درس بعد

بحث ضدّ

درس قبل

بحث ضدّ

درس بعد

درس قبل

موضوع: ضدّ تا آخر واجب تخییری


تاریخ جلسه : ۱۳۸۳/۲/۶


شماره جلسه : ۷۵

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • آیا احد الواجبین مضیق و دیگری موسع داخل در نزاع ترتب است یا خیر؟

دیگر جلسات

بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين

خلاصه بحث گذشته:
عرض كرديم كه مرحوم نائيني در اين تنبيه سوم فرمودند كه در آنجاي كه دو واجب متزاحم بايكديگر باشند و هردو مضيقين باشند بلا اشكال داخل در بحث ترتب هست و ترتب در چنين موردي جريان دارد اما در آنجايي كه احد الواجبين موسع است مثل صلاة و واجب ديگر مضيق است مثل ازاله نجاست يا وجوب اداي دين اينجا آيا اين داخل در نزاع در ترتب هست يا خير فرمودند روي مبناي مشهور  كه ما شرطيت قدرت را از باب حكم عقل به قبح تكليف عاجز بدانيم در اينجا باز ترتب معنا ندارد اما روي مبناي خود ما كه شرطيت قدرت را از راه اقتضاي خطاب استفاده مي كنيم اينجا مساله ترتب مطرح مي شود كه اين را در بحث ديروز توضيح داديم.


 در اينجا مجموعا واجبين متزاحمين سه صورت دارد: يا هردو مضيقين هستند مثل انقاذ  غريقين كه عنوان مضيق را دارند هردو و عرض كردم مضيق در اينجا اعم از آن مضيق مورد اصطلاح است در اين فرض همه قائل هستند به اين كه ما مي توانيم قول به تربت را در اينجا جاري كنيم و بگويم اگر دوتا واجب هردو مضيق بودند و يكي اهم از ديگري بود مهم داراي امر هست در فرض عصيان اهم. در مضيقين بلا اشكال نزاع ترتب جريان دارد اين يك مورد.


مورد دوم اگر ما دو واجب داشته باشيم اين دو واجب هردو موسع باشند در اينجا بلا اشكال بحث ترتب جريان ندارد براي اين كه در واجبين موسعين اصلا از كبراي بحث تزاحم خارج است دوتا واجب كه وقت هر كدام هم موسع است مثلا مثل نماز يوميه و نماز آيات الا اگر شخصي هم براي او نماز يوميه واجب است هم نماز آيات يك ساعت، دو ساعت هم وقت داره، در اينجايي كه واجبين هر دو موسعين هستند اين بلا اشكال از كبراي تزاحم خارج است يعني ما نمي توانيم بگوييم اينها عنوان متزاحمين را دارند. خوب هر دو موسع هستند فرق نمي كند هر كدام را اول آورديم ديگري را بعد بياوريم. با آمدن هر كدام ديگري هم تفويض نمي شود لذا بحث تزاحم نيست و مكلف هم قدرت بر امتثال هر دو را دارد. پس آن مضيقين بلا اشكال داخل در بحث تزاحم و بحث ترتب است موسعين هم بلا اشكال خارج از بحث تزاحم و بحث ترتب است آني كه محل نزاع است اين است كه اگر احد الواجبين مضيق بود مثل وجوب اداء دين كه يك واجب فوري و مضيق است يا وجوب ازاله‌ی نجاست از مسجد كه اين هم مضيق و فوري است و واجب ديگر ما موسع باشد مثل صلاه در اينكه اين آيا داخل در نزاع در باب ترتب هست يا نه؟ اين محل بحث و محل كلام است.

فرمايش مرحوم نائيني:
خوب در اين فرض سوم شما فرمايش مرحوم نائيني را ملاحظه كرديد و ما بيان كرديم نظر شريف ايشان را هم بر طبق آنچه كه در كتاب اجود التقريرات آمده و هم بر طبق آنچه كه در كتاب فوائد الاصول آمده، در هر دوي اين كتابها مرحوم نائيني مي فرمايد: روي مبناي مشهور اين مورد يعني اينجايي كه يك واجب مضيق است و ديگري موسع اين نزاع ترتب در اينجا اصلا جريان ندارد. مبناي مشهور اين است كه قدرت شرطيت دارد براي تكليف از باب حكم عقل به قبح تكليف عاجز عقل مي گويد تكليف عاجز قبيح است. اين فرد از نماز كه مزاحم با ازاله‌ی نجاست است خودش كه مامور به نيست مامور به آن طبيعت و قدر جامع است و گفتيم قدر جامع بين مقدر و غير مقدور، مقدور است اين دو. حالا اگر آمد ازاله‌ی نجاست نكرد آمد آن فردي را  كه مقدور او نيست شرعا آمد انجام داد. مشهور مي گويند خوب اين فرد چون به داعي امتثال همان طبيعت هست لذا مي شود مصداق براي امتثال با همين فرد امتثال محقق شده و ما ديگر نيازي به امر ترتبي نداريم. ما زماني به ترتب پناه مي بريم كه بوسيله ترتب بخواهيم براي اين مهم امر درست كنيم اصلا از اولي كه ما بحث ترتب را مطرح كرديم مي گفتيم ترتب يعني اينكه دو تا واجب يك واجب امرش بشود مطلق يكي بشود مشروط آني كه مشروط است مشروط به عصيان ديگري است. از راه ترتب ما بر آن فعل مهم كه عنوان مترتب را دارد، فعل اهم مي شود مرتب عليه فعل مهم مي شود مترتب مي خواستيم براي مترتب امر درست كنيم خوب نائيني مي فرمايد روي نظريه مشهور او نيازي به امر ندارد در ما نحن فيه واجب موسع اين شخص مي آيد به عنوان و به داعي امتثال طبيعت اين فرد اول كه مزاحم با ازاله است مي آورد نمازش هم صحيح است ديگر نيازي به امر ترتبي وجود ندارد اما فرمودند روي مبناي خود ما قائل هستيم به اينكه خود خطاب اقتضا دارد شرطيت قدرت را يعني وقتي مولا مي خواهد بعث كند، اين بعث خودش اين اقتضا را دارد كه مخاطب بايد امكان انبعاث در او باشد و اين در جايي است كه قدرت داشته باشد روي اين مبنا خود اين خطاب مقيد به حسه‌ مقدوره است يعني وقتي مولا مي گويد صل يعني صل آن نمازي را كه تو قدرت بر او داري. و اين فرد از نماز كه مزاحم با ازاله‌ی نجاست است چون قدرت ندارد بر او يعني قدرت شرعي ندارد همين مزاحمت سبب مي شود كه اين قدرت شرعي نداشته باشد از اول اين فرد از دائره‌ی مامور به خارج است. روي مبناي مشهور چون اين فرد به عنوان يك فرد براي آن طبيعت است و آن طبيعت خودش مقيد به حسه‌ی مقدوره نشده لذا اين فرد مي تواند فرد براي مامور به باشد اما روي نظريه‌ی نائيني كه مي گويد قدرت را ما از اقتضاي خطاب مي فهميم روي فرمايش ايشان هر خطابي مقيد به قدرت است هر خطابي مقيد به حسه‌ی مقدوره است روي نظريه‌ی نائيني اگر يك طبيعتي صد تا فرد داشته باشد چون مقيد به حسه‌ی مقدوره است از اول اين طبيعت شامل آن فرد غير مقدور نيست خوب حالا كه شاملش نيست اگر بخواهيم بگوييم آن فرد مزاحم اگر آن نمازي كه مزاحم با ازاله است آورد بخواهد صحيح باشد بايد از يك راهي امر برايش درست بكنيم. چه راهي وجود دارد؟ ترتب. اين فرمايش مرحوم نائيني بود منتهي همانطوري كه قبلا فرموده بودند اين فرد مزاحم از اطلاق اين مامور به خارج است يعني وقتي مولا مي گويد صل اين صل اطلاق دارد. اطلاقش همه افراد را مي گيرد اين فرد مزاحم با ازاله از اطلاق اين مامور به و اين صلاه خارج مي شود حالا كه از اطلاقش خارج شد ما اگر بخواهيم براي اين فرد امر درست كنيم اين راهي نداريم غير از مساله ترتب در هر دو كتاب مرحوم نائيني به همين مقدار اكتفا فرمودند.

بيان مرحوم خوئي:
اما در كتاب محاضرات مرحوم آقاي خوئي(قدس سره) در جلد سوم محاضرات در صفحهء‌ 182 ايشان آمدند بحث را مبتني بر يك مطلب ديگر كردند. فرمودند اين نظريه استاد ما كه در اينجا كه يك واجب مضيق است يك واجب موسع است و آن فرد مزاحم از اطلاق واجب موسع خارج است فرمودند اين نظريه استاد ما مبتني است بر آن مبنايي كه خود ايشان در باب تقابل بين اطلاق و تقييد دارند ما هم تا حالا در اين بحثهاي مختلف به اين بحث اشاره كرديم بحث مفصلش هم در اطلاق و تقييد مي آيد و در اصول الفقه هم شما اين را ملاحظه فرموديد. چه نسبتي بين اطلاق و تقييد وجود دارد؟‌ آيا تقابل بين اينها تقابل عدم و ملكه است؟ بگوييم اطلاق در موردي است كه شأنيت و صلاحيت تقييد باشد كه در نتيجه تقييد مي شود ملكه اطلاق مي شود عدم آن ملكه، اگر آمديم اين حرف را زديم گفتيم تقابل بين اينها تقابل عدم و ملكه است در عدم و ملكه اذا استحال الملكه استحال عدم ملكه. اذا استحاله التقييد استحال الاطلاق اگر تقييد محال شد اطلاق هم محال مي شود. مثل اينكه مي گوييم اين در اين ديوار شأنيت بينايي محال است پس عمي هم در مورد اين هم مي شود محال. نائيني قائل به اين است كه تقابل تقابل عدم و ملكه است. حالا كه تقابل تقابل عدم و ملكه است. مي فرمايد كه اينجا اين فرد اين صلاتي كه الان مولا مورد امر قرار مي دهد به عنوان واجب موسع از آن طرف ازاله‌ی نجاست هم به عنوان واجب مضيق قرار مي دهد. در اينجا تقييد محال است. تقييد به چي محال است؟‌ يعني مولا از اول بيايد اين واجب موسع را مقيد كند به خصوص اين فرد مزاحم بگويد اين صلاه اين فرد مزاحم با ازاله را من مي خواهم شما بياوريد اين محال است. چون قدرت بر او ندارد. حالا كه نسبت به اين فرد مزاحم و تقييد نسبت به او محال است پس اطلاق نسبت به او هم محال است يعني اطلاق صلاه شامل اين فرد نمي شود حالا كه نشد بگوييم آقا اين فرد امر ندارد اگر شما بخواهيد اين فرد را انجام بدهيد به عنوان عبادي اين فرد از نماز را به عنوان عبادت بخواهيد انجام بدهيد بايد امر برايش درست كنيد و امر راهي نداريد جزء از راه ترتب وارد بشويد. اين را عرض كردم كه مرحوم آقاي خوئي در كتاب محاضرات اين بيان را در آنجا عنوان فرمودند. 


بعد آمدند فرمودند ما با استادمان نزاع داريم در مبنا ما قائل هستيم نسبت بين اطلاق و تقييد و تقابل بين اينها تقابل عدم و ملكه نيست. تقابل بين اينها تقابل چيست؟‌ تضاد است اين مباني را در ذهنتان بسپاريد چون خيلي جاهاي فقه و اصول مورد استفاده و مورد احتياج است. در تقابل تضاد مي فرمايد كه ما معتقديم اذا استحاله التقييد وجب الاطلاق اگر تقييد محال شد آن ضد ديگر بايد باشد، اطلاق در اينجا ضروري مي شود لذا ميفرمايند ما اصلا مبنا را قبول نداريم و در نتيجه اين بحثي كه ايشان در اينجا آمده مطرح فرموده چون مبتني بر اين نظريه است لذا اصلا اين نظرية ايشان و اين بحث ايشان كنار مي رود.

فرمايشات استاد محترم:
خوب حالا اينجا چند تا مطلب هست تا بحث براي شما و براي ما كاملا روشن بشود يك بحث اين است كه خوب حالا اگر كسي از ما بپرسد بالاخره با قطع نظر از اين بحثهاي عميق و اين جدالها و اينها كه يك نزاع اين است كه آيا شرطيت قدرت از باب حكم عقل است يا از باب اقتضاء خطاب است. يك نزاع  اين است كه آيا تقابل بين اطلاق و تقييد تقابل عدم و ملكه است يا تقابل تضاد است. بالاخره با قطع نظر از اينها اين مورد يعني اينجايي كه ما دو تا واجب داريم. يكي مضيق يكي موسع آيا بحث ترتب اينجا جريان دارد يا نه؟ يعني كسي كه واجب مضيق را ترك كرد امر متعلق به واجب موسع اينجا عنوان ترتبي را پيدا مي كند؟ يعني بگوييم واجب موسع امر دارد در صورتي كه شما عصيان كرده باشيد واجب مضيق را اما اگر عصيان نكنيد واجب مضيق را اين فرد از واجب موسع داراي امر نيست خوب اينجا برخي از بزرگان مثل مرحوم آقاي خوئي و جمع ديگري فرمودند اينجا از نزاع و كبراي باب تزاحم خارج است اصلا اينجايي كه مكلف يك واجب مضيق متوجه به او هست يك واجب موسع متوجه به او هست خوب اول واجب مضيق را انجام بدهد بعد كه واجب مضيقش تمام شد برود واجب موسع را انجام بدهد. اينجا تزاحمي اصلا وجود ندارد، تزاحم در جايي است كه امكان جمع بين دو تا تكليف در مقام امتثال نباشد. بگوييم خوب حالا بايد اين را انجام بدهد حالا اگر اين را انجام نداد از دستش رفت يك امري به نحو ترتبي متوجه آن واجب ديگر و آن عمل ديگر بشود. اما در اينجايي كه هر دو عمل را مكلف قدرت دارد بياورد امكان جمع براي او وجود دارد اينجا اصلا بحث تزاحم مطرح نيست. تزاحم در جايي است كه مكلف قدرت بر جمع بين اين دوتا تكليف را نداشته باشد. لذا فرمودند اصلا اين از بحث تزاحم و ترتب و اينها خارج است و مساله خيلي روشن است. اما وقتي كه دقت در مطلب مي شود بالاخره در يك فرض تزاحم وجود دارد و آن اين است كه آن فرد از واجب موسع كه مزاحم با اين واجب مضيق است الان اول وقت است شخص وارد مسجد شد ديد مسجد نجس است امر به ازاله‌ی نجاست متوجه او هست امر به صلاه هم متوجه او است. امر به ازاله مضيق است بلا فاصله بايد مسجد را تطهير كند امر به صلاه موسع است خوب اين موسع اگر شما بگوييد شامل  اين فرد اول وقت كه مزاحم با ازاله است نمي شود خوب آنجا ديگر تزاحم نيست اصلا اول ازاله بايد انجام بدهد ازاله كه تمام شد تازه وقت نماز شروع مي شود. تزاحمي نيست اما اگر فرموديد كه بايد هم بفرماييد و مي گويند و مرحوم نائيني هم روي همين بيان پيش آمده كه اين فرد اول از نماز هم مصداق براي طبيعت است مولا فرموده نماز بخوان، يك وقتي هم به صورت موسع براي او قرار داده آيا فرد اول وقت مصداق براي طبيعت صلاه هست يا نيست؟‌ آيا اين فرد مزاحم با ازاله است يا نه؟ بله. در اين فرض اگر بخواهد نماز بخواند قدرت بر انجام ازاله ندارد. در اين فرض اگر ازاله كند قدرت بر انجام نماز در اول وقت ندارد. همه‌ی دعواها اصلا همين جا است، لذا نسبت به اين فرد تزاحم واقع مي شود و اينجا خوب بايد همين بحث را مطرح كرد كه اگر ما بگوييم ترتبي هستيم بگوييم حالا كسي اول وقت ازاله را انجام نداد آمد اين فرد از نماز را خواند آيا اين فرد امر ترتبي دارد يا ندارد؟ آيا نياز به امر ترتبي دارد يا نيازي به امر ترتبي ندارد؟


بنابراين اين فرمايش كه ما بگوييم اصلا آقا در اينجا چون امكان جمع است مكلف مي تواند اول ازاله كند بعد برود سراغ نماز اصلا اينجا بحث تزاحم وجود ندارد اين خيلي امر بعيدي است واقعا انسان تعجب مي كند كه چطور در فرمايش مرحوم آقاي خوئي مطلب آمده مانعي ندارد. اصلا آن اختيارها هم نه. اصلا الان سوال اين است اين وسط وقت رفت تو مسجد ديد مسجد نجس است الان در آن زمان اگر ايستاد نماز بخواند آن فرد از  نماز با ازاله مزاحم هست يا نيست؟ اختيار هم مانعي ندارد. من مي دانم اگر بروم تو اين مسجد مسجد نجس است ازله النجاسه گريبان من را مي گيرد آن هم مانعي ندارد اما حالا رفت تو مسجد خبر هم نداشت ديد الان مسجد نجس است الان هم مي خواهد نماز بخواند ايستاد نماز خواند چون اصلا بحث ترتب بر اين است كه اگر واجب اهم را ترك كرد و شروع كرد به  عتيان واجب مهم خوب بعضي ها از راه ملاك بعضي ها از راههاي ديگر يك راه هم براي تسريع عبادت از راه ترتب بود. بگوييم اين فعل اين فرد امر ترتبي دارد.


علي‌اي‌حال به ذهن مي رسد كه در اينجا تزاحم هست و ما نسبت به اين فرد مي توانيم بياييم بگوييم اين فرد از نماز با ازاله تزاحم دارد مگر اينكه ايشان بيايند بفرمايند كه اصلا بحث در تزاحم در اصل  تكليف است يعني مولا يك تكليف كلي مي كند بنام ازل النجاسه يا أد دينك يك تكليف كلي ديگر هم دارد بنام صلاه اين دو تا در مقام امتثال در خارج بين اين دو تا از نظر طبيعت هيچ تزاحمي وجود ندارد يعني شما قادر هستيد بر ايجاد طبيعت اداء دين قادري بر ايجاد طبيعت صلاه هيچ تزاحمي هم نيست و بخواهند بفرمايند كه اصلا فرد امر ندارد امر به طبيعت تعلق پيدا كرده خوب اگر اين را هم بخواهند بفرمايند باز از همان فرمايش خود نائيني جواب مي دهيم بالاخره اطلاقش شامل اين مي شود يا نمي شود يعني ما مي پذيريم امر به صلاه و طبيعت صلاه تعلق دارد،‌ درست، كاري به افراد خارجيه ندارد. نمي آييم از اول بگوييم آقا امر به اين فرد تعلق پيدا كرده يا به آن فرد به طبيعت تعلق پيدا كرده اما اطلاقش شامل همة اينها مي شود همة اين افراد مي شوند هم مصداق طبيعت هم مصداق براي مامور به همين كه مصداقيت حاصل شد كفايت در تزاحم مي كند. حالا دنبالة مطلب دو تا مطلب ديگر است يكي اينكه نائيني مساله شرطيت و قدرت را مطرح فرمود. دوم هم مرحوم آقاي خوئي مساله تقابل بين اطلاق و تقييد كه عرض كرديم اصلا تعجب اين است نه در كتاب اجود التقريرات نه در كتاب فوائد الاصول بحثي از تقابل اطلاق و تقييد در اينجا مرحوم نائيني مطرح نكرده و اين را آقاي خوئي فرمودند فرمودند اين كلام مبتني بر اين است ببينيم آيا اين درست است يا نه؟

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .