درس بعد

بحث ضدّ

درس قبل

بحث ضدّ

درس بعد

درس قبل

موضوع: ضدّ تا آخر واجب تخییری


تاریخ جلسه : ۱۳۸۳/۲/۸


شماره جلسه : ۷۷

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • تنبیه چهارم در باب ترتب از مرحوم نائینی

دیگر جلسات

بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين

تنبيه چهارم:
تنبيه رابعي كه مرحوم نائيني عنوان فرمودند اين است كه يك اشكالي را در حقيقت عنوان مي كنند و در مقام جواب از اين اشكال بر مي آيند و نتيجه اين اشكال اين است كه بحث از ترتب يك بحث قليل الجدوي است و فايده چنداني بر او مترتب نمي شود بيان اشكال اين است كه واجبين متزاحمين دو نوع هستند يا هردو عنوان آنيين را دارند يعني دو واجب با يكديگر تزاحم مي كنند عنوان آني را دارند در يك آن وجوب مي آيد و در همان آن موضوع وجوب از بين مي رود و خود وجوب ساقط مي شود و عصيان محقق مي شود مثال براي آنيين مثل انقاذ غريقين است اين غريقين هر كدام وجوبشان در يك آن ثابت مي شود و اگر در همان آن امتثال نشود و عصيان بشود در همان آن وجوب ساقط مي شود براي اين كه موضوعش منتفي مي شود در يك آن اين غريق از بين مي رود ديگر موضوعي براي انقاذ باقي نمي ماند اينجا مرحوم نائيني فرموده است كه التزام در ترتب در واجبين متزاحمين آنيين اين نيازي به اين ندارد كه ما بياييم قايل به شرط متاخر يا قايل به وجوب معلق بشويم براي اين كه هم زمان خطاب تكليف و هم زمان امتثال و هم زمان عصيان اين ازمنه ثلاثه تماما در يك زمان است اينطور نيست كه بگوييم آن غريق دوم كه واجب مهم هم هست مثلا در اين غريقين يكي مهم است و ديگري هم مهم آن مشروط به عصيان اهم است و اين شرط عصيان عنوان شرط متاخر را دارد و اگر بخواهيم ترتب را درست كنيم بايد قائل بشويم يا بشرط متاخر كه خود مرحوم نائيني شرط متاخر را محال مي داند يا وجوب معلق كه باز وجوب معلق را هم ايشان محال مي داند.
در جريان ترتب در متزاحميني كه عنوان آنيين را دارد نيازي نيست كه ما از راه شرط متاخر يا واجب معلق وارد بشويم براي همين جهتي كه بيان شد كه زمان خطاب و زمان امتثال و زمان عصيان اينها همه اش در يك زمان است هم در اهم و هم در مهم.
اما مي‌فرمايند كه اگر واجبين متزاحمين هردو تدريجي الحصول باشد مثل ازاله نجاست و صلاة خوب ازاله نجاست حصولش تدريجي است صلاة هم عنوان تدريجي را دارد مي فرمايند در متزاحميني كه تدرجي هستند اگر ما بخواهيم قائل به ترتب بشويم بايد يكي از اين دو راه را طي بكنيم يا بايد از راه شرط متاخر و واجب معلق ما وارد بشويم كه اين اشكالش اين است كه ما از نظر مبناي شرط متاخر و واجب معلق را ما قبول نداريم قبلا هم آمديم و اثبات كرديم اين را مرحوم نائيني مي فرمايند، يا از اين راه كه اين اشكال را دارد يا بايد ما مساله تعقب را بعنوان شرط قرار بدهيم بگويم خود عصيان عنوان شرط را ندارد واجب مهم مشروط است به تعقب العصيان كه تعقب عنوان شرط مقارن را دارد همين زماني كه شما شروع كرديد به انجام مهم الان تعقب العصيان وجود دارد مي فرمايند اين هم اشكالش اين است يعني اينها را از قول مستشكل دارد بيان مي كند اين هم اشكالش اين است كه تعقب چون بر خلاف قاعده است نيازي به دليل دارد ما اگر بخواهيم در يك جا تعقب را بعنوان شرط قرار بدهيم اين بر خلاف قاعده است و نيازي به دليل خاص دارد و ما در ما نحن فيه چنين دليلي را نداريم.

ان قلت:
لذا مستشكل مي گويد در واجبيني كه تدريجي الحصول هستند اگر ما بخواهيم قائل به ترتب بشويم بايد از يكي از اين دو راه قائل به ترتب بشويم يا از راه شرط متاخر و واجب معلق يعني به اين بيان بگوييم ازاله كه واجب اهم است صلاة واجب مهم است اگر گفتيم صلاة وجوبش مشروط به عصيان اهم است اين عصيان كه آني نبوده عصيان الان شما اولين جزو از صلاة را كه شروع مي كنيد ازاله عصيان شده است باز امر به ازاله در جز دوم نماز وجود دارد امر به ازاله در جز سوم وجود دارد و هكذا نتيجه اين مي شود وجوب صلاة مشروط شود به عصيان ازاله كه عصيان عنوان متاخر را دارد عنوان شرط متاخر را دارد ما براي التزام به ترتب در اين واجبين تدريجيين يا بايد از راه شرط متاخر و وجوب معلق كه آن هم عين شرط متاخر است كه بگوييم وجوب نماز فعلي است اما واجب استقبالي است يا از اين راه وارد بشويم كه شما نائيني منكر شرط متاخر و واجب معلق هستيد راه دوم اين است كه بياييم بگوييم عصيان اهم شرطيت ندارد آنچه كه عنوان شرطيت دارد عنوان تعقب است تعقب شرط مقارن است مي گوييم اشكالش اين است كه اين بر خلاف قاعده است هرجا ما بخواهيم تعقب را دليل قرار بدهيم آنجا نياز به دليل خاص دارد و ما در ما نحن فيه دليل خاص نداريم نتيجه اشكال مستشكل اين است شما مرحوم نائيني در واجبين تدريجين مثل ازاله و صلاة راهي براي قول به ترتب نداريد نمي توانيد شما اينجا قائل به ترتب بشويد حالا اگر يك كسي شرط متاخر را ممكن مي دانست وجوب و واجب معلق را  مي پذيرفت مثل صاحب فصول خوب او اينجا قايل به ترتب مي شد اما روي مبناي شما ترتب در واجبين تدريجيين جريان ندارد و فقط در واجبين آنيين جريان دارد و واجبين آنيين خيلي امثله نادري دارد بنابر اين اينهمه شما زحمت كشيديد براي ترتب نتيجه بحث ترتب قليل الجدوي است.
(حالا يك تتميمي هم دارند بعد از اين كه اين اشكال را جواب مي دهند در آن تتميم كه اصلا نتيجه اين مي شود كه ما بياييم از اول بگوييم مساله چهار صورت دارد بعضي از واجبات تدريجيه هستند كه به مجرد اين كه عصيان يك جزء از آن تحقق پيدا كرد ديگر تمام مي شود مثل صوم كه اگر انسان يك لحظه بعد از طلوع فجر اگر افطار بكند ديگر تمام مي شود اما يك سري واجبات تدريجيه مثل ازاله داريم اگر الان رفت توي مسجد حتي مشغول نماز هم نشد نشست با همين نشستن امر به ازاله را عصيان كرده است چون فوري است بعد در آن بعد مجددا اين امر هست تا آن زماني كه اين نشسته يا تا آن آخرين جزء از صلاة باز امر به ازاله وجود دارد و عصيان است نتيجه اين مي شود اين وجوبي كه براي صلاة مي خواهد بيايد مشروط مي شود به آن عصيان ازاله آن عصياني كه مقارن با آخرين جزء از نماز است و متاخر است لذا مي شود واجب مشروط به شرط متاخر ولو شرط را هم بياوريم در دايره موضوع اين خلاصه اشكال)

قلت:
مرحوم نائيني در مقام جواب از اين اشكال تقريبا مي خواهند يك راهي را طي بكنند كه مساله تعقب مطرح باشد تعقب العصيان و مي فرمايند اين كه شما خيال كرديد ما براي تعقب دليل نداريم ما براي شما دليل مي آوريم يك دليل عمومي دائمي هميشگي داريم اتفاقا بياني كه دارند اول مي فرمايند ما در واجبات تدريجيه مساله را حل بكنيم مي فرمايند در هر مركبي كه تدريجي الحصول است اين را قبلا هم داشتيم هم در كلام مرحوم نائيني بوده هم در كلمات مرحوم محقق عراقي و ديگران هر واجب تدريجي اصلا ذهن خودتان را از بحث تزاحم و اينها فعلا خالي كنيد در هر واجبي كه مركب است و تدريجي الحصول است مثل صلاة شما مي گوييد وجوب تعلق پيدا كرده به صلاة اولين جزء از نماز كه عبارت از تكبيرة‌الاحرام است اين وجوب در او هست اما در صورتي كه بقية الاجزاء يعني حتي جزء اخير از نماز كه عبارت از تسليم است تحقق پيدا بكند و الا اگر كسي تكبيرة‌الاحرام را گفت يا بقيه اجزا را هم آورد اما تسليم تحقق پيدا نكرد يا عمدا يا فوت شد قبل از تسليم اينجا نماز محقق نشده است و آن كشف از اين مي كند كه از اول هم وجوب در اينجا به اين عمل تعلق پيدا نكرده است حالا در آنجاي كه فوت مي كند در واجبات تدريجي و در مركبات تدريجي عقل حاكم است به اين كه وجوب جزء اول در صورتي است كه متعقب او بقية الاجزاء باشد اگر متعقب آن جزء اول بقية‌الاجزاء ‌نباشد آن وجوب هم در آنجا موجود نيست تكبيرة‌الاحرام زماني متصف به وجوب مي شود، زماني اتصاف به مطلوبيت پيدا مي كند كه بقية‌الاجزاء‌ هم بيايد دنبال او در نتيجه عقل مي گويد در تمام واجبات و مركبات تدريجيه آن وجوب جز اول مشروط است به تعقب بقية‌الاجزاء‌ عقل اين را مي گويد پس كانه ايشان مي خواهد يك ضابطه أي را ارايه كنند و آن اين است كه در هر واجب تدريجي ما دليل عقلي داريم بر شرطيت تعقب عقل مي گويد اينجا آن جز اول مشروط است به اين كه بقية الاجزا دنبال او بياييد و متعقب او بيايد آن وقت روي همين ضابطه مي آيند در مانحن فيه مي فرمايند حالا روي همين ضابطه كه ما مي گوييم وجوب جز اول در صورتي است كه بقية الاجزا بيايد و شما قدرت بر بقيه الاجزا داشته باشيد اصلا اگر بخواهيم تحليل بكنيم عقل كه حاكم به شرطيت قدرت است مي گويد اين وجوب براي تكبيرة الاحرام در صورتي است كه شما قدرت بر بقية الاجزا داشته باشيد و تحقق هم پيدا بكند خوب حالا مي آييم در مانحن فيه در مانحن فيه مي گوييم خطاب به مهم مشروط به عصيان ازاله است مشروط به عصيان اهم است ايشان مي خواهند اين مانحن فيه را هم يك جوري درست كنند كه بر گردد به مساله شرطيت قدرت و اگر برگشت به مساله شرطيت قدرت همانطوري كه در مركبات تدريجيه وجوب جز اول مشروط به قدرت بر بقية الاجزا است به نحو تعقب و عقل حكم مي كند در مانحن فيه هم همينطور بشود چطور؟ مي فرمايند مگر شما نمي گوييد كه خطاب به مهم مشروط به عصيان اهم است اصلا ترتب معنايش همين است نتيجه اين مطلب چيست؟ نتيجه اين مطلب اين است كه در فرض عصيان اهم شما قادر بر مهم هستيد قدرت بر مهم در صورتي است كه شما خطاب به اهم را عصيان بكنيد اگر خطاب به اهم عصيان نشود و شما برويد سراغ انجام اهم ديگر قدرت بر مهم نداريد.

پس ببينيد اين كه من تفكيك مي كنم ولو اين كه حالا توي عبارت ايشان به اين روشني كه ما عرض مي كنيم نيست براي اين كه بعدا اگر بخواهيم ببينيم به كجاي مطلب ايشان بايد اشكال كرد ايشان اول يك ضابطه دست ما داده است در هر مركب تدريجي وجوب جز اول عقلا مشروط است به اين كه قدرت بر بقية الاجزا داشته باشيد و اين شرط همان عنوان تعقب است و دليلش هم عقل است.
سپس مي آيند در مانحن فيه مي فرمايند خطاب به مهم مشروط به عصيان اهم است اين را بر مي گردانند به مساله شرطيت قدرت مي گويند چون در فرض عصيان اهم شما قدرت بر مهم داريد اما اگر اهم را عصيان نكنيد بر مهم قدرت نداريد. پس اينجا عصيان اهم بر گشت كرد به شرطيت قدرت بر خود مهم حالا كه به اين برگشت كرد  مي بريم توي آن ضابطه مي گوييم مهم ما مگر تدريجي الحصول نيست؟ مگر عصيان بر نگشت به شرطيت قدرت مگر آن ضابطه نگفت عقل مي گويد در همه واجبات تدريجيه آن جزء اول مثل صلاة مشروط است به قدرت بر آخرين جزء بنحو تعقب و عقل چنين حكمي را مي كند پس در مانحن فيه ما از همين راه وارد مي شويم در مانحن فيه ديگر شما دنبال اين بوديد كه دليل مي خواهيد دليل عقل است گفتيد تعقب خلاف قاعده است دليل مي خواهيد دليل عقل است عقل در باب شرطيت قدرت در تمام واجبات تدريجيه قدرت را شرط مي داند بنحو متعقب لذا مشكل حل مي شود در نتيجه در واجبين تدريجيين هم ترتب جريان پيدا مي كند مي گوييم واجب مهم وجوبش مشروط است بر عصيان اهم درست عصيان اهم يعني شرطيت قدرت بر خطاب مهم شرطيت قدرت را بدهيم دست عقل عقل مي گويد در واجب غير آني يعني در واجب تدريجي آن جزء اول كه وجوب به او تعلق پيدا مي كند مشروط است كه متعقب او شما قدرت بر بقية الاجزا و از جمله قدرت بر جز اخير داشته باشيد بنابر اين ما دليل داريم اين كه شما گوييد دليل خاص مي خواهد و ما نداريم اين حرف، حرف باطلي است.

تتميم:
حالا ايشان يك تتميمي هم در اين تنبيه آورده اند تتميمشان اين است اگر خطاب اهم آني باشد التزام به ترتب نسبت به همان آن اول است يعني در آن اول هم امكان وقوع اهم است هم امكان وقوع مهم در همان آن اول ما مساله ترتب را مطرح مي كنيم اما اگر خطاب اهم استمراري شد مثل ازاله ازاله خطابش استمراري است شما آن اول كه عصيان شد دوباره آن بعد خطاب به ازاله هست در اينجا فرمودند دو صورت دارد اگر قبل از شروع در صلاة شما علم به اين خطاب استمراري پيدا بكنيد يعني نماز نخوانديد علم به اين خطاب استمراري هم پيدا كرديد اينجا به خوبي بحث ترتب مي‌آيد و فرمودند صحت امر به مهم و خطاب مهم ابتدا و استدامة داير مدار ترتب است من آمدم توي مسجد بايد ازاله نجاست كنم علم به اين هم پيدا مي كنم كه ازاله نجاست بر من واجب است قبل از شروع در صلاة اما فرض دومش آنجایي است كه من شروع در نماز كردم و بعد از آني كه شروع در صلاة كردم علم پيدا كردم به اين كه مسجد نجس است اينجا مي فرمايند چون اين واجب از واجباتي است كه قطعش حرام است اينجا ديگر نوبت به ازاله نمي رسد يعني لازم نيست كه شما نمازتان را قطع كنيد برويد سراغ ازاله نجاست اين تتميم را هم در ذيل اين تنبيه آورده اند حالا اين اصل تنبيه ايشان است با اين توضيحي كه ما عرض كرديم حالا دقت بفرماييد كه تمام است يانه؟

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .