موضوع: اصالة الاحتياط
تاریخ جلسه : ۱۳۹۰/۷/۵
شماره جلسه : ۷
-
موضوع بحث: امکان اجرای حکم ظاهری در تمام اطراف علم اجمالی؛ نظریه محقق نائيني؛ تقسیم احکام ظاهری به امارات اصول عملیه تنزیلی و اصول عملیه غیر تنزیلی
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۰
-
جلسه ۱۱۱
-
جلسه ۱۱۲
-
جلسه ۱۱۳
-
جلسه ۱۱۴
-
جلسه ۱۱۵
-
جلسه ۱۱۶
-
جلسه ۱۱۷
-
جلسه ۱۱۸
-
جلسه ۱۱۹
-
جلسه ۱۲۰
-
جلسه ۱۲۱
-
جلسه ۱۲۲
-
جلسه ۱۲۳
-
جلسه ۱۲۴
-
جلسه ۱۲۵
-
جلسه ۱۲۶
-
جلسه ۱۲۷
-
جلسه ۱۲۸
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
نظريهي محقق نائيني:
1) تقسیم حکم ظاهری :
پیش از این گفته شد که مرحوم نائيني معتقد است سه نوع حكم ظاهري داريم و اين انواع حكم ظاهري به جهت اختلاف در مجعولي است كه وجود دارد. در باب امارات مثل خبر واحد يا بيّنه، مجعول را طريقيّت إلي الواقع ميداند، و اصول عمليّه دو قسم است؛ يكي اصول عمليهي تنزيلي و دوم اصول عمليّهي غير تنزيلي. اصول عمليه تنزيلي مثل استصحاب مقصود این است كه شارع در چنين مواردي فرموده است كه شك را الغاء كن و احد طرفي الشك را عمل كن به عنوان «أنّه الواقع» در استصحاب چون حالت سابقه وجود دارد شارع ميگويد الآن كه شما شك كردي «أحد طرفي الشك» را بر طبقش عمل كن، يعني بر طبق آن حالت سابقه عمل كن . اما حالا كه بر طبق حالت سابقه عمل ميكني آن را به عنوان واقع قرار بده. يعني شارع وقتي شك را الغاء ميكند ميگويد اين شكّ تو كالعدم است. از اين تعبير ميكنند به اصول عمليهي تنزيليه و مجعول در اصول عمليه تنزيليه اين عنوان است:« البناء العملي على أحد طرفي الشك على أنه هو الواقع».
اما قسم سوم، اصول عمليهي غير تنزيليه مثل برائت، اصالة البرائه، اصالة الطهارة، اصالة الحليّة، در اين اصول عمليّه شارع ميگويد يكي از دو طرف را اختيار كن، طهارت را اختيار كن، الآن كه شك داري اين شيء نجس است يا طاهر؟ تو طهارت را اختيار كن اما تا همين اندازه، نميگويد اين طهارت را به عنوان واقع نگاه كن، ميگويد وقتي شك كردي اين شيء پاك است يا نجس؟ بناي عملي خودت را بر طهارت بگذار، اما نميخواهم بگويم واقعاً اين شيء طاهر است، نميگويم كه تو به اين شيء به عنوان طاهر واقعي نگاه كني.
به عبارت ديگر فرق بين اصول عمليّهي تنزيليّه و غير تنزيليّه در دو مطلب است: 1) در اصول تنزيليه شارع يكي از دو طرف شك را ميگويد عمل كن به عنوان «أنّه الواقع» اما در اصول غير تنزيليه ميگويد عمل كن اما نه به عنوان «أنّه الواقع». 2) در اصول تنزيليه شارع شك را الغاء كرده، البته انسان شك را تكويناً دارد ولي در اصول تنزيليه در عالم اعتبار، در عالم تشريع، شارع ميگويد اين شک را ناديده بگير و الغاءش ميكند، اما در اصول غير تنزيليه شارع چنين كاري نكرده، در اصول غير تنزيليه شك در عالم اعتبار و در عالم تشريع مُلغا نشده، شما هنوز هم باقي بر شك هستيد، الآن شك داريد اين شيء طاهر است يا نجس، اصالة الطهارة نميآيد شك شما را حتّي در عالم اعتبار از بين ببرد، ولي مولا ميگويد در مقام عمل بناي عمليِ خودت را بر طهارت بگذار. اين مقدمهي فرمايش نائيني. كه ما در احكام ظاهريه سه نوع حكم ظاهري داريم. چون سه نوع مجعول داريم: 1) در امارات مجعول طريقيت است 2) در اصول تنزيليه مجعول «البناء علي أحد طرفي الشك علي أنّه الواقع» است 3) در اصول غير تنزيليه «البناء علي أحد طرفي الشك لا علي أنّه الواقع».
2) تفصیل محقق نایینی درموردامکان اجرای احکام ظاهری در تمام اطراف علم اجمالی:
بحث در این است كه آيا ثبوتاً ـ هنوز بحث در مقام اثبات نيست ، هنوز به مقاد ادله نرسيديم ـ امكان اينكه در همهي اطراف علم اجمالي اصل يا اماره جاري بشود هست يا نيست؟ مرحوم نائيني دربحث امکان اجرای احکام ظاهری درتمام اطراف علم اجمالی قائل به تفصيلاند.
مرحوم نائيني درمجموع به سه مطلب اشاره دارند؛
نخست ـ اصل عملی یا اماره ای که با معلوم بالاجمال ضدیت دارد: اول اينكه ميفرمايند اگر اجراي يك اصل عملي يا يك اماره در اطراف علم اجمالي با معلوم بالاجمال ما ضدّيت داشته باشد، اينجا مسلّم ديگر امكان جريانش نيست، مثالي كه اينجا براي اصل ميزنند ميفرمايند در اصول عمليّه اصالة الاباحه، آن هم در دَوَران بين محذورين، شما اگر نميدانيد كه اين شيء واجب است يا حرام، در دَوَران بين محذورين اگر بگوئيد شك ميكنم واجب است اصالة الاباحه را جاري كنم، شك ميكنم حرام است و اصالة الاباحه را جاري كنم، اصالة الاباحه چون مُفادش ترخيص در فعل و ترك (هر دو) است، اصالة الاباحه ميگويد اين كار را هم ميتواني انجام بدهي و هم ميتواني ترك كني! اين با معلوم بالاجمال ما ضدّيت پيدا ميكند، معلوم بالاجمال ما این است كه يا فعل اين بر من واجب است يا ترك آن، اگر اين اصل را بخواهم در هر دو طرف جاري كنم، ضدّيت با اين معلوم بالاجمال پيدا ميكند، به عبارت ديگر با وجود چنين علمي مجالي براي مُفاد اصالة الاباحه اصلاً نيست!
دوم ـ اصول عملیه تنزیلیه: در اصول عمليهي تنزيليه مثل استصحاب، ميگويند اينجا مشکل ما ضدیت با علم نیست بلکه آنچه در باب استصحاب جعل شده قصور دارد از شمول اطراف علم اجمالی .توضیح این مطلب این است که مرحوم نائيني اول ميگويند اگر شما علم اجمالي داريد يكي از اين دو تا نجس است، قبلاً هم فرض كنيم هر دو پاك بوده، حالا سابقهي طهارت دارد، استصحاب طهارت در هر دو جاري است، استصحاب طهارت در هر كدام في نفسه جريان پيدا ميكند، استصحاب طهارت ميگويد اين پاك است، قبلاً پاك بوده و الآن هم پاك است! كاري به طرف ديگر ندارد. در اصالة الاباحة كه قبلاً خوانديم، شما تا اصالة الاباحة را در يك طرف جاري كنيد چون مقتضاي اصالة الاباحه ترخيص در فعل و ترك (هر دو) است، با اين علم اجمالي تضاد پیدامیکند. اما اينجا شما علم اجمالي داريد يكي از اين دو تا نجس است، استصحاب ميگويد اين پاك است، خود اين استصحاب في نفسه با اين علم اجمالي ضدّ است يا نه؟ ضد نيست. طرف دوم ميآئيم، استصحاب را در طرف دوم جاري ميكنيم، خود آن استصحاب طهارت در طرف دوم با اين علم اجمالي ضدّيتي ندارد، او را نفي نميكند، شما علم اجمالي داريد يكي از اين دو تا نجس است، اين استصحاب ميگويد اين پاك است! پس هر يك از استصحابها في نفسه مع قطع النظر عن الآخر با علم اجمالي ضدّيتي ندارد، پس مشكل چيست؟ نائيني ميفرمايد مجعول در باب استصحاب احراز تعبّدي است، يعني شارع يك قانوني دارد به نام استصحاب، در اين استصحاب مجعول شما این است كه حالت سابقه را بر طبقش عمل كن، به عنوان أنّه الواقع عمل كن، كه اين عمل بر طبق حالت سابقه به عنوان أنّه الواقع را ميگوئيم احراز تعبّدي.
آيا اين احراز تعبّدي با اين احراز وجداني قابل جمع است؟ شما ميگوئيد وجداناً يكي از اين دو تا نجس است، استصحاب به حسب مجعول ـ باز نرويد روي آن مورد خاص ـ ميگوئيم مجعول در استصحاب احراز تعبدي است، اگر شما بخواهيد بگوئيد در اطراف علم اجمالي استصحاب در هر دو طرف جاري شود معنايش این است كه شما حالت سابقه را تعبّداً بگوئيد باقي است در حالي كه علم اجماليِ شما ميگويد حالت سابقه قطعاً نقض شده و از بين رفته. خلاصه ميفرمايند در باب استصحاب مشكلهي ما تضاد نيست، نميتوانيم بگوئيم اگر استصحاب جاري كرديم در اين مشكوك با اين علم اجمالي سازگاري ندارد، شما با وجود علم اجمالي بالأخره اين طرف باقي بر شك هست يا نه؟ بله، تا باقي بر شك است موضوع براي استصحاب جاري است، طرف ديگر هم باقي بر شك است موضوع استصحاب جاري است. موضوع استصحاب كه جاري است استصحاب جاري ميشود يعني از نظر موضوع مشكلي ندارد.
ادعاي دوم مرحوم نائيني این است كه در استصحاب كه يك اصل عمليِ تنزيلي است، مشكلي به نام مضاد با علم اجمالي ـ يا مشكلهي انتفاع موضوع ـ وجود ندارد. چه مشكلي وجود دارد؟ استصحاب ميگويد آن حالت سابقه هست اما علم وجدانيِ شما ميگويد حالت سابقه نقص شده، شما وقتي ميگوئي علم اجمالي داريم كه يكي از اين دو تا نجس است، قبلاً هم يقين داريد هر دو پاك بوده، با اين علم اجمالي ميگوئيد آن حالت سابقه نقض شده، استصحاب ميگويد آن حالت سابقه هست و اين احراز تعبّدي با احراز وجداني جمع نمیشود، آن وقت اينجا مرحوم نائيني يك اضافهاي ميكند و ميفرمايد وقتي ما ميگوئيم استصحاب در اطراف علم اجمالي جاري نميشود، فرقي نميكند كه از اجراي استصحاب در اطراف علم اجمالي مخالفت عمليّهي قطعيه لازم بيايد يا لازم نيايد! در جايي كه مخالفت قطعيه لازم ميآيد همين مثالي است كه الآن گفتيم، دو تا شيء كه قبلاً يقين به طهارتش داشتيم و الآن علم اجمالي به نجاست احدهما پيدا ميكنيم، اينجا اگر بخواهيد در هر دو استصحاب طهارت كنيد شما مخالفت قطعيه كرديد، با علمتان مخالفت قطعيه ميكنيد. مثال بر آنجايي كه استصحاب موجب مخالفت قطعيه نشود كجا، عكس اين مثال؛ آنجايي كه دو تا ظرف يقيناً هر دو نجس هستند و بعد علم اجمالي به طهارت احدهما پيدا ميكنيد و ميگوئيد اين دو تا يقيناً قبلاً نجس بودند و بعداً من يقين پيدا كردم يكي از اين دو پاك شده حالا اگر بيائيم در هر دو استصحاب نجاست كنيم، اينجا ميگويد اينجا مستلزم مخالفت قطعيه نيست، چرا؟ ميفرمايد براي اينكه علم به طهارت احدهما موضوع براي شرطيّت يك فعل نيست! اما در آن فرض سابق، علم به نجاست احدهما موضوع براي اجتنب عن النجس است، در آنجا تكليف وجود دارد، استصحاب طهارت موجب مخالفت قطعيه با تكليف است، اجتنب عن النجس است اما در اين مثال دوم جريان استصحاب نجاست با تكليفي مخالفت نميكند كه ما بگوئيم موجب مخالفت قطعيه ميشود.
لذا در اصول عمليهي تنزيليه مرحوم نائيني ميفرمايد مشكلهي جريان اصول عمليه در اطراف علم اجمالي نه مسئلهي مخالفت قطعيه است و نه مسئلهي انتفاع موضوع است، بلكه مشكلهاش قصور المجعول عن الشمول است، مجعولي كه خدا در باب استصحاب قرار داده، اين مجعول قاصر است از اينكه شامل اطراف علم اجمالي بشود.
سوم ـ اصول عملیه غیر تنزیلیه: در اصول غير تنزيلي ديگر نميگوئيم بنا علي أحد طرفي الشك علي أنّه الواقع، بلكه ميگويئم بناي عملي بگذار بر طهارت، شك داري اين شيء پاك است يا نجس؟ طاهرٌ، شك داري اين حلال است يا حرام؟ حلالٌ، اما نميگوئيم حلالٌ علي أنّه الواقع، يا طاهرٌ واقعاً. اينجا نائيني ميفرمايد نه آن مشكلهي اوّل كه ضدّيت با علم است مطرح است و نه مشكلهي دوم كه قصور المجعول است مطرح است، مشكلهاش فقط در مسئلهي مخالفت قطعيه است، هر جا مستلزم مخالفت قطعيه شد جاري نميشود، هر جا مستلزم مخالفت عمليّهي قطعيه نشد اينجا جريان پيدا ميكند.
***
وصيت امام صادق (ع) به حماد:
امام صادق(ع) در وصیتی به حماد فرمودند: «فَكُنْ يَا حَمَّادُ طَالِباً لِلْعِلْمِ فِي آنَاءِ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ فَإِنْ أَرَدْتَ أَنْ تَقِرَّ عَيْنُكَ وَ تَنَالَ خَيْرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ فَاقْطَعِ الطَّمَعَ مِمَّا فِي أَيْدِي النَّاسِ وَ عُدَّ نَفْسَكَ فِي الْمَوْتَى وَ لَا تُحَدِّثْ لِنَفْسِكَ أَنَّكَ فَوْقَ أَحَدٍ مِنَ النَّاس ِ وَ اخْزُنْ لِسَانَكَ كَمَا تَخْزُنُ مَالَكَ »[1]
یاد ندارم که در مورد ترغيب به علم مثل این تعبير جاي ديگري و در كلمات معصومين ديگر وارد شده باشد، در ترغيب بر علم اينكه «اطلب العلم من المهد إلي اللحد» يا تعابير ديگري كه هست، اما اينكه «في آناء الليل و النهار» يعني در تمام لحظات شبانهروز، يعني براي طلب علم نيا يك وقت معيّن را قرار بده و بگو من روزي چهار ساعت دنبال طلب علم هستم و بقيهاش دنبال امور ديگري ميخواهم بروم، براي طلب علم زمان قرار ندهيد، كسي كه دنبال علم است شب يا روز، تعطيلي و تحصيلي، جواني و پيري برايش فرقي نميكند «كن طالباً للعلم في آناء الليل و النهار» بعد ميفرمايند اگر ميخواهي هميشه چشمت روشن باشد و محزون نباشي، هميشه با نشاط باشي، اينكه كنايه از اين است كه انسان نشاط داشته باشد، غمگين نباشد و از جهت روحي سرحال باشد و اگر خير دنيا و آخرت را ميخواهي «فاقطع الطمع مما في أيد الناس» طمع را از آنچه كه در اختيار مردم هست قطع كن، اگر ميبيني يك كسي خانهي عجيبي دارد، لباس يا ماشين عيجبي دارد، موقعيت و پُست عجيبي دارد، طمع نداشته باشد و دنبال اين نباش كه بگوئي من هم يك روزي دلم ميخواهد اينها را پيدا كنم، چه زماني دنبالش بروم؟! طمع يك چيزي است كه روز به روز بر حسب رواياتي كه وارد شده در انسان بيشتر ميشود. از خصلتهايي كه هر چه بر انسان بگذرد در او شديدتر ميشود طمع است، حالا متعلّقش هم هر چه باشد! طمع به مال، مقام، شهوات، خوردن، فرقي نميكند.
اگر انسان بتواند واقعاً به اين مرحله برسد كه آنچه كه در دست مردم هست در چشم او بود و نبودش يكي باشد، گاهي بالاتر از اين، انسان وقتي ميبيند يك كسي اموال فراواني دارد، تأسف بخورد بر اينكه چرا اين وجود خودش را صرف كرده براي اينكه خزانهي مال بشود؟! چرا وجود خودش را نرفته در مسائل علمي و معنوي و ديني صرف كند؟ حالا اگر اين تأسف را انسان نميخورد اما قطع طمع. قطع طمع معنايش اين است كه در دل انسان يك لحظه هم ميل به او پيدا نشود، و الا اگر يك لحظه ميل پيدا شد باز انسان طمع دارد، در دل انسان يك لحظه ميل به او پيدا نشود! اين ميشود قطع طمع. ما بايد در اين مسئله يك مقدار با خودمان كار كنيم و خودمان را بسازيم، نسبت به مال و مقام و امور دنيوي واقعاً از خدا هم كمك بخواهيم كه قطع طمع كنيم. ميگويند در آينده ميخواهيد به چه مقامي برسيد؟ من ميگويم اين فكر بسيار بسيار غلط است كه انسان بخواهد به مقام برسد! ما چه ميدانيم يك دقيقه ديگر هستيم يا نه؟ تا بخواهيم خدايي نكرده تمهيد مقدّمات كنيم براي اينكه يك مقامي را پيدا كنيم، زد و بند كنيم و اين و آن را ببينيم، تطميع كنيم تا يك مقام دولتي به ما داده شود يا يك مقام ديگري داده شود.
اگر انسان قطع طمع كرد ديگر اين فكرها به ذهنش نميآيد، خيلي مسئلهي مهمي را حضرت فرموده، حالا به حمّاد بيان ميكند، حمّاد كسي است كه اكثر وقتش را در محضر امام صادق(ع) بوده، اينطور نبوده كه در آن سنّي كه حماد اين وصيّت را ميشنود مثلاً بگوئيم جوان 20 ساله بوده، ظاهراً سنّش هم مقداري متجاوز از 40 بوده. «و عدّ نفسك في الموتي» هميشه خودت را در ميان اموات قرار بده، يعني فرض كن كه نيستي، از دنيا رفتي، چه چيزي به همراه داري؟ نگاه كن از نماز چه چيز همراه داري؟ از علم و قرآن چه چيز همراه داري؟ انسان همراه خودش چه چيزي دارد؟ «ولا تحدث نفسك أنّك فوق أحدٍ من الناس» هيچ وقت فكر نكن كه تو برتر از ديگران هستي، كه اين هم باز يك نكتهي اخلاقي بسيار مهمي است «واخزن لسانك كما تخزن مالك» همان طوري كه مالت را در خزينه نگه ميداري، زبانت را هم نگه دار كه بسياري از گناهان از اين زبان صادر ميشود! بسياري از فتنهها به وسيلهي زبان ايجاد ميشود، بسياري از جنگها و نزاعها به وسيلهي زبان درست ميشود. اين يك وصيّتي است كه امام (ع) به حمّاد كردند. البته توضيح ديگري هم دارد خود آقايان بهتر از ما اين احاديث را ميفهميد و معنايش را بهتر از ما بلد هستيد، اما دقّت كنيم واقعاً در اين احاديث و اين احاديث را ملكهي خودمان قرار بدهيم، وقتي راه ميرويم ياد وصيّت امام صادق(ع) به حماد بيفتيم «كن طالباً للعم آناء الليل و النهار» بعد به فكر بيفتيم كه اگر بخواهيم واقعاً طالب علم بشويم چه كسي بايد به ما كمك كند؟ چكار بايد بكنيم؟ متوسل به خود امام صادق(ع) بشويم .يك كسي بگويد من از امروز ميخواهم آناء الليل و النهار طالب بشوم، نمي شود! يعني آدم بايد كاري بكند كه نسبت به مسائل علمي بيقرار باشد، در مسافرت و منزل و همه جا كار علمي داشته باشد، مريض است كار علمي داشته باشد. متأسفانه زمان ما طوري شده كه يك طلبهاي يك هفته در محافل علمي نميآيد، آقا كجا بودي؟ سرما خورده بودم! اينها درست نيست.
يكي از اساتيد ما گاهي اوقات با تب 40 درجه به درس ميآمد، به ايشان عرض ميكرديم آقا يك مقدار رعايت كنيد، ميگفت نه هر وقتي كه من نيامدم بدانيد كه در حال احتضارم كه نيامدم و الا تب و اينجور چيزها نبايد مانع از درس بشود! به يك ادنا مناسبتي الآن ما طلبهها درس را رها ميكنيم، اين يك آفتي براي حوزه شده، بايد يك مقداري مراقبت كنيم. مرحوم والد ما رضوان الله عليه در درس ميفرمودند به كار بگوئيد درس دارم، به درس نگوئيد كار دارم! ما الآن اينطور شديم و به درس ميگوئيم كار داريم! البته يك سري امور ضروري «مما لابدّ منه» است و كسي نميخواهد از آنها غفلت كند ولي واقعاً درجه را در درجهي اول اول اول قرار بدهيد و بر هر چيزي مقدم باشد، اگر خدا ببيند ما اينطوري به ميدان آمديم، دست ما را ميگيرد. «العلم نورٌ يقذفه الله» محقق ميشود، اما اگر هر جهت يك روز بيائيم و يك روز نيائيم، يك روز مباحثه كنيم و يك روز نكنيم، يك روز تحقيق كنيم و يك روز نكنيم، خدا وقتي ميبيند انسان به اين نعمت درست اعتنا ندارد، آن هم لطفش را شامل حال انسان نميكند! بايد با تمام وجود ان شاء الله به ميدان بيائيم. و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
نظری ثبت نشده است .