موضوع: بررسی روايات تعادل و تراجیح
تاریخ جلسه : ۱۳۹۸/۱۰/۲۵
شماره جلسه : ۶۴
-
حدیث اخلاقی هفته؛ مذمت دنیا طلبی
-
سه نظر در جریان تقلید در اصول فقه
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
حدیث اخلاقی هفته؛ مذمت دنیا طلبی
امیرالمؤمنین (علیه السلام) در خطبه 196 نهج البلاغه درباره پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) میفرماید بعَثَهُ حِينَ لَا عَلَمٌ قَائِمٌ وَ لَا مَنَارٌ سَاطِعٌ وَ لَا مَنْهَجٌ وَاضِحٌ خدای تبارک و تعالی پیامبر را در زمانی مبعوث به رسالت فرمود که هیچ علم قائمی و هیچ منار ساطع و راه واضحی نبود که دال بر این است که پیامبر برای هر انسانی عنوان علم، منار، منهج و راه را دارد.بعد از این جمله کوتاه میفرمایند أُوصِيكُمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَى اللَّهِ، بندگان خدا شما را به تقوای الهی وصیت و سفارش میکنم وَ أُحَذِّرُكُمُ الدُّنْيَا، شما را از دنیا برحذر میدارم. این جمله ظهور در این دارد که تقوا بدون تنفر از دنیا و دلدادگی به آن محال است و ممکن نیست کسی بخواهد تقوای الهی داشته باشد و دنبال دنیا، پست، ثروت و مقام باشد! در ادامه خصوصیتی را راجع به دنیا میفرمایند فَإِنَّهَا دَارُ شُخُوصٍ دنیا دار إرتحال است، آدم باید به چیزی دل ببندد که بماند، دنیا از بین میرود وَ مَحَلَّةُ تَنْغِيصٍ، یک جای تکدر است یعنی جایی است که اگر یک خوشی هم در آن پیدا شود بلا فاصله آن خوشی مکدر میشود به همین آلام، مکدر میشود به سختیها.
گاهی اوقات انسان فکر میکند یک عدهای همیشه خوشاند و آلامی ندارند اما اینطور نیست، چه انسان مؤمن و چه انسان کافر، دار دنیا این چنین است، بالأخره از یک طرف انسان جوان است و پیر میشود، حالا اینکه انسان مؤمن و کافر ندارد، سالم است مریض میشود، قوی است ضعیف میشود و خود حوادثی که پیرامون انسان در این دنیا وجود دارد. پدر و مادر یک زمانی هستند و یک زمانی از دست انسان گرفته میشود، خدا به انسان اولاد میدهد و گرفته میشود، مال و ثروت داده میشود با یک ساعت همهاش از بین میرود، با یک سیلی که میآید تمام خانه و زندگی و آنچه که امروز در سیستان و بلوچستان ملاحظه میکنید با افرادی مصاحبه میکنند که میگویند دیگر هیچی نداریم، نه خانه داریم، نه زندگی داریم، نه وسائل کارمان را داریم! دنیا این چنین است که حالا اگر انسان واقعاً دنیا را بشناسد خیلی آرامش پیدا میکند، انسان که دنیا را نشناسد نه، اگر انسان دنیا را بشناسد که انسان یک وقتی قوی بوده و حالا ضعیف شده. یک وقتی خودش دست دیگران را میگرفته حالا باید دیگران دست او را بگیرند، آدم به اینجا میرسد، یک امر واضح و روشن میشود.
اگر حقیقت دنیا را انسان بداند اینها برایش طبیعی است، اینها موجب رنجش او نمیشود، برخی از این ناراحتیهایی که برای انسان به وجود میآید انسان گاهی اوقات در تنهایی خودش فکر میکند، به دنبالش ناراحت هم میشود که چرا اینطور شد، چرا وضع من اینطور است، چرا کار من اینطور است؟! چرا فلان آقا رشد کرد رفت مراتب بالا، من رشدی نکردم؟! البته نمیخواهم همه اینها را گردن دنیا بیندازیم، گاهی اوقات علتش تنبلی انسان است، ضعف خود انسان است ولی یک کسی هم تلاش میکند اما به جایی نرسیده. اگر این را بتواند برای خودش حل کند که ما تلاشمان را کردیم، آن کسی که ناظر بر اعمال ماست اعمال مارا میبیند، همین برای من کفایت میکند، خواه در این دنیا به حسب ظاهر به یک فعلیت و مقام اثباتی برسم یا نرسم!
واقعاً انسان وقتی که زندگی بعضی از همین افرادی که در اطراف خودمان دیدیم یا بعضیهایشان هم به رحمت خدا رفتند و برخی هم هستند، ما آدمهایی داشتیم مُلای درجه یک، اما نه کرسی تدریس داشتند و نه تألیفی داشتند، عمری هم زحمت کشیدند، اما قرین او به یک مرتبه بالایی از مقام اثباتی رسید، قرین او شد مرجع تقلید یا بالأخره یک عنوانی کمتر از آن. اگر انسان نتواند برای خودش مسائل را حل کند اضطراب پیدا میکند و چه بسا خدای ناکرده عکس العمل نشان بدهد بگوید حالا که اینطور نشد من همه اینها را کنار میگذارم و سر از انکار در میآورد، برای بعضیها متأسفانه درآورد. باید مسئله را برای خودمان حل کنیم.
ما این روزها که بحث آیات معاد را مطرح میکنیم این آیه را الآن بحث میکنیم «و کل انسان الزمناه طائره فی عنقه و نخرج له یوم القیامة کتاباً یلقاه منشورا» قسمت اول آیه بسیار بیان و فهمش مشکل است، طائر یعنی چه؟ الزمناه یعنی چه؟ عنق یعنی چه؟ یک معنایی که ما به آن رسیدیم این است که خدا میفرماید هر انسانی عملش را ملازم با او قرار دادیم و همراه او قرار دادیم، حالا بعضیها «کل انسان الزمناه طائره فی عنقه» را میگویند روز قیامت نامه اعمال را به گردنش میاندازیم، طائر به معنای عمل آمده اما به معنای نامهی اعمال نیامده، طائر عمل است، چرا به عمل میگویند طائر؟ چون انسان به وسیله عمل یطیر إلی الخیر أو یطیر إلی الشر، یطیر إلی السعادة أو یطیر إلی الشقاوة، طائر به معنای نامه عمل نیست، به معنای خود عمل است. خود عمل را میگوید الزمناه فی عنقه.
فی عنقه هم کنایه است باز مفسرین حتی مرحوم آقای طباطبائی قدس سره این را در مقابل دست و رجل گرفتند، کل انسان الزمناه طائره فی عنقه حالا آن معنایی که به آن رسیدیم الله اعلم، این است که انسان همیشه ملازم با عملش هست، یعنی شما یک عملی که انجام دادید این عمل از شما جدا نمیشود و گریبان شما را تا قیامت میگیرد و این خیلی معنای مهمی است یعنی ما باورمان بشود آن خدای تبارک و تعالی که دنیا را دارد، تا آدم آب خوشی از گلویش پائین میرود یک مشکلی برایش پیش میآید، خدا دنیا را اینطور قرار داده اما میگوید بدان اعمال اینطور است، چه عمل خوب و چه عمل بد! این عمل همیشه با تو هست، حتی مطالعه کردن.
ما گاهی اوقات عمل را میآوریم در آن مقام اثباتی و اینکه انسان معروف بشود ، اعتبار پیدا کند، رسالهای بنویسد، سخنرانیای کند، همین مطالعه کردن عمل است، بعد همین فکر کردن عمل است و کل انسانٍ الزمناه طائره فی عنقه، این از انسان چه وجوهی در قیامت خلق میکند؟ نخرج له یوم القیامة کتابه، همهاش روز قیامت کتاب انسان میشود، یلقاه منشورا، باید دنیا را آنطور بشناسیم و از این طرف این حقایق را هم بدانیم.
امیرالمؤمنین میفرماید احذرکم الدنیا دنبال دنیا نباشید، دنیاطلبی بد است، علاقه به دنیا بد است، این انسان را نابود میکند و بعد میفرماید دنیا این چنین است سَاكِنُهَا ظَاعِنٌ، کسی که سکونت دارد مرتحلٌ از این دنیا میرود وَ قَاطِنُهَا بَائِنٌ آن کسی که مقیم است از این دنیا جدا میشود، بعد حضرت یک تشبیه بسیار خوبی کردند که میفرمایند تَمِيدُ بِأَهْلِهَا مَيَدَانَ السَّفِينَةِ تَقْصِفُهَا الْعَوَاصِفُ فِي لُجَجِ الْبِحَارِ دنیا را تشبیه میکنند به یک کشتی که در امواج دریا بادهای تند این را بالا و پائین میکند، یعنی اگر دریا موج پیدا کند، از آن طرف بادهای سنگین هم بوزد، این کشتی چگونه است؟ میفرماید دنیا این است، دنیا یک جای آرامی و یک دریایی که کشتیای روی آن ثابت و آرام حرکت کند نیست، یعنی همیشه حوادث در آن هست، همیشه مشکلات در آن هست، مرگ و میر هست.
متأسفانه این هواپیمایی که در کشور ما (اینطور که گفتند) به خطای انسانی ساقط شد، این خیلی بار سنگینی است و خیلی مصیبت شد برای ملت ما، ولی کنارش سیلها میآید، کنارش حوادث دیگر میآید، زلزلهها میآید، ما فکر نکنیم این در زمان ماست، انسان تاریخ را که بخواند میبیند گاهی اوقات در همین کشور سیلی در پنجاه سال پیش آمده هزاران نفر کشته شدند، آمار آن زمان با آمار زمان ما شاید از یک جهت قابل مقایسه نباشد، دنیا همیشه محل این قضایا است و این انسان است که باید کالجبل الراسخ باشد.
این قضیه را شاید شنیدید امام رضوان الله تعالی علیه وقتی قضیه شهادت شهید دکتر بهشتی و یارانش مطرح شده بود، گفتند حاج احمد آقا صبح که شده بود گفته بود من مانده بودم چطور این خبر را به امام بگویم، امام تازه حکومت اسلامی تشکیل داده، قویترین نیرویش دکتر بهشتی بود، یکیش مرحوم آقای مطهری بود که قبلش شهید کردند، حالا هم بگوئیم دکتر بهشتی و 72 نفر از نمایندههای مجلس، مسئولین و ... شهید شدند. گفت رفتم خدمت امام، قبل از اینکه به ایشان بگویم معلوم شد که امام خودش از بیبیسی شنیده بود، چون صبح مقید بود که اخبار را از بیبیسی گوش میداد برای اینکه بفهمد آنها چه نقشههایی دارند، امام خیلی عجیب بود! فرموده بود احمد تقارب آجال شد، مثل کوه بدون اینکه سر سوزنی اضطراب پیدا کند، خیلی تعجب کردیم. امام با یک جمله فرمود احمد تقارب آجال شد، یعنی اجلهای اینها زود رسید و اینها را به شهادت رساند.
دنیا جای حوادث است، بعد نکتهای هم که وجود دارد دو تا از این حادثهها پیش میآید گاهی اوقات ما هم مثل عوام فکر میکنیم میگوئیم آخر الزمان شد، این حوادث از طبیعت دنیاست با یک سیل و یک زلزله معمولی که آخر الزمان نمیشود، اینها طبیعت دنیاست و منتهی ما باید دنیا را بشناسیم و آن مسیری که باید برویم که در ادامهاش امیرالمؤمنین نکاتی فرمودند که ان شاء الله هفته آینده عرض خواهیم کرد.
خلاصه مباحث گذشته
بحث در مسئله 67 و 70 است که مرحوم سید در عروه ذکر کردهاند. بعضی از محشین عروه در مسئله 70 میگویند چه اشکال دارد مقلد در اصل حجّیت استصحاب مقلد باشد اما در اجرایش خودش فحص کند ببیند آیا برای نماز جمعه در زمان غیبت روایت یا آیهای داریم یا نه؟ اگر نبود خودش استصحاب کند.خلاصه اینکه در جریان تقلید در اصول فقه بر حسب آنچه در عروه و حواشی عروه آمدهاست سه نظریه وجود دارد: الف-مرحوم سید: در اصول فقه تقلید جریان ندارد یعنی هر انسانی باید حجّیت ظواهر مانند قرآن کریم یا اصول عملیه را خودش قبول داشته باشد. به نظر ما این حرف و فتوای عجیب و نادر است لذا اکثر محشین عروه با سید مخالفت کردند.
ب- برخی محشین عروه: تقلید در اصول فقه جریان دارد یعنی کسی میتواند بگوید من فعلاً مجال ندارم ببینم آیا خبر واحد یا استصحاب حجت است پس مقلد کسی میشوم که اینها را استنباط کردهاست.
نظری ثبت نشده است .