است. حقيقت تكليف عبارت از اعتبار است حالا متعلق اين اعتبار مي تواند جامع حقيقي باشد مثل صلاه كه صلاه يك جامع حقيقي بين همة مصاديق است و مي تواند يك جامع انتزاعي باشد و بعد مي فرمايند اين در اعتباريات كه اعتبار خفيف المعونه است به آساني راه دارد بعد مي فرمايند اصلاً در غير اعتباريات در امور حقيقيه شما مي توانيد علم پيدا كنيد به احد شيئين، آنجايي كه علم اجمالي داريد به اينكه يكي از اين دو تا نجس است، علم اجمالي داريد به اينكه يكي از اين دو نفر عادل هستند. چطور علم كه از امور حقيقيه است مي تواند متعلقش يك جامع انتزاعي باشد در اينجا تكليف كه يك امر اعتباري است اين به طريق اولي بايد قابليت تعلق را داشته باشد.اشكال دوم
اين است كه در متعلق تكليف بايد مسالة مصلحت و ملاك وجود داشته باشد، در صلاه كه متعلق براي وجوب است ملاك وجود دارد، مصلحت وجود دارد. اگر ما گفتيم جامع انتزاعي متعلق براي تكليف است، در خود جامع انتزاعي كه ملاك وجود ندارد، ما در جامع انتزاعي چطور بياييم بگوييم ملاكي بنام مصلحت وجود دارد، به عبارت اخري در عنوان احد الفعلين ما چطور مي توانيم يك چيزي به عنوان ملاك و مصلحت در نظر بگيريم؟ جواب: ايشان در جواب، مي فرمايند ما لازم نيست كه بفهميم كه ملاك در كدام قسمت است و چگونه است، آن مقداري كه مسلم است اين است كه مي گوييم اوامري كه شارع صادر مي كند اين حتماً يك ملاكي دارد اما سنخ اين ملاك و چگونگي اين ملاك و اينكه اين ملاك در كجا قرار دارد اين به ما ارتباطي اصلاً ندارد ما فقط مي گوييم اگر شارع يك چيزي را واجب كرد، اين وجوب ناشي از يك ملاكي است، اما اينكه سنخ اين ملاك چگونه باشد، اين را ما لازم نيست كه بدانيم.اشكال سوم
اين است كه شما در فرمايش مرحوم محقق اصفهاني اين را قبول كرديد كه احدهماي مردد ما در عالم خارج نداريم، عالم خارج جايش جاي وجود است، وجود مساوي با تشخص و تعين است، بگوييم آقا يك وجود مردد بين دو شيء اين ا صلاً معقول نيست، و لذا ما گفتيم احدهماي مردد مرحوم اصفهاني اين در كلمات مرحوم اصفهاني زياد بود، احدهماي مردد در عالم خارج نداريم خوب اينكه شما در اينجا مي گوييم متعلق واجب تخييري احدهماي لا بعينه است، مي گوييد احد الفعلين خوب اين بر مي گردد به همان احدهماي مردد.جواب: ايشان مي فرمايد: بين اين دو تا عنوان فرق است، بين احدهما لا بعينه و احدهماي مردد فرق وجود دارد، احدهماي لا بعينه يك جامع انتزاعي است. از احدهماي لا بعينه ما تعبير مي كنيم به جامع انتزاعي اما احدهماي مردد آنجا بحث جامع نيست، آنجا اين است كه مي گوييم آقا يك وجود اما مردد بين اين دو شيء در عالم خارج كه مي گفتيم اين معقول نيست وجود مردد اين معنا ندارد، لذا مي فرمايند بين اين دو تا فرق وجود دارد اين هم اشكال سومي كه هست.
اشكال چهارم
اين است كه اين احدهماي لا بعينه يا به تعبير ديگر احد الفعلين كه مي خواهد متعلق براي تكليف باشد، اين در افق نفس است و چيزي كه در افق نفس است قابليت تعلق تكليف را ندارد. در جواب مي فرمايند كه ما مرادمان از اين احدهماي لا بعينه چيزي كه بخواهد فقط در افق نفس باشد و تعدي از افق نفس نكند نيست، بلكه ما وقتي مي گوييم احدهماي لا بعينه به اعتبار انطباقش بر وجود خارجي است تعبيري كه دارند اين است كه فرمودند مراد تعلق امر به احدهما بما هو منطبقٌ علي كل واحد من الفعلين است، با اينكه انطباق بر هر كداميك از اين دو تا فعل دارد، و اين انطباق و تطبيقش هم در يد مكلف است، اين خلاصة نظرية ايشان.باز در لا به لا مي فرمايند بالاخره در اين خصال كفاره ما مي دانيم هر كداميك از اين ثلاثه خودش خصوصيتي ندارد، اطعام خصوصيتي ندارد، صيام خصوصيتي ندارد، بخواهيم بگوييم يكي معين هم واجب است ميشود ترجيح بلا مرجح، نتيجه اين مي گيريم بگوييم آنچه كه وجوب به او تعلق پيدا كرده يك جامع انتزاعي است، و بعد مي فرمايند اين معنا كه جامع انتزاعي متعلق واقع بشود، هم در عرف هم در شرع در موارد ديگر هم واقع شده، مي فرمايند اگر يك بايعي به كسي بگويد بعت احدهما، دو تا مال دارد، بگويد بعتك احد المالين اينجا تمليك نسبت به اين احدهما تحقق پيدا مي كند، منتهي اين احدهما يك عنواني است كه هم قابل انطباق بر اين مال است هم قابل انطباق بر آن مال است، شاهد دومشان در باب وصيت است اگر موصي وصيت كرد به اينكه احد المالين براي زيد باشد اينجا همة فقهاء مي گويند اين وصيت نافذ است و همه مي گويند اختيارش هم به دست خود موصي له است يا وصي مثلاً بيايد يكي از اين دو مال را انتخاب بكند، اين خلاصة نظرية شريف ايشان.
اشكالات استاد محترم بر این نظریه
چند اشكال به ذهن مي رسد كه عرض كنيم:اشكال اول
همان اشكالي است كه خود ايشان به مرحوم آخوند وارد مي كردند و آن اين است كه بر فرض اينكه جامع انتزاعي قابليت تعلق تكليف را داشته باشد، اما اين عرفيت ندارد، الان وقتي در عرف بگوييم كه آقا شارع به شما گفته احد هذه الامور بر شما واجب است، عرف اين را نمي فهمد، بايد متعلق در نزد عرف معين باشد، مشخص باشد، احد الافعال يك عنوان عرفي كه عرف بتواند نيست، اين اشكال اول.اشكال دوم
اين است كه شما آمديد بين احدهماي لا به عينه و احدهماي مردد فرق گذاشتيد، فرموديد احدهماي مردد معقول نيست، اما احدهماي لا به عينه يعني عنوان احدهما اين اشكالي ندارد، در حاليكه خود مرحوم اصفهاني وقتي مي خواستند احدهماي مردد را نفي كنند، ايشان فرمودند كه فرقي نمي كند كه اين احدهماي مردد احدهماي مصداقي باشد يا اين احدهماي مردد احدهماي مفهومي باشد، اينكه شما مي فرماييد بين احدهماي لا به عينه خوب احدهماي لا به عينه مي شود مفهومي، يعني مفهوم و عنوان احد الفعلين اين احدهماي لا به عينه، همان احدهماي مفهومي است كه قبلاً در كلام مرحوم اصفهاني مورد اشكال واقع شد علي ايحال اگر مقصود شما اين است كه احدهماي مردد فقط مصداقي است، احدهماي لا به عينه مراد مفهومي است، خوب بينشان فرق هست اما در استحاله هر دو محال هستند، هم احدهماي مفهومي و هم احدهماي مصداقي و مردد در خارج.اشكال سوم
كه ايشان در حقيقت به نظر من نتوانستند اين را جواب بدهند همين است كه شما اگر جامع انتزاعي را متعلق تكليف قرار داديد. ملاك و مصلحت كو؟ ببينيد در جواب ايشان مي فرمايد ما لازم نيست كه بفهميم ملاك در كجا قرار دارد، بله، لازم نيست اما بالاخره از اين دو حال هم خارج نيست، يا ملاك در خود امري است كه مولي مي كند مثل اوامر امتحانيه، يا ملاك در متعلق امر است ما شق ثالث نداريم اصلاً يا ملاك در امر است يا در متعلق امر است اگر فرض كرديم اوامر اوامر حقيقيه است اوامر امتحانيه نيست. لا محال ملاك بايد در متعلق باشد، آنوقت جامع انتزاعي چطور مي تواند در آن ملاك باشد، عنوان احد الفعلين بگوييم ملاك در اين جامع انتزاعي است، اين باز چيزي بود كه به نظر من ايشان نتوانستند جواب روشني از اين مطرح بكنند. علي ايحال اشكال مهم همان اشكال اول است كه اين عنوان هم عنوان عرفي نيست.نظريه مرحوم امام
آخرين نظريه نظرية شريف امام (رضوان الله تعالي عليه) است.نكاتي چند در مورد عظمت علمي و... مرحوم امام
(خوب حالا اين ايام هم مصادف با پانزدهمين سال ارتحال حضرت امام (قدس سره الشريف) است كه واقعاً حالا ما در اين مباحث اصولمان و همچنين در مباحث فقه اين نظريات امام را خوب با عنايت و با دقت مورد بحث قرار مي دهيم، كه اين جنبة امام يعني جنبة علمي امام و قدرت علمي امام آنطوري كه بايد و شايد هنوز در حوزه هاي ما مطرح نيست، يعني آن جنبه هاي جهادي و سياسي و اجتماعي و حتي شايد جنبه هاي عرفاني امام خيلي مطرح باشد، اما جنبة علمي امام و آن قدرت علمي امام متاسفانه هنوز آنطوري كه بايد و شايد حتي براي حوزه هاي علميه مطرح نشده و اگر روزي فرا برسد كه واقعاً مشخص بشود و اين بررسي بشود كه واقعاً اين مرد بزرگ از جهت علمي چقدر مورد عنايت خداوند بوده و خداوند چقدر به او عنايت فرموده كه در همة مسائل مختلف از فلسفه و عرفان و تفسير و فقه و اصول و ادبيات و اينها تمام در آن صاحب نظر بودند؟!!
آن وقت يك باب ديگري از نظر حيات ايشان و زندگي ايشان براي ما مفتوح مي شود در اصول واقعاً در اين صد سالة اخير، جزو برترين افراد از نظر ابداع نظريات اصولي است!، خود ايشان در مباحث اصول نوآوريهايي كه ايشان داشته كه حالا مثلاً در همين سال گذشته به مناسبت بحث ترتب بعضي از ابداعات را ايشان را ما مطرح كرديم حالا آيا اينكه پذيرفته شد يا نشد يك حرفي است اما خود نظرية ابداعي و ابتكاري ايشان يك امر مهمي است، در اصول واقعاً از كسانيكه در اين صدسالة اخير خودش صاحب مباني قوي اصولي كه مي تواند در فقه و در استنباط بسيار راهگشا باشد امام(رضوان الله عليه) است و ما واقعاً بايد بيشتر استفاده كنيم متاسفانه حالا، اين نظريات علمي، اصولي و فقهي امام خيلي سهل التناول نيست، يعني آسان نمي شود انسان به او برسد، نظريات بزرگان ديگر مخصوصاً مثل مرحوم آقاي خوئي واقعاً براي رسيدن به او بسيار آسان است، كتبي كه تنظيم شده در اين رابطه بسيار روان و دقيق و خوب است و انسان زود مي تواند به مباني اين بزرگ مرد مرحوم آقاي خوئي برسد اما متاسفانه نسبت به امام يك كتابهايي كه ولو تقريرات زياد نوشته شده اما باز نسبت به مباني چون خيلي روشن، مطرح شده باشد و براي عموم فضلاء آسان باشد، رسيدن به آن مبنا، خوب الان در دسترس نداريم حالا ان شاء الله در آينده اين كار بشود علي ايحال واقعاً امام با قطع نظر از جنبه هاي سياسيشان و خدماتي كه واقعاً به دين كردند به انقلاب كردند به مردم كردند به كشور كردند، يك حق بزرگي ايشان بر علم دارد، يعني در اين زنجيرة مستمرة علمي از افرادي كه بسيار تاثيرگذار بوده؛ و بعداً انشاءالله اين جهات كم كم براي فضلاء روشن مي شود).
ايشان نظريه أي كه دادند در واجب تخييري مي فرمايند به نظر ما سنخ واجب تخييري با سنخ واجب تعييني يكي است، اينطور نيست كه بگوييم اراده در واجب تعييني با حقيقت اراده و متعلق اراده در واجب تخييري فرق مي كند، همانطوري كه در واجب تعيني اراده يك متعلق مشخص و معيني دارد، در واجب تخييري هم اراده متعلق مشخصي دارد، منتهي چون غرض مولي با امور ديگر هم حاصل مي شده مولي آمده متعلق هاي ديگر را هم ذكر كرده اينطور نيست كه ما بگوييم آقا در واجب تخييري يكي است معين، يكي است غير معين، جامع حقيقي، جامع اعتباري، جامع انتزاعي، اينها نيست اصلاً. همان حرفي كه شما در واجب تعييني مي زنيد در واجب تخييري هم هست به عبارت اخري، مي خواهند بفرمايند واجب تخييري مثل چند تا واجب تعييني است كه مولي ما را مخير كرده هر كدام از اين واجبات تعينيه را انجام بدهيم، اينطور نيست از اول شارع بفرمايد احدهما متعلق براي وجوب است. تقريباً شبيه آن فرمايشي كه مرحوم محقق اصفهاني دارند منتهي اين يك مقدمه أي امام ذكر مي كنند در اينكه اراده متعلقش بايد معين باشد و مشخص باشد و اين فرقي نمي كند بين واجب تعييني و تخييري، مي فرمايند در اينجا هم چند تا واجب تعييني است كنار يكديگر قرار داده شده با كلمة او شايد مي گويد هر كداميك از اينها وافي در غرض است.
نكته اي كه در فرمايش ايشان وجود دارد اين است كه مي فرمايند اشتباه بزرگاني مثل مرحوم آخوند و ديگران اين بوده كه اصلاً مساله را بردند روي مصالح و ملاكات و اغراض. بگوييم آقا اين اطعام و صيام يا هر سه در غرض مشترك هستند يا اغراض متباينه و مختلفه دارند، مي فرمايند ملاك تقسيم در تقسيم واجب به تعييني و تخييري مسالة اغراض نيست، اغراض و غرضها و اينكه بگوييم بعد هم بياييم بگوييم الواحد لا يصدر الا من الواحد اينها نقشي در تقسيم ندارد، يعني در تقسيم واجب تعييني و تخييري نقش ندارد، مي فرمايد ما تقسيم واجب به تعييني و تخييري را از اين بابي كه مولي كرده انتزاع مي كنيم و استفاده مي كنيم مي گوييم مولي اين بحثي كه كرده اگر يك دانه متعلق ذكر كرده چيز ديگري ذكر نكرد مي گوييم تعييني است اگر چيز ديگري ذكر كرد با كلمة او مي گوييم تخييري است، اين از اين بابي كه ما وجوب را از آن انتزاع مي كنيم اين محور براي تقسيم به تعييني و تخييري است اما ملاكات و اينها هيچ نقشي ندارد.
اين نظريه نظرية شريف امام است ديگر ما اصلاً مصلحت تسهيل را مطرح نكنيم ايني كه آيا اين سه تا يك غرض واحد دارند يا اغراض متباينه دارند يا به قول آخوند اغراض متقابله دارند اين را هم مطرح نكنيم ايني كه بياييم بگوييم يك جامع انتزاعي متعلق براي تكليف است، احدهماي مردد، احدهماي مصداقي، مفهومي مي فرمايد اينها نيست، مي فرمايد واجب تخييري عين واجب تعييني است فقط اين البته تعبير من است، مثل اين است كه چند تا واجب تعييني را كنار هم گذاشتند با كلمة او، و ما تقسيم به تعييني و تخييري اينطور نيست كه در يك مرحله أي قبل از وجوب باشد يعني بگوييم آقا در يك مرحله قبل از اينكه چيزي را واجب بكند آيا مولي اينجا بخواهيم واجب را تقسيم بكنيم به تعييني و تخييري نه بعد از آني كه آمد ما وجوب را از آن انتزاع كرديم آنوقت اين تقسيم به تعييني و تخييري هم درست مي شود.
يعني ببينيد ايشان اثبات كردند كه ديگر من حالا نخواستم مفصلش را بگويم، ايشان اشكال در واجب تخييري را كه ديگران مي گويند كه اراده متعلقش مبهم است اين را ذكر مي كنند بعد مي گويند نه همانطوري كه در واجب تعييني متعلق اراده معين است در واجب تخييري هم متعلق اراده مبهم نيست، نمي گوييم كه آقا يكي از اينها، منتهي يكي ايني كه الان مي گوييم ترك جايز است الي بدل اين ربطي به حقيقت اين واجب ندارد، يعني بگوييم اين ملاكش و غرضش طوري است كه اينچنين است بلكه شارع آمده با كلمة او بيان فرموده يكي از اين واجبات را انجام بده و اين را البته ديگر اين را اضافه نكردند اين حتماً ديگر عنوان عقل است كه عقل مي آيد مي گويد خوب اگر شارع شما را مخير كرد مي توانيد يكي را انجام بدهي و بقيه را انجام ندهي. ديگر اين بحث را در جلد دوم مناهج الوصول صفحة 85 بيان فرمودند، بيش از اين هم ديگر در آنجا ذكر نكردند، البته حالا يك نكات ديگري هم داشت چون وقت نبود من عرض نكردم اين را.
نظر نهائي استاد محترم: اين تقريباً چهار نظرية مهم در بحث واجب تخييري بود و به نظر مي رسد اين نظرية امام از نظر آن اشكالاتي كه بر سائر انظار وارد بود كمتر آن اشكالات به آن وارد باشد و همين اولويت دارد بر سائر انظار.
در و اجب تخييري يك بحث ديگري مطرح مي كنند بنام تخيير بين اقل و اكثر كه خوب ديگر ظاهراً نمي توانيم بيش از اين بحث را ادامه بدهيم، اين بحث يعني تخيير بين اقل و اكثر آيا ممكن است يا نه؟، يك بحث مهمي است و يك بحث واجب موسع و مضيع و يك بحث كوتاه ديگر مانده تا برسد به نواهي.
اگر بشود آقايان در تابستان اين دو تا بحث را خودشان ملاحظه بفرمايند، سال ديگر إن شاء الله اگر زنده بوديم إن شاء الله از اول نواهي ما شروع مي كنيم. يك صحبتي شد قبلاً راجع به نوشتن يك رساله أي كه جزئياتش را آقايان اينجا نوشتند ما سال ديگر ان شاء الله مي خواهيم به درس اگر خداوند عنايت بكند به درس يك كيفيتي ديگري بدهيم براي اينكه بيشتر خود آقايان كار بكنند يعني بنايمان بر اين است كه هم بحث را با سرعت بيشتري دنبال بكنيم و هم اينكه آن گروههاي علمي كه امسال اواسط سال بالاخره استارت او زده شد اما خيلي نشد دنبال بكنيم اگر خداوند توفيق بدهد از اول سال اگر اين كار را انجام بدهيم به يك نتايج خوبي برسد. از همة آقايان هم ما التماس دعا داريم، إن شاء الله كه خداوند همه اين زحمات ما و شما را مقبول درگاه خودش قرار بدهد.
نظری ثبت نشده است .