موضوع: اصالة الاحتياط
تاریخ جلسه : ۱۳۹۰/۱۱/۱۹
شماره جلسه : ۶۹
-
موضوع بحث: تنبیهات بحث دوران بین متباینین؛ تنبیه ششم ـ ملاقی با بعضی از اطراف شبهه محصوره؛مطلب دوم ـ بحث ملاقي در جايي است كه معلوم بالإجمال تمام الموضوع باشد؛
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۰
-
جلسه ۱۱۱
-
جلسه ۱۱۲
-
جلسه ۱۱۳
-
جلسه ۱۱۴
-
جلسه ۱۱۵
-
جلسه ۱۱۶
-
جلسه ۱۱۷
-
جلسه ۱۱۸
-
جلسه ۱۱۹
-
جلسه ۱۲۰
-
جلسه ۱۲۱
-
جلسه ۱۲۲
-
جلسه ۱۲۳
-
جلسه ۱۲۴
-
جلسه ۱۲۵
-
جلسه ۱۲۶
-
جلسه ۱۲۷
-
جلسه ۱۲۸
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
1ـ کلام محقق نائینی
ملاحظه فرموديد كه مرحوم محقق نائيني فرمودند جایی که علم اجمالي داریم يكي از اين دو شجره غصبي است ، اجتناب از تمام منافع متصله و منفصله ، موجوده و متأخره آن واجب است. و تمام آثار تكليفي و وضعي بر اين منافع مترتب ميشود، يعني استفاده و تصرف در ثمره تكليفاً جايز نيست و علاوه بر اين حكم تكليفي حكم وضعيِ ضمان را هم دارد، اگر علم اجمالي دارد يكي از اين دو شجره غصبي است و ثمرهاي پيدا كرد و در آن ثمره تصرف كرد، اينجا ضمانآور هم هست. دليلي كه مرحوم نائيني بر اين مدعا دارند این است كه ميفرمايند همان نهياي كه به اصل تعلّق پيدا كرده همان نهي شامل اين منافع هم ميشود، براي اين منافع ما نياز به يك تكليف جديد و يك تشريع جديد و يك حكم عليحده نداریم. نيازی نیست در اينجا وقتي نهي به اين اصل تعلق پيدا كرده، شارع نهي دومي را به منافع متعلّق كند. نهياي كه به اصل تعلق پيدا كرده (ولو اجمالاً) همين نهي به اين ثمرات هم تعلق پيدا ميكند، لذا ايشان ميفرمايند ما از همين راه ميگوئيم تمام منافع اين حكم را دارند.
اشکال بر کلام نائینی : در مقابل مرحوم نائيني در همان كتاب فوائد الاصول مستشكلي به ایشان ميگويد فوائد بر دو قسم است، برخي از منافع و فوائد وجود مستقلّي دارند، همانطوري كه اصل وجود مستقلي دارد اين فايده هم وجود مستقلي دارد، اما بعضي از فوائد وجود مستقل ندارند و بايد بين اين دو نوع منفعت فرق گذاشت. در قسم اول كه فوائد خودشان يك وجود مستقلي دارند اما در عين حال وجودش ناشي از آن وجود اصل شده! اينجا استقلال در حكم دارد و تبعيّت در وجود مستلزم تبعيّـت در حكم نيست. شجره خودش يك وجودي دارد و ميوهاش يك وجود ديگري است!
درست است كه ميوه از نظر وجودي تابع شجره است، اگر شجره نبود ميوه موجود نميشد، اما الآن از نظر خارجي يك وجود مستقلي غير از شجره است ولي اصل تبعيت در وجود را دارد. تبعيت در وجود مستلزم تبعيّت در حكم نيست، حالا اين را ما اضافه ميكنيم، شاهدش هم این است كه گاهي اوقات ميوه درخت را ميفروشند و خريدار مالك ميوه ميشود ولي مالك درخت نميشود!
تبعيّت در وجود اقتضاي تبعيت در حكم را ندارد، يعني اگر گفتيم اجتناب از اصل واجب است، تصرّف در اصل حرام است، مستلزم اين نيست كه تصرف در ثمره هم حرام باشد، آن وقت مستشكل ميگويد براي اينكه ما حكم ثمره را در اينجا روشن كنيم ، بايد بگوئيم كه اگر اين شجره ثمره پيدا كرد، چنانچه شجره ديگر موجود است، اينجا باز اجتناب از اين ثمره لازم است، ولو خود شجرهاي كه اين ميوه را داده (يعني اصل) از بين برود، اگر خودش را بكَنَند و بسوزانند ميوهاش هست و طرف ديگر هم موجود است، مستشكل ميگويد اينجا خود اين شجره ميشود يك طرف علم اجمالي، وقتي يك طرف شد، اجتناب از آن لازم است.
اما اگر اين ميوه هست و طرف ديگر به طور كلي از بين رفته، اينجا ولو اجتناب از اصل لازم است چون قبلاً هم خوانديم در اطراف علم اجمالي بعد از آنكه وجوب اجتناب از دو طرف آمد، اگر يك طرف تلف شود و از بين برود، حكم طرف ديگر از بين نميرود و باقي ميماند، وجوب اجتناب به قوّت خودش هست، اينجا هم حالا كه اين درخت ميوه داده، اگر درخت ديگر از بين رفت اينجا اجتناب از اين ميوه لازم نيست چون اين ميوه طرف علم اجمالي قرار نگرفته است. اجتناب از اين لازم نيست ولو مع بقاء الاصل، در مثال قبلي ميگفتيم وقتي طرف ديگر هست اجتناب از ميوه لازم است ولو مع فقدان الأصل، در اينجا ميگوييم اجتناب از ميوه لازم نيست، اينجا كه طرف ديگر از بين رفته، اجتناب از ميوه لازم نيست ولو مع بقاء الأصل. لذا مستشكل ميگويد در مسئله ميوه و درخت، حتي در مسئله حمل دابّه، ميگويد در اين مثالها منفعت يك وجود مستقلي دارد ولو از حيث وجود تابع وجود اصل است، يعني اگر اصل نبود اين هم نبود، اما وجود مستقل دارد، حالا كه وجود مستقل دارد تبعيّـت در وجود مقتضي اتّحاد در حكم نيست، ما بايد حكم خودش را مستقلاً بررسي كنيم.
اما در مثال علم اجمالي به اينكه يكي از اين دو خانه غصبي است؛ منفعت خانه وجود مستقلي از خودِ خانه ندارد! يدِ بر منفعت يك يدِ جداگانهاي از يدِ بر خانه نيست، اينجا حق نداريم حكم اين منفعت را از حكم اصل جدا كنيم، بايد بگوئيم اگر اجتناب از خود اين خانه لازم است از منفعتش هم لازم است، براي اينكه اينجا منفعت وجود مستقل ندارد جايي كه وجود مستقل ندارد تابع خود عين است، يعني همان حكمي كه عين دارد اين منفعت دارد. پس خلاصه اشكال بر مرحوم محقق نائيني اين شد كه مستشكل ميگويد در اطراف علم اجمالي از حيث منافع ما بايد تفصيل بدهيم، اگر منفعت وجود مستقلي داشته باشد، حكم مستقلي دارد، تابع اصل نيست. اگر منفعت وجود مستقلي نداشته باشد حكم اينجا تابع اصل است.
پاسخ محقق نائینی : مرحوم نائيني از اين اشكال جواب ميدهند و ميفرمايند اينكه شما گفتيد بين اين دو مورد فرق است، در مثال اول منفعت در وجود استقلال دارد و در مثال دوم استقلال در وجود ندارد، اينها نميتواند فارغ در مقام باشد. چرا؟ ميفرمايد ملاك اين است كه ما ببينيم آيا معلوم بالإجمال ما تمام الموضوع براي حكم هست يا نه؟ اگر ديديم معلوم بالإجمال تمام الموضوع براي حكم است، آثار را بايد برايش بار كنيم و حكم را بر آن بار كنيم، اگر تمام الموضوع نبود نبايد حكم را برايش بار كنيم، و در مثال شجره و منفعت اين معلوم بالإجمال است، معلوم بالاجمال يعني يكي از اينها غصبي است، اين تمام الموضوع است براي وجوب اجتناب هم از خود شجره و هم از ثمره آن، يعني وقتي ما علم اجمالي داريم يكي از اينها غصبي است، معلوم به اجمال ما غصبي بودن يكي از اينهاست، اين تمام الموضوع است براي لزوم اجتناب از اصل و از منفعت. منفعت هم فرق نميكند ثمره باشد، حمل دابه باشد، منفعت خانه باشد، اينها ديگر فارغ نيست، ملاك اين است كه ببينيم اين معلوم بالإجمال آيا تمام الموضوع براي اين وجوب اجتناب هست يا نيست؟ و در اين موارد معلوم بالإجمال تمام الموضوع هست.
نتيجه اين شد كه تا اينجا نائيني در مسئله علم اجمالي به اينكه احدهما خمر است، فرمود شرب حرام است، بيع فاسد است و در اين مثال علم اجمالي به اينكه يكي از دو شجره هم غصبي است اجتناب از شجره و تمام منافع را لازم ميداند، فقط در آن مثال خمر مسئلهي اقامه حد را قبول ندارد براي اينكه خمر بودن (يعني معلوم بالإجمال) تمام الموضوع براي لزوم اقامه حد نيست.
2ـ كلام مرحوم خویی
اينجا مرحوم آقاي خوئي با استادشان مرحوم محقق نائيني اختلاف دارند؛ ببينيم فرمايش مرحوم آقاي خوئي چيست تا بعد خودمان نتيجهگيري كنيم: مرحوم آقاي خوئي ميفرمايند اينكه نائيني در مثال شجره نسبت به ثمره هم قائل به حكم تكليفي شده و هم قائل به حكم وضعي، ما قبول نداريم. نه حكم تكليفي وجود دارد به نام حرمت تصرف در ثمره و نه حكم وضعي به نام ضمان، اما حكم تكليفي را ميفرمايد در جايي است كه ما احراز كنيم اين مال غير است، ما الآن در اين ثمره «لم نعلم بأنّه مال الغير» حرمت تصرف از كجاست؟ موضوع حرمت تصرف مال غير است، جايي كه ما احراز كرديم يك مالي مال غير است تصرف در آن حرام است، الآن اين ثمره از كجا مال غير است؟ براي ما محرز نيست اما نسبت به حكم وضعي ايشان اول از راه استصحاب وارد ميشود، ميفرمايد استصحاب ميكنيم عدم كون الثمرة من العين الغصبيّة، شك داريم آيا اين ثمره، ثمرهي آن درخت غصبي است يا غير غصبي؟ استصحاب ميكنيم عدم كون الثمره من العين الغصبيّة.
بعد ميفرمايد حالا كسي ممكن است اشكال كند كه اين استصحاب معارض دارد، معارضش
این استكه عدم كون الشجره من العين المملوكه، چون شما ميگوئيد يكي از اين دو شجره
ملك اين شخص است و دیگری غصبي است، نميداند كدام يك از اينهاست و با هم مخلوط شده،
حال اگر گفتيد ثمره را استصحاب ميكنيم عدم كون الثمرة من العين الغصبيّة، اين
معارض است با استصحاب و عدم كون الثمرة من العين المملوكه. ايشان ميفرمايد اين
استصحاب و تعارض ضرري وارد نميكند براي اينكه مستلزم مخالفت قطعيّه نيست، لذا
ميفرمايند چون مستلزم مخالفت قطعيه نيست جريان اين دو استصحاب مشكلي ندارد.
اگر بگوئيد مستلزم مخالفت قطعيه نيست ولي بالأخره تعارض و تساقط ميكنند، ميفرمايد اگر بپذيريم كه اينها تعارض و تساقط ميكنند ميرويم سراغ اصالة البرائة من الضمان، ميگوئيم اين ثمره را خورديم حالا شك ميكنيم ضامنيم يا نه؟ اصل برائت از ضمان است. اصالة البرائه از ضمان را جاري ميكنيم. آن وقت اينجا يك كلامي را از شيخ نقل ميكنند و ميفرمايند شيخ اصالة البرائه را نسبت به اموال جاري نميداند، اگر شك ميكنيم كه استفاده مالي براي ما حلال است يا حلال نيست! شيخ اينجا اصالة البرائه را در اموال جاري نميداند، چرا؟ ميفرمايند شيخ تمسّك به اين حديث نبوي كرده «لا يحلّ مال امرء مسلمٍ إلا بإذنه»[1] يا در بعضي جاها «إلا بطيبة نفس منه »؛ مرحوم خوئي ميفرمايند شيخ اعظم انصاري كه اصل كبراي كلّي برائت در شبهات حكميه و موضوعيه را قبول دارد اين را استثثناء زده، شيخ قائل به جريان برائت در اموال نيست، چرا؟ چون ميگويد اينجا حديث داريم «لا يحلّ مالٌ إلا من حيث أحله الله» و الآن هم اين ثمره در اينجاست و نمي دانيم احلّه الله است يا نه؟ حالا كه نميدانيم پس براي ما احلّه الله نيست.
مرحوم آقاي خوئي ميفرمايند اولاً اين روايت ضعيف السند و مرسله است و در جوامع معتبر نيامده و ثانياً وقتي ما در حرمت شك ميكنيم اين مجراي براي برائت ميشود و حليّت تعبّديه ثابت ميشود و اين من حيث احلّه الله صدق ميكند، ما وقتي شك ميكنيم كه آيا اين مال حلال است يا حرام؟ وقتي برائت را جاري كرديم ميشود «هذا حلالٌ تعبّداً» پس من حيث احلّه الله صدق ميكند.
اشكال سوم كه مرحوم آقاي خوئي به شيخ دارند این است كه ميفرمايند منشأ شك در حرمت در اين ثمره چيست؟ این است كه احتمال ميدهيم اين ثمره ثمرهي درختي باشد كه آن درخت ملك غير است و در نتيجه اين نما ملك غير باشد. ما با استصحاب عدم كونه ملكاً للغير، ميگوئيم ملك غير نيست. استصحاب ميكنيم عدم كونه ملكاً للغير، با اين استصحاب ميگوئيم ملك غير نيست! اين هم استصحاب عدم ازلي است، ميگوييم ملك غير نيست، آن وقت همين موضوع ما احلّه الله را درست ميكند، آنچه كه در مقابل ما احلّه الله است این استكه اين ملك غير باشد، استصحاب ميگويد اين ملك غير نيست، پس ما احلّه الله را درست ميكند، باز بفرماييد كه استصحاب ميكنيم عدم كونه ملكاً للآكل، با اينكه معارض است، ايشان ميفرمايند درست است اين استصحاب هست و با آن هم تعارض پيدا ميكند، اما در تصرّف در مال وقتي فهميديم مال غير است ديگر نميشود در آن تصرّف كرد، اما لازم نيست كه احراز كنيم مال خودمان است، در باب تصرّف در اموال همين كه ما بدانيم مال غير نيست، احراز كنيم ولو به احراز تعبّدي كه اين مال غير نيست همين كافي است، اما لازم نيست كه ما احراز كنيم اين مال مالِ خودمان است.
يكي از بزرگان بود اگر تسبيح شخصي را ميگرفت ديگر پس نميداد، كتاب كسي را ميگرفت ديگر پس نميداد! ميگفتيم آقا اين مال ديگري است و حلال نيست، ميگفت نه، شما حلال را داريد بد معنا ميكنيد «الحلال ما حلّ باليد» گفته بود تا يد پيدا كنيد حلال ميشود.
حالا اينجا هم مرحوم آقاي خوئي ميفرمايند در باب حليّت بايد روشن باشد كه اين مال غير نيست اما لازم نيست كه احراز كنيم مال خودمان است، اين لزومي ندارد. حالا اين اشكالات مرحوم آقاي خوئي بر مرحوم نائيني را در مصباح الاصول ببينيد، آن اشكالي هم كه مستشكل بر مرحوم نائيني كرد را هنوز جمعبندي نكرديم.
***
من يك اشاره كوچكي ميكنم ولو اينكه در شب گذشته صحبت مفصلي را به مناسبت دهه فجر داشتيم، در همين خيابان چهارمردان كه هر سال جشن پيروزي انقلاب گرفته ميشود. حالا براي اينكه در درس نیز این وظيفه انجام شود به مطالبی اشاره میکنیم .اين دهه مباركه فجر كه دهه پيروزي انقلاب است بايد ما روحانيّون را نسبت به عظمت انقلاب، امام و عظمت خود اسلام بيشتر به فكر وادار كند. اولاً به بركت انقلاب اسلام چقدر گسترش پيدا كرد، زواياي اسلام چقدر باز شد، پردهها از اسلام چقدر كنار رفت! از خرمنها خاك و غباري كه بر اسلام گرفته شده بود و در حكومت طاغوت و حكومتهاي گذشتهاي كه در ايران بود مدفون شده بود و اساساً بگوئيم اصلاً در هزار سال بعد از حكومت اميرالمؤمنين (ع) اسلام مدفون شد تا زمان پيروزي انقلاب اين اسلام مدفون بود و انقلاب آمد اين اسلام را احياء كرد، اين اسلام را بيرون آورد و زنده كرد. حقايق اسلام، قرآن و مكتب اهلبيت به صورت گسترده هم در كشور مطرح ميشود و هم در دنيا مطرح ميشود و واقعاً اين بيداري اسلامي كه امروز ما در دنيا مشاهده ميكنيم ترديد نكنيم كه برخواسته از همين قيام است، آنها هم ياد گرفتند، سي سال گذشته بالأخره شنيدند اسلام چه قدرتي دارد؟ شيعه چه قدرتي دارد؟ قرآن چه قدرتي دارد؟! و مبارزه با ظلم وظيفه يك انسان است، تمام اينها را بالأخره ياد گرفتند و الحمدلله امروز به اينجا رسيده.
ما روحانيّون واقعاً بايد نسبت به حفظ انقلاب، گسترش انقلاب، توجه به ابعاد اسلام،
بيشتر زحمت بكشيم. هر چه تلاش علمي بيشتر كنيم براي معرفي كردن اسلام كه امروز تمام
دنيا دنبال اين هستند كه ببينند اسلام چيست؟ اهلبيت چه گفتند و شيعه چيست؟ مهدويّت
واقعي چيست؟ دنبال اين حقايق هستند، ما بايد خودمان را مجهزتر كنيم، البته حالا در
كشور ما كه سي و چند سال است بحمدالله اسلام حكومت دارد، در كنار نقاط مثبت بسيار
بسيار فراواني كه به بركت اين انقلاب حاصل شده، امروز ما استقلال داريم، عزّت
داريم، امروز ديگر آن اهانتهاي ذليلانهاي كه به قول امام بزرگوار رضوان الله عليه
به بالاترين شخصيتهاي اين كشور ميكردند و كسي هم جوابگو نبود نيست! امروز برنامه
ريزي براي كشور به دست خودمان است، امروز راه براي گسترش دانشگاهها، حوزهها،
مراكز علمي ما باز است و هر روز هم الحمدلله مشاهده ميكنيم اختراعات و ابتكارات
را، اينها واقعاً جاي شكر دارد، البته در كنارش تهديدها وجود دارد، توطئهها وجود
دارد، تهديدهاي خارجي وجود دارد، انحرافهاي داخلي خيلي ريشهدار هم وجود دارد كه
ما بايد اينها را مراقب باشيم. ضربه و اثر انحرافهاي داخلي ريشهدار از اين
تهديدهاي خارجي به مراتب بيشتر است، چه انحرافي ازا ين بالاتر كه امروز گروهي در
اين مملكت، در بين مسئولين اين مملكت معتقد باشند انقلاب نيازي به روحانيّت ندارد،
چه انحرافي از اين بالاتر؟!
چه جفايي از اين بالاتر كه افرادي به اسم تقدّس و به
اسم عناوين مقدّسي كه براي خودشان درست كردند بگويند 20 سال روحانيّت در اين كشور
كاري نكرد، ما آمديم براي مردم كار كرديم، همه اينها هدفدار است، ترديدي نيست كه
اينها نميخواهند به مردم بگويند كه ما داريم براي شما كار ميكنيم، بلكه دنبال حذف
روحانيّت هستند. اگر اين توطئه را ما نفهميم! چه بسا حالا نشود براي مردم عادي اين
مسئله را خيلي بيان كرد ولي ما بايد اين قضايا را بفهميم، بايد بفهميم و فريب اين
را نخوريم كه اگر يك كسي گفت ولايت فقيه كذا و كذاست، اين واقعاً راست ميگويد،
واقعاً هم تابع ولايت فقيه است، نه اينطور نيست. تاريخ نشان داده اين گونه افراد،
اين گونه اشخاص چه ضرباتي را زدند و الآن هم براي آينده خوابهايي را ديدند و
برنامههايي را تنظيم كردند.متأسفانه امروز افرادي در بين مسئولين هستند كه تصريح كردند اسلام 1400 سال پيش به
درد حالا نميخورد، با بيحجابي و بيبند و باري موافقاند، حالا به عناويني كه
هست! خودشان به استدلالهايي كه دارند. خودشان را در فهم اسلام آشناتر از ديگران
ميدانند. مرحوم والد ما رضوان الله عليه در شش سال پيش فرمود علّت مخالفت اينها با
مرجعيّت اين است كه ميگويند ما خودمان مستقيماً با امام زمان رابطه داريم و چه
نيازي به وكلا داريم؟!
منتهي حالا يك مقداري پردهها كنار رفته و حقايق روشن شده. ما بخواهيم اسلام را و انقلابمان را حفظ كنيم، كه واقعاً هم حفظ انقلاب فقط و فقط بر محور اسلام است و محوريّت اسلام هم فقط و فقط بر محوريّت روحانيّت و مرجعيّت و در رأسش هم ولايت فقيه است، ما غير از اين فرمول ديگري نداريم ولي دارند براي ما فرمولهايي درست ميكنند و دنبال ميكنند، بالأخره بايد خيلي مراقبت كنيم، انقلابمان را حفظ كنيم، هر سالي كه به پيروزي انقلاب ميرسيم اميد ما نسبت به انقلاب بيشتر شود، اميد مردم را غنيتر كنيم اما اين اميد دادن نبايد خود ما را غافل از انحرافها و توطئهها كند، اميدوارم كه حالا در راهپيمايي 22 بهمن همهي آقايان حضور جدي پيدا كنند.
مرحوم والد ما در سه تا راهپيمايي مقيّد بودند شركت كنند، حتي راه هم كه نميتوانستند بروند، داخل ماشين مينشستند و شركت ميكردند، يكي راهپيمايي در شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها بود، يكي هم در روز قدس و يكي هم در 22 بهمن، اين سه راهپيمايي را ايشان خيلي مقيّد بودند كه ان شاء الله همه حضور پيدا ميكنيم و وظيفه خودمان را انجام ميدهيم.
و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
نظری ثبت نشده است .