موضوع: اصالة الاحتياط
تاریخ جلسه : ۱۳۹۰/۸/۱
شماره جلسه : ۲۴
-
موضوع بحث: خلاصه کلام محقق نایینی؛کلام مرحوم عراقی؛
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۰
-
جلسه ۱۱۱
-
جلسه ۱۱۲
-
جلسه ۱۱۳
-
جلسه ۱۱۴
-
جلسه ۱۱۵
-
جلسه ۱۱۶
-
جلسه ۱۱۷
-
جلسه ۱۱۸
-
جلسه ۱۱۹
-
جلسه ۱۲۰
-
جلسه ۱۲۱
-
جلسه ۱۲۲
-
جلسه ۱۲۳
-
جلسه ۱۲۴
-
جلسه ۱۲۵
-
جلسه ۱۲۶
-
جلسه ۱۲۷
-
جلسه ۱۲۸
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه کلام محقق نایینی
ملاحظه فرموديد كه مرحوم محقق نائيني(اعلي الله مقامه الشريف) به انحلال علم اجمالي قائل شدند و فرمودند كه اگر بعد از علم اجمالي علم تفصيلي به تكليف پيدا كنيد در يك طرف معيّن، يا اماره قائم شود، يا يك اصل مثل استصحاب يا اشتغال كه مثبت براي تكليف است حادث شود اين موجب انحلال علم اجمالي می شودو آنجايي كه قبل از علم اجمالي يكي از اين امور محقّق باشد موجب ميشود كه علم اجمالي اثر نداشته باشد . بعد مستشكلي نسبت به فرض اول اشكال را مطرح كرد، يعني آنجايي كه يكي از اين امور بعد از علم اجمالي حادث شود، بعد از علم اجمالي علم تفصيلي پيدا كنيم يا اماره قائم بشود، مستشكل به مرحوم نائيني عرض كرد ما هيچ وجهي را براي انحلال نميتوانيم پيدا كنيم. علم اجمالي قبلاً حاصل شده، منجّز بوده .حالا كه ما علم پيدا كرديم يا به عنوان كلّي يك طريقي براي ثبوت تكليف در يك طرف معيّن قائم شد، وجهي ندارد كه ما بگوئيم علم اجمالي انحلال پيدا ميكند، فقط مستشكل گفت يك جا را ما قبول ميكنيم، آنجايي كه يقين كنيم متعلّق اين طريق همان متعلّق علم اجمالي است و بعد مستشكل قياس كرد ما نحن فيه را، يعني حصول اين طريق بري اثبات تكليف را، به آنجايي كه بعد از علم اجمالي يك سببي براي تكليف حادث شود. مثال زد كه اگر علم اجمالي داريم يكي از اين دو ظرف نجس است، بعد يك قطرهي دم در يكي از اين دو ظرف به صورت معيّن واقع شد، اينجا هيچ كس قائل به انحلال نيست. چرا شما در ما نحن فيه كه بعد از علم اجمالي يك طريقي قائم شده،قایل به انحلال شدید؟ اين هم مثل آنجايي است كه يك سببي براي تكليف حادث شود.
خلاصه جوابي كه ديروز از مرحوم نائيني بيان كرديم اين شد كه فرمودند، علم و علم اجمالي خودش موضوعيّت ندارد، اگر موجب براي تكليف باشد منجّز است، ملاك در خود آن تكليف است و بعد از توضيح اين مطلب فرمودند هر جايي كه تكليفي ثابت باشد، چيز ديگري نميتواند بيايد در آن مورد تكليفي را ثابت كند. فرمودند اينجايي كه با علم اجمالي ما ميدانيم يكي از اين دو ظرف نجس است، الآن كه يك قطره دم در يك ظرف معيّن واقع ميشود، اين نميتواند تكليف جديدي را براي ما بياورد، براي اينكه تكليف قبلاً ثابت بوده، وجوب اجتناب از هر دو ظرف بوده، حالا همين ظرفي كه الآن يك قطره دم در آن واقع ميشود ديگر نميشود يك وجوب اجتناب ديگري بيايد، لذا در اينجا علم اجمالي منحل نميشود و به قوّت خودش باقي ميماند. اما فرمودند در عكس آن اگر قبلاً در يك ظرف معيّن يك قطره دم قرار بگيرد بعداً ما بگوئيم حالا علم اجمالي داريم يا آن ظرف نجس است يا ظرف ديگر فرمودند اينجا هم چون قبلاً تكليف ثابت بوده علم اجمالي منجّزيت ندارد.
نائيني براساس اين تحليل فرمود علم اجمالي من حيث إنّه علمٌ موضوعيت ندارد، اين طريقٌ إذا كان طريقاً إلي تكليفٍ فهو منجزٌ له، آنجايي كه قبلاً تكليفي ثابت هست، يك قطره دم در اين ظرف واقع شد حالا بعد ما بخواهيم علم اجمالي پيدا كنيم اين علم اجمالي «لم يكن طريقاً إلي تكليفٍ» براي ما تكليف نميآورد. در آخر اينطور فرمود كه شما نبايد بيائيد اين دو تا را با يكديگر مقايسه كنيد، يعني مقایسه مواردی که علم به نجاست قبل از علم اجمالي است، با جايي كه يك سبب نجاست بعد از علم اجمالي حاصل ميشود صحیح نیست. و در آخر فرمود شما اگر ميخواهيد قياس كنيد، حصول اين امور را قياس كنيد ، يعني قيام طريق بر يك تكليف را بعد العلم الإجمالي، به حصول اين امور قبل العلم الإجمالي. در هر دو مورد علم اجمالي از كار ميافتد، اگر بعد از علم اجمالي طريق قائم بشود بر اينكه تفصيلاً اين ظرف معيّن نجس است، يا امارهاي قائم بشود، نائيني ميگويد اينجا احتمال ميدهيم انطباق را، انطباق اين معلوم بالتفصيل بر همان معلوم بالإجمال. اگر عكس قضيه هم باشد همينطور است، اگر قبلاً علم پيدا كنيم به اينكه اين ظرف نجس است، يا امارهاي قائم شود، يا اصل مثبت تكليف باشد، بعد علم اجمالي پيدا كنيم، اينجا هم علم اجمالي از كار ميافتد، براي اينكه همان احتمال انطباق را ميدهيم.
مرحوم نائيني بين اين دو تا فرق ميگذارد، اگر يك علم اجمالي باشد، بعد يك سبب نجاست حادث بشود مثل اينكه يك قطره خون در يك ظرف معيّن بيفتد، نائيني اينجا ميگويد علم اجمالي به هم نميخورد بلكه ميآيد ريشه او را ميزند، براي اينكه علم اجمالي وجوب اجتناب را آورده، اين ديگر نميتواند يك وجوب اجتناب جديدي را بياورد، اما در فرضی که سببي براي نجاست حادث نشود، بلكه علم به تكليف پيدا كنيد تفصيلاً، بگوئيد من علم پيدا كردم اين نجس است، مرحوم نائيني بين اين و بين جايي كه سبب حادث
ميشود فرق گذاشته است، در جايي كه سبب حادث ميشود ميگوئيم «هذا السبب» نميتواند تكليف جديدي به وجود بياورد. اما اينجايي كه بعد از علم اجمالي تفصيلاً علم پيدا ميكنيم اين نجس است و احتمال ميدهيم اين تكليف همان تكليف معلوم بالإجمال باشد، نائيني اينجا مي فرمايد مسئلهي انطباق روشن است، انطباق را بايد اينجا بپذيريم. اينجايي كه علم پيدا ميكنيم اين طرف معيّناً نجس است يا امارهاي قائم بشود نه اينكه يك سبب جديد بيايد، باز خلط نكنيد، نائيني بين اين دو مورد در نهاية الكلام ميفرمايد بايد فرق بگذاريد، آنجايي كه بعد از علم اجمالي يك سببي براي تكليف جديد بيايد، ميفرمايد اين سبب ليس بسببٍ، چون قبلاً اينجا تكليف بوده است. يا دوم آنجايي كه علم پيدا كني به تكليف، يا اماره بر تكليف قائم شود، سبب جديد نيامده است. حالا كه سبب جديد نيامده شما احتمال ميدهيد اين معلوم تفصيليتان همان معلوم اجمالي باشد. همين احتمال كافي است كه آن علم اجمالي از كارايي بيفتد، انحلال پيدا كند و ديگر مؤثر نباشد. علم اجمالي زماني مؤثر است كه بتواند براي ما يك تكليفي را اثبات كند، حال اينكه ما احتمال ميدهيم اين معلوم بالتفصيل ما همان معلوم بالإجمال باشد اينجا بايد قائل به انحلال بشويم، اين خلاصهي بياني است كه مرحوم نائيني در ذيل كلامشان دارند.
بعد ميفرمايند اينكه ميگوئيم اگر علم اجمالي بعد از اين امور باشد يا قبل از اين امور باشد، اگر بعد باشد ميگوئيم لا يؤثر، و اگر قبل باشد ميگوئيم ينحل، ميفرمايند «هذا مجرّد اصطلاحٍ و النتيجة لا تختلف» نتيجه چيست؟ «وهي ثبوت التكليف في المعيّن من غير ناحية العلم الإجمالي فلا يكون العلم طريقاً إلي احرازه» ديگر علم طريق به احراز نيست! وقتي علم طريق براي احراز نشد «ويلزمه إنحلال العلم حقيقةً». نكتهي مهم این است كه مرحوم نائيني از اولي كه جواب اين مستشكل را داد فرمود علم من حيث إنّه علم خودش اثري ندارد، اين فقط طريق است، آنچه كه مهم است آن معلوم است. معلوم اگر يك تكليف شرعي باشد اين علم منجزٌ، اين را اول اثبات كردند، آن وقت در فرق بين اين دو مورد از اين مطلب خيلي استفاده ميكنند. در جايي كه شما علم اجمالي داريد يكي از اين دو ظرف نجس است، اما الآن يك قطره دم در يك ظرف معيّن افتاد اينجا ديگر پاي علم در كار نيست! اين قطره دم لو لا آن علم اجمالي، خودش سبب نجاست است چه شما علم داشته باشي و چه نداشته باشي! قطرهي دم خودش سبب براي نجاست است، منتهي چون قبلاً نائيني ميفرمايد وجوب اجتناب از اين طرف آمده، اين ديگر يك وجوب اجتناب جديد نميآورد، اما همين بيان در ما نحن فيه پياده نميشود بلكه بعد از علم اجمالي فرض ما این است که طريقي قائم شده است براي نجاست معيّن كه اين ظرف معيّن نجس است، علم پيدا كردي، اماره حاصل شده، استصحاب آمده، سبب جديد نيامده، طريق قائم شده، ميگوييم با وجود اينكه اين علم آمد و اين طريق آمد، احتمال ميدهيم متعلّقش همان متعلّق معلوم بالإجمال باشد علم اجمالي ما انحلال پيدا ميكند. اين خلاصه فرمايش مرحوم نائيني.
کلام مرحوم عراقی
ما ميخواستيم الآن آنچه كه به عنوان اشكال بر كلام مرحوم نائيني به ذهنمان ميرسد عرض كنيم بعد كلام مرحوم عراقي را، اما بهتراست نخست كلام مرحوم عراقي را بگوئيم، كلام مفصلي است و اشكال ایشان بر مرحوم نائيني چیست و آيا غير از آن اشكالي است كه ما در ذهنمان است يا همان اشكال است؟ مرحوم محقق عراقي يك مطلب مفصلي دارند و بعد در آخر ميفرمايد ريشهي دعواي ما با مرحوم نائيني این است كه در مواردي كه يكي از اين امور خمسه حاصل ميشود و ما ميگوئيم در طرف ديگر اصل جاري ميشود، اين جريان اصل از باب این است كه علم اجمالي خودش از جهت منجّزيت ضعيف شده؟ يعني بگوئيم خود علم از بين رفت يا حقيقتاً يا تنزيلاً، يا اينكه نه! از جهت نقص در خود معلوم است، علم اجمالي باقي ميماند. معلوم ديگر منجّز نيست، نقص در ناحيهي تكليف و در ناحيهي معلوم است، ميفرمايد نائيني حرف اوّل را زده كه با قيام يكي از اين امور علم اجمالي خاصيّت خودش را از دست ميدهد، يا حقيقتاً از بين ميرود يا تنزيلاً. اما عراقي ميفرمايد نه! نظر ما این است كه خود معلوم از حيث تنجّز مشكل پيدا ميكند. اين ادعاي مرحوم عراقي است.
حالا ببينيم مرحوم عراقي اين ادعا را چطور ميخواهد براي ما روشن كند. من مطالب ايشان را خلاصه كردم؛ ابتدا ميآيد سبب انحلال را قبول ميكند، ميگويد يكي از اين اموري كه گفتيد سبب براي انحلال است، اين يك. بعد ميآيد محل نزاع را در باب انحلال ذكر ميكند كه ما در اوّل بحث انحلال وقتي خواستيم محلّ نزاع را ذكر كنيم به اين نكته اشاره كرديم، ايشان ميفرمايد محلّ نزاع «صور قيام الطريق أو الأصل علي وجود التكليف في الطرف المعيّن بلا عنوانٍ» اگر يك اصلي يا طريقي بر تكليف در يك طرف معيّن حاصل شود عنوان نداشته باشد! «و الا فلو قام الطريق علي تعيين معلوم بالاجمال فهو خارجٌ عن باب الانحلال» ما روز اولي كه خواستيم بحث انحلال را بگوئيم گفتيم اگر جايي علم اجمالي شد، شما علم اجمالي داريد يكي از اين دو فرش نجس است، بعد يك قرائني پيدا كرديد كه آن معلوم بالاجمال شما اين فرش است، اينجا ديگر علم اجمالي از بين ميرود، اين روشن است كه از بين ميرود! عراقي اين را تعبير كرده ميگويد اينجا «قام الطريق علي التكليف مع عنوانٍ» يعني بعداً روشن شد كه معلوم بالإجمال این است، علم اجمالي به طور كلي از بين ميرود و منحل ميشود. اما ميگويد محل نزاع جايي است كه ما ميدانيم يكي از اين دو ظرف نجس است و بعد هم طريق يا اصل ميگويد اين فرش نجس است، اما ديگر نميگويد اين فرش به عنوان همان معلوم بالإجمال نجس است، فقط ميگويد اين نجس است، محل نزاع اينجاست، آنجايي كه اصل يا طريق قائم بشود بلا عنوانٍ.
اولين حرفي كه مرحوم عراقي دارد این است كه ميفرمايد اينجايي كه محل نزاع است در اين فرش اصل، استصحاب يا طريقي گفت نجس است، ما سؤالمان از مرحوم نائيني این است كه آيا علم اجمالي از بين رفت يا نرفت؟ عراقي ميفرمايد چون علم اجمالي يك لازمي دارد، هر جا آن لازم باشد علم اجمالي وجود دارد و در اينجا هم اين لازم وجود دارد. لازمه علم اجمالي هر جا علم اجمالي است بايد بگوئيم دو تا شك در دو طرف بايد باشد، ميگوئيم الآن كه شما علم تفصيلي پيدا كرديد اين فرش نجس است، احتمال ميدهيد باز معلوم بالاجمالتان طرف ديگر باشد، پس شك ما در آن طرف باقي است. نسبت به اين طرف هم احتمال ميدهيم اين متعلّق معلوم بالتفصيل غير از متعلّق معلوم بالاجمال باشد، يعني آن شكّ ما از حيث متعلّق علم اجمالي نسبت به اين طرف هم هنوز موجود است. اگر اين معلوم بالتفصيل همان معلوم بالإجمال باشد، اين طرف از شك خارج ميشود، اما وقتي نميدانيم كه اين معلوم بالتفصيل همان معلوم بالإجمال است، اين طرف هم هنوز بر شك باقي است از حيث معلوم بالإجمال. لذا عراقي حرف اولش این است كه اصلاً صحبت انحلال حقيقيِ علم اجمالي يك حرف لغوي است، علم اجمالي كه آمد به هيچ وجهي از بين نميرود، با قيام اين طرق و اصل و ... خود علم از بين نميرود حقيقتاً. ميفرمايد «لأنّ ميزان وجود العلم الإجمالي وجود لازمٍ» علم اجمالي يك لازم دارد و لازمش هم «من الشكّين التفصيليين في الطرفين»، در هر دو طرف شما شك داشته باشيد «وهذا الشك مع وجود العلم المزبور» حالا كه علم تفصيلي پيدا كرديد اين فرش نجس است، اين شك موجودٌ بعينه، چرا؟ «بملاحظة إحتمال الكون المعلوم بالتفصيل غيره» شما همين كه احتمال بدهيد معلوم بالتفصيل غير از معلوم بالاجمال است «وذلك يلازم احتمال عينيته» احتمال ميدهيم عينش هم باشد، يعني الآن كه تفصيلاً ميفهميم فرش نجس است، دو احتمال ميدهيم؛ يكي اينكه همين معلوم بالاجمال هم همين باشد كه مي شود عينيت، احتمال غيريّت هم ميدهيم.
تا اينجا عراقي نتيجه ميگيرد ميفرمايد در متباينين ـ مثل اينكه علم اجمالي داريم يكي از اين دو تا نجس است ـ انحلال حقيقي اصلاً برايش مجالي نيست، ميفرمايند انحلال حقيقي در دَوَران بين اقل و اكثر معنا دارد كه بگوئيم تكليف نسبت به أقل يقيني است، نسبت به اكثر ميشود شك زائد، آنجا انحلال معنا دارد. انحلال حقيقةً در دَوَران بين أقل و اكثر هست.
مطلب بعد كه عراقي ميگويد، ميفرمايد جناب نائيني اولاً بيائيم اين مطلب كه بگوئيم اگر علم به تكليف قبل از علم اجمالي باشد، علم تفصيلي قبل از علم اجمالي باشد، ميفرمايد اين فرض را بايد از بحث خارج كنيم براي اينكه هر علمي در ظرف وجود خودش منجّز است، و هيچ علمي با علم ديگر در ظرف وجود او نميتواند مقابله كند. اگر يك سال پيش من علم تفصيلي داشتم اين ظرف نجس است، امروز علم اجمالي پيدا كردم، اين علم اجمالي امروز من از حيث تنجّز ربطي به او ندارد و آن علم هم از حيث تنجّز ربطي به اين ندارد، هر علمي در ظرف وجود خودش منجّز است. تا مادامي كه آن علم باقي است تنجّز هست، لذا ميفرمايد سبق علم تفصيلي بر علم اجمالي اثري در بحث ندارد، اگر اين علم تفصيلي باقي ماند تا زمان علم اجمالي، ميشود مقارن، ديگر ما چيزي به نام فرض اينكه علم تفصيلي سابق بر علم اجمالي است را نبايد مطرح كنيم، ميفرمايند سبق العلم التفصيلي بالتكليف لا يجدي شيئاً في المقام لأنّ تأثيره السابق في تنجّز معلومه غير مرتبطٍ بتنجّز العلم الإجمالي، اگر سابقاً علم تفصيلي مؤثر و منجز بوده، اين ربطي به تنجّز علم اجمالي ندارد و ما هو مضرٌ هو بقاء تأثيره إلي حين العلم الإجمالي، اين هم يك مطلب.
اما از اينجا مطلب مهم مرحوم عراقي شروع ميشود؛ شايد بتوانيم بگوئيم مطالب مقدماتي كلام مرحوم محقق عراقي بيان شد و هنوز ما اصل مطلب مرحوم عراقي را بيان نكرديم. من هميشه عرض كردم وقتي نظر يك قائلي را آدم ميخواهد بيان كند بايد في الجمله مدعاي آن قائل در ذهن باشد، مدّعاي اصلي عراقي این است كه انحلال حقيقي امكان ندارد و نائيني در بعضي از اين فروض انحلال را حقيقي ميداند، ايشان ميگويد در علم اجمالي ما انحلال حقيقي نداريم و عراقي قائل به انحلال حكمي است، آنچه كه تا اينجا از كلام عراقي گفتيم اين به عنوان مقدمهي كلام ايشان بود و باز اين را عرض كنم كه كلام عراقي مفصلتر از همه به قلم خودشان همين جا در حاشيهي فوائد الاصول آمده. ايشان مختصرتر در مقالات آورده، باز به يك نحوي در نهاية الأفكار هم آمده ولي الآن ما چون مفصلتر از همه در اين حاشيهي فوائد الاصول هست را نقل ميكنيم.
و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
نظری ثبت نشده است .