درس بعد

اصالة الاحتیاط

درس قبل

اصالة الاحتیاط

درس بعد

درس قبل

موضوع: اصالة الاحتياط


تاریخ جلسه : ۱۳۹۰/۸/۱۸


شماره جلسه : ۳۴

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • موضوع بحث: تنبیهات بحث دوران بین متباینین؛ تنبیه نخست ـ تاثیر اضطرار برعلم اجمالی ؛ سخن محقق نایینی ـ توسط در تکلیف و توسط در تنجیز؛ ارتباط بحث توسط در تکلیف و توسط در تنجیز با بحث تاثیر اضطرار بر علم اجمالی؛سخن مرحوم خویی.

دیگر جلسات



بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


سخن محقق نایینی ـ توسط در تکلیف و توسط در تنجیز:

بحث تنبيه اول از تنبيهات دَوَران بين متباينين تمام شد، فقط يك تعبيري را مرحوم محقق نائيني به كار برده و مرحوم آقاي خوئي قدس سره هم از ايشان تبعيت كردند. از آنجا که ممكن است اين اصطلاح يا تعبير در بعضي از محافل به گوشتان برسد به آن اشاره میکنیم تا برايتان اجنبي نباشد. چون گاهي اوقات در بعضي از مجالس افراد به جاي اينكه به حقيقت بحث و به عمق يك بحثي توجه كنند نظرشان را معطوف به بكار بردن بعضي از اصطلاحات مي‌كنند و با اصطلاح مي‌خواهند آن جنبه‌ي علمي خودشان را نشان بدهند. حالا ببينيم اين اصطلاح كه مرحوم نائيني به كار برده و آن مقداري كه در ذهن من هست قبل از مرحوم نائيني اين اصطلاح در كلمات اصوليين نبوده ،چیست ؟ مرحوم نائيني مي‌فرمايد ما يك توسط در تكليف داريم و يك توسط در تنجيز داريم.


توسط در تکلیف: مراد از توسط در تكليف این است كه تكليف واقعي بنا بر تقدیری(علی تقدیر) يقينا ثابت باشد و بنا بر تقدیری دیگر (علی تقدیر آخر) يقينا ثابت نباشد. ً مثال مي‌زنند مي‌فرمايند در تمام موارد اطلاق و تقييد همينطور است، در تمام مواردي كه ما يك حكم مطلق داريم و اين مطلق مقيّد مي‌شود، معناي تقييد همين است، يعني اين تكليف در فرض اين قيد ثابت است و با نبود اين قيد ثابت نيست. از اين تعبير مي‌كنند به توسط در تكليف، توسط در تكليف يعني جايي تكليف واقعي علي تقديرٍ ثابت است و علي تقديرٍ آخر ثابت نيست.

توسط در تنجیز : معناي توسّط در تنجيز این است كه اگر يك تكليفي به مرحله‌ي تنجّز برسد بنا بر یک تقدیر (علي تقديرٍ)، و به مرحله‌ي تنجّز نرسد بنا بر تقدیری دیگر (علي تقديرٍ آخر)؛ از اين تعبير مي‌كنند به توسط در تنجيز. در توسّط در تنجيز علي كلا التقديرين تكليف واقعي ثابت است، در توسّط در تنجيز كه مي‌گوئيم تكليف علي تقديرٍ منجز است، علي تقديرٍ آخر غير منجّز است، در هر دو تقدير اين تكليف واقعي سر جاي خودش محفوظ است. حالا كه معناي اين دو تا روشن شد براي اينها مثال بزنيم ، مثالي كه با ما نحن فيه هم ارتباط داشته باشد.


ارتباط بحث توسط در تکلیف و توسط در تنجیز با بحث اضطرار:

1. مثال برای توسط در تکلیف: نائيني مي‌فرمايد آنجايي كه اضطرار به معيّن است، از باب توسّط در تكليف است. چون تكليف واقعي مقيّد است به عدم اضطرار، الآن شما مي‌گوئيد كه يكي از اين دو ظرف نجس است و اضطرار پيدا مي‌كنید به يك معيّن. مي‌گوئيم اگر ظرف مضطر الیه همان حرام واقعي باشد اصلاً تكليف نيست، چون تكليف واقعي جايي است كه اضطرار نباشد، اما اگر حرام واقعي در طرف ديگر باشد، در طرف ديگر تكليف منجّز و ثابت است. اگر حرام واقعي همين ظرفی باشد که به آن اضطرار پیدا کردی ، «التكليف غير موجودٍ» براي اينكه تكليف واقعي از اول مقيّد به عدم اضطرار بود، حالا كه اضطرار به اين پيدا مي‌كنيد پس اينجا تكليف نيست.اگر حرام واقعي در طرف ديگر باشد تكليف ثابت است، پس در اضطرار به معيّن دَوَران امر بين بود و نبود تكليف واقعي است، يعني تكليف واقعي علي تقديرٍ هست. علي تقديرٍ يعني اينكه شما به آن اضطرار پيدا كرديد حرام نباشد و علي تقديرٍ نيست اگر اينكه به آن اضطرار پيدا كرديد حرام واقعي باشد، چون اگر حرام واقعي باشد اضطرار مي‌آيد آن حرمت واقعيّه را از بين مي‌برد. بعد يك تعبير ديگري دارد مي‌فرمايند در توسّط در تكليف ترخيص واقعي وجود دارد و جهل علّت تامه‌ي ترخيص نيست كه اين قيد دوم عبارةٌ اخراي قيد اول است. هر جا يك ترخيص واقعي باشد مثل مورد اضطرار، شما وقتي اضطرار پيدا مي‌كنيد علّت براي ارتكاب عمل اضطرار است. اضطرار علّت مي‌شود، جهل اينجا علت نيست بلكه خود اضطرار علّت است، جايي كه جهل علّت براي ترخيص نباشد و اضطرار و مانند اضطرار علّت براي ترخيص باشد از آن ترخيص به ترخيص واقعي تعبير مي‌كنند. در اضطرار به معيّن مي‌فرمايند ما ترخيص واقعي داريم. هر جا

ترخيص واقعي آمد به اين معناست كه تكليف علي فرضٍ و علي تقديرٍ ثابت است و علي تقديرٍ آخر غيرثابت. و معنايش توسط در تكليف است.


2. مثال برای توسط در تنجیز: در ادامه به عنوان مثال برای توسط در تنجیز به أقل و أكثر ارتباطي اشاره میکنند. در اقل و اكثر ارتباطي اگر در اكثر برائت را جاري كرديم، اينجا مي‌فرمايند اگر تكليف به اكثر تعلق پيدا كرده باشد تنجّز او علي تقديرٍ است، يعني شما اگر أقل را آوردي، تكليف به اكثر منجّز نيست! اگر اقل را ترك كرديد تكليف به اكثر منجّز است. در اينجايي كه ما در اقل و اكثر ارتباطي ـ كه حالا بحث مفصل اقل و اكثر را ان شاء الله بعد از اتمام بحث تنبيهات دَوَران متباينين بیان خواهیم کرد ـ نسبت به اكثر دو مبنا وجود دارد، بعضي‌ها احتياطي‌اند و بعضي هم برائتي. آنهایی که قایل به برائت اند مي‌گويند اگر واقعاً تكليف متعلق به اكثر باشد، تنجّز او در فرضي است كه شما اقل را ترك كني، اگر اقل را آوردي، ديگر آن تكليف به اكثر منجّز نيست، چون نسبت به او برائت جاري كردي، نسبت به او ترخيص ظاهري داري، شما شك مي‌كنيد اكثر واجب است يا نه؟‌ اصالة البرائة براي شما ترخيص مي‌آورد، مي‌گويد اكثر واجب نيست. حالا اگر فرض كنيم در واقع اكثر واجب باشد با آوردنِ اقل ديگر او منجّز نمي‌شود. اگر فرض كنيم در واقع اكثر واجب باشد با ترك اقل او منجّز مي‌شود. در نتيجه تكليف به اكثر بر فرض ترک أقل منجز است (منجّزٌ علي فرض ترك الأقل) و در فرض اتیان أقل غیر منجز است .


(غير منجّزٍ علي فرض إتيان الأقل)، مي‌فرمايند اين هم مثال براي توسط در تنجيز است. پس مثال توسّط در تكليف اضطرار به معيّن شد، گفتيم توسط در تكليف يعني چه؟ يعني جايي كه تكليف علي تقديرٍ ثابت است و علي تقديرٍ آخر تكليف واقعي ثابت نيست. اما در توسّط در تنجيز مي‌گوئيم جايي كه تكليف علي تقديرٍ به مرحله‌ي تنجّز مي‌رسد. مي‌گوئيم تكليف به اكثر اگر در واقع باشد بر فرضي كه اقل را نياوري او منجّز است و علي تقديرٍ آخر اگر او را آوردي غير منجّز است، اما چه اقل را بياوري و چه اقل را نياوري اگر در واقع تكليف به اكثر باشد تكليف واقعي دست نمي‌خورد، در توسّط در تنجيز چون ما سر و كارمان با ترخيص ظاهري است، ترخيص ظاهري يعني جايي كه علّت ترخيص جهل به واقع است، پس واقع سر جاي خودش هست و شما جاهل به واقع هستيد، واقع اگر تكليف به اكثر باشد سر جاي خودش محفوظ است، شما جاهل به او هستيد، منتهي اگر شما اقل را بياوريد چون با آوردنِ اقل شك مي‌كنيد اكثر واجب است يا نه؟ برائت نسبت به او جاري مي‌كنيد، ديگر براي شما آن تكليف به اكثر در فرض آوردنِ اقل منجّز نيست، اگر اقل را نياورديد آن تكليف براي شما منجّز است، براي اينكه در تكليف به اكثر زماني مي‌توانيد برائت جاري كنيد كه اقل را إتيان كنيد ولي اگر نه اقل را بياوريد و نه اكثر را بياوريد، تكليف به اكثر اگر در جاي خودش اكثر متعلّق تكليف باشد منجّز است.


بعد از اينكه اين دو مثال را مرحوم نائيني زدند، مي‌فرمايند در اضطرار به غير معيّن چه بگوئيم؟ آيا اضطرار به غير معيّن را مانند اضطرار معيّن از مصاديق توسّط در تكليف بدانيم، بگوئيم اينجا هم پاي اضطرار در كار است، و هر جا ترخيص معلول اضطرار شد، اين ترخيص مي‌شود ترخيص واقعي. هر جا ترخيص واقعي شد از باب توسّط در تكليف است، بگوئيم در اضطرار به غير معيّن اين ترخيص ترخيصِ واقعي است ، وقتي پاي اضطرار در كار است درست است در تكليف در اضطرار به غير معيّن اضطرار به قدر جامع تعلّق پيدا كرده، اما اين فعلي كه الآن در عالم خارج اختيار مي‌كند و به عنوان الاضطرار مي‌آورد نائيني مي‌فرمايد اين به حمل شايع مضطرٌ إليه است. درست است اضطرار به جامع تعلّق پيدا كرده كه ديروز هم گفتيم، نه به اين طرف بالخصوص و نه به آن طرف، اما مكلّف هر طرفي را اختيار كند آن طرف مي‌شود مصداق اضطرار. اگر مصداق اضطرار شد يعني مضطرٌ إليه است نه به حمل اولي بلكه به حمل شايع.


اين طرف را كه آورد مضطرٌ إليه را آورد، درست مي‌شود مثل اضطرار به معيّن، همان طوري كه در اضطرار به معيّن مسئله از باب توسط در تكليف است، آنجا مي‌گفتيم اگر اين معيّن حرام واقعي باشد يقيناً اينجا ما حرمت نداريم چون اضطرار حرمت را از بين مي‌برد. پس تكليف واقعي، حرمت، علي تقديرٍ، علي تقدير اينكه اين ظرف مضطرٌ إليه به حمل شايع حرام باشد نيست! چون اضطرار آن را از بين مي‌برد. و علي تقديرٍ آخر آن تكليف واقعي ثابت است و ما توسط در تكليف را معنا كرديم، التوسّط في التكليف به اين معناست كه تكليف واقعي علي تقديرٍ باشد و علي تقديرٍ آخر نباشد، پس در اضطرار به غير معيّن هم همينطور است. باز به عبارت ديگر در اضطرار به غير معيّن هم اضطرار علّت براي ترخيص است، پس ترخيص مي‌شود ترخيص واقعي. هر جا ترخيص واقعي شد، آنجا باب توسّط در تكليف است.


اما از يك طرف در اضطرار به غير معيّن مي‌توانيم بگوئيم جهل هم وجود دارد، آنچه كه موجب ترخيص هست جهل است، شما اگر جاهل نبوديد به اينكه كداميك از اين دو تا نجس است، بلكه عالم بوديد و مي‌دانستيد اين نجس و ديگري پاك است، وقتي اضطرار به أحدهما پيدا كنيد هيچ فقيهي نمي‌آيد بگويد حالا كه اضطرار آمد مي‌خواهي حرام را بخور و يا حلال را بخور. وقتي اضطرار آمد بايد آن طرف حلال و پاك را اختيار كني. پس اينجا واقعاً اضطرار علت نيست، آنچه كه علت براي ترخيص است جهل است، يعني شما نمي‌دانيد متعلّق نجس، متعلّق براي حرمت اين ظرف است يا آن ظرف. پس علّت ترخيص جهل است، هر جا جهل علّت ترخيص شد آنجا توسّط در تنجيز مي‌شود، ترخيص مي‌شود ترخيص ظاهري و عرض كرديم جايي كه ترخيص ظاهري است مثل اقل و اكثر، مسئله از باب توسط در تنجيز مي‌شود. آن وقت صاحب تقريرات مرحوم كاظمي خوانساری در فوائد الاصول مرحوم نائيني مي‌فرمايد استاد ما مرحوم نائيني اول بحث، يعني در يك بحث واحد تمايل به اين پيدا كرد كه در اضطرار به غير معيّن توسّط در تكليف است و ترخيص هم واقعي است. در اثناء بحث عدول كرد و فرمود اين هم توسّط در تنجيز است و عرض كردم مرحوم آقاي خوئي هم اين اصطلاح را آورده، منتهي به ذهن مي‌آيد مرحوم آقاي خوئي با يك بيان ديگري اين توسّط در تنجيز را معنا كردند.


سخن مرحوم خویی:

مرحوم آقاي خويي در مصباح الاصول مي‌فرمايند ما در شبهات بدويه ـ آنجا كه اصلاً ارتكاب مانعي ندارد ـ اصالة الحليّه، اصالة البرائة، اصالة الطهارة در شبهات بدويه جريان دارد. در شبهه‌ي مقرون به علم اجمالي كه اضطرار و اين گونه عوامل در آن نيست، آنجا تكليف واقعي براي ما منجّز است، بايد از هر دو اجتناب كنيم. پس در شبهه‌ي بدويه تكليف واقعي منجّز نيست قطعاً، در شبهه‌ي مقرون به علم اجمالي كه در آن اضطرار و امثال اضطرار نباشد تكليف واقعي منجّز هست قطعاً، يك جا داريم كه قطعاً منجّز نيست، شبهات بدويه. يك جا داريم كه قطعاً منجّز هست، شبهات مقرون به علم اجمالي كه اضطرار در آن نباشد. از عبارت ايشان استفاده مي‌شود كه هم در اضطرار به معيّن و هم در غير معيّن، در آنجايي كه پای اضطرار به میان مي‌آيد تكليف واقعي بر فرضي كه در اين طرف مضطرٌ إليه باشد منجّز نيست، و بر فرض اينكه در طرف ديگر باشد منجّز هست. ايشان مي‌فرمايد «وهذا هو التوسط في التنجيز» كه عرض كردم روي اين اصطلاحي كه مرحوم آقاي خوئي در مصباح الاصول دارند، از عبارت ايشان اينطور استفاده مي‌شود كه توسط در تنجيز يك حدّ وسط بين شبهه‌ي بدويه و شبهه‌ي مقرون به علم اجمالي كه اضطرار در آن نباشد.


در شبهه‌ي بدويّه قطعاً تكليف واقعي منجّز نيست و در شبهه‌ي مقرون به علم اجمالي قطعاً منجّز است، اما در اين بين اگر اضطراري آمد كه عرض كردم از اين عبارت استفاده مي‌شود كه بين معيّن و غير معيّن فرقي نگذاشته، وقتي اضطرار آمد، تكليف بر فرض اينكه در آن طرف مضطرٌ إليه باشد به خاطر اضطرار ليس بمنجزٍ، بر فرضي كه در طرف ديگر باشد منجزٌ.

عرض كردم كه اين يك اصطلاحي است كه مرحوم نائيني به كار برده، مرحوم آقاي خوئي هم مطرح كرده به دنبال فرمايش مرحوم نائيني، از قديم هم به ما ياد دادند كه در اصطلاح منازعه و مشاجره نكنيم، حالا ما بيائيم اينجا بخواهيم بحث كنيم آقاي نائيني چرا اين اصطلاح را به كار بردي؟ يا تكليف هست يا نيست، توسط يعني چه؟ يك چيز برزخي ايشان براي ما درست كرده بين بود و نبود تكليف، يك برزخي بين تنجّز و عدم تنجّز تكليف. در اينها مي‌شود مناقشه كرد، بالأخره در يك مورد واحد يا تكليف منجّز است يا نيست! در اينجا در اين مورد در اين طرفي كه اضطرار دارد يا تكليف واقعي منجّز است يا نيست، در طرف ديگرش هم همينطور است. اينكه ما بيائيم اسم اين را بگذاريم توسط در تنجيز، مشكلی را حل نمي‌كند و خود صاحب كتاب فوائد الاصول (مقرر) مي‌گويد فايده‌اي هم بر اين مترتب نيست. اما اول بحث عرض كردم چون بالأخره در يك جلسه يا مجلسي يك وقت شخصي بگويد توسط در تكليف، شما بگوئيد ما هفت هشت سال است كه اصول مي‌خوانيم ولي هنوز توسط در تكليف به گوش ما نخورده، اين را از كجا آورديد؟ البته شنيدم بعضي از فضلا اين اواخر يك نظريه‌اي را دادند ـ نرسيدم ببينم كه نظريه چيست ـ به عنوان توسط در اجتهاد، اين اصطلاحات از همين چيزها گرفته مي‌شود. بعضي از اصطلاحاتي هم كه امروز در بعضي از معاصرين و موجودين هست از كلمات بزرگاني مثل نائيني گرفته مي‌شود.

و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

برچسب ها :

مرحوم نائینی انحلال علم اجمالی اصاله الاحتياط معنای توسط در تکلیف معنای توسط در تنجیز شمرده شدن اضطرار به معین از باب توسط در تکلیف ارتباط توسط در تنجیز با ترخیص ظاهری ترخیص واقعی در اضطرار به غیر معین ارتباط ترخیص واقعی با توسط در تکلیف عدم تنجز تکلیف واقعی در شبهات بدویه

نظری ثبت نشده است .