موضوع: ضدّ تا آخر واجب تخییری
تاریخ جلسه : ۱۳۸۳/۲/۱۳
شماره جلسه : ۷۹
-
راه حل استاد محترم در باب ترتب و نتیجه گیری
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه بحث گذشته:
عرض كرديم كه اين مشكله كه در متزاحمين تدريجيين وجود دارد اين بالاخره چگونه بايد حل بشود كساني كه شرط متاخر را محال مي دانند يا واجب معلق را محال مي دانند يا مي گويند دليلي بر اين كه در اينجا تعقب عصيان عنوان شرطيت دارد نداريم خوب آيا راه ديگري براي حل اين مشكله وجود دارد يا نه؟ چون عرض كرديم كه ما نمي توانيم متزاحمين تدريجيين را بطور كلي بگوييم از محل بحث در باب ترتب خارج است و فقط ترتب در آنيين جريان پيدا مي كند.
عرض كرديم كه بعد از آن بيان مرحوم نائيني و ديگران يك راهي را باز در همان كتاب منتقي الاصول ارايه دادند و آن اين است كه واجب مهم اطلاقش اقتضا دارد كه نسبت به تعقب و عدم تعقب عصيان علي السويه باشد يعني صلاة كه واجب مهم است اين وجود دارد اعم از اين كه نسبت به تعقب بعد از او عصيان ازاله متعقب او باشد يا عصيان ازاله متعقب او نباشد آن وقت بگوييم اين واجب مهم به خودي خود اطلاق دارد اطلاقش هردو فرض را شامل مي شود چه آنجاي كه تعقب العصيان باشد و آنجاي كه تعقب العصيان نباشد در فرض تزاحم، تزاحم مي آيد يكي از اين دو فرد را از بين مي برد يعني بگوييم نماز واجب است ولو در فرضي كه ازاله كه اهم است واجب باشد ولو در فرضي كه عصيان هم نشود اين ازاله اين جمعش ممكن نيست.
تزاحم خود عنوان تزاحم و واقعيت تزاحم مي آيد از اين دو فرد مطلق يك فرد را كنار مي زند مي گويد اين كه صلاة واجب باشد اعم از اين كه متعقب عصيان باشد يا متعقب عصيان نباشد اين فرد دومش كه متعقب عصيان نباشد چون با تزاحم سازگاري ندارد اين از بين ميرود تزاحم مي گويد آنجایي كه متعقب عصيان نيست يعني مي خواهد ازاله را انجام بدهد اينجا قدرت بر صلاة ندارد جمع صلاه و ازاله در اينجا امكان ندارد در نتيجه تزاحم مي آيد اطلاق را از بين ميبرد وقتي اطلاق از بين رفت وجوب صلاة مي شود مقيد و مشروط به تعقب للعصيان و ما به مطلوب خودمان مي رسيم مطلوب اين بود كه تعقب للعصيان را ما به يك نحوي اثبات بكنيم. اين راهي است كه عرض كردم در همان كتاب منتقي الاصول.
راه حل ديگر:
(بعد از آني كه فرمايش مرحوم نائيني را مورد مناقشه قرار دادند كه ما مناقشهاش را ذكر كرديم و در مناقشه ايشان هم مناقشه كرديم) آمدند اين راه را ارائه دادند آن وقت با اين بيان ازاله و صلاة نتيجه اش اين مي شود ازاله وجوبش مطلق است واجب اهم است صلاة وجوبش مشروط به تعقب للعصيان است نه به خود عصيان كه عنوان شرط متاخر را دارد الان كه كسي شروع مي كند به الله اكبر صلاة از اول وصف تعقب للعصيان وجود دارد كه قبلا هم گفتيم اين مطلب در كلمات مرحوم آخوند هم بود هرجا يك شرط متاخري را برگردانديم بعنوان تعقب تعقب يك شرط مقارن است ديگر عنوان متاخر را ندارد الان من نسبت به زيدي كه ده سال ديگر مي خواهد متولد بشود من الان مي توانيم بگويم كه انا متصف الان به چه؟ بعنوان تعقب اين كه زيدا متولد مي شود الان تعقب وجود دارد لزومي ندارد بايد بگوييم صبر كنيم وقتي زيد آمد آن موقع عنوان تعقب بيايد نه تعقب از همين حالا وجود دارد لذا تعقب مي شود شرط مقارن اين راهي است كه ايشان ارايه دادند.
نظر استاد محترم:
به نظر مي رسد كه اين راه هم مخدوش است و بيان خدشهاش اين است در باب اطلاق آنجا يك شرطي را ذكر مي كنند و آن شرط اين است كه شمول اطلاق و دايره اطلاق در محدودهاي است كه قابليت للشمول داشته باشد مثلا الان بيايند بگويند كه انسان اطلاق دارد مي گوييم اطلاق دارد يعني چه؟ مي گويند يعني اعم از اين كه اين انسان مرد باشد يا زن باشد خوب مرد و زن دو صنف از انسان هستند دو گروه از انسان هستند اعم از اين كه كوچك باشد يا بزرگ ايراني باشد يا غير ايراني اينها همه در دايره اطلاق شامل مي شود اما من بگويم اين انسان اطلاق دارد اطلاق دارد اعم از اين كه سنگي در كنار او باشد يا نباشد معنا ندارد دايره اطلاق چنين موردي را نمي تواند شامل بشود له در واجبات چون تحت عنوان تكليف كلي هستند مي گوييم آقا صلاة واجب است، خوب صلاة واجب است يعني اعم از اين كه روزه واجب باشد يا نباشد چون اينها همه داخل در دايره تكليف كلي هستند اما اگر بگوييم آقا صلاة واجب است اعم از اين كه صفت قدرت براي خدا باشد يا نباشد اين معنا ندارد يك چنين چيزي خارج از دايره اطلاق است در اينجا ما مي گوييم صلاة واجب است مساله اين كه بيايم بگوييم اين صلاة نسبت به تعقب و عدم تعقب اطلاق دارد اين هم از قبيل افرادي است كه داخل در دايره تكليف نيست نمي توانيم بياييم بگوييم كه آقا تعقب اين چنين است بله خود عصيان خارجي اينطوري است يعني مي توانيم بگوييم آقا صلاة را خدا بر شما واجب كرده است اعم از اين كه ازاله را اطاعت كنيد يا عصيان بكنيد اين مانعي ندارد اما عنوان تعقب يك عنواني است كه بخواهد دو فرد باشد از اين مطلق اين عنوان فرديتش را ندارد و اين مطلق شامل چنين افرادي نمي شود لذا اين راه با اين بيان نا تمام است.
راه حل استاد محترم:
يك راه ديگر به ذهن مي رسد و در كلمات نقل نشده است روي آن تأمل بفرمايد كه با اين راه مي شود مسأله را حل كرد يا نه؟ در باب ترتب ما يك وقتي است كه مي خواهيم ترتب را بعنوان يك راه عقلي درست بكنيم و به پشتوانه عقل ميخواهيم ما ترتب را تثبيت بكنيم اما يك بيان ديگر اين است كه ما از نظر عرفي مي خواهيم ترتب را درست بكنيم اگر در ذهن شريفتان باشد بعد از آني كه مرحوم نائيني و ديگران كه قايل به ترتب بودند و ترتب را اثبات كردند فرمودند مسأله ترتب يك امري است عرفي و حتي مرحوم آخوند كه از منكرين ترتب است در مواردي كه عرف قايل به ترتب است دچار مشكل شد و به تكلف افتاد كه ما اينها را چگونه حل بكنيم ما اگر آمديم ترتب را بعنوان يك راه عقلايي عرفي ما تصوير كرديم مي گوييم آقا در مانحن فيه دوتا واجب تدريجي داريم الان كه مي آيد الله اكبر و نماز را شروع مي كند شما مي گوييد ازاله عصيان شد و مي گوييد عصيان ازاله مثل عصيان صوم نيست صوم را اگر شما دو دقيقه اول بعد از طلوع فجر افطار كرديد ديگر قابل امتثال نيست تمام شد از بين رفت اما در اينجا مي گوييد شما عصيان كرديد اما آن بعد دوباره امر به ازاله گريبان را شما مي گيرد آن سوم همينطور امر به ازاله گريبان شما را مي گيرد تا وقتي كه داريد نماز را بخواهيد تمام بكنيد و سلام بدهيد آن وقت مي آييد اشكالتان اين است مي گوييد اين الله اكبر نماز مشروط به آن عصياني است كه مقارن با آخرين جز است و مي شود شرط متاخر و شرط متاخر محال است ما اينجا مي گوييم عرف يكي از اين دوتا بيان را دارد يك بيانش اين است كه عرف مي گوييد كه ما ولو در اينجا در آن بعد امر به ازاله تجديد مي شود و متوجه شماست اما براي تحقق وجوب براي صلاة همان مصداق اول عصيان كافي است عرف مي گوييد تا خواستي بگويي الله اكبر به همين مقدار الله اكبر ازاله عصيان مي شود به همين مقدار ترتب حاصل است يعني با يك مصداق از عصيان امر به ازاله وجوب صلاة مي آيد اصلا به نظر مي رسد نيازي نيست آن فرمايش بعدي مرحوم نائيني كه در آخر داشتند صلاة چون مما يحرم قطعها ديگر نمي شود قطع بكنيم اگر قطعش هم حرام نبود شما فقط مي گوييد وجوب مهم مشروط به عصيان اهم است خوب اين عصيان اهم در يك زمان تحقق پيدا كرد عرف همين مقدار را كافي مي داند عرف مي گويد ديگر لازم نيست كه بگوييم در آن دوم هم عصيان حتما تحقق پيدا كند در آن سوم هم تحقق پيدا بكند در آن… تا آن آني كه مقارن با تسليم نماز است بايد عصيان تحقق پيدا بكند اين يك بيان كه عرف مي گويد همين مصداق براي شرطيت و تحقق ترتب كافي است ديگر نيازي ببينيد اشكال مستشكل اين بود كه وجوب جز اول نماز را مشروط مي كرد به عصيان متاخر مي شد شرط متأخر نائيني و ديگران خواستند اين شرط را بياورند بعنوان تعقب العصيان كه آن هم باز دچار آن اشكالات شد ما عرض مي كنيم نه عصيان متاخر نه تعقب العصيان عرفا همين عصيان چرا كفايت نكند مگر در آن اولي كه دارد مي گويد الله اكبر و نماز را شروع مي كند نمي توانيم بگوييم آقا وجود اين نماز كه مشروط به عصيان ازاله است شرط محقق است درست است در واجبات تدريجيه آمدند گفتند آقا وجوب جز اول مشروط به قدرت بر آخرين جز است اين را ما قبول داريم و آمدند گفتند قدرت بر آخرين جز منوط به عصيان ازاله و امر به اهم است اين را هم ما قبول داريم در اين دوتا ما ترديد نمي كنيم كه قدرت بر آخرين جز نماز مشروط به عصيان آن آخري هم هست ولي در ترتب همين مقدار عصيان كافي است.
در تحقق امر ترتبي همين مقدار عصيان كافي است كه ما بگوييم آقا امر ترتبي اينجا درست شد حالا امر ترتبي درست شد اين مي شود مثل سائر واجبات تدريجيه در هر واجب تدريجي شما مي گوييد وجوب جز اول مشروط به قدرت به جز آخر است اصلا اگر ما بحث ترتب را نداشتيم فقط خود نماز بود و نماز چيزي بنام ازاله هم نداشتيم اصلا شما اينجا چه ميگفتيد؟ مي فرموديد وجوب جز اول مشروط به قدرت بر سلام است مشروط به قدرت بر بقية الاجزا است ولي الان ما نسبت به عصيان مي خواهيم فقط از راه عصيان ترتب را درست بكنيم ما درست است خوب اين را دقت بفرماييد، اگر عصيان نشود قدرت بر نماز ندارد اين را ما قبول داريم بايد امر به ازاله عصيان بشود تا قدرت بر نماز پيدا كند اين حرف درست است اما با قدرت كه نمي خواهيم امر ترتب درست بكنيم آنچه كه ما بخواهيم با آن امر ترتبي درست بكنيم مجرد العصيان است مجرد العصيان در آن اولي كه تكبيرة الاحرام گفته محقق است پس ترتب درست مي شود.
نتيجه گيري:
نتيجه اين عرض ما و اين راهي كه ما طي كرديم اين است كه يك خلطي در اينجا شده بين اين كه با عصيان قدرت بر واجب مهم پيدا مي شود كه اين درست است تا شما ازاله را عصيان نكنيد قدرت بر واجب مهم نداريد اين ترديدي هم درش نيست ولي ما دنبال اين هستيم ترتب را درست بكنيم براي درست كردن ترتب مي گوييم آقا ترتب يعني دوتا واجب يكي اهم و يكي مهم اهم را بگوييم وجوب مطلق دارد مهم را بگوييم وجوب مشروط دارد وجوب مشروط كاري به قدرت الان ما نداريم مي خواهد عصيان به شرطيت قدرت بر گردد يا بر نگردد مي خواهيم بگوييم آقا وجوب مهم مشروط به عصيان اهم است الان عرفا كسي كه در آن اول شروع كرد به الله اكبر و تكبيرة الاحرام را گفت عرفا آيا ازاله را عصيان كرد يا نكرد؟ عصيان كرده. درست است در آنات بعد هم اين عصيان دارد تجديد مي شود ولي اين عصيان محقق شد همين مقدار عصيان در تشكيل و در تحقق ترتب و امر ترتبي كافي است ديگر نيازي به اين كه ما برويم بحث شرط متاخر را مطرح بكنيم تعقب را مطرح بكنيم از اطلاق واجب مهم وارد بشويم اصلا نيازي به اين راهها نيست و به نظر مي رسد اين راه يك راه عرفي و راه مناسبي است.
آن وقت حالا يا بعنوان بيان دوم يا مؤيد همين بيان اول ببينيد درست است ازاله در آن بعد تجديد مي شود در آن سوم تجديد مي شود ولي الان كسي كه در آن اول كه الله اكبر را گفت و ازاله را عصيان كرد تا آخر نماز يك عصيان است يا صد عصيان است؟ يك عصيان است ما نمي توانيم بيايم بگوييم آقا آن اول ازاله را عصيان كرد يك عصيان آن دوم يك عصيان دوم آن سوم يك عصيان سوم يك عصيان بيشتر نيست بله نمي خواهيم بگوييم كه حالا مراحل بعد هم عنوان عصيان را ندارد ولي آن هم در پرتو همان عصيان مرحله اول است كه حالا اين مطلب دوم خيلي چندان مهم نيست آنچه كه مهم است براي تصحيح مطلب و حل اشكال همين است كه بگوييم آقا ازاله و امر به ازاله در همان آن مقارن با تكبيرة الاحرام عصيان شد اين عصيان براي تحقق امر ترتبي كافي است ما كاري ديگر به بقيه امورش كه بگوييم آقا وجوب جز اول مشروط به قدرت بر جز آخر است جز آخر هم تا عصيان نيايد تحقق پيدا نمي كند پس وجوب جز اول متوقف بر عصيان جز آخر است نه، وجوب جز اول يعني وجوب اين نماز آن وجوب مجموعي اش متوقف بر عصيان است و عصيان هم با همان جز اول تحقق پيدا كرد.
نكته:
يك نكته ديگري كه در اينجا هست اين است اين را هم رويش دقت بفرماييد تمام اشكال مستشكل بنابر اين است كه ما بياييم وجوب هاي ضمني را هم بتوانيم مشروط بكنيم نماز يك وجوب مجموعي دارد يك وجوب به كل نماز تعلق پيدا كرده است درست است به بركت همين يك وجوب تكبيرة الاحرام مي شود واجب بقيةالاجزا هم مي شود واجب اما آني كه مشروط است كدام وجوب است؟ آن وجوبي است كه به مجموع تعلق پيدا كرده است ديگر نمي توانيم ما بيايم بگوييم كل جز جز اين هم عنوان وجوب مشروط را دارد و تفكيكش مانعي ندارد ما مي گوييم كه يك وجوب كلي داريم كه كل و مجموعي صلاة تعلق پيدا كرده است اين وجوب اگر بخواهد فعليت پيدا بكند مشروط به عصيان ازاله است حالا اين وجوب كه فعليت پيدا كرد بعد از آني كه عصيان تحقق پيدا كرد اين وجوب بنحو انحلالي نسبت به همه اجزا منحل مي شود بنابر اين، اين هم يك جهت ديگر است كه بين آن وجوبي كه به مجموع صلاة تعلق پيدا كرده و آن وجوب هاي ضمني آمده خلط شده ما نمي توانيم بياييم بگوييم آقا هر وجوب ضمني مثل وجوب تكبيرة الاحرام وجوب قيام كل واحد واحد من الاجزا اين مشروط به عصيان است اين كه مشروط نبوده به عصيان آنچه كه مشروط به عصيان بوده وجوب صلاة است وجوبي كه به مجموع صلاة تعلق پيدا مي كند. بنابر اين با اين بياناتي كه ما عرض كرديم اين اشكال و اين مساله حل مي شود.
در اينجا باز همان كتاب اجود التقريرات مرحوم نائيني را ببينيد يك فرعي را مرحوم نائيني در اينجا عنوان فرمودند كه يك فرع خوبي است كه حالا اگر يك آبي در يك ظرف غصبي باشد يا در يك ظرف طلا و نقره باشد بعضي ها مثل صاحب فصول آمدند گفتند مي شود از اين آب وضو گرفت از راه ترتب آيا چنين چيزي امكان دارد يا نه؟ اجود التقريرات ج 2 ص 100 اين فرع را عنوان فرموده است اين را ملاحظه كنيد تا فردا ان شاء الله.
نظری ثبت نشده است .