موضوع: ضدّ تا آخر واجب تخییری
تاریخ جلسه : ۱۳۸۳/۳/۳
شماره جلسه : ۹۳
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه بحث گذشته
فرمايش مرحوم محقق نائيني را ملاحظه فرموديد و كلام رسيد به ايرادي كه مرحوم محقق خوئي(قدس سره) بر ايشان وارد كردند كه ديروز ناتمام ماند.
اشكال مرحوم خوئي
مرحوم آقاي خوئي در اشكال و مناقشة به استادشان فرمودند كه اين مشخصات و اين عوارض اين مقوم براي فرديت فرد نيست، آنچه كه فرديت فرد را درست مي كند، عبارت از خود وجود است، آنچه كه براي وجود تشخص ايجاد مي كند ذات وجود هست، به عبارت اخري، مي فرمايند ما سه تا عنوان داريم: يك عنوان: عنوان طبيعت است، عنوان دوم: عنوان فرد و مصداق است، عنوان سوم: عنوان مشخصات و عوارضي است كه بر اين فرد عارض مي شود. طبق اينكه فرمودند كه هر وجودي مباين با وجود ديگر است، هر وجودي خودش جداي از وجود ديگر است، و به ذاته متشخص از وجود ديگر است، اين چنين نيست كه ما بگوييم وجود زيد در عالم خارج تشخصش با اين عوارض و مشخصات عرضيه است، يعني زيد چندين سالة پسر فلان در اين شهر، اينچنين نيست كه ما بياييم بگوييم اين مشخصات اين عوارض سبب تشخص اين زيد شده، خود وجود زيد ذاتاً بوسيلة خود وجودش تشخص دارد، و اين را در فلسفه اثبات كردند كه وجود به ذاته تشخص دارد.
اينطور نيست كه ما بياييم بگوييم اين انسان و طبيعت انسان كه در عالم خارج وجود پيدا كرد حالا بعد الوجود هم يك چيز ديگري مي آيد اين وجود را متشخص مي كند نه خود وجود با قطع نظر از اين عوارض، عوارض زماني و مكاني و اينها خود وجود تشخص دارد و هر وجودي از وجود ديگر تباين دارد به ذاته نه اينكه بگوييم وجود زيد از وجود امر آني كه مميز بين اينهاست و جدا كنندة بين اينهاست، اين عوارض و مشخصات فرديه باشد، دليلي هم كه اقامه مي فرمايند اين است كه اين مشخصات عرضيه اين عوارض اينها در رتبة متاخرة از وجود هستند ولو از نظر خارجي الان زيد كه موجود شده، همراه با اين عوارض است.
قهراً اين عوارض را داراست ما زيد بدون اينكه عنوان اينكه مكان خاص، زمان خاص باشد نداريم، اما اين عوارض ولو قهراً الان با وجود زيد همراه هستند، اما در رتبة متاخرة از وجود هستند و اگر در رتبة متاخره بودند نمي توانند مشخص براي خود اين وجود باشند و اصلا غير از مسالة تاخر رتبي خود اين عوارض از يك مقولات ديگري هستند و خودشان مصداق براي يك تبايع ديگري هستند اينها خودشان يك وجود ديگري هستند، و ما هم طبق آن قانوني كه گفتيم كه وجود مشخص وجود ديگر نيست، بلكه هر وجودي ذاتاً تشخص دارد، مثل اينكه بگوييم اين نمك سبب مثلاً شوري آن نمك نشده، هر نمكي به ذاته عنوان شوري را دارد اينجا هم عوارض و مشخصات خودش مصداق است و فرد است براي يك طبايع ديگر و اين وجود نمي تواند مشخص براي وجود ديگر باشد.
آنوقت مي فرمايند كه حالا اينها تعبيراتي است كه ما براي توضيح عرض مي كنيم اشتباه مرحوم نائيني اين است كه آمدند مسالة فرديت را با اين مشخصات و عوارض يكسان تلقي كردند يعني از نائيني سوال كنيم فرد يعني چي؟ مي فرمايد اين مشخصات و اين عوارض در حاليكه فرديت با خود وجود است، و همانطوري كه تشخص به ذات وجود است فرديت هم به ذات وجود است، يعني قبل از آني كه بر اين وجود عوارض و مشخصات بار بشود و عارض او بشود، هم ما تشخص داريم و هم فرديت داريم، لذا مي فرمايند اصلاً مسالة فرديت كاري به اين مشخصات و به اين عوارض ندارد، و مربوط به خود ذات وجود است.
لذا مي فرمايند كه ايني كه شما مرحوم نائيني آمديد گفتيد كه اگر قائل بشويم به اينكه اين غرض مولي فقط به اين طبيعت تعلق پيدا مي كند و سرايت به اين مشخصات نمي كند اينجا بايد بگوييم امر به تبايع تعلق دارد، اما اگر سرايت به اين مشخصات بكند امر به افراد تعلق دارد، مي فرمايند اين بيان، بيان تامي نيست با همين توضيحي كه عرض كرديم، البته باز يك مقداري كلام را ادامه مي دهند مرحوم آقاي خوئي مي فرمايند بله، اين مشخصات و اين فرد يعني اين مشخصات و اين وجود ما گفتيم اينها دو چيز است، اما چون از نظر وجود خارجي ملازم با يكديگر هستند، بر مي گردد به آن بحث كه آيا متلازمان بايد متوافقان في الحكم باشند، يا اينكه مي فرمايند ما آمديم ثابت كرديم، ما هم بحثش را قبلاً مفصل گفتيم اگر در ذهن شريفتان باشد به همين نتيجه الان هم اكثر محققين رسيدند كه متلازمان لازم نيست كه متوافقان در حكم باشد، متلازمان فقط بايد متخالفان در حكم نباشد، بخواهد يكي واجب باشد، يكي حرام باشد اين نمي شود.
بيان استاد محترم
عرض مي كنم كه كلام مرحوم نائيني با كلام مرحوم آخوند خراساني در كفايه در يك جهت مشترك هستند و آن اين است كه هر دو بزرگوار فرد را به معناي اين مشخصات و عوارض خارجيه آمدند عنوان كردند، و ملاحظه فرموديد مرحوم آقاي خوئي در رد فرمودند فرديت به خود وجود است نه به مشخصات و عوارض. حالا اينجا نكته أي كه ما مي خواهيم عرض كنيم اين است كه اين بحثي كه در اصول مطرح است، كه آيا اوامر به تبايع تعلق دارد يا به افراد، ملاحظه فرموديد اين تصويرهايي كه تا اينجا بيان كرديم كه الان رسيديم در بحث ديروز به تصوير پنجم كه مرحوم نائيني بيان كرد، و اين بهترين تصوير براي اين نزاع است كه كساني كه مي گويند اوامر به تبايع تعلق دارد، مقصودشان عدم سرايت است، كساني كه مي گويند اوامر به افراد تعلق دارد مقصودشان سرايت است، عرض ما اين است كه ولو در فلسفه و از ديدگاه فلسفي فرمايش مرحوم آقاي خوئي درست است و اصلاً طبق اين بيان آنچه كه در نوع اذهان وجود دارد، شايد در خيلي از تعابير فلاسفه وجود دارد در اصول كه فراوان وجود دارد، وقتي از اصولي سوال مي كنيم فرد يعني چي؟
مي گويد فرد يعني همين مشخصات همين عوارض، اين يك مسامحه أي از ديد فلسفي در آن هست فرديت يك مرحله اي است قبل از مسالة مشخصات و قبل از مسالة عوارض، ليكن آنچه كه مهم است اين است كه اصولي نظر به اين دقت فلسفي ندارد اصلاً، اصولي دارد اين اوامري كه از موليي حكيم يا از موليي عرفي صادر مي شود يك متعلقي دارد، مي خواهد ببينيد آيا اين متعلق فقط محصور در دايرة طبيعت است، يا اينكه نه از دائرة طبيعت سرايت مي كند و تجاوز مي كند به مشخصات و عوارض اينجا اصولي وقتي مي گويد فرد مرادش آن فرد فلسفي نيست، مرادش از اين فرد يعني همين مشخصات و همين عوارض از ديد عرفي و از ديد اصولي فرد در اينجا منظور اين است، يعني اصولي نمي آيد بگويد آقا اين نزاعي كه داريم ما مي كنيم اين فرد در اينجا همان فرد فلسفي است و اين طبيعت در آنجا هم همان طبيعت فلسفي است حالا الان كه نظر امام را به دنبال اين نظر مرحوم نائيني عرض مي كنيم امام تصريح فرمودند كه تبايع و كلمة طبيعت در اينجا مراد آن طبيعت و آن كلي طبيعي در فلسفه نيست، مراد يعني يك عنوان كلي اين عنوان كلي مي تواند عنوان طبيعي هم باشد، مثل انسان، مي شود يك عنوان اختراعي هم باشد مثل صلاه كه صلاه يك مركب اختراعي است، نه خودش در خارج است، نه مصداق اين عنوان.
به عبارت اخري در اصول گاهي اوقات مي گويند ما يك كلي و فرد داريم، يك كل و جزء داريم يك عنوان و معنون داريم، آنچه كه در اينجاست اين است آيا اوامر به عناوين تعلق پيدا مي كنند يا به معنونات تعلق پيدا مي كنند؟ مقصود از طبيعت و مقصود از فرد در اينجا آن اصطلاح خاص فلسفي خودش نيست.
لذا ما در دفاع از مرحوم نائيني و دفاع از مرحوم آخوند اينطور عرض مي كنيم بايد در اينجا فرد را به همين مشخصات خارجيه و همين عوارض خارجيه معنا بكنيم كه از آن تعبير مي كنيم به معنون از آن تعبير مي كنيم به فرد اصولي يا فرد عرفي و مقصود در اينجا فرد فلسفي نيست به بيان آخر، بيان ديگر اين است كه ما دو جور تشخص داريم، يك تشخص بالذات داريم و يك تشخص عرضي و بالعرض داريم از نظر فلسفي آنچه كه عنوان تشخص بالذات را دارد خود وجود است اما همين وجود يك عوارض و يك مشخصاتي دارد از آن تعبير مي كنيم به تشخص بالعرض اصولي كه بحث مي كند كه آيا اوامر به افراد تعلق پيدا مي كند مقصودش اين است كه آيا امر و دائرة غرض مولي از طبيعت سرايت پيدا مي كند به اين مشخصات و اين تشخص بالعرض يا اينكه به اين سرايت پيدا نمي كند لذا به نظر مي رسد اين اشكال دقيق فلسفي مرحوم آقاي خوئي ولو في حد نفسه از ديد فلسفي درست است اما اينجا باز خلط شده بين آن عنوان فرد اصولي با عنوان فرد فلسفي كما اينكه شاهد در بحث وضع عام موضوع له خاص شما وقتي آنجا مي گوييد خاص، خاص را باز معنا مي كنند يعني همين مشخصات همين عوارض در مقابل عام، يعني اگر يك تتبعي شما بفرماييد در اصول، در اصول هر جا گفتند فرد از آن اراده كردند اين مشخصات و اين عوارض خارجيه را. باقي مي ماند خوب اينجا ملاحظه فرموديد بهترين تعبير براي نزاع همين تعبير مرحوم محقق نائيني است.
بيان مرحوم امام
باقي مي ماند فرمايش امام، امام در مناهج الوصول در جلد دوم در صفحة 65 اولاً بحث را ايشان هم بردند مثل مرحوم نائيني روي مسالة سرايت و عدم سرايت فرمودند نزاع در اين است كه آيا سرايتي در كار هست يا سرايتي در كار نيست؟ منتهي بياني كه كردند ديگر مساله را نياوردند روي اين مشخصات و روي اين عوارض فرمودند ما معتقد هستيم كه اگر كسي بيايد عام را و كلي را تصور كند وقتي اين عنوان كلي را تصور كرد افراد را هم اجمالاً تصور مي كند و لذا مي فرمايد اصوليين در وضع عام، موضوع له خاص از همين راه وارد مي شوند كه وضع عام يعني تصور مي كند معناي عامي را، و اين تصور معناي عام اجمالاً موجب تصور افراد مي شود، نزاع را همينطور معنا كردند كه آيا وقتي مولي مي گويد صلي اين صلي يعني ايجاد كن طبيعت و اين عنوان كلي را اگر گفتيم اوامر به تبايع تعلق پيدا مي كند صلي معنايش همين است.
يا اگر گفتيم به افراد تعلق پيدا مي كند صلي يعني ايجاد كن فرق صلاه را ايجاد مصداق صلاه را، آنوقت توضيح مي دهند مي فرمايند اين فرد و مصداق آني است كه قبل از آني كه در عالم خارج هم موجود بشود تصور مي شود قابل تصور است، همانطوري كه خود طبيعت قبل از آني كه در عالم خارج موجود شود تصور مي شود فرد هم قبل از آني كه در عالم خارج محقق بشود تصور مي شود مولي فرد را تصور كرده، به عبد مي گويد اين فردي را كه من تصور كردم تو در عالم خارج ايجاد بكن.
اين بيان امام عرض كردم اساسش همان فرمايش مرحوم نائيني است كه نزاع به اين برمي گردد كه آيا سرايت در كار هست يا سرايت در كار نيست، آيا مولييي كه فرموده صلي اين از دائرة طبيعت خارج نمي شود يا اينكه نه از دائرة طبيعت خارج مي شود و سرايت به افراد پيدا مي كند، لذا نمي توانيم بگوييم اين تصوير يك تصوري است مغاير با تصوير مرحوم نائيني اين دو تا روحش به يك معنا بر مي گردد منتهي با يك اختلاف يسيري كه در اينجا وجود دارد ايشان ديگر مسالة مشخصات و عوارض را نيامدند مطرح بكنند و بياييند بگويند كه اين مشخصات و عوارض مقصود از فرديت همين مشخصات و عوارض است.
خوب، حالا تا اينجا در اين دو سه روزه بحث در تصوير نزاع بود كه ظاهراً حدود شش تصوير ما ذكر كرديم ولو اينكه تصوير امام با تصوير مرحوم نائيني چندان تفاوت اصلي نداشت، تفاوت جوهري نداشت، حالا حق چيست؟
اين نزاع از آنهايي است كه خود تصوير نزاع خيلي طول كشيد اما تحقيقش در يكي دو سطر است، حالا اگر سوال كنند، بعد از آني كه معلوم شد مراد از طبايع آن كلي طبيعي نيست، مراد از فرد آن فرد فلسفي نيست، الان اگر يك اصولي ببيند يك امري در كتاب و سنت وارد شده، آيا بايد بگوييم كه متعلق طبيعت است يا اينكه نه از طبيعت هم به افراد سرايت مي كند؟ در اينجا همه تقريباً نظرشان اين است كه اوامر و نواهي به طبايع تعلق پيدا مي كند آنچه كه غرض موليست طبيعت است خوب مولي مي خواهد مكلفين نماز بخوانند وقتي مي فرمايند صلي، با اين صلي غرض مولي ايجاد طبيعت است، براي مولي فرقي نمي كند اين نماز در اين قسمت اتاق خوانده بشود يا در آن قسمت اتاق اين خصوصيات فرديه دخيل در غرض مولي نيست، حالا كه دخيل در غرض مولي نيست، محال است، اين نكته را خوب دقت كنيد، محال است چيزي كه داخل در غرض نيست، داخل در چي واقع شود؟
متعلق واقع بشود، ملازمة قطعي وجود دارد، آن چيزي داخل در متعلق امر و نهي است كه دخيل در غرض باشد و چون فقط ايجاد طبيعت دخيل در غرض هست، اينجا ديگر ما مي توانيم بگوييم اوامر و نواي به طبايع تعلق پيدا مي كند. بله. حالا اگر در يك موردي قرينه أي وجود داشت بر اينكه غرض مولي به افراد و مشخصات تعلق پيدا كرده، خوب آنجا ديگر بايد بر طبق قرينه عمل كرد. اين هم بحث و تمام الكلام در اين نزاع البته باز يك جزئيات ديگري هم دارد كه آن به عهدة خود آقايان مراجعه بفرمايند. فردا يك بحث ديگري را عرض مي كنيم.
نظری ثبت نشده است .