درس بعد

مكاسب محرمه/ اعيان متنجسه

درس قبل

مكاسب محرمه/ اعيان متنجسه

درس بعد

درس قبل

موضوع: مکاسب محرمه


تاریخ جلسه : ۱۳۸۵/۸/۱۷


شماره جلسه : ۱۵

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • استدلال به آیات در حرمت تکسب به متنجس

  • فرمايش مرحوم شيخ در نقد استدلال

  • روايات ماء متنجس

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


استدلال به آيه‌‌اي ديگر

عرض كرديم كه يكى از آياتى كه براى  حرمت تكليفيه و وضعيه بيع متنجس به آن استدلال شده،  آيه شريفه «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ» است در بحث گذشته، اين آيه را ذكر كرديم و مجموعاً سه جواب از استدلال به اين آيه شريفه بيان نموديم.


فرمايش مرحوم شيخ در نقد استدلال

 يك  جواب ديگر در كلام مرحوم شيخ انصارى(اعلى الله مقامه الشريف) وجود دارد، ايشان فرموده‌‌اند كه اين آيه شريفه كه می‌‌فرمايد «رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ»، شامل اعيانى می‌‌‌‌شود كه ذاتاً عنوان رجس را دارند، اما آن چيزى كه نجاست بر آن عارض شده است گويا ديگر عنوان رجس ذاتى را ندارد. فرموده‌‌اند شاهد ما بر اين معنا اين است كه اگر اين آيه شامل متنجسات هم بشود تخصيص اكثر لازم می‌‌آيد، اگر بگوييم آيه می‌‌فرمايد هر چيزى كه رجس و از عمل شيطان است وجوب اجتناب دارد و متنجس را هم شامل می‌‌شود ما مي دانيم بسيارى از متنجسات وجوب اجتناب ندارد، اگر لباسى نجس شد انسان می‌‌تواند استفاده كند اما در حال نماز نمی‌‌تواند استفاده كند، بنابر اين تمام متنجساتى كه استفاده از آنها متوقف بر طهارت نيست بايد از اين آيه خارج شود و تخصيص بخورد.

  وهمچنين در مواردي مثل ماء نجس که منافعى هم دارد، مثل دادن به حيوانات، مخصوصاً اگر كسى دامدارى زيادى هم داشته باشد و بخواهد به آنها آب برساند. پس تخصيص اكثر لازم می‌‌آيد و تخصيص اكثر قبيح است.


فرمايش مرحوم خوئي(ره) (اکثر)

 اينجا يك بيانى مرحوم آقاى(خوئى قدس سره) در كتاب مصباح الفقاهة دارند - چون اين بيان براى جاهاى ديگر فقه هم مفيد است اين را ملاحظه كنيم ببنيم كه آيا بيان درستى است يانه؟ - ايشان می‌‌فرمايند آنچه كه در باب تخصيص اكثر قباحت دارد اخراجات متعدده است. يعنى اگر يك عامى داراى صد فرد است شما شصت فرد را خارج کنيد؛ زيد را خارج كنيد، عمرو را خارج كنيد، اخراجات متعدده كه لازمه‌‌ اش اين است كه افراد متعدده اين عام از تحت اين عام خارج شوند. اگر اينطور باشد اين مسلتزم كثرت التخصيص است و قبيح است.

  اما اگر يك عامى داراى ده فرد است، که يک فرد از آن ده فرد مصاديق بسيار زيادى دارد؛ مثلاً گفت كه «اكرم كل عالم»، اين عام است، فرض كنيم كه اين عام داراى ده فرد است؛ عالم فقه، عالم اصول، عالم تفسير و عالم تاريخ و بعد بگوييم در ميان اين ده عنوان، مثلاً اگر صد نفر عالم داريم هشتاد نفر آنها فقيه هستند، بيست نفر بقيه يا مفسر هستند و يا فيلسوف و غيره، اگر يك بار گفت «اكرم كل عالم الا الفقيه» ولو فقيه مصاديق بسيار زيادى دارد اما اين مستلزم تخصيص اكثرى كه قبيح است نيست، تخصيص اكثرى كه قبيح است آنجايى است كه افراد خود عام، به اخراجات متعدد از خود عام خارج شود.


نقد فرمايش مرحوم خوئي(ره)

به نظر مي رسد که اين فرمايش مرحوم آقاى خوئى(ره) قابل مناقشه باشد، براى اين كه تخصيص اكثر يعنى اگر افراد به حدى از اين عام خارج شوند كه عرف بگويد نيازى نبود كه متكلم ابتدا اين را بصورت عام بيان كند، اينجا قبح دارد. حالا در همين مثال اگر فرض كنيم عالم دو گروه هستند؛ يك گروه فقيه هستند و يك گروه نحوى هستند و ما هم صد عالم داريم که نود نفر از آنها فقيه هستند و ده نفر از آنها نحوى هستند، اگر متكلم گفت «اكرم كل عالم الا الفقيه»، آيا عرف در اينجا نمی‌‌گويد تخصيص اكثر لازم آمد؟ فرقى نمی‌‌كند در قبيح بودن تخصيص اكثر بين آنجايى كه با يك اخراج، يك فرد داراى مصاديق زياد خارج شود يا اخراجات متعدده و افراد متعدده باشد.


فرمايش استاد در ملاک قبح تخصيص اکثر

البته يك نكته‌‌اى در جاى خودش وجود دارد که عرف هر تخصيص اكثرى را قبيح نمی‌‌داند، تخصيص اكثر اگر به حد استهجان برسد قبيح است و الا اگر به حد استهجان نرسد و مستهجن نباشد آنجا قبحى در كار نيست. على اى حال در مانحن فيه اشکال ما بر مرحوم شيخ اين است كه معلوم نيست تخصيص اكثرى كه به حد استهجان برسد در اينجا پيش بيايد. چون خود اعيان نجسه‌‌اى كه اجتناب از آنها لازم است فراوان داريم، اما آن تعبير شيخ تعبير درستى است، «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ» يعنى «ما كان بذاته رجس». اين روغنى كه يك گوشه آن يک  قطره دم افتاده است الان نمی‌‌توانيم بگوييم بذاته رجس، آب قليلى كه يك قطره بول در او افتاده است نمی‌‌توانيم بگوييم بذاته رجس، شبيه همان حرفى كه در باب خبائث گفتيم، گفتيم متنجس را نمی‌‌شود گفت خبيث، خبيث آن است كه ذاتش مقتضى خبث باشد حالا اگر يك آبى يك قطره دم يا يك قطره بول در آن ريخته شود بذاته عنوان خبيث يا عنوان رجس را ندارد.


آيه سوّم

آيه سوم اين است كه «لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ» بيان استدلال اينکه بگوييم باطل در اين آيه اعم است از باطل عرفى و باطل شرعى، و همانطورى كه نجس، شرعاً از مصاديق باطل است. متنجس هم از مصاديق باطل است. خوب اگر در يك آبى يك قطره دم، يا يك قطره بول افتاد، ديگر نمی‌‌شود از او استفاده كرد، بگوييم شرعاً عنوان باطل را دارد. آن وقت بگوييم اگر كسى آب قليل متنجس را فروخت اين پولى كه در مقابل اين می‌‌گيرد می‌‌شود اكل مال به باطل .


نقد استدلال به آيه

ما در سال گذشته بحث از اين آيه شريفه را مفصل گفتيم در اينكه اين «ب» در «بالباطل» آيا «باء» مقابله است يا با «باء» سببيت است اختلاف وجود دارد. اگر «باء» با را مقابله بگيريم، آيه در مقام بيان و شرائط عوض و معوض می‌‌شود می‌‌ گويد مواظب باشيد پولى كه می‌‌گيريد در مقابلش بايد معوض باطلى نباشد.  استدلال به آيه در مانحن فيه مشروط به اين است كه اين با «باء» مقابله باشد.

اما احتمال ديگر كه خيلى‌‌ها هم اين احتمال دوم را قايل شده ‌‌اند اين است كه اين «باء» سببيت است، يعنى «لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ» به يك سبب از اسباب باطله شد مثل قمار يا دزدى. و شاهد اين كه اين با «باء» سببيت است اين است كه در دنباله آيه فرموده «إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ» كه سبب را بيان می‌‌كند، می‌‌گويد سبب صحيح، «تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ» است.  ثانياً باز ما در جاى خودش گفتيم اين باطل، باطل شرعى نيست، بلکه باطل عرفى مراد است. «لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ» حالا «باء» مقابله بگيريم يا «باء» سببيت، باطل عرفى مراد است و متنجس باطل عرفى نيست. اگر در يك آب قليلى يك سر سوزن دم افتاده است عرف نمی‌‌گويد اين باطل است، شارع می‌‌گويد خوردنش حرام است اما هزاران استفاده‌‌اى ديگر می‌‌شود از اين آب كرد،لذا استدلال به اين آيه هم استدلال تامى نيست.


نتيجه بررسي ادله تا اينجا

تا اينجا ادله‌‌اى كه در كلام شيخ انصارى(اعلى الله مقامه) بود راخوانديم، که هيچ كدام بر اين كه معامله روى متنجس، حرمت تكليفى و وضعى داشته باشد دلالت نداشت. اين آياتى را هم كه خوانديم هيچكدام نتوانست مانحن فيه را اثبات كند.


استدلال به روايات

در مانحن فيه رواياتى در خصوص متنجس وارد شده است. آيا از اين روايات استفاده می‌‌كنيم كه بيع متنجس باطل است يانه؟ ما رواياتى داريم كه در آنها  امر به اهراق شده است؛ يك آب متنجسى يا آب گوشت متنجسى بوده، از امام(ع) سؤال می‌‌كنند كه چكار كنيم؟ می‌‌فرمايند اينها را دور بريزيد. در اين روايات آمده است «يهريقهما» آيا از اين امر به اهراق مى ‌‌شود استفاده كرد كه اين متنجس هيچ ماليت و ارزش ندارد و قابليت بيع و شراء را ندارد؟ ما سه دسته روايات در اينجا می‌‌خوانيم، يك دسته روايات راجع به ماء متنجس است، يك رواياتى هم راجع به مرق، و يك رواياتى هم راجع به فأرة است، موشى افتاده است در خاويه‌‌اى از روغن، سه روايت يا سه دسته روايات را بايد بخوانيم.


روايات ماء متنجس

اما رواياتى كه مربوط به ماء متنجس است در كتاب الطهارة وسايل الشيعة جلد اول، ابواب الماء المطلق، باب 8، دو روايت در اينجا منظور ما هست كه روايات دوم و چهارم است.


روايت اول

در حديث دوم دارد: و عن محمد بن يحيى، عن احمد بن محمد، عن عثمان بن عيسى، عن سماعة ، اين كه می‌‌گويد «و عن محمد بن يحيى»، عطف به آن روايات قبلى است، يعنى محمد بن يعقوب، عن محمد بن يحيى. سند اين روايت سند خوبى است منتها موثقه است.

عثمان بن عيسى شيخ الواقفه است و از آنهايي بود كه وکيل موسي بن جعفر(ع) بود، بعد از شهادت موسى بن جعفر(ع) اموال زيادى از وجوهات شرعيه در نزد عثمان بن عيسى بود و اينها بخاطر اين كه اين پولها را تحويل ديگرى ندهند اصلاً در امامت موسى بن جعفر(ع) متوقف شدند و ديگر امامت امام بعدى را نپذيرفتند. اما نسبت به اين كه اين عثمان بن عيسى از افرادى بوده كه موثوق بوده و متحرز از كذب بوده بحثى نيست - در رجال اين را خوانديم که در سندهايي كه يك نفر واقفى در سلسله سند واقع شود می‌‌گويند اين رواياتى را كه نقل می‌‌كند اگر متعلق به قبل از زمان واقفى شدنش باشد ما قبول می‌‌كنيم اما بعد از اين كه واقفى شد ديگر اعتبارى ندارد -.  پس اين روايت موثقه است.

سماعة خودش هم توثيق شده است. سماعة بن مهران، قال سألت ابا عبدالله(ع) عن رجل معه انائان فيهما ماء وقع فى احدهما قذر لا يدرى ايهما هو ، دو ظرف دارد در يكى از اين ظرفها يك نجاستى افتاده است نمی‌‌داند كه در كدام يكى از آن دو ظرف افتاده است، و ليس يقدر على ماء غيره ، آب ديگرى هم ندارد، قال يهريقهما جميعأ ، هردوى آنها را دور بريزد، و يتمم، و تيمم كند.


نقد استدلال به اين روايت

در اين روايت خود اين «و يتمم» قرينه خيلى روشنى است كه مقصود امام(ع) از اهراق اين نيست كه اين آب ديگر به هيچ دردى نمی‌‌خورد، اگر بخواهيم بفروشيم براى شرب حيوانات يا ريختن پاى درختان يا استفاده براي گل در سقف بخواهند از آن استفاده كنند، روايت می‌‌گويد براى وضو بدرد نمی‌‌خورد. پس اين قرينه روشنى دارد كه مقصود از اهراق اين است.


روايت دوم

حديث چهارم دارد و عن على بن ابراهيم ، كه باز عطف به روايت سابق است، عن ابيه ، (ابراهيم بن هاشم) كه ما گفتيم ابراهيم بن هاشم، موثق است، عن عبدالله بن مغيره، عن سماعة عن أبي بصير، روايت، روايت موثقه است و معتبر است. البته راجع به ابراهيم بن هاشم بحث‌‌هايي است كه قبلاً گفتيم، عنهم(ع)، ابى بصير هم از امام صادق(ع) و هم از امام  باقر(ع) نقل كرده است - قال اذا ادخلت يدك فى الاناء قبل ان تغسلها فلا بأس - اگر يك ظرفي بود كه آب قليل در آن هست دستت را داخل آنان كردى قبل از اين كه دستت را بشويي اشكالى ندارد، الا ان يكون اصابها قذر بول او جنابة، مگر اينکه دستت آلوده به بول يا جنابت شد - فان ادخلت يدك فى الماء و فيها شى‌‌ء من ذلك فاهرق ذلك الماء - اگر دست نجست را، كه با بول آلوده است در اين ظرف زدي،  امام(ع) می‌‌فرمايد «فاهرق ذلك الماء» اين آب را دور بريز.

اين روايت به حسب ظاهر قرينه‌‌اى ندارد كه اين مربوط به وضو است كه بگوييم امام(ع) می‌‌گويد با اين آب نمي شود وضو بگيريد، امر به اهراق كرده است، بگوييم آيا اين احتمال نيست كه امام(ع) بخواهد بگويد در شرع به هيچ وجهى آب متنجس - مثل عين نجس - اصلاً قابليت استفاده ندارد؟ امر به اهراق معنايش اين است كه ديگر قابليت بيع و شراء را هم ندارد. باز از اين روايت ما نمی‌‌توانيم چنين چيزى را استفاده كنيم.


نقد استدلال به اين روايت

معمولاً در قديم و در آن زمان، مثل حالا نبود كه شير آب باشد و حوض باشد، از آنجا وضو بگيرند، يك ظرفي  بود که دستشان را داخل آن می‌‌كردند براى گرفتن وضو اول روايت دارد «اذا ادخلت يدك فى الاناء قبل ان تغسلها»، ما می‌‌خواهيم بگوييم اين خودش قرينه است براى اينكه باز در مقام وضو بوده است، اگر كسى بخواهد از يك ظرفى آب بخورد يا اينکه ظرف را بالا می‌‌گيرد و يا يك ظرفى را داخل آن قرار می‌‌دهد، اينطور نيست كه براي آب خوردن، مشت خودش را داخل كند و بيرون بياورد، غالباً دست را كه داخل اناء می‌‌كردند براى وضو گرفتن بوده، لذا اين هم قرينه می‌‌شود.

عبارة اخرى در اصول خوانده‌‌ايد که شرط اطلاق گيري اين است كه قرينه نباشد و چيزى كه صلاحيت براى قرينيت دارد هم نباشد، خوب اينجا «قبل ان تغسل‌‌ها» صلاحيت براى قرينيت دارد كه قرينه است براى اين كه اين فقط در مورد وضو است، امام(ع) می‌‌فرمايد اين را دور بريز براى اين است كه اين ديگر بدرد وضو گرفتن نمی‌‌خورد.


يک احتمال در روايت

بعضى اين احتمال را داده‌‌اند كه اينکه امام(ع) می‌‌فرمايند نمى شود از اين آب وضو گرفت، و امر به اهراق فرموده است براى اين است که  در آيه شريفه دارد «و ان لم تجدوا ماء فتيمموا صعيداً طيبا» اين وقتى آب را دور ريخت ديگر می‌‌شود فاقد الماء، وقتى فاقد الماء شد، آن وقت نوبت به تيمم می‌‌رسد.


نقد احتمال

اين توجيه، توجيه درستى نيست، «ان لم تجدوا ماء» در آيه شريفه، يعنى «ان لم تقدروا»، اگر قدرت نداشتيد كه با آب وضو بگيريد يا مريض بوديد - كسى كه مريض است و تيمم هم می‌‌كند مشمول اين آيه است گر چه آب هم در كنارش وجود دارد - يا آب نجس است - وقتى آب هم نجس است يعنى شرعاً تمكن نداريد -، اين اهراق كه امام(ع) فرمودند براى اين است كه براي مخاطب اين مقدار روشن كنند كه اين آب كالعدم است، اگر مخاطب هم آب را دور نريزد بايد تيمم كند، و اگر آب را دور نريزد نمی‌‌توانيم بگوييم با كلام مولا مخالفت كرده است، چون ارشاد است، و يك امر مولوى نيست، می‌‌فرمايد اين آب ديگر بدرد تو نمی‌‌خورد اين را اصلاً داخل زندگى خودت قرار نده اگر می‌‌خواهى با آب وضو بگيرى اين را جدا كن.


نتيجه بررسي روايات دسته اول

پس روشن شد روايات آب  متنجس نمی ‌‌توانند در مدعا يعنى «حرمت بيع و شراء متنجس» دلالت كند. دسته ديگر روايات، روايت اهراق مرق آب گوشت است كه در جلد دوم كتاب الطهارة، وسايل الشيعه، ابواب النجاسات، باب 38، حديث 8، صفحه 470، آنجا روايت را ملاحظه كنيد و همچنين يك روايت ديگرى كه آن در ابواب الماء المضاف باب پنجم، حديث دوم وارد شده است.

و صلی الله علی سیدنا محمد و آله اجمعین.


برچسب ها :

تکسب به متنجس استدلال به آیات در حرمت تکسب به متنجس تخصیص اکثر در استدلال به آیه 90 سوره مائده بر اجتناب از متنجس قباحت تخصیص اکثر ملاک قبح تخصيص اکثر استدلال به آیه لا تاکلوا اموالکم بینکم بالباطل بر حرمت بیع متنجس استدلال به روايات در خصوص متنجس روايات ماء متنجس عثمان بن عيسى مراد از ان لم تجدوا ماء

نظری ثبت نشده است .