موضوع: مکاسب محرمه
تاریخ جلسه : ۱۳۸۵/۹/۵
شماره جلسه : ۲۵
-
فرق بین عصیر عنبی غصبی بعد از غلیان تبدیل به خمر نشد با تبدیل به خمر شده
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
ادامه اشكالات ايروانى بر مرحوم شيخ
عرض كرديم كه مرحوم محقق ايروانى بر مرحوم شيخ در اين بحث (ماليت عصير عنب) اشكالاتى دارند، كه يكى از آن اشكالات را ديروز بيان كرديم. مرحوم شيخ بيان داشتند: عصير عنب، بعد از آن كه غليان پيدا میكند، شك میكنيم كه از ماليت خارج میشود يا خير؟ و فرمودند: كه در صورت شك، استصحاب بقاء ماليت را جارى میكنيم. اشكال دوم: اين است كه شما مقصودتان از ماليت چه ماليتى است؟ آيا مقصود ماليت عرفيه است؟ اگر ماليت عرفيه باشد كه ما ترديدى در آن نداريم، عصير عنب همانطورى كه قبل از غليان ماليت عرفيه دارد، بعد از غليان هم از نظر عرف ماليت دارد، و ماليت عرفيهاش مشكوك نيست تا ما در ماليت عرفيه استصحاب جارى بكنيم. پس اگر مراد ماليت عرفيه است، ماليت عرفيه چون مشكوك نيست لذا مجالى براى استصحاب نيست؛ و اگر مراد شما ماليت شرعيه است در اين صورت ما نيازى به استصحاب نداريم، چرا؟ میفرمايند: همين مقدار كه ما در چنين موردى روى عموماتى مثل «أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ- تِجارَةً عَنْ تَراضٍ» و ادله معاملات، كه اينها معامله را تصحيح میكند، يك عصير عنب بعد از آن كه غليان پيدا میكند مشمول اين عمومات است؛ يعنى اگر بيعى روى آن انجام گرفت، - أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ - و - تِجارَةً عَنْ تَراضٍ- تماماً شامل آن میشود. بعبارت ديگر بر طبق اين ادله امضاء شارع احكامى را بر اين معامله بار میكند، كه اين احكام بار نمیشود مگر در موردى كه مال باشد، يعنى احكام اموال را در اينجا بار میكند. بنابر اين، اگر مقصودتان شما از ماليت، ماليت شرعيه باشد، ماليت شرعيه چون ادله و عمومات در اينجا جريان دارد، نيازى به استصحاب نداريم. لذا ايروانى به مرحوم شيخ اشكال میكند كه چرا شما مسألهى استصحاب بقاء ماليت را در اينجا مطرح كرديد؟ اگر منظور شما ماليت عرفى هست، ماليت عرفى كه در اينجا مشكوك نيست؛ تا ما استصحاب جارى كنيم. اگر در اينجا ماليت شرعى منظور شماست ما چون ادلهى امضاء را داريم، نيازى به استصحاب نيست. حالا به نظر شما اين اشكال مرحوم ايروانى وارد است يانه؟ به نظر میرسد اين اشكال مرحوم ايروانى اشكال واردى است. اين اشكالات را كه ما بيان میكنيم چون در آنها نكات علمى و دقيق وجود دارد.اشكال سوم: اين است كه مرحوم شيخ میفرمايند: عصير عنب بعد از آن كه غليان پيدا كرد «مالٌ» امّا «مالٌ معيوبٌ» امّا ماليت او از بين نرفته است، عيب پيدا كرده است. ايروانى فرموده است يك ضابطهاى در باب عيب وجود دارد و آن اين است: «كل ما زاد أو نقص من خلقته الاصليه فهو عيب» اگر در يك موردى يك چيزى زايد بر خلقت اصلى باشد، يا ناقص باشد نسبت به خلقت اصلى اين میشود عيب. آن وقت شيخ میفرمايد: اين ضابطه در مانحن فيه تحقق ندارد، عصير عنب وقتى غليان پيدا كرد، فرض كنيد تازه غليان پيدا كرده و هنوز دو ثلثش هم از بين نرفته، اينجا فقط يك وصف در او تغير پيدا كرده است، اين عصير قبلاً مغلى نبوده الان صار مغليا، يك تغير وصفى در او ايجاد شده است. حالايى كه تغير وصفى در او ايجاد شده است امّا در خلقت اصلى او تغيرى بوجود نيامده است، نه اضافه شده است و نه نقصانى بوجود آمده است، لذا صدق عيب نمیكند.
فرمايش علامه
مطلب سوماين است كه مرحوم صاحب كتاب جامع المقاصد (شرح قواعد علامه) يك فتواى را از علامه نقل كرده است و بعد اشكال كرده است. علامه فرموده است: اگر كسى عصير عنب را غصب كند و بعد از غصب آن عصير عنب غليان پيدا كند امّا تبديل به خمر نشده، (يك غليانى پيدا كرده) است، اينجا گفته: «وجب رده الى مالكه» بايد اين عصير را به مالكش بر گرداند. امّا اگر عصير عنب را غصب كرد غليان پيدا كرد «و صار خمراً» تبديل شد به يك موضوع ديگرى بنام خمر، مرحوم علامه فرموده اينجا حكم تالف را دارد و بايد قيمت المثل آن عصير عنب مغصوب را به مالك بر گرداند، صاحب جامع المقاصد اشكال كرده كه چه فرقى بين اين دو مورد وجود دارد؟ چرا در آنجايى كه هنوز خمر نشده، میگوييد: بايد عينش را بر گرداند امّا در اينجايى كه خمر شده میگوييد در حكم تالف است، و میفرمايند فرق بين اين دو براى ما روشن نيست.
بيان شيخ در مكاسب
مرحوم شيخ در كتاب مكاسب فرموده فرق بين اين دو واضح است، بيان شيخ را در اين مورد دقت كنيد كه ببينيم بيان ايشان تام است يانه؟ شيخ فرموده در آن صورت اول (كه غليان پيدا میكند امّا هنوز تبديل به خمر نشده) آنجا هم شرعاً و هم عرفاً ماليتش باقى است. وقتى ماليتش باقى است بايد عين مال را به مالكش بر گرداند، امّا در آنجايى كه عصير عنب بعد از غليان خمر میشود انقلاب موضوع شده است، قبلاً آب انگور بوده حالا خمر است، اين انقلاب موضوع شده است و عين مال تلف شده و از بين رفته، ديگر لازم نيست كه اين را برگرداند و فايدهاى هم ندارد، طبق فتواى مرحوم شيخ و علامه بايد قيمت المثل آن عصير عنب را بر گرداند.لذا شيخ میفرمايد: در صورت دوم (بعد از غليان و تبديل شدن به خمر) موضوع زايل شده و الان خمر محقق شده است، و يك انقلابى در موضوع ايجاد شده است. بعبارت اُخرى فرموده: در آن فرض اول كه غليان دارد ولى خمر نيست، (قبلاً هم اين را عرض كرديم) اگر عصير عنب را بگذارند خود بخود غليان پيدا كند، اين تبديل به خمر میشود امّا اگر با آتش او را غليان بدهند چه بسا تبديل به خمر نشود؛ میفرمايد: آنجايى كه تبديل به خمر نشده يك مانع عارضى محقق شده است، يك نجاست عرضى، يك حرمت عرضى محقق شده است. بعد از اين كه دو ثلث او بوسيله همين آتش غليان پيدا كرد و از بين رفت، اين نجاست و اين حرمت زايل میشود و بيعش هم جايز است. امّا در آنجايى كه تبديل به خمر میشود نمیشود از بين برد، چون موضوع عوض شده است. لذا فرق بين اين دو مورد، در چنين چيزى است.
مرحوم محقق ايروانى به اين كلام شيخ هم اشكال كرده و فرموده اند: اين فرقى را كه شما بيان كرديد ما اين فرق را در اينجا قايل نيستيم. مرحوم ايروانى در (حاشيه) دو بيان دارند، بيان اول اين است كه فرمودهاند: يا بايد بگوييم وقتى غليان پيدا میكند و نجس میشود هم در صورت اول، و هم در صورت دوم ماليتش از بين میرود، يا بايد بگوييم در هيچكدام يك از اين دو صورت ماليتش از بين نمیرود. امّا اگر بگويم: در صورت اول ماليت هنوز باقى است امّا در صورت دوم ماليت باقى نيست، اين بيان وجهى ندارد و ما دليلى بر اين مطلب نداريم. بيان دوم كه بيان مهمترى است مى فرمايند: در تمامى موارد ارتفاع نجاست به ارتفاع موضوع است، هم در صورت اول و هم در صورت دوم. در صورت اول ارتفاع نجاست به اين است كه: دو ثلث از بين برود، موضوعش ذهاب ثلثين است.
در صورت دوم هم اين عصير عنب خمر شده حالا اگر اين خمر را تبديل به سركه بكنيم اينجا هم ارتفاع موضوع پيدا میكند، لكن در صورت اول ارتفاع موضوع حقيقتاً است امّا در صورت دوم عنوانش عنوان انتزاعى است و عنوان حقيقى نيست. يعنى به اين بيان در آنجايى كه عصير عنب خمر است اينجا ارتفاع موضوع حقيقى است، اين حقيقتاً تبديل شده است. در آنجايى كه عصير عنب عنوانش اين است كه هنوز «لم يذهب ثلثاه» بعد بايد بگوييم ذهاب ثلثين بشود آنجا عنوانش عنوان انتزاعى است. مىخواهند بفرمايند اينگونه فرقها نمیتواند منشأ فرق در فتوا باشد؛ كه بگوييم عصير عنب اگر خمر شد با عصير عنبى كه غليان پيدا كرد فرق دارد؛ نه، هردو نجس هستند. و ارتفاع نجاست هردو به ارتفاع موضوع است. منتها ارتفاع موضوع در يكى حقيقى است و در ديگرى عنوانى است، و اينها نمیتواند منشأ فرق در فتوا باشد. در اين بيان هم حق با مرحوم ايروانى است؛ يعنى فقيه از نظر فتوا حكم را بايد داير مدار موضوع قرار بدهد، امّا اگر موضوع ارتفاع پيدا كرده، به هر نحوى (چه ارتفاع حقيقى يا ارتفاع وصفى) يا عنوانى پيدا بكند، حكم تغير پيدا میكند. ما ديروز عرض كرديم كه در بحث عصير عنب، هم بايد روى قاعده بحث كرد و هم روى روايات. حالا امروز نتيجه قاعده را ببينيم چه میشود.
نتيجه قاعده
نتيجه قاعده با اين اشكالات و اين توضيحات اين است كه: ما نيازى به استصحاب نداريم؛ ما الان میگوييم: عصير عنب اگر غليان پيدا كرد عرفاً ماليت و ملكيت دارد، و دليلى بر اين كه ماليت و ملكيت از بين رفته نداريم. عصير عنب ملك اين آقا بوده آب انگور داشته، حالا غليان داده و غليان كه پيدا كرده هنوز مال و ملك اين آقاست عرفاً هم ماليت دارد، عرف میگويد اين مال است، در مقابلش پول میدهند، يعنى - مال ما يبذل بازائه مال - و ملكيت دارد. در صورتى كه مال هست و ملكيت دارد بيعش بلا اشكال جايز است. لذا خود مرحوم شيخ در مكاسب میفرمايند: «اقوا جواز معاوضه بر عصير عنب - اذا غلا و لم يذهب ثلثاه-» است. ولو نجس هم باشد، چون نجاست عارضى دارد و قابل تطهير است و نجاستش از بين ميرود.وقتى ذهاب ثلثين شد نجاستش از بين میرود امّا خودش مال است و ملكيتش هم باقى است، لذا معامله روى آن مانعى ندارد. پس ما از نظر قواعد و ضوابط به اين رسيديم كه عصير عنب «اذا غلا و لم يذهب ثلثاه» مالٌ و ملكٌ و ما نيازى به استصحاب كه مرحوم شيخ استصحاب بقاء ماليت را كردند نداريم، ما میگوييم: هذا مالٌ بعد هم - أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ- اينجا را شامل میشود بدون هيچ ترديدى. و امام(رضوان اللّه) هم در مكاسب محرمه در صفحه 124 فرمودهاند «الاقوى جوازه مطلقا» نظر شريفان در مكاسب محرمه اين است كه بيع عصير عنب جايز است مطلقا و همين مسألهى ماليت و ملكيت را دليل آوردهاند. امّا عرض كرديم كه برخى از فقهاء مثل صاحب كتاب مفتاح الكرامه قايل به منع است، ايشان میگويد: بيع عصير عنب رايج نيست، ممنوع، حرام و باطل است و هم حرمت تكليفى دارد و هم حرمت وضعى دارد.
نظری ثبت نشده است .