درس بعد

اصالة الاحتیاط

درس قبل

اصالة الاحتیاط

درس بعد

درس قبل

موضوع: اصالة الاحتياط


تاریخ جلسه : ۱۳۹۰/۶/۳۰


شماره جلسه : ۴

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • توضیحی در مورد مرحله فعلیت حکم:

دیگر جلسات



بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


خلاصه مباحث جلسه قبل:

همانگونه كه گفته شد نظريه‌ي مرحوم آخوند قدس سره قابل قبول نيست و تقسيم حكم فعلي به فعلي من جميع الجهات و فعلي من بعض الجهات قابل قبول نيست. اشكال عمده‌ي اين نظريه همين است كه ما يا براي فعليّت حكم علم مكلّف را دخيل مي‌دانيم يا دخيل نمي‌دانيم! اينكه بيائيم بگوئيم آنجايي كه غرض مولا خيلي مهم است اينجا علم مكلّف دخيل نيست و آنجايي كه غرض مولا مهم نيست علم مكلّف دخيل است، اين اصلاً قابل تصوير نيست.


توضیحی در مورد مرحله فعلیت حکم:

ازآنجا که براي بعضي از آقايان مطالب بحث جلسه قبل روشن نشد در اینجا توضیحی پیرامون فعلیت حکم ارایه میدهیم . فعليّت همان مرحله‌ي بعث و تحريك است. بعث و تحريك دائر مدار وجود و عدم است، يعني يك حكم يا به مرحله‌ي بعث و تحريك رسيده يا به مرحله‌ي بعث و تحريك نرسيده. نمي‌شود بگوئيم يك حكمي به خاطر اينكه غرض مولا در آن خيلي مهم است بعث و تحريك نمي‌خواهد، اما يك حكمي كه غرض مولا خيلي مهم نيست بعث و تحريك مي‌خواهد.

روح كلام مرحوم آخوندبه اين برمي‌گردد كه بگوئيم آنجايي كه غرض مولا بسيار مهم است، بعث و تحريك نمي‌خواهد و جايي كه غرض مولا مهم است بعث و تحريك مي‌خواهد ؛اما ما میگوییم اساساً مسئله‌ي مرحله‌ي بعث و تحريك چه ارتباطي به مرحله‌ي ملاك دارد، يا حكم مولا به مرحله‌ي بعث مي‌رسد يا نمي‌رسد! يا در اين مرحله‌ي بعث علم مكلّف دخالت دارد يا علم مكلّف دخالت ندارد. اگر شما بگوئيد در مرحله‌ي بعث آن موقعي كه مولا بعث مي‌كند علم مكلّف دخالت دارد، معنايش این است كه آنجايي كه مكلّف علم ندارد اين حكم فعليّت ندارد. اگر بگوئيد علم مكلّف دخالت ندارد معنايش این است كه احكام فعلي است و علم مكلّف هم در آن دخالت ندارد، همين است كه مشهور مي‌گويند، تمام احكام شرعيّه ای که به مرحله‌ي فعليّت رسيده اند میان عالم و جاهل مشترك اند.(احكام مشتركةٌ بين العالم و الجاهل).

البته آقاياني كه در سال‌هاي گذشته تشريف داشتند مستحضرند که ما در اين قاعده ترديد داريم، ولي الآن به مرحوم آخوند عرض مي‌كنيم كه بالأخره شما در اينجا يك بام و دو هوا پيش رفتيد،‌يا حکم به مرحله‌ي بعث رسيده يا نرسيده! اگر نرسيده كه هنوز فعلي نيست و انشايي است، واگر رسيده فعلي خواهد بود. حال اگر به مرحله فعلیت رسيده باشد یا علم درآن دخیل است يا دخالتی ندارد.


اشکال دیگر بر تقسیم مرحوم آخوند:

آن وقت اشكال ديگري كه از همين جا بر مبناي آخوند واضح مي شود این است كه مرحوم آخوند براي اينكه فعلیت حكم فعليِ من بعض الجهات را درست كنند، اظهار می‌دارد: «و کونه فعلیا انما یوجب البعث أو الزجر فی النفس النبویة و الولویة»[1] ؛ مرتبه‌اي از بعث دارد، مي‌گوئيم آن مرتبه‌ي از بعث چيست؟ مي‌گويند بعث به نفس نبويّه يا ولويّة.

به نظر ما اين تعبير، حالا با تمام عظمتي كه مرحوم آخوند قدس سره دارند يك تعبير خطابي است. شارع متعال وقتي يك حكمي را براي همه جعل مي‌كند اين معنا ندارد كه بگوئيم اين بعث فقط به پيامبر يا به اميرالمؤمنين عليه السلام صورت گرفته است ، يا بعث در اين حكم هست يا نيست، يك احكامي در نزد ائمه‌ي طاهرين عليهم السلام و الآن هم در نزد امام زمان صلوات الله و سلامه عليه هست كه هنوز به مرحله‌ي فعليّت نرسيده، اينها به نحو انشايي باقي مانده تا آن زماني كه حضرت ظهور كنند و اين احكام به مرحله‌ي فعليّت برسد. خود اين تعبير، اينكه مرحوم آخوند مجبور شده براي اينكه يك مرتبه‌اي از فعليّت را درست كنند فرمودند خطاب به نفس ولويّه و نبويّه است و تحريك به اين دو نفس مقدّس است اين يك حرفي است كه قابل قبول نيست! اگر بعث است نسبت به همه‌ي افراد است، اگر نيست كه اصلاً وجود ندارد

اشکال اثباتی به تقسیم مرحوم آخوند:

تا اينجا به مرحوم آخوند اشكال ثبوتي داشتيم، اما يك اشكال اثباتي هم وجود دارد و آن این است كه ما چه راهي داريم احراز كنيم در چنين موردي غرض مولا آنقدر مهم است كه به هيچ وجهي راضي به تركش نيست و حكم بشود فعليِ من جميع الجهات و در مورد ديگر غرض به آن درجه‌ي از اهميّت نرسيده و حكم بشود فعليِ من بعض الجهات. در مقام اثبات اينكه ما يك راهي پيدا كنيم بر اينكه يكي از دو طرف را تشخيص بدهيم و احراز كنيم خود اين هم مشكل است و قابل اثبات نيست.شما در حقوق الله چطور مي‌توانيد اين تفكيك را پيدا كنيد؟ در جايي كه حق الناس است، حالا يا احتياط به ادله‌اي واجب است يا اينكه احتياط هم استحباب اكيد دارد، قبلاً اگر يادتان باشد ما عرض كرديم در آن جزوه‌اي كه در تلقيح مصنوعي هم به چاپ رسيده، اين مطلب كه مشهور است كه در باب دماء و نفوس وا عراض احتياط واجب است، ما آنجا اين را تخطئه كرديم و گفتيم اينطور نيست، در اينها هم احتياط استحباب مؤكد دارد، كلمات بسياري از بزرگان و فقها هم روي استحباب مؤكدش است نه روي وجوبش، بعضي‌ها هم قابل به وجوب شدند. حالا اين مسئله مربوط به حقوق الناس است، در حقّ الله از چه راهي ما بفهميم كه در باب نماز يك چنين غرضي هست يا نيست! در باب حج، در باب روزه، در بعضي از امور ديگر كه منحصر به حقوق الله است، تفكيكش واقعاً مشكل است و ما نمي‌توانيم دليلي بر آن پيدا كنيم.


سیره امام صادق(ع)در تکریم حافظان دین :

روز شنبه مصادف با شهادت رئيس مذهب امام صادق عليه السلام است، وجود مباركي كه همه‌ي اين حوزه‌هاي علميه و اين علومي كه امروز شيعه به اين علوم افتخار و مباهات مي‌كند به بركت حيات پربار امام صادق عليه السلام است، شما ببينيد ما از اين وجود شريف چقدر روايت داريم، اين حجّت خدا چه اصحابي و چه اشخاصي و چه بزرگاني به عنوان راوي از اين حضرت رواياتي را در همه‌ي مسائل فقهي و ابعاد فقهي براي ما مطرح كردند.

نكته‌اي را كه مي‌خواهم در اين چند دقيقه اشاره كنم دو مطلب است؛ يك مطلب این است كه سيره‌ي امام صادق(ع)در مسئله‌ي تكريم حافظان دين، اين بايد مورد توجّه قرار بگيرد. ببينيم كساني كه به عقيده‌ي امام صادق(ع)حافظان دين بودند چه اعتباري در نزد آن حضرت داشتند و اين براي ما طلبه‌ها كه مدّعي اين هستيم كه در مسيري قرار گرفتيم كه مي‌خواهيم جزء حافظان و حاملان دين باشيم بسيار مهم است. براي ما ارزش كار ما و اهميّت كار ما روشن‌تر مي‌شود و براي ديگران هم مسئوليت‌آور است. وقتي انسان مي‌بيند كه حافظان دين در نزد امام صادق اين مقدار اعتبار و اهميّت دارند آن وقت يك كساني نبايد بيايند توهّم كنند كه روحانيّت، مراجع، اينها هم يك افراد معمولي هستند و ارزش و اعتبارشان از نظر ديني مانند ساير گروه‌هاست، خير اينطور نيست! چند تا روايت را من نقل مي‌كنم؛

فضل بن عبدالملك مي‌گويد «سمعت ابا عبدالله عليه السلام يقول أَحَبُّ النَّاسِ إِلَيَّ أَحْيَاءً وَ أَمْوَاتاً أَرْبَعَةٌ بُرَيْدُ بْنُ مُعَاوِيَةَ الْعِجْلِيُّ وَ زُرَارَةُ وَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ وَ الْأَحْوَلُ وَ هُمْ أَحَبُّ النَّاسِ إِلَيَّ أَحْيَاءً وَ أَمْوَات»[2] محبوبترين مردم در نزد من، چه زماني كه اينها زنده‌اند و چه زماني كه از دنيا بروند چهار نفر اند: بُريد، زراره، محمد بن مسلم و احوَل.

در روايت جميل بن دراج مي‌فرمايد: «بَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ بِالْجَنَّةِ بُرَيْدُ بْنُ مُعَاوِيَةَ الْعِجْلِيُّ وَ أَبُو بَصِيرٍ لَيْثُ بْنُ الْبَخْتَرِيِّ الْمُرَادِيُّ وَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ وَ زُرَارَةُ أَرْبَعَةٌ نُجَبَاءُ أُمَنَاءُ اللَّهِ عَلَى حَلَالِهِ وَ حَرَامِهِ لَوْ لَا هَؤُلَاءِ انْقَطَعَتْ آثَارُ النُّبُوَّةِ وَ انْدَرَسَتْ»[3]؛ نجباي اربعه را حضرت نام مي‌برد و می‌گوید اگر اينها نبودند آثار نبوّت از بين مي‌رفت و مندرس مي‌شد. باز به همين چهار نفر، البته در اينجا بُريد هست، محمد بن مسلم و زراره و ابابصير و ليث بن البختري المرادي هم هست.

داود به صرحان از امام صادق(ع)نقل مي‌كند: «إنّه قال إنّ أصحاب أبيه كانوا زيناً أحياءاً و اموات» امام صادق(ع) فرمود اصحاب پدرم امام باقر(ع)زينت براي دين و مردم هستند احياءاً و امواتاً. اين تأكيد اشاره بر این است كه اهميّت اين افراد منحصر به زمان حياتشان نيست، اينها وقتي از دنيا مي‌روند باز اهميّت‌ و ارزش‌شان باقي است. بعد اين چهار نفر را حضرت نام مي‌برد: زراره، محمد بن مسلم، ابو بصير و بريد. بعد مي‌فرمايد: «هولاء القوامون بالقسط، هولاء القوالون بالصدق»[4] اينها قيام كنندگان به قسط‌اند، يعني اشاره دارد به قائمين به قسطي كه در قرآن كريم آمده، قوّال به صدق‌اند، هؤلاء السابقون السابقون اولئك المقربون اينها السابقون السابقون هستند، اينكه حالا يك كسي در زمان پيامبر(ص)بوده ولي درست بر مشي پيامبر عمل نكرده، بگوئيم اين چون در زمان پيامبر بوده، خودش عنوان السابقون السابقون دارد اين چنين نيست! السابقون السابقون آنهايي هستند كه در حفظ دين و بيان دين و تقويت دين بر ديگران سبقت مي‌گيرند، مراد سبقت زماني نيست كه بيائيم بگوئيم يك شخصي چون زماناً مقدّم بر ديگري بوده، از جهت زمان فقط اعتبار پيدا مي‌كند.


باز روايت ديگر كه يك مقدار مفصل‌تر است؛ جميل بن دراج مي‌گويد يك روزي بر امام صادق(ع) وارد شدم يك مردي از خدمت حضرت داشت خارج مي‌شد، حضرت به من فرمودند «لقيت الرجل الخارج من عندي» آن كسي كه داشت از پيشم مي‌رفت را ديدي؟ «فقلت بلي» عرض كردم بله «هو رجلٌ من اصحابنا من أهل الكوفه» اول جميل گفت اين از اصحاب ماست و اهل كوفه است، امام عليه السلام فرمودند «لا قدّس الله روحه و لا قدّس مثله» خدا روح او را تزكيه نكند! حالا يا نفرين است يا این است كه مثلاً اين دعايي كه معمولاً مي‌كنيم قدّس الله نفسه، حضرت مي‌گويد اين دعا شامل اين شخص نشود كه يك درجه از نفرين پائين‌تر است! يا عنوان نفرين را دارد كه بعيد نيست همين باشد، يا اينكه بگوئيم اگر حضرت در مقام نفرين به اين شخص نبودند يك درجه پائين‌تر از آن است، يعني اين دعا كه بايد شامل اولياء خدا بشود، شامل چنين آدمي نشود! «إنّه ذكر اقوام» بعد حضرت علت اينكه به اين شخص نفرين مي‌كند را بيان مي‌كند.


مي‌فرمايد علّتش اين است كه اين آدم پيش من شروع كرد به بدگويي از كساني كه مورد مورد اطمينان و امين پدر من بودند و پدر من به آنها اعتماد داشت، «ذكر اقوام» يعني عيب‌جويي كرد كه «كان أبي ائتمنهم علي حلال الله و حرامه» افرادي را در پيش من بدگويي كرد كه اينها امين پدر من بودند بر حلال و حرام خدا «وكانوا عيبة علمه» اينها مخزن علم پدر من بودند «وكذلك اليوم هم مستودع سرّي» امروز هم اسرار من به وديعه در پيش اينها گذاشته شده، تمام اسرار دين را من به اينجا منتقل كردم، «اصحاب أبي حقّاً إذا أراد الله لأهل الأرض سوءاً صرف بهم عنهم السوء» اينها آدم‌هايي هستند كه اگر خداي تبارك و تعالي بخواهد نسبت به همه‌ي اهل أرض عذابي را نازل كند به بركت وجود همين سه چهار نفر عذاب را از اينها برمي‌دارد. «هم نجوم شيعتي احياءاً و اموات» اينها ستارگان شيعه‌ي من هستند احياءاً و امواتاً. «يحيون ذكر أبي» اينها ذكر پدرم و اجدادم را زنده نگه مي‌دارند «بهم يكشف الله كلّ بدعةٍ» به وسيله‌ي اينها هر بدعتي روشن مي‌شود كه براي مردم بيان مي‌شود كه اين امر بدعت است، كاشف بدعت‌ها و كاشفين بدعتها اينها هستند. «ينفون عن هذا الدين إنتحال المبطلين و تعوّل الغالين» اينها از دين آنهايي كه جزء مبطلين هستند و خودشان را به اين دين نسبت دادند و خودشان را بدون هيچ ملاكي منتصب به دين ما كردند و واقعاً تديّن به اين دين ندارند اينها نفي مي‌كنند آنها را.


حالا قبل از اينكه دنباله‌اش را بخوانيم؛ خود همين، اگر واقعاً در يك زماني زراره و محمد بن مسلم و بُريد و ... اين خصوصياتي كه داشتند كه امام صادق(ع) بيان مي‌كند و به خاطر اينكه آن شخص از اينها بدگويي كرده، امام آن شخص را نفرين مي‌كند. در زمان ما چه كساني حافظان دين هستند؟ در زمان ما چه نهادي و چه مراكزي متصدي براي حفظ دين هستند؟ روحانيّت، حوزه‌هاي علميه، بزرگان و مراجع دين حافظان دين هستند. و اين «لا قدّس الله مثله و لا قدّس الله روحه» همان نفريني است كه آن زمان امام صادق(ع) كرده شامل كساني كه در زمان ما بي‌اعتناي به مراجع‌اند و بلكه سعي مي‌كنند كه آنچه كه اينها دارند بيان مي‌كنند تخطئه كنند هم مي شود. مگر امروز امناي بر حلال و حرام خدا چه كساني هستند؟ مراجع ما نسبت به مسئله‌ي حجاب اين همه دارند فرياد مي‌زنند و هشدار مي‌دهند، اظهار نگراني مي‌كنند، اما مي‌بينيم كه از طرف ديگر مخالفت‌ها، برخوردها و تعبيرها، مجلّات و چيزهايي كه درست در نقطه‌ي مقابل اين مسئله وجود دارد منتشر مي‌شود.

حضرت در دنباله‌ي روايت دارد «ثم بكي»، خيلي عجيب است، امام صادق عليه السلام از اينكه يك نفر از زراره بدگوئيي كرده، از محمد بن مسلم و بُريد، اينطور ناراحت مي‌شود و موضع‌گيري مي‌كند و بعد هم گريه مي‌كند كه چرا بايد اينطور بشود؟


دنباله‌ي روايت امام فرمود اينها «عليهم صلوات الله و رحمته أحياءاً و اموات»[5] اينها چه زنده باشند و چه بميرند صلوات و رحمت خدا برايشان هست. اين ما را متوجه اهميّت كارمان بايد بكند، اين بحث‌ها، اين درسهاي عظيمي كه حالا در حوزه‌هاي علميه وجود دارد همه براي این است كه ما مي‌خواهيم حلال و حرام را بشناسيم! هيچ افتخاري بالاتر از اين نيست كه وجود انسان به عنوان امين بر حلال و حرام خدا قرار بگيرد، حافظ حلال و حرام خدا قرار بگيرد. در جايي كه ديد يك چيزي حلال است بگويد حلال است و اگر ديد حرام است مقابله كند! خوف نداشته باشد، اساساً از خصوصيّات امناي بر حلال و حرام همين است كه خوف نداشته باشد، اگر يك كسي به خاطر ترسي كه دارد، به خاطر موقعيتي كه دارد مي‌بيند اگر يك حرامي را بگويد حرام است با او مقابله مي‌كنند و موقعيت را از او مي‌گيرند، اين ديگر امين نيست! امُنَاي خدا در حلال و حرام يعني آنجايي كه واقعاً چيزي حلال است مي‌گويد حلال و در جايي كه حرام است مي‌گويد حرام و از هيچ كس وحشت ندارد.

همين منصور دوانيقي در يك نقلي دارد كه يك روزي به امام صادق عرض كرد «لم لا تغشانا كما يغشانا ساير الناس» همانطوري كه ساير مردم دور ما را گرفتند از حواشي ما هستند، كنار ما مي‌آيند و پيش ما مي‌آيند، چرا شما پيش ما نمي‌آيي؟ اين معلوم مي‌شود كه مال آن اوايل بوده، اواخر كه به دست خود منصور حضرت به شهادت رسيد! حضرت در جواب مي‌فرمايد «ليس لنا ما نخافك من اجله» خيلي تعبير و جواب خوبي است، فرمود ما چيزي كه به خاطر او از تو بترسيم نداريم، يعني ما ترس نداريم كه به خاطر اينكه بترسيم بيائيم اطراف شما تا محفوظ بمانيم. «ولا عندك من أمر الأخرة ما نرجوك له» از نظر امر آخرت هم تو يك چيز مهمي نداري كه ما به اميد او بيائيم بگوئيم، حالا اگر بيائيم پيش تو ثواب دارد عند الله، اگر پيش تو بيائيم تقرّب به خدا پيدا مي‌كنيم، مفيد براي امر آخرتمان است، چنين چيزي هم نيست! «ولا أنت في نعمةٍ فنهنّيك عليه» اينطور نيست كه تو در يك نعمتي باشي كه ما بيائيم به تو تبريك بگوئيم، نعمت‌هاي عمومي راهمه دارند. حالا البته اموال مردم را مي‌گرفته به غير حقّ مصرف مي‌كرده كه برايش نغمت بوده، يك نعمتي كه ما بيائيم به تو تبريك بگوئيم «ولا تراها نقمةٌ فنعزيك»[6] حالا مصيبتي هم سراغت نيامده كه ما بيائيم به تو تسليتي بگوئيم. ببينيد چطور امام اين را جواب مي‌دهد، اين از خصوصيات آنهايي است كه محو در خداي تبارك و تعالي هستند، اينها ملاحظه نمي‌كنند اينجا كه مي‌خواهيم برويم نفع دنيوي براي ما دارد يا نه؟


ملاحظه مي‌كنند مي‌بينند اينجا آيا يذكّرهم الآخرة هست يا نيست و اين براي ماها بايد ملاك باشد، ارتباطاتمان با افراد، ترويج‌مان از افراد، اينها همه بايد بر اساس اين ملاك باشد، اگر مي‌خواهيم با يك كسي ارتباط برقرار كنيم مي‌بينيم از جهت علمي واقعاً معلوماتي دارد تا از او استفاده كنيم يا نه؟ از نظر تقوايي به دنبال اين بايد باشيم. يكي از مواردي كه در حوزه‌هاي قبل بوده و متأسفانه الآن نه تنها اصلش يك مقدار فراموش شده، بلكه يك جايگزين بسيار بدي هم پيدا كرده! در حوزه‌هاي قبل دنبال اين بودند كه ببينند يك كسي كه عمرش را در تهذيب گذرانده، عمري را براي خدا درس گفته، براي خدا زحمت كشيده و كار كرده، او را پيدا كنند و از نفس او ارتزاق معنوي كنند، اينكه الآن يك مقداري نيست! ما طلبه‌ها الآن در حوزه چند نفرمان رفتيم سراغ اينكه يك كسي كه مهذّب باشد و عمري را در تهذيب گذرانده باشد به ما معرفي كنيد! از آن طرف مي‌آئيم يك كرامات جعلي، يك خواب‌هاي خيالي، يك بافتني‌هاي بي‌اساس دنبال آن مسائل مي‌رويم. بايد واقعاً دنبال اين باشيم كه ارتباطي كه مي‌خواهيم با افراد پيدا كنيم اين ارتباط بر چه محوري است؟ با يك مسئولي مي‌خواهيم ارتباط پيدا كنيم، ايا براي خدا مي‌خواهيم ارتباط داشته باشيم؟ براي تقويت انقلاب مي‌خواهيم ارتباط داشته باشيم؟ يا نه، مقاصد دنيوي داريم، مي‌خواهيم چند روز ديگر به يك پست‌ها و مقاماتي برسيم، دنبال اين مسائل هستيم خدايي نكرده!

اين سيره‌ي عمليِ امام صادق نسبت به حافظان دين است و نسبت به آنهايي كه به درد دين نمي‌خورند مثل منصور دوانيقي. ببينيد امام صادق چطور با او برخورد مي‌كند، چه جواب محكمي را به او مي‌دهد، اين يك مطلب بود.


مطلب دوم يك وصيّت جامعي است كه امام صادق(ع)به فرزندشان امام كاظم(ع) دارد كه حضرت مي‌فرمايند «يا بنيّ» اگر اين وصيت را عمل كني «تعيش سعيدا و تموت حميدا» كه حالا خودتان مراجعه بفرماييد. «يا بنيّ إقبل وصيّتي و احفظ مقالتي فإنّك إن حفظتها تعيش سعيدا و تموت حميدا، يا بنيّ من رضي بما قسّم له استغني، من مدّ عينه إلي ما في يد غيره مات فقير»[7] بسيار ضوابط خوب اخلاقي و تربيتي در اين روايت ذكر شده كه حتماً آقايان مراجعه بفرمايند.

و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين



[1]. کفایةالاصول(قم ،آل البیت (ع)،1430ق) ، ص 278.

[2]. وسایل الشیعة،(قم،آل البیت ،1409ق)ج27،ص143

[3]. همان ،ج27،ص142.

[4]رجال الکشی،(انتشارات دانشگاه مشهد،1348ش)،ص238..

[5]. همان ،ص137..

.[6]مستدرک الوسایل ،(قم،آل البیت ،1408ق)،ج12،ص307.

.[7]بحارالانوار،(بیروت ،موسسةالوفا،1404ق)،ج75،ص201.

برچسب ها :

مرحوم آخوند دخالت علم مکلف در فعلیت حکم اصاله الاحتیاط تقسيم حكم فعلي به فعلي من جميع الجهات و فعلي من بعض الجهات عدم ارتباط مرحله‌ي بعث و تحريك به مرحله‌ي ملاك استحباب مؤکد احتیاط در باب دماء و نفوس و اعراض شهادت امام صادق اهمیت حافظان دین مصادیق حافظان دین در روزگار معاصر وصیت امام صادق به فرزندش

نظری ثبت نشده است .