درس بعد

مكاسب محرمه/ اعيان متنجسه

درس قبل

مكاسب محرمه/ اعيان متنجسه

درس بعد

درس قبل

موضوع: مکاسب محرمه


تاریخ جلسه : ۱۳۸۵/۸/۱۶


شماره جلسه : ۱۴

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • استدلال به روایات در حرمت تکسب به متنجس

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


دليل چهارم بر حرمت تکسب به متنجس

دليل سومي که مرحوم شيخ(اعلي الله مقامه الشريف) براي حرمت تکسب به متنجس اقامه فرمودند آن تعبيري است که در روايت تحف العقول وارد شده است؛ که «او شيء من وجوه النجس». مرحوم شيخ مي فرمايند اگر کسي بخواهد به اين فقره استدلال کند - که کسي استدلال هم کرده است -، مي فرمايند به نظر ما تمام نيست. کساني که به اين تعبير استدلال مي کنند مي گويند کلمه «وجوه النجس» غير از کلمه «نجس» است، اگر در روايت آمده بود «او شيء من النجس»، نجس شامل متنجس نمي شود.

اما وقتي گفت «شيء من وجوه النجس» اين عنوان «وجوه النجس»، همانطوري که بر نجس اطلاق مي شود بر متنجس هم اطلاق مي شود . کساني که سند روايت تحف العقول را قبول ندارند، مثل امام(ره) و مرحوم آقاي خوئي و جميع کثيري از فقهاء زمان نمي توانند به اين تعابيري که در اين روايت وارد شده است استدلال کنند - در سال گذشته سند اين روايت تحف العقول را تصحيح کرديم و گفتيم در اين روايت ، ضوابط بسيار مهمي ذکر شده است -. از عبارات شيخ در مکاسب ، عبارات صاحب جواهر، مرحوم محقق نائيني و مرحوم سيد يزدي در حاشيه مکاسب ، مجموعاً استفاده مي شود که اين بزرگان، روايت تحف العقول را قبول دارند. - ما هم در سند روايت و هم در دلالت اين روايت بحث مفصلي داشتيم و گفتيم که بيش از دوازده ضابطه از اين روايت مي توانيم استفاده کنيم .

اين نکته را براي اين عرض مي کنم که گاهي اوقات  بعضي از بزرگان به ادني مناسبتي سند یک روايتي را تضعيف مي کنند و يک روايتي که مي تواند در فقه بسيار مؤثر باشد را بطور کلي کنار مي گذارند و مي گويند برويم سراغ قواعد و ضوابط . تا بشود يک روايتي را تصحيح کرد، بايد تصحيح کرد و از اين روايات استفاده کرد . که خود اين بحث زيادي دارد - . علي اي حال ما سند اين روايت را پذيرفتيم . بنابر اين، روايت از حيث سند مشکلي ندارد و در بحث سال گذشته ما اين سند را با قرائن متعددي برايش اقامه کرديم .


نقد دليل چهارم

اما آيا به تعبير «او شيء من وجوه النجس» مي شود استدلال کرد؟ خود مرحوم شيخ در مکاسب فرمودند «فيه نظر»، و در وجه اشکال فرمودند ظاهر از وجوه نجس اين است که يکي از عناوين نجاسات را داشته باشد، وجوه جمع وجه است و وجه بمعناي عنوان است «وجوه النجس» يعني عناوين نجاست و عناوين نجاسات مثل بول ، غائط ، خمر و ... است . اين اشکالي است که مرحوم شيخ دارند .


طريق ديگر براي استدلال به روايت

البته اين جا ما اگر کلمه وجه را به معناي لغوي معنا کنيم، حق با مرحوم شيخ است و وجه به معناي عنوان است يعني يکي از عناوين نجاسات . اما اگر وجه را بمعناي لغوي معنا نکنيم، «وجوه النجس» يعني آنچه که از مصاديق نجاسات است. ما اگر وجه را بمعناي عنوان معنا کنيم، عنوان يعني مفاهيم کليه «او شيء من وجوه النجس» يعني دم، بول، غائط، اما اين احتمال وجود دارد که اين وجوه را بمعناي عناوين معنا نکنيم، بگوييم وجوه يعني مصاديق نجاسات، آن وقت مصاديق نجاسات، شامل متنجسات هم مي شود . ولي در هر حال اين تعبير يک تعبيري است که نمي توان بر آن اعتماد کرد که حتما شامل متنجسات بشود .


استدلال دوم مرحوم شيخ به روايت

سپس مرحوم شيخ در ادامه مي فرمايند؛ در ما نحن فيه نمي توانيم به خود اين تعبير استدلال کنيم، اما يک تعليلي در ذيل روايت آمده است که به آن تعليل استدلال مي کنيم . آن تعليل چيست؟ «لان ذلک کله محرم اکله و شربه و لبسه». مي فرمايند اين تعبيري که در دنبال اين روايت آمده است فرموده است «او شيء من وجوه النجس» اين معامله اش هم باطل و حرام است . لان ذلک يعني تمام اينهايي که ما گفتيم اکل و شرب و پوشيدن آن حرام است . شيخ مي فرمايد امکان دارد که ما از راه استدلال به اين تعليل بر ما نحن فيه استفاده کنيم و بگوييم روايت تحف العقول مي گويد اگر چيزي اکل و شربش حرام شد معامله اش هم حرام است، آن وقت از اين راه بگوييم اگر يک آبي نجس شد، اين آب نجس که از آن تعبير به متنجس مي کنيم ، اکل و شربش که حرام است، حال که اکل و شربش حرام است معامله اش هم حرام است.


نقد استدلال دوم به روايت

اينجا باز جوابي که از مرحوم شيخ داده مي شود اين است که اين تعليل هم ظهور در اين دارد که اگر بيع بقصد شرب انجام بگيرد حرام است اما اگر بقصد ساير منافع باشد باز اين تعليل دلالت ندارد . اينجا اين نکته را عرض کنيم؛ تعليل هايي که در روايات وارد مي شود دو نوع هستند؛ بعضي از تعليل ها تعليل هاي ارتکازي و عقلانيه هستند، و برخي تعليل هاي تعبدي هستند . مثلا در باب خمر فرموده اند «الخمر حرام لانه مسکر» اين «لانه مسکر» يک تعليل ارتکازي است، يعني در ارتکاز عقلا هم چنين علتي وجود دارد.

اما اگر يک تعليلي مثل ما نحن فيه باشد که در ما نحن فيه وقتي شارع مي فرمايند «معامله روي نجاست حرام است»، مي گوييم چرا؟ مي فرمايد براي اينکه شرب و اکلش حرام است. اين تعليل يک تعليل ارتکازي نيست بلکه تعليل تعبدي است، وقتي تعليل تعبدي شد ما ديگر نمي توانيم به ارتکاز عقلا مراجعه کنيم ببينيم عقلا مرتکزاتشان چيست. مي گوييم اين تعليل تعبدي است و بايد در همين دايره تعليل ببينيم آيا متنجس داخل است يا داخل نيست؟ در دايره اين تعليل ، عقلا نمي گويند متنجس بما هو متنجس شربش حرام است، بلکه شارع معين مي کند که شرب متنجس حرام است. وقتي شارع معين کرد، در همين دايره باقي مي ماند، يعني اگر شرب حرام شد ، معامله به قصد آن شرب هم حرام مي شود .


نتيجه بررسي دليل چهارم

نتيجه اين شد که اين قسمت از روايت تحف العقول که «او شيء من وجوه النجس» شيخ انصاري فرمودند «وجوه النجس» بمعناي عناوين نجاسات است و شامل متنجسات نمي شود . ما عرض کرديم که احتمال اين که وجوه در اينجا بمعناي مصاديق نجاسات باشد هست و اگر بمعناي مصاديق باشد شامل متنجسات مي شود، اما اين مجرد احتمال است و نمي توانيم بگوييم ظهور در اين معنا دارد، پس خود اين تعبير شامل متنجسات نمي شود .

اما تعليلي که در روايت آمده است؛ شيخ انصاري(ره) مي فرمايند اين تعليل شامل متنجس مي شود چون شرب متنجس حرام است ، پس اگر بگوييم اين روايت دلالت دارد که آنچه که شربش حرام است بيعش هم حرام است. حالا بر فرض اين که دلالت داشته باشد، اما باز در اين دايره دلالت دارد که اگر کسي آب نجس را به قصد شرب بفروشد اين بيعش حرام و باطل است ، اما اگر آب نجس را بفروشد بقصد اين که مي خواهند براي درختان استفاده کنند يا يک منفعت محلله ديگري را از آن استفاده کنند اين مانعي ندارد . تا اينجا آنچه که در مکاسب آمده است ملاحظه فرموديد مجموعاً مرحوم شيخ سه دليل در کتاب مکاسب آورده اند براي اين که تکسب به متنجس هم حرمت تکليفي دارد و هم وضعي، اما هيچکدام از اين سه دليل نتوانست اين مدعا را اثبات کند .


بررسي آيات و روايات

غير از اين سه دليل، آيات و روايات خاصّه اي در باب متنجس داريم، ما بايد اين آيات و روايات را هم مورد بحث قرار دهيم .

آيه اول

اولين آيه، آيه 157 سوره مبارکه اعراف است «وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ» در اول آيه مي فرمايد در تورات و انجيل، اسم پيامبر آمده است و اين پيامبر کسي است که «يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ» . وجه استدلال اين است که همانطوري که «خبائث» بر نجس اطلاق مي شود بر متنجس هم اطلاق مي شود، خبائث - که جميع خبيث است - اختصاص به نجس ندارد و شامل متنجسات هم مي شود .


نقد مرحوم شيخ به استدلال به آيه

مرحوم شيخ(ره) در مکاسب - ظاهراً در يک بحث ديگري - فرموده اند ما بقرينه «و يحل لهم الطيبات»، طيبات همان خوردني هاست، اکل طيبات را پيامبر(ص) براي شما حلال کرده است ، و اکل خبائث را براي شما حرام کرده است . در نتيجه آيه دلالت بر حرمت اکل خبائث دارد ولي دلالت بر حرمت بيع، چه حرمت تکليفي و چه وضعي ندارد .


فرمايش مرحوم خوئي در نقد دوم به آيه

در جواب از استدلال به اين آيه يک قول ديگري وجود دارد و آن اين است که اگر آيه بخواهد شامل متنجسات بشود بايد مراد از اين خبائث، اعيان خبيثه باشد. اعيان خبيثه شامل دم و ميته و بول و غائط مي شود و متنجسات را هم مي گيرد، در حاليکه ما (قائل) معتقد هستيم مراد از اين خبائث در اينجا اعيان خبيثه نيست، بلکه مراد اعمال خبيثه، «وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ» يعني پيامبر(ص) اعمال خبيثه را براي اينها حرام مي کند، چرا؟ براي اين که يک آيه ديگري داريم ، در سوره انبياء آيه 74، که آنجا آمده است «وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْقَرْيَةِ الَّتِي كانَتْ تَعْمَلُ الْخَبائِثَ»، راجع به حضرت لوط مي فرمايد ما او را از قريه اي که تعمل الخبائث نجات داديم اينجا از خبائث، اعمال خبيثه اراده شده است ، اين را قرينه بگيريم بر اين که در اين آيه 157 سوره اعراف نيز مراد، اعمال خبيثه است . اعمال خبيثه يعني اعمال قبيحه، اعمالي که داراي مفاسد زيادي هست. حالا اگر نگوييم آيه ظهور در اين هم دارد ، همين احتمال جلوي استدلال به آيه در ما نحن فيه را مي گيرد.

آيه اگر بخواهد براي ما نحن فيه دليل باشد بايد بگوييم خبيث يعني عين خبيث، عين خبيث يعني همين متنجس، اما اگر گفتيم احتمال مي دهيم مراد عمل خبيث است، عمل خبيث شامل متنجس نمي شود. اين احتمال در کلمات مرحوم آقاي خوئي در مصباح الفقاهة آمده است که ايشان فرموده اند مراد اعمال خبيثه است، و لا اقل ما احتمال مي دهيم که مراد، اعمال خبيثه باشد و شاهدش هم اين آيه 74 سوره انبياء است. بعضي از تلامذه ايشان هم در کتاب ارشاد الطالب تبعيت کرده اند و همين مطلب را تأييد کرده اند .


نقد استاد بر فرمايش مرحوم خوئي(ره)

به نظر ما اين احتمال در اينجا درست نيست. زيرا اولاً اگر در يک آيه ديگري خبيث بمعناي عمل خبيث آمده است، دليل نمي شود که در هر جاي قرآن خبيث استعمال شد، مراد عمل خبيث باشد . اين چه ملازمه اي دارد؟ ما در بحث قاعده لا حرج گفتيم که حرج در يک آيه به معنايي استعمال شده است، در يک آيه ديگر به معناي ديگر استعمال شده است. حرج در قرآن در چند معنا استعمال شده است. نمي توانيم بگوييم چون در آنجا اينطور است پس در اينجا هم اينطور است و در همه جا يک معنا بايد داشته باشد.

اين مطلب مصاديق زيادي دارد و يک مطلب بسيار مفيد تفسيري است که نتيجه اش اين است که ما نمي توانيم بگوييم اگر در فلان آيه خبيث بمعناي عمل خبيث آمد در اين آيه هم همينطور است و اگر در فلان آيه حرج بمعناي گناه آمد در اين آيه هم همينطور است، اگر در آيه «إِنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ» فتنه استعمال شد، بعد در يک جاي ديگر دارد «الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ» بگوييم آن فتنه با اين فتنه يكى است يا «خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ» بعد در آيه ديگر دارد كه اولاد و ابناء شما زينت است، بگوييم اين زينت همان زينت است.

اينها از جهت تفسيرى درست نيست و براي اينها دليلي نداريم . ما نمی‌‌توانيم بگوييم اگر يك لفظى در يك  جا به يك معنا آمده است پس در جاهاى ديگر قرآن هم بايد به همان معنا بيايد. اين خيلى شواهد زيادى دارد و بحث تفسيرى خيلى خوبى است.

  ثانيا ً: در آيه سوره انبياء كلمه «تعمل» دارد: «وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْقَرْيَةِ الَّتِي كانَتْ تَعْمَلُ الْخَبائِثَ»، آنجا نمی‌‌گوييم خود خبيث بمعناى عمل خبيث است، بلکه كلمه «تعمل» در خود آيه آمده است.  ثالثا ً ما اگر بخواهيم در مانحن فيه «وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ» بگوييم خبائث بمعناى اعمال خبيثه هست، بايد طيبات را هم بگوييم بمعناى اعمال طيبه است به قرينه مقابله، شما نمی‌‌توانيد بگوييد «يحل لهم الطيبات» يعنى اعيان طيبه، ولي «يحرم عليهم الخبائث» يعنى اعمال خبيثه.

ممکن است بگوييد چه اشكالى دارد آن را هم بگوييم بمعناى اعمال طيبه است؟ اشكالش اين است كه آنچه كه خداوند در مقام بيان آن هست واقع نمی‌‌شود، زيرا خدا بيان می‌‌كند كه اين پيامبر که «يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِندَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنجِيلِ» طيبات - اعيان  پاك، اعيان طيب،  را براى شما  حلال كرده است، آنچه كه در ظاهر قابل اكل است و طيب است براى شما حلال كرده است، نمی‌‌خواهد بگويد اعمال طيبه را براى شما پاك كرده است خداوند در مقام بيان اين جهت نيست.  پس اگر بخواهيم بگويیم طيب يعنى اعمال طيب، لازمه ‌‌اش اين است كه بر خلاف آنچه كه خداوند در مقام بيان آن هست باشد.

از همه اينها
گذشته، در سال گذشته، وقتي همين آيه شريفه را مورد بحث قرار داديم، در آنجا اين اشكال را فقط در كلمات امام(رضوان الله عليه) ديديم و آن اين است که امام(ره) فرمودند كه‌‌اصلاً اينطور تعابير قابليت استدلال فقهى را ندارد، چرا؟ براى اين كه خداوند در مقام اخبار اين است که پيامبرى كه ما براى شما فرستاديم اينچنين كارهايى را كرده است «يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ» و اين «وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ» يك تعبير جامع از تمام مواردى است كه پيامبر قبلاً بعنوان حلال بيان كرده است؛ خوردنى‌‌ها، آشاميدنى‌‌ها آنچه كه بعنوان حلال بوده است، عنوان كلى آن اين است كه خداوند می‌‌فرمايند اين پيامبر كسى است كه «وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ»، پس خود «وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ» در مقام انشاء نيست، که ما بخواهيم از آن حكمى را استفاده كنيم. اين پيامبر خمر و خنزير و ميته را حرام كرده است، يك اخبار كلى كه می‌‌خواهيم بكنيم «وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ»، اما خود اين قابليت استدلال را ندارد، بلکه اين يك اخبارى می‌‌كند از آنچه كه پيامبر بعنوان خبيث حرام كرده است.

لازمه و نتيجه اين فرمايش امام(ره) اين است كه اين فقره قابليت استدلال براى فقيه ندارد، يعنى پيامبر كه فرموده خمر و دم حرام است عنوان ديگر اينها اين است كه اينها از خبايث بوده كه پيامبر حرام كرده است، اما نمی‌‌خواهد در اين آيه بفرمايد كه «الخبيث علة للحرمه» بقول ايشان خبيث بمعناى آنچيزي است كه نفس انسان از آن تنفر دارد؛ نفس انسان از خوردن خاك تنفر دارد، از خوردن لجن‌‌ها تنفر دارد، يا آب دهن كه ايشان مثال زده است، اينها را بگوييم از مصاديق خبيث است اما از كجاي آيه استفاده می‌‌شود كه خداوند می‌‌خواهد بفرمايد من در شريعت، خبيث بما هو خبيث را تحريم كرده‌‌ام؟ اين اشكال را امام(ره) قبلاً فرموده بودند و ما هم سال گذشته اين را ذكر كرديم، البته يك تعليقه‌‌اى هم آن موقع داشتيم که اين را ارجاع می‌‌دهيم خودتان مراجعه كنيد به آن تعليقه‌‌اى كه نسبت به اين فرمايش امام داشتيم.


نتيجه بحث از آيه اول

 نتيجه اين شد که اين آيه شريفه «وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ» دلالت بر اعيان خبيثه دارد نه اعمال خبيثه، و ما الان نمی‌‌دانيم كه آيا متنجس جزء اعيان خبيثه است يا نه؟ دم و خمر و خنزير را می‌‌دانيم از اعيان خبيثه است، اما متنجس هم از اعيان خبيثه است يانه؟ لذا استدلال به اين آيه در مقام، مي شود تمسك به عام در شبهه مصداقيه خود عام، لذا اين استدلال هم استدلال باطلى است.

آيه دوم

آيه ديگر آيه90 سوره مائده است «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ»، بيان استدلال به اين آيه اين است كه خداوند اينها را از مصاديق رجس قرار داده است، پس هر چيزى كه رجس است واجب الاجتناب است و متنجس عنوان رجس را دارد. اين بيان استدلال به آيه است -.  اينجا باز اين آيه را ما در سال گذشته مفصل بحث كرديم منتها آنجا روى جهت ديگرى بود اينجا از باب اين كه آيا شامل متنجس می‌‌شود يانه؟ - .


نقد استدلال به آيه دوم

اولاً گفتيم رجس در اين آيه بمعناى نجاست ظاهرى نيست براى اين كه مي گويد ازلام هم رجس است، آلات قمار هم رجس است، و آلات قمار نجاست ظاهرى ندارد. پس رجس در اين آيه يعنى آنچه كه قذارت باطنى دارد. ثانيا ً قيد «مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ» دارد، يعنى خداوند هر رجسى را حرام نكرده است نفرموده هر رجسى را اجتناب كنيد، كدام رجس را فرموده است؟ رجسى كه از عمل شيطان است، عمل شيطان آنجايى است كه يا شيطان تعليم دهد و يا شيطان در ارتكاب يك عمل وسوسه كند، او می‌‌شود از عمل شيطان. آيا آب نجس، آبى كه يك قطره نجاست در آن افتاده است اين را می‌‌توانيم بگويم از عمل شيطان است؟ يك آدم عابد زاهد ممكن است از دستش يك قطره خون در يك آب قليل بيفتد، اين را نمی‌‌توانيم بگوييم «هذا من عمل الشيطان»، در حاليكه در آيه شريفه می‌‌گويد «رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ» حرام است. جواب سوم اين است كه آيه می‌‌گويد «فَاجْتَنِبُوهُ»، ما يك بحث مفصلى كرديم كه آيا اين «فَاجْتَنِبُوهُ» اطلاق دارد يعنى مطلق الاجتناب يا نه اطلاق ندارد؟ به اين نتيجه رسيديم كه اين اطلاق ندارد بلكه در هر موردى به حسب خودش، اجتناب از خمر يعنى شرب نشود، اجتناب از ميسر يعنى با او بازى و قمار نكنند، پس معناي اين «فَاجْتَنِبُوهُ» اين است. حالا اجتناب از متنجس به اين است كه شرب نشود، اما اين كه ديگر بيع و معامله نشود از آيه شريفه استفاده نمی ‌‌شود.

و صل الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.


برچسب ها :

معنای رجس در قرآن تکسب به متنجس استدلال به روایات در حرمت تکسب به متنجس استدلال به روایت تحف در حرمت تکسب به متنجس مراد از وجه در شی من وجوه النجس استدلال به تعلیل ذیل روایت تحف بر حرمت بیع متنجس تعليل تعبدي تعليل ارتکازي استدلال به آيه 157 سوره اعراف برحرمت بیع متنجس نقد مرحوم شيخ به استدلال به آيه 157 سوره اعراف مراد از خبیث در آيه 157 سوره اعراف استدلال به آيه90 سوره مائده بر حرمت بیع متنجس

نظری ثبت نشده است .