موضوع: بررسی روايات تعادل و تراجیح
تاریخ جلسه : ۱۳۹۸/۰۹/۰۵
شماره جلسه : ۳۳
-
ادامه بیان دیدگاه مرحوم امام
-
بررسی روش اجتهادی مرحوم امام
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
ادامه بیان دیدگاه مرحوم امام
عمده فرمایش امام در جمع بین اخبار تخییر و توقف بعد از مطرح کردن مسئله نص و ظاهر این است که میفرمایند اخبار توقف، ارشاد به چیزی است که انسان را از اقتحام در هلکات خارج میکند نه اینکه ارشاد به عدم حجیت باشد، چون در این اخبار، تعلیل «إن الوقوف عند الشبهات خیرٌ من الاقتحام فی الهلکات» وارد شده و همچنین مسبوق به «إنما الامور ثلاثه» تعبیرات دیگر است.به تعبیر دیگر شاید کسی بگوید اصل در اوامر مولوی است و اگر بخواهیم امری را حمل بر ارشادی کنیم قرینه میخواهیم. مرحوم امام میفرمایند دو قرینه داریم: الف- معلل بودن به این حکم عقلی که اگر انسان در شبهات توقف کرده و بر چیزی که نمیداند اقدام نکند بهتر از اقتحام در هلکات است. ب- مسبوق بودن به تعبیر «إنما الامور ثلاثة» و همچنین مقرون بودن به تعبیراتی مثل «من ترک الشبهات نجی من المحرمات و من أخذ الشبهات وقع فی المحرمات».
از طرف دیگر روایات تخییرِ در متعارضین، دلالت بر تخییر در حجّیت دارد؛ در نتیجه بین این دو تعارضی نیست چون اولاً تعارض بین دو حکم مولوی است و در حکم ارشادی ـ مانند اخبار توقف- جعل و مجعول وجود ندارد. ثانیاً اگر ارشاد در اخبار توقف، ارشاد إلی عدم الحجیة بود میگفتیم شارع این را هم بیان کردهاست خواه ارشادی و یا مولوی باشد لذا عرف میگوید در تعارض از یک طرف ارشاد إلی عدم الحجیة و از طرف دیگر مسئله تخییر در حجّیت مطرح است و اینها با هم سازگاری ندارد. ولی در توضیح فرمایش امام گفتیم مراد ایشان ارشاد به عدم الحجیة نیست تا بگوئیم با اخبار تخییر که جعل در حجیت است عرفاً تنافی پیدا میکند. قطع نظر کنیم از آن مطلب اول که بین احکام ارشادی در تعارض باید هر دو طرف مولوی باشد.
بررسی روش اجتهادی مرحوم امام
قبل از اینکه ببینیم مناقشهای بر فرمایش امام (رضوان الله تعالی علیه) وارد است یا نه، کمی در مورد روش اجتهادی ایشان که یکی از شاخصهایشان است باید بحث کنیم. در موارد متعدد در فرمایشات امام دیدم که حل تعارض یا تبیین روایت مشکلی را از این راه که روایت را ارشادی میدانند حل کردهاند. برای اجتهاد و استنباط در فقه روایات فراوانی داریم که اگر از این راه کمک بگیریم مشکل حل میشود.در جلسهای برخی میگفتند در روایات چنین وارد شده که وقتی در صدر اسلام پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) مشغول ساختن مسجد بودند اول مسجد یک چهاردیواری داشت و هیچ سقفی نداشت بعد مسلمانها به پیامبر عرض کردند هوا گرم میشود آفتاب شدید است اجازه دادند یک مقدار با حصیر پوششی را ایجاد کنند بعد مجدداً به پیامبر عرض کردند بالأخره این حصیر کفایت نمیکند اجازه بدهید ما یک سقف ثابت برای مسجد بزنیم. پیامبر اجازه ندادند.[1]
کسی که این قضیه را مطرح میکرد میخواست نتیجه بگیرد که زدنِ سقف برای مسجد مکروه است و بعد میگفت در زمان امام صادق (علیه السلام) باز به حضرت عرض کردند و ایشان هم همین مطلب پیامبر را تأکید کردند.[2] در ادامه میگفت تقریباً همه فقهاء حکم به کراهت ایجاد سقف برای مسجد دادند.
البته ادله این بحث باید بررسی شود ولی بدواً در پاسخ چنین به نظر میرسد که بگوئیم لعلّ این کراهت ارشادی باشد نه مولوی و اگر کراهت ارشادی است به اختلاف امکنه و ازمنه و شرایط فرق پیدا میکند. شاید در آن زمان وضع مسلمانها از جهت مالی خیلی ضعیف بود و پیامبر میفرمودند مسجد مسلمین باید طوری باشد که اضعف از مردم که میخواهند در مسجد شرکت کنند ببینند مسجدشان سقف ندارد. گاهی اوقات برخی تعابیر در ادعیه یا برخی از نمازها چنین است که انسان روی بام بنشیند و در فضای باز آن عمل را انجام دهد و بین او و آسمان مانعی نباشد. این هم وجه دیگری برای ارشادیّت است یعنی وجود سقف لعل مقداری از اخلاص در عبادت و توجه بیشتر به معبود شاید کم کند.
در نتیجه اگر در زمانی و در جایی برای مردم بود و نبود سقف برایشان فرقی نمیکند شاید بتوان قائل به جواز زدن سقف برای مسجد شد. اصلاً در زمان ما مگر میشود بگوئیم مسجدی را بدون سقف درست کنند؟ فرض کنید افرادی در جاهایی مثل برخی نقاط اروپا باشند که دائماً باران میآید یا جاهایی که بسیار سرد است اصلاً چنین مطلبی ممکن نیست.
[1] ـ «عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ وَ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ إِنَّ رَسُولَ اللهِ ص بَنَى مَسْجِدَهُ بِالسَّمِيطِ ثُمَّ إِنَّ الْمُسْلِمِينَ كَثُرُوا فَقَالُوا يَا رَسُولَ اللهِ لَوْ أَمَرْتَ بِالْمَسْجِدِ فَزِيدَ فِيهِ فَقَالَ نَعَمْ فَأَمَرَ بِهِ فَزِيدَ فِيهِ وَ بَنَاهُ بِالسَّعِيدَةِ ثُمَّ إِنَّ الْمُسْلِمِينَ كَثُرُوا فَقَالُوا يَا رَسُولَ اللهِ لَوْ أَمَرْتَ بِالْمَسْجِدِ فَزِيدَ فِيهِ فَقَالَ نَعَمْ فَأَمَرَ بِهِ فَزِيدَ فِيهِ وَ بَنَى جِدَارَهُ بِالْأُنْثَى وَ الذَّكَرِ ثُمَّ اشْتَدَّ عَلَيْهِمُ الْحَرُّ فَقَالُوا يَا رَسُولَ اللهِ لَوْ أَمَرْتَ بِالْمَسْجِدِ فَظُلِّلَ فَقَالَ نَعَمْ فَأَمَرَ بِهِ فَأُقِيمَتْ فِيهِ سَوَارٍ مِنْ جُذُوعِ النَّخْلِ ثُمَّ طُرِحَتْ عَلَيْهِ الْعَوَارِضُ وَ الْخَصَفُ وَ الْإِذْخِرُ فَعَاشُوا فِيهِ حَتَّى أَصَابَتْهُمُ الْأَمْطَارُ فَجَعَلَ الْمَسْجِدُ يَكِفُ عَلَيْهِمْ فَقَالُوا يَا رَسُولَ اللهِ لَوْ أَمَرْتَ بِالْمَسْجِدِ فَطُيِّنَ فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللهِ ص لَا عَرِيشٌ كَعَرِيشِ مُوسَى ع فَلَمْ يَزَلْ كَذَلِكَ حَتَّى قُبِضَ رَسُولُ اللهِ ص وَ كَانَ جِدَارُهُ قَبْلَ أَنْ يُظَلَّلَ قَامَةً فَكَانَ إِذَا كَانَ الْفَيْءُ ذِرَاعاً وَ هُوَ قَدْرُ مَرْبِضِ عَنْزٍ صَلَّى الظُّهْرَ وَ إِذَا كَانَ ضِعْفَ ذَلِكَ صَلَّى الْعَصْرَ وَ قَالَ السَّمِيطُ لَبِنَةٌ لَبِنَةٌ وَ السَّعِيدَةُ لَبِنَةٌ وَ نِصْفٌ وَ الذَّكَرُ وَ الْأُنْثَى لَبِنَتَانِ مُخَالِفَتَانِ.» الكافي (ط - الإسلامية)، ج3، ص: 295 و 296.
[2] ـ «وَ سَأَلَ عُبَيْدُ اللهِ بْنُ عَلِيٍّ الْحَلَبِيُّ- أَبَا عَبْدِ اللهِ ع- عَنِ الْمَسَاجِدِ الْمُظَلَّلَةِ «3» يُكْرَهُ الْقِيَامُ فِيهَا «4» قَالَ نَعَمْ وَ لَكِنْ لَا تَضُرُّكُمُ الصَّلَاةُ فِيهَا.» من لا يحضره الفقيه، ج1، ص: 235.
نظری ثبت نشده است .