موضوع: اصالة الاحتياط
تاریخ جلسه : ۱۳۹۰/۱۲/۶
شماره جلسه : ۷۹
-
موضوع بحث: تنبیهات بحث دوران بین متباینین؛ تنبیه ششم ـ ملاقی با بعضی از اطراف شبهه محصوره؛ صورت دوم ـ ملاقات و علم به ملاقات قبل از تحقق علم اجمالی باشد؛صورت سوم ـ ملاقات پیش ازعلم اجمالی اما علم به ملاقات پس از علم اجمالی حاصل شود
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۰
-
جلسه ۱۱۱
-
جلسه ۱۱۲
-
جلسه ۱۱۳
-
جلسه ۱۱۴
-
جلسه ۱۱۵
-
جلسه ۱۱۶
-
جلسه ۱۱۷
-
جلسه ۱۱۸
-
جلسه ۱۱۹
-
جلسه ۱۲۰
-
جلسه ۱۲۱
-
جلسه ۱۲۲
-
جلسه ۱۲۳
-
جلسه ۱۲۴
-
جلسه ۱۲۵
-
جلسه ۱۲۶
-
جلسه ۱۲۷
-
جلسه ۱۲۸
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه مباحث قبلی: ملاحظه فرموديد كه در بحث گذشته به اين نتيجه رسيديم كه اولاً در كلمات بزرگان مسلم گرفته شده كه در ملاقي خودِ ملاقي يكي از اطراف علم اجمالي قرار ميگيرد اين مطلب صحيحي نيست. اينطور نيست كه بعد از حصول ملاقات دو علم اجمالي داشته باشيم يا به تعبير مرحوم محقق نائيني(اعلي الله مقامه الشريف) سه علم اجمالي داشته باشيم. علم اجماليِ ما در وجود نجاست بين همان ملاقا و آن طرف ديگر است، علم اجماليِ دومي محقّق نميشود كه بگوئيم حالا يك علم اجمالي داريم كه بين ملاقي و طرف ديگر يا اينكه بگوئيم يك علم اجمالي داريم كه يك طرفش ملاقي و ملاقاست و آن طرفش طرف ديگر است. اين علم اجمالي در اينجا همان علم اجمالي اول است منتهي ميخواهيم ببينيم كه اين ملاقي كه از اول مفروض این است كه خودش خارج از اطراف علم اجمالي است، يعني بعد الملاقات هم ميگوييم هنوز علم اجمالي داريم وجود نجاست يا در ملاقاست و يا در آن شيء ديگر. اين را خيلي خوب دقّت بفرماييد.
ببينيد اگر يك امارهاي بر نجاست يك شيئي قائم شود، بيّنهاي آمد گفت اين شيء نجس است، اينجا مسلّم ملاقات با اين شيئ سبب نجاست ملاقي هم ميشود بدون هيچ ترديدي، يا اگر علم تفصيلي به نجاست يك شيء داشته باشيم ملاقيِ با آن شيء مسلّم نجس ميشود و در اينها ترديدي نيست. منتهي فرض این است كه نجاست ملاقي در همين دو مورد است، يعني در جايي كه علم تفصيلي داريم يا در جايي كه بيّنه قائم شده است. ما دليلي نداريم بر اينكه مُلاقي با چيزي كه نميدانيم نجس است اما روي احتياط عقل ميگويد بايد از آن اجتناب كني، نجس باشد. ما دليلي كه بگويد اگر يك چيزي ملاقات كرد با چيزي كه نجاستش معلوم نيست اما چون طرف علم اجمالي است اين معلوم الإجتناب است و وجوب اجتناب از او مسلّم است، بگوئيم ملاقيِ با چيزي كه وجوب اجتناب دارد نجس است! اصلاً چنين دليلي نداريم. و بعبارةٌ اُخري تأمل در همين مطلب كه آن مقداري كه دليل دلالت بر نجاست مُلاقي دارد در جايي است كه آن ملاقا يا تفصيلاً نجس باشد و يا يك امارهي شرعيّه برايش قائم شده باشد، همين كفايت ميكند در اينكه ما بگوئيم ملاقي وجوب اجتناب ندارد در تمام صوري كه بزرگان در اين بحث مطرح ميكنند.
پس اگر ما در اين دو مطلب دقت كنيم زود به نتيجه ميرسيم؛ 1) ملاقي طرف علم اجمالي قرار نميگيرد. علم اجماليِ اول اين بود که يا ملاقا نجس است يا طرف ديگر ، و بواسطه ملاقات يك علم اجمالي ديگر درست نمی شود،هنوز هم ميگوئيم طرف علم اجمالي آن ملاقا و طرف ديگرش است. بنابراين بيائيم از اول بگوئيم اين طرف قرار نميگيرد، چون مرحوم نائيني، مرحوم آقاي خوئي و جمع ديگري از بزرگان قبول ميكنند كه اين طرف علم اجمالي قرار ميگيرد منتهي در صددند كه اثبات كنند كه اين علم اجمالي مؤثر نيست، اين علم اجمالي منجّز نيست. ما چرا بيائيم از اول اين را بپذيريم تا بعد بگوئيم كه اين مؤثر يا منجّز نيست. الآن هم كه يك شيئي با اين ملاقا ملاقات كرده ميگوئيم شما طرف علم اجماليتان چيست وجداناً، ميگوئيم ملاقا و طرف ديگرش است، يا آن نجس است و يا اين طرف ديگر. اين هم ملاقيِ با او است. كما اينكه حالا اگر در آنِ واحد دو ملاقي با دو طرف باشد، نميگويند طرف علم اجمالي شد چهار تا! باز هم طرف علم اجمالي همان دو تاست. البته اين روشن است كه اگر واقعاً ملاقا نجس باشد نجاست در ملاقي آمده، اگر نباشد نيست! اما ملاقي طرف علم اجمالي نيست. الآن من نميگويم كه من علم اجمالي دارم يا ملاقي نجس است يا آن طرف ديگر. علم اجمالي همان فرض اوّل و يا ملاقا يا طرف ديگر است.
حالا اين ملاقي را ما ميگوييم به يكي از اطراف علم اجمالي خورده كه آن وجوب اجتناب دارد، ميگوئيم در باب ملاقات آن مقداري كه دليل داريم نجاست ملاقي با معلوم تفصيلي است يا با چيزي كه اماره تفصيلاً بر نجاستش قائم شده، ما دليل نداريم كه ملاقي با چيزي كه معلوم الإجتناب است ـ يعني واجب الاجتناب است ـ بگوئيم ملاقي با واجب الاجتناب هم نجس ميشود.
بنابراين بايد بيائيم از اساس ببينيم كه آيا واقعاً ملاقي عرفاً و واقعاً از اطراف علم اجمالي است؟ ما هر چه دقت ميكنيم ميبينيم اين روشن نيست كه ملاقي خودش از اطراف علم اجمالي باشد، اگر ملاقي از اطراف علم اجمالي باشد بايد بگوئيم اجتناب از ملاقي هم لازم است. اگر ملاقي از اطراف علم اجمالي نباشد وجهي براي وجوب اجتناب ندارد.
نكتهي اصلي بحث كه به نظر من از آن غفلت شده همين است كه ميگوئيم شما در بحث نجاست ميگوئيد ملاقي نجس است، سؤالمان اين است كه ملاقي با چه چيز نجس است؟ سه فرض داريم؛ 1) ملاقي با آنكه تفصيلاً ميدانيم نجس است. علم تفصيلي داريم اين شيئ نجس است و اگر دست ما به آن خورد دستمان نجس ميشود. 2) ملاقي با آنكه بيّنه بر نجاست آن قائم شده، اگر بيّنه قائم شد بر اينكه اين آب نجس است دست من هم به او خورد دست من هم نجس ميشود. 3) ملاقيِ با چيزي كه فقط وجوب اجتناب دارد. شما وقتي ادلهي ملاقي را ميبيني، ادله ملاقي ميگويد اين شق هم نجس است؟ ادلهي ملاقي كه دلالتي ندارد. ادلهي ملاقي ميگويد ملاقي با چيزي كه واجب الاجتناب است واجب الاجتناب نيست، فقط باقي ميماند بگوئيم از راه اينكه اين طرف علم اجمالي قرار ميگيرد ميخواهيم وارد شويم، بگوئيم اين ملاقي خودش يكي از اطراف علم اجمالي قرار ميگيرد و ما همين را منكريم، ميگوئيم چرا ميگوئيد اين ملاقي از اطراف علم اجمالي قرار ميگيرد، اصلاً اين ملاقي ما طرف علم اجمالي نيست.
در اين مثال مرحوم آقاي خوئي ـ البته در آن نظري كه در دوره سابق فرموده بودند ـ يك شيئي روز شنبه نجس شده و در روز يكشنبه شيئي با او ملاقات كرده، روز دوشنبه من علم اجمالي پيدا كردم كه آن شيء روز شنبه با يك چيز ديگر برخورد كرده و علم اجمالي پيدا كردم يكي از اين دو تا نجس بوده! اصلاً اينجا شيء روز يكشنبه طرف علم اجمالي نيست، چرا اين را بگوئيم كه اين طرف علم اجمالي قرار ميگيرد؟
صورت سوم ـ ملاقات پیش ازعلم اجمالی اما علم به ملاقات پس از علم اجمالی حاصل شود
در مسئله سوم يك فرضي است تقريباً بين مسئله اول و دوم؛ و آن این است كه ملاقات واقعاً حاصل ميشود، واقعاً در عالم خارج ملاقات بوده. بعد از ملاقات علم اجمالي است به اينكه يا ملاقا نجس است يا آن شيء ديگر. بعد از علم اجمالي علم به ملاقات حاصل ميشود. تا حالا صورت اولي اين بود كه ما اول علم اجمالي داريم، بعد از علم اجمالي ملاقات و علم به ملاقات حاصل ميشود، ميگوئيم علم اجمالي داريم يكي از اين دو ظرف نجس است، فردا دست ما به يكي از اين دو تا خورد، اين صورت اولي بود. صورت ثانيه اين بود كه يك شيء نجسي هست و ملاقاتي هم هست و بعد از اينها علم اجمالي به نجاست ملاقا به آن طرف ديگر است، اما در اين شقّسوم ميگوئيم ملاقات واقعيّه هست، اما ما فعلاً از آن خبر نداريم. علم اجمالي بايد پيدا كنيم به نجاست ملاقا و طرف ديگر، بعد از علم اجمالي علم به ملاقات پيدا ميكنيم.
تا اينجا مثلاً مثل مرحوم آقاي خوئي قدس سره يا برخي از بزرگان ديگر هم همينطور، اينها در صورت اول گفتند ملاقي وجوب اجتناب ندارد. صورت ثانيه را با اينكه دو فرض برايش ذكر كردند، گفتند وجوب اجتناب دارد. حالا بحث این است كه اين صورت ثالثه آيا حكم صورت اولي را دارد؟ بگوئيم چون ملاقات واقعا قبل از علم اجمالي بوده پس اينجا اجتناب از ملاقي لازم نيست يا اينكه بگوئيم حكم صورت ثانيه را دارد، بگوئيم چون علم به ملاقات بعد از علم اجمالي بوده، پس اجتناب واجب است، كدام يك از اينها را بگوئيم؟ اين صورت مسئله.
اينجا در كتاب مصباح الاصول مرحوم آقاي خوئي قدس سره ميفرمايند ما در دورهي سابق گفتيم اين صورت ثالثه حكم صورت ثانيه را دارد و وجوب اجتناب دارد. دليلشان چيست؟ ميفرمايند «لأنّ العلم الاجمالي بحدوثه و إن كان متعلقاً بنجاسة الملاقا أو الطرف الآخر إلا أنّه بعد العلم بالملاقات ينقلب إلي العلم بالنجاسة الملاقي أو الملاقا أو الطرف الآخر» ميفرمايند درست است شما علم اجمالي داريد بعد از علم اجمالي علم به ملاقات پيدا ميكند، اما بعد از اين علم به ملاقات آن علم اجماليِ اول شما انقلاب پيدا ميكند به يك علم اجمالي ديگر. يك طرفش ميشود ملاقا و ملاقي، يك طرفش ميشود طرف ديگر. و تنجّز و تنجيز دائر مدار اين علم دوّم است، يعني آن علم اجماليِ اول انقلاب پيدا ميكند و كنار ميرود، اين علم اجمالي دوم منجّز است و بايد از همه اطرافش اجتناب شود، ميفرمايند اين را ما در دوره سابق گفتيم. اما در اين دوره نظرشان عوض شده و قائل به عدم وجوب اجتناب شدند.
باز همان تحليلي كه در صورت ثانيه در بحث گذشته از ايشان ذكر كرديم، اينجا اشاره ميكنند و ميفرمايند آنچه كه ملاك براي تنجيز است علم به نجاست است و نه وجود واقعي نجاست. ملاقات سابق بر علم اجمالي است، درست است. اما اين ملاقاتي كه سابق بر علم اجمالي است اثر برايش مترتب نميشود، ملاقات واقعي اثري برايش مترتب نميشود، آنچه اثر برايش مترتب ميشود از حيث تنجيز و تنجّز علم به ملاقات است. آن وقت فرض اينجا این است كه شما اوّل علم اجمالي پيدا كرديد يا ملاقا نجس است و يا طرف ديگر، اينجا دو تا اصالة الطهاره جاري مي شود، تعارض و تساقط ميكنند، تكليف در اين دو تا منجّز ميشود. حالا بعد از اين شما يك علم به ملاقات پيدا كرديد، علم پيدا كرديد كه قبل از علم اجمالي شما اين ملاقي با اين ملاقا با هم ملاقات پيدا كرده، ميفرمايد چون اينجا تكليف در يك طرف منجّز شده بوده يعني ملاقا، ديگر نسبت به آن ملاقي، الآن بگوئيم علم پيدا ميكنيم يا ملاقي و ملاقا نجس است يا طرف ديگر! چيزي كه قبلاً منجز شده بوده ديگر منجّز نميشود، لذا در مورد ملاقي رجوع به اصالة الطهاره ميكنيم و حكم ميكنيم به اينكه ملاقي پاك است.
پس نظر ايشان اين شد كه آنجايي كه ملاقات واقعاً بوده، يك. دو: بعد از او علم اجمالي به نجاسة الملاقا و طرفي پيدا ميشود. سه: بعد از اين علم اجمالي علم به ملاقات حاصل ميشود كه قبل از علم اجمالي يك چيزي با آن ملاقا ملاقي پيدا كرده و نجس شده، اجتناب از اين ملاقي واجب نيست، يعني رأي نهاييشان اين ميشود كه اين هم ملحق به همان صورت اولي است. آن وقت اينجا ايشان تذكري ميدهند كه اگر كسي سؤال كند كه چرا در دورهي سابق اين را گفتيد در اين دوره اين را گفتيد، فرقش چي شده؟
ايشان ميفرمايد ما در دوره سابق مسئله را روي انقلاب علم اجمالي مطرح كرديم، يعني گفتيم علم اجمالي اوّل انقلاب پيدا ميكند به يك علم اجمالي دوم و روي مسئلهي تبدّل و انقلاب همان نظر سابق درست است، يعني اجتناب از ملاقي واجب ميشود و يك مثالي هم اينجا ميزنند كه شما اگر علم اجمالي داريد يا قبا نجس است يا پيراهنتان، بعد علم اجمالي اوّل عوض شود و بگوئيد نه يا قبا نجس است يا عبا! اينجا بايد بر طبق علم اجمالي دوم ، علم اجمالي اول كنار ميرود. ميفرمايند اگر مسئلهي تبدّل باشد به اين معناست كه بايد طبق علم اجمالي دوم عمل كنيم، اما در ما نحن فيه مسئلهي تبدّل نيست، يك ملاقاتي واقعاً بوده كه فعلاً از آن خبري نداريم، بعد علم اجمالي پيدا كرديم يا ملاقا نجس است يا شيء ديگر، بعد از اين علم اجمالي علم به ملاقات پيدا كرديم، اين علم به ملاقات را ميفرمايد موجب انقلاب علم اجمالي اوّل نميشود. پس چه ميشود؟ ميفرمايد اين يك علم انضمامي به علم اول است كه موجب تنجيز و تنجّز نيست، چرا؟ چون قبلاً يك طرفش وجوب اجتناب دارد.
اين علم دوم علمٌ آخر إنضمّ إلي العلم الأوّل، نه اينكه در علم اجمالي اول انقلاب به وجود بياورد، اين انضمام به او پيدا كرده و چون يك طرفش قبلاً با علم اجمالي قبل واجب الاجتناب بوده و تنجّز در آن بوده اين علم دومّ نسبت به آن طرف منجّزيت ندارد، در طرف ديگر اصالة الطهاره را بلا معارض جاري ميكنيم.
پس باز مطلب جديدي كه ايشان دارد این است كه ميفرمايد در بعضي از صور علم اجمالي اوّل به علم اجمالي دوم انقلاب پيدا ميكند و ما محور تنجيز و تنجّز را بايد علم اجمالي دوم قرار بدهيم مثل عبا و قميص. اما اگر علم اجمالي اول انقلاب به علم اجمالي دوم پيدا نكرد بلكه يك علم اجمالي دومي ضميمه او شد، اينجا علم اجماليِ دوم چون يك طرفش همان طرف علم اجمالي اول است كه قبلاً تنجّز داشته و اجتناب از آن واجب بوده، اين علم اجماليِ دوم نسبت به آن طرف بلا اثر است و نسبت به اين ملاقي ما اصالة الطهاره را جاري ميكنيم.
عرض ما این است كه شما چرا ميآئيد ملاقي را در طرف علم اجمالي قرار ميدهيد؟ شما الآن كه يك ملاقا و يك طرف ديگر داريد، وقتي يك چيزي با اين ملاقا ملاقات كرد، اين طرف علم اجمالي شما الآن نيست! يعني الآن هم نمی گویید من علم اجمالي دارم يا اين نجس است يا او، نه! الآن هم ميگوئيد يا ملاقا نجس است يا او. يك وقتي هست كه ميگوئيد من اشتباه كردم مثل آن مثال عبا و قميص، اول علم اجمالي داشتم يا قبا نجس است يا قميص! حالا به اين نتيجه رسيدم كه يا قبا نجس است يا عبا! علم اجمالي اول از بين رفته، اما در ما نحن فيه فرض این است كه علم اجمالي اول موجود است يعني هنوز من علم اجمالي دارم يا ملاقا نجس است يا طرف ديگر، اينجا عرف چه زماني ميگويد پس شما الآن با وجود او يك علم اجمالي دوم پيدا ميكنيد! نه من ديگر علم اجمالي پيدا نميكنم، آقايان علم اجمالي درست ميكنند و بعد ميمانند كه حالا شد طرف علم اجمالي پس اجتناب از اين هم بايد واجب باشد. در صدد ميآيند كه اين علم اجمالي منجّز نيست! يا بعضي از جاها بگويند منجز است و بعضي جاها بگويند منجز نيست، اين به نظر ما مطلب درستي نيست.
و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
نظری ثبت نشده است .