درس بعد

بحث ضدّ

درس قبل

بحث ضدّ

درس بعد

درس قبل

موضوع: ضدّ تا آخر واجب تخییری


تاریخ جلسه : ۱۳۸۳/۲/۲۳


شماره جلسه : ۸۷

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • قسم سوم، چهارم و پنجم از اقسام تزاحم

دیگر جلسات

بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين

از اين اقسام خمسه‌اي كه براي تزاحم مرحوم نائيني عنوان فرمودند از حيث جريان ترتب و عدم ترتب تا به حال دو قسمش بيان شد.  سه قسم ديگرش باقي مانده كه آنها هم كوتاه است:


قسم سوم آنجايي است كه يك تزاحمي ناشي ميشود از ملازمة بين وجود يك واجب و وجود يك حرام آن هم ملازمة اتفاقي مثالي كه زده شده اين است كه نسبت به اهل عراق كه علامت قبلة آنها اين است كه جدي و ستارة جدي در پشت آنها قرار بگيرد حالا اگر استقبال الي القبله واجب است اگر در آنجا به يك عنواني و يك جهتي استدبار جدي اين حرام باشد، يعني استدبار و پشت نمودن به جدي بگوييم حرام است استقبال هم واجب است،‌ خوب اينجا براي اين شخصي كه در عراق هست وجود اين واجب كه استقبال است و وجود حرام كه استدبار جدي است با هم ملازمه دارد نمي شود كسي استقبال الي القبله داشته باشد اما استدبار جدي نداشته باشد، البته در عراق.

خوب حالا بين اين دو تا وجود تزاحم برقرار مي شود اگر فرض كرديم احدهما  اهم است اهم مقدم مي شود و الا اگر هيچكدام اهم نبود هر دو حكم ساقط است حالا نكته‌اي كه در اينجاست اين است كه آيا در چنين موردي كه وجود يك واجب با وجود يك حرام  تلازم اتفاقي بينشان هست اينجا هم مسالة خطاب ترتبي امكان دارد يعني بگوييم خطاب حرمت نسبت به استدبار جدي در فرضي است كه خطاب وجوب استقبال قبله را عصيان بكند آيا چنين چيزي ممكن است كه ما بياييم بگوييم اين حرمت كه در استدبار جدي است اين حرمت معلق است بر عصيان آن خطاب كه عبارت از وجوب استقبال قبله است خوب اينجا مرحوم نائيني فرمودند ترتب امكان ندارد براي اينكه تحصيل حاصل لازم مي آيد از اين خطاب ترتبي اگر كسي به طرف قبله استقبال نكند تبعا استدبار كرده، تبعاً در اينجا اگر كسي استقبال الي القبله را نداشته باشد اين حكم حرمت و اين خطاب ديگر لغو است. اين مي شود تحصيل حاصل يعني خود استدبار در اينجا محقق است، لذا مي فرمايند كه چون استقبال لا يتحقق الا بالاستدبار حالا اگر كسي اين وجوب استقبال را عصيان كرد يعني حالا به عنوان ايستادن به طرف قبله نايستاد ولي چون اين وجود استقبال ملازمة با وجود استدبار دارد ديگر يك حكمي به نام حرمت الاستدبار بخواهد در اينجا جعل بشود اين عنوان طلب حاصل است و طلب حاصل محال است، اين هم در قسم سوم كه پس نتيجه اين شد كه در جايي كه بين وجود يك واجب و حرمت يك حرام تزاحم وجود  دارد اينجا ما نمي توانيم آن حرمت را به نحو ترتبي بياييم اثبات بكنيم.
قسم چهارم از اقسام تزاحم جايي است كه تزاحم به جهت اتحاد متعلق امر و نهي در وجود باشد. يعني در وجود خارجي اين وجود از يك حيث و از يك جهت متعلق براي امر است از يك حيث و از يك جهت ديگر متعلق براي نهي است

اما يك وجود مجمع هم براي امر هم براي نهي است كه از او تعبير مي كنند به مسالة اجتماع امر و نهي. در باب اجتماع امر و نهي سه صورت وجود دارد. از اين سه صورت دو صورتش داخل در باب تعارض است و يك صورتش داخل در باب تزاحم است. اگر ما آمديم گفتيم متعلق امر و نهي دو ماهيت جداگانه اند دو تا ماهيت هستند اما اين دو تا ماهيت در وجود خارجي با هم اتحاد پيدا كردند. اين مثل صلاه و غصب. صلاه و غصب، صلاه يك ماهيت است غصب يك ماهيت ديگر است اين دو تا الان آمده اند در وجود خارجي اجتماع پيدا كرده اند اتحاد پيدا كرده اند يك وجود خارجي هم مي شود به او گفت صلاه هم مي شود به او گفت غصب اگر ما گفتيم دو تا ماهيت مستقل هستند  اين يك و گفتيم حكم از احدهما سرايت به ديگري نمي كند از هيچكدام به ديگري حكمي سرايت نمي كند با اين دو تا قيد مورد اجتماع امر و نهي مي آيد صغراي باب تزاحم قرار مي گيرد يعني اينجا بين وجوب و حرمت تزاحم مي شود اما مورد دوم آنجايي است كه دو تا ماهيت مستقله نيستند، يك ماهيت است منتهي اين يك ماهيت دو تا عنوان دارد، دو تا ماهيت نيستند، مثل آنجايي كه مي گويد اكرم العالم و آنجايي كه مي گويد لا تكرم الفاسق حالا يك كسي هست عالم فاسق است، اين عالم فاسق دو تا ماهيت منحاض از يكديگر نيستند عنوان عالم بر او تطبيق مي كند عنوان فاسق هم بر او تطبيق مي كند اينجا از موارد چي هست؟‌

تزاحم است يا نه؟ الان اگر مولا گفت اكرم العالم و گفت لا تكرم الفاسق الان در يك موردي اجتماع به وجود آمد يعني يك موردي است كسي است كه هم عالم است هم فاسق اينجا اين دو تا دليل بينشان چيست؟ تعارض است ديگر. اين را ديگر از معالم هم براي شما بيان كردند كه بين اين دو تا دليل تعارض وجود دارد و لذا در مادة اجتماع با يكديگر تعارض مي كنند پس در اجتماع امر و نهي  اگر دو تا ماهيت مستقل نباشند مورد مي شود از موارد تعارض و فرض سوم اگر اجتماع امر و نهي دو تا ماهيت باشند اما ما قائل بشويم كه حكم از احدهما سرايت به ديگري مي كند حكم از احد المتعلقين به ديگري سرايت مي كند. اينجا هم باز از موارد تعارض است، پس ببينيد در باب اجتماع امر و نهي ما سه صورت داريم از اين سه صورت هم بيشتر نيست،  از اين سه صورت يك صورتش عنوان مصداق باب تزاحم را دارد دو موردش مصداق باب تعارض است. آني كه مصداق باب تزاحم است آنجايي است كه ما بگوييم اين امر و نهي متعلق هايشان دو تا ماهيت مستقله اند اين يك و حكم در احدهما به ديگري سرايت نمي كند اگر اين را گفتيم مساله مي شود از باب تزاحم خوب حالا، حالا كه اينجا عنوان تزاحم را پيدا كرد آيا در همين مورد ترتب معقول است يا ترتب معقول نيست، مرحوم نائيني در اينجا مي فرمايند به نظر ما در اينجا هم مانند آن قسم قبلي ترتب معقول نيست، چرا؟

مي فرمايند كه اينجا هم اگر كسي آمد نهي را عصيان كرد، عصيان نهي دو تا متعلق دارد، حالا قبل از اينكه اين را ما بگوييم اگر بخواهد ترتب باشد چطور مي شود ترتب معنايش اين است كه مولا بگويد لا تغصب و ان غصبت فصلي، در اينجايي كه دار دار غصبي است، مولا مي گويد لا تغصب نهي مي كند و ان غصبت اين به صورت ترتبي مي شود و ان غصبت فصلي به صورت ترتبي وجوب صلاه براي مولا مطلوبيت دارد اول مي گويد اصلا غصب نكن برو بيرون از اينجا و ان غصبت اگر آمدي غصب كردي به نحو ترتبي، صلي. نائيني مي فرمايد اين معقول نيست، چرا؟ براي اينكه اين غصب يا مصداقش خود صلاه است يعني اگر بخواهد بيايد اين خانه را غصب كند و اين مكان را غصب كند بيايد نماز بخواند خوب اينجا ديگر خطاب وجوب به صلاه مي شود تحصيل حاصل، يا اين غصب مصداقش يك فعل ديگر است، كه فعل ديگر ضد با اين غصب است و تبعاً ضد با صلاه است اگر مولا بخواهد اينجا بيايد وجوب صلاه  را بياورد در فرض اينكه مكلف ضد صلاه را دارد انجام مي دهد اين مي شود طلب جمع بين ضدين امكان ندارد. پس ببينيد در اينجا مي فرمايند ترتب معقول نيست اگر ما بياييم بگوييم لا تغصب و ان غصبت فصلي مي فرمايند اين لا يمكن لا يعقل چرا؟ براي اينكه غصب يا در ضمن صلاه هست يا در ضمن فعل ديگر، اگر در ضمن صلاه باشد فصلي مي شود تحصيل حاصل، اگر غصب در ضمن فعل ديگر باشد كسي كه مشغول فعل ديگر است اگر بخواهد صلاه را انجام بدهد اين جمع بين اينها مي شود جمع بين ضدين و مي شود طلب الجمع بين الضدين لذا مرحوم نائيني مي فرمايند اينجا ترتب ممكن نيست. 

مرحوم آقاي خوئي(قدس سره) در اين حاشية اجود يك تعليقه ا ي دارند بر فرمايش نائيني مي فرمايند كه ايني كه شما در باب اجتماع امر و نهي فرموديد ترتب ممكن نيست اين در صورتي است كه ما در باب اجتماع امر و نهي بياييم  تركيب را تركيب اتحادي بدانيم يا بياييم قائل بشويم كه حكم از متعلق يكي به ديگري سرايت مي كند. اما اگر در باب اجتماع امر و نهي تركيب بين صلاه و غصب گفتيم تركيب اتحادي نيست. كه حالا بعداً اينها مفصل روشن مي شود در كفايه هم خوانديد تركيب اتحادي و انضمامي را يكي نمي شود، دو تا است در وجود مجتمع است كه مي شود تركيب انضمامي، منضم به يكديگر هستند اگر تركيب تركيب انضمامي باشد و ما بگوييم حكم از احدهما به ديگري سرايت نمي كند مرحوم آقاي خوئي فرمودند آن فعلي كه بوسيلة او عصيان مي شود بنام غصب از نظر وجودي با آن فعلي كه عنوان مامور به را دارد مغاير است، وجود صلاه روي تركيب انضمامي با وجود غصب دو تاست اما منظم به يكديگر شدند با غصب وجود صلاه محقق نمي شود لذا ايشان مرحوم آقاي خوئي فرمودند در اينجا ما مي توانيم مسالة ترتب را مطرح بكنيم. 

نظر استاد محترم: مناقشه اي كه در فرمايش ايشان است اين است كه ما مكرر عرض كرديم ترتب يك امر عرفي است، عرف در موارد اجتماع امر و نهي اعم از اينكه تركيب تركيب اتحادي باشد يا تركيب تركيب انضمامي، عرف در اينجا ترتب را نمي پذيرد، عرف دو تا وجود مستقل ولو منظم به هم دو تا وجود نميبيند اينها را مي گويد اين فعل هم مصداق غصب است هم مصداق براي صلاه است بنابراين ولو به دقت عقليه وجودي كه به وسيلة او غصب و عصيان تحقق پيدا مي كند. از نظر وجودي مغاير است با وجودي كه مامور به است و عنوان صلاه را  دارد اما چون در عرف بين اينها اين تغاير نيست حالا نمي خواهم بگويم بحث اجتماع امر و نهي يك بحث عرفي است آن در جاي خودش مي رسيم ولي بحث ترتب يك بحث عرفي خيلي روشني هست و عرف در اينجا ترتب را نمي پذيرد. پس معلوم شد در اينجا هم حق با مرحوم نائيني است كه ترتبي در كار نيست. 

قسم پنجم: آخرين قسم در بحث تزاحم آنجايي است كه تزاحم ناشي از ملاكين است. دو تا ملاك. مثل همان يك كسي است كه عالم فاسق است اين عالم فاسق به ملاك علم اقتضاء دارد وجوب اكرام را به ملاك فسق اقتضاء دارد حرمت را خوب اينجا بين اين دو تا ملاك  تزاحم به وجود مي آيد اولاً نكته اي را كه قبلاً مرحوم نائيني در همين كتاب اجود التقريرات صفحة 52 در آنجا تصريح فرمودند، فرمودند اين تزاحمي كه ما در اينجا از او بحث مي كنيم تزاحمي است كه ناشي از عدم قدرت مكلف در مقام امتثال است، قدرت ندارد امتثال بكند اما آنجايي كه تزاحم ناشي از ملاك است، اين ربطي به مكلف ندارد مربوط به شارع است شارع بايد ببينيد بالاخره كداميك از اين ملاكها بر ملاك ديگر رجحان دارد، قدرت مكلف، عدم قدرت مكلف، علم مكلف، عدم علم مكلف در تزاحم ملاكي اصلاً جريان ندارد، نائيني مي فرمايد اينجا ديگر عدم جريان ترتب اوضح از آن دو قسمي است كه الان ما آمديم مطرح كرديم براي اينكه در تزاحم ملاكي مسالة مكلف نقشي ندارد، در ترتب شرطش عصيان مكلف است اگر مكلف آمد اهم را عصيان كرد آنوقت مهم حكمش فعليت پيدا مي كند. لذا مي فرمايند اينجا اصلا عنوان ترتب نمي شود تصوير كرد براي او. 

باز مرحوم آقاي خوئي در حاشيه فرمودند اصلاً اين قسم از اقسام تزاحم هم نيست. اين تعارض در مقام جعل است مولا بايد ببيند كه كداميك از اين ملاكها بر ملاك ديگر غلبه دارد و او را بر طبق او جعل كند تزاحم آنجايي است كه از نظر مقام جعل، جعل هر دو هيچ مشكلي نداشته باشد. اينجايي كه در فعل مولا مي بيند هم ملاك وجوب هست هم ملاك حرمت بالاخره يكي از اين دو تا ملاكها در نظر مولا اقوي است و او را جعل مي كند اين چنين نيست كه در مقام جعل بيايد براي هر دو حكمي را جعل بكند. لذا فرمودند اين قسم عنوان تزاحم را ندارد. حالا عرض كردم خود مرحوم نائيني هم قبلاً در صفحة 52 از همين جلد دوم اجود ايشان هم آنجا فرمودند كه اصلاً آن تزاحمي كه ما مي خواهيم پيرامون او بحث بكنيم تزاحمي است كه مربوط به قدرت مكلف باشد و تزاحم ناشي از ملاكين اين خارج از محل بحث است. اين هم آخرين قسم از اقسام تزاحم. 


نتيجه گيري: پس ملاحظه فرموديد اقسام خمسه يا ستة تزاحم را مرحوم نائيني بررسي كردند و ما هم دنبال كرديم از حيث اينكه آيا ترتب در آن جريان دارد يا ترتب در آن جريان ندارد؟ اين تمام بحث در باب ترتب. بحمدالله بحث ترتب را اين مقداري كه من ديدم حدود 52 يا 53 جلسه ما فقط پيرامون بحث ترتب بحث كرديم. چون بالاخره يك بحثي است كه در فقه بسيار مؤثر است و ملاحظه فرموديد فروعات فقهيه اي كه به بعضي از آنها اشاره شد البته تا اينجا كه رسيديم بحث اينكه آيا امر به شيء‌ مقتضي نهي از ضد هست تمام شد. و اين كتاب فوائد الاصول مرحوم نائيني را كه من ديشب مي ديديم ديدم ايشان هم در آنجا مرحوم كاظميني نوشته اند كه اين بحث در ماه ربيع المولود تمام شد كه حالا اين حسن تصادف هم با اين بحث ما پيدا كرده كه در همين ماه تمام شد، بحث ترتب آنوقت بحث اينكه آيا امر به شيء مقتضي نهي از ضد است ما تمامش را ذكر كرديم الا يك قسمتش كه مرحوم نائيني مفصل هم بحث كرده و آن فرق بين باب تزاحم و باب تعارض است، اما چون اين بحث يعني فرق هاي بين باب تزاحم و تعارض بايد در بحث باب تعادل و تراجيح مطرح بشود اينجا ديگر ما اين را عنوان نكرديم اما غير از اين هر چه كه مطرح بوده حالا يا در كلام ايشان يا در كلام ديگران به آن مقداري كه وسع ما اجازه داد وسع علمي ما، عرض كرديم.

نكته قابل توجه: حالا آنچه كه انتظار است اين است كه اين بحث ترتب را ‌آقايان رويش كار بكنند، ببينند كاربردش در جاهاي مختلف فقه كجاست و باز انظار ديگر اقوال ديگر را ضميمه بكنند خود همين يك رسالة بسيار خوب مفصلي هم مي شود حالا مي توانيد بعداً براي سطح چهار حوزه حتي اين رساله را تحويل بدهيد به مركز مديريت اما حالا بعداً در آخر سال ما خودمان هم نسبت به اين رسالة ترتب حالا با يك نكاتي كه عرض مي كنيم كه به چه نحوي اين رساله را تنظيم و تدوين بفرماييد نه به نحو اينكه همينطور كه ما درس گفتيم از هر درسي چند سطر نوشته بشود و جلو بيايد خوب او خيلي فايده اي ندارد بايد به يك شيوه اي باشد كه اين بحث ترتب را يك دور از اول تا آخر مطالعه كنيم و بعد خودتان تشخيص بدهيد كدام بحث مقدم آورده بشود بهتر است كدام مؤخر آورده بشود بهتر است، و بعد ببينيد كتابهاي ديگر را ببينيد، ببينيد آن بحثي كه ما نكرديم راجع به ترتب ممكن است حالا باز يك نكاتي هم باشد آنها را بياوريد پيدا بكنيد اضافه بكنيد و خودتان هم در اين بحث ترتب نظر بدهيد كه بالاخره آيا ترتب را مي پذيريد يا  ترتب را نمي پذيريد اين بحثهاي خارج به نظر من عرض مي كنم گوينده بايد سي درصد نقش داشته باشد اما هفتاد درصد كار مربوط به خود آقايان است به صرف اينكه ما يك بحثي را بياييم بگوييم بعد يك جزوه أي هم خدمت شما تقديم بشود اين خيلي ارزش مهمي ندارد آنچه كه مهم است اين است كه ما  بايد فكر كنيم كه الان اين بحث نتيجه اش چيست؟ آيا اگر از ما پرسيدند خوب شما پنجاه جلسه بحث ترتب را حضور داشتيد بالاخره شما خودتان ترتبي شديد يا نه؟ پذيرفتيد ترتب را يا نه؟ در حوزه هاي گذشته و در سابق ايام همينطور بوده استادي كه خودش داشته معالم را تدريس مي كرده كنار همان بيان نظرية صاحب معالم نظرية خودش را هم مي گفته(الان حالا آن كسي كه مي خواهد معالم بگويد حالا قدرت براي بيانش هم ندارد؟! خوب اين يك افت تحصيلي خيلي شديد است).

مثلاً ببينيد در خود بحثهاي امام(رض) آنطوري كه بعضي از تلامذة ايشان نقل مي كنند از ايشان خواستند يك كفايه اي ايشان شروع بكنند خوب نيامدند متن كفايه را بگويند و ترجمه كنند شروع كردند با تحقيقات خودشان كم كم شده بحث خارج ايشان و همين هم هست بايد خود استاد اظهار نظر بكند آن كسي كه نشسته آن هم بايد در آن مساله در همان حدش حالا معالم خوان در حد خودش اصول الفقه خوان، رسائل خوان اينها در حد خودشان بايد اظهار نظر بكنند، من يك دفتر رسائل دارم بحث رسائل قطع و ظن عرض مي شود استاد محترم جناب آقاي اعتمادي من رفتم قطع و ظن را ما خدمت ايشان خوانديم بقيه را تا آخر رسائل خدمت استاد ديگري حاج آقاي موسوي تهران كه اكثرش هم خصوصي خوانديم خدمت ايشان، من آن دفتر قطع و ظن را دارم يكي از كارهايي كه همان موقع من كردم خلاصة بحث را به يك شكلي نه به شكل ترجمه اي نوشتم زيرش هم يك چيزهايي حالا نوشتيم كه اين حرف شيخ درست است، درست نيست اين اشكال به ذهن مي آيد منتهي آن موقع جرات نمي كرديم با خودكار بنويسيم، سعي مي كرديم با مداد بنويسيم كه اگر لازم شد زودي پاك بكنيم، علي ايحال خود همين كه انسان در صدد باشد كه فكر خودش و ذهن خودش چيزي را ابداء كند و اظهار بكند خودش اولين قدم براي رشد است ان شاء‌ الله كه بحث ترتب را آقايان همين كار را داشته باشند ما تا اول بحث نواحي يك سه چهار تا بحث كوچك ديگر داريم كه اين را ان شاء الله تا آخر سال بلكه بتوانيم تمام بكنيم.

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .