موضوع: مکاسب محرمه
تاریخ جلسه : ۱۳۸۵/۱۲/۱۶
شماره جلسه : ۵۷
-
نقد ادلة قائلین به عدم جواز
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
توجيه روايات باب ميته
مرحوم شيخ(ره) فرمودند اينكه در روايات، انتفاع به ميته نفى شده است، بهترين راه اين است كه بگوييم مقصود، انتفاعى متعارف از ميته است، اما ساير انتفاعات را ـ و لو عنوان انتفاع دارند ـ نازل منزله عدم بدانيم. بعبارة اخرى فرمودند يك راه اين است كه بگوييم اين مطلقى كه در روايات، در حيز نفى واقع شده است ـ لا يجوز الانتفاع بالميتة ـ را حمل كنيم بر فرد متعارف و بگوييم از انتفاعات غير متعارف انصراف دارد.اشکال اين توجيه
فرمودند اشکال اين راه اين است كه وجهى براى اين انصراف نيست و اين اطلاق شامل همه افراد میشود.توجيه دوم
اما وجه دوم اينكه بگوييم مراد از «لا يجوز الانتفاع بالميتة»، آن انتفاعاتى است كه عرفاً منفعت ميتة است،که منفعة مقصوده از ميته عبارت از اكل است و در نتيجه ساير منافع را از باب اينكه موجود را نازل منزله معدوم قرار دهيم. اين بيانى بود كه مرحوم شيخ داشتند.نقد توجيه دوم
لکن نكته اين است که همانطورى كه راه اول درست نيست، راه دوم هم كه ساير انتفاعات از باب اين باشد كه عرف آن را نازل منزله معدوم میداند، اين هم اشكال دارد. اشكالش اين است كه عرف همين ميته را به جهت سائر انتفاعات، مال میداند و براي آن ماليت قايل هستند، بر او آثار مترتب میكند. اگر عرف بگويد كه در انتفاعات به ميته، آن انتفاعات مقصود را بگيريم و ساير انتفاعات نازل منزله معدوم باشد، ديگر نبايد بر ساير انتفاعات اثر مترتب شود، در حالى كه عرف براي ميته بعنوان خوراك طيور يا ساير انتفاعات ماليت قايل است و اثر بار میكند.نظر استاد در روايات باب ميته
اينجا بهترين بيان اين است که در مثل «لا يجوز الانتفاع به»، همان قرينه اكل كه در روايات وارد شده است را قرينه قرار دهيم و بگوييم مراد انتفاعى است كه در جهت اكل است، که شبيه فرمايش مرحوم شيخ در حديث تحف العقول است و بگوييم مراد از جميع تقلب و مراد از امساك، نگهداشتن براى اكل و شرب است، اينجا هم يك چنين قيدى را مطرح كنيم. پس اين بيان كه منافع ديگر را نازل منزله معدوم قرار دهيم ـ كه شيخ اين نظريه را پذيرفتهاند ـ محل اشكال است.جريان همين بحث در ساير اعيان نجس
از اينجا فرمودهاند كه در بقيه اعيان نجسه، در بول، منى و عذره هم همينطور است. فرمودهاند از اينها هم آن انتفاع عرفيه مقصود برده نمیشود و لو اين كه برخى از فوايد را دارند يعنى اگر از عذره براى تسميد (کود) استفاده كردند، میفرمايند اينجا هم همينطور است که اين تسميد يكى از فوايدى است كه بر عذره مترتب است اما از آن فوايد و منافعى است كه عرف آنرا بمنزلة المعدوم است. كه خوب باز در همين جا اين اشكال هست كه عذره حيوان غير مأكول اللحم كه نجس است را براى تسميد و كود دادن میفروشند، اگر بگوييم اين بمنزله المعدوم است چرا بر آن ماليت مترتب میشود و چرا ثمن در مقابلش قرار میگيرد؟ اين مشكل است.البته شيخ(ره) بعداً بيان میكنند كه اين اعيان نجسه نسبت به اين منافع ديگر، گاهى اوقات عنوان ماليت دارد، و گاهى عنوان ماليت ندارد، كه آن را عرض میكنيم. سپس شيخ(ره) میفرمايند اين كه از عذره فوايد ديگرى استفاده میكنند ـ كما هو سيرة بعض الجصاصين من العرب ـ که در ميان اعراب بعضى از گچ پزها، يا گچ فروشها، كه كورههاى گچ پزى دارند روششان همين است ـ و كما يدل عليه وقوع السؤال فى بعض الروايات عن الجص يوقد عليه العذره و عظام الموتى و يجصص به المسجد ـ
استدلال به روايت
مراد از «ماء» در روايت
اينجا چند مطلب را بزرگان در معناى اين روايت مطرح کردهاند که مراد از «ماء» چيست؟ آيا مراد «ماء المطر» است، چون در قديم، مساجد مسقف نبوده و سنت بر اين بوده، و بر همان زمين مسجد باران ميباريده است و همين اين گچ را تطهير میكند. احتمال دوم اين است كه اين گچى را كه میخواهند بپزند يك مقدار آب مخلوطش میكنند، درست است اين گچ بخاطر عذره، متنجس شده است، اما اين گچ متنجس با ارتباط با اين آب قليل پاک ميشود.نقد احتمال دوم
اشكال اين احتمال اين است كه آب قليل در صورتى يك شىء متنجس را پاك میكند، مثلاً اگر يك فرشى نجس شده باشد و بخواهيد با آب قليل پاك كنيد، اكثر قايل هستند به اينكه غساله بايد از او جدا شود و اگر غساله از او جدا نشود، هنوز به همان نجاست باقى میماند. لذا بگوييم اين آب قليلى كه اين گچ متنجس را فرا گرفته است غسالهاش كه جدا نشده تا بخواهد اين گچ پاك شود.مراد از «نار» در روايت
مراد از «نار» چيست؟ آيا مراد از «نار» ، همين آتشى است كه الان شعله ور شده است و در آن عذره و عظام موتى هست؟ اجزايى از اين عذره هم در اين گچ داخل میشود، بگوييم آتش اين عذره را استحاله كرده و بعد از استحاله پاك شده است، يعنى بعد از اينكه اين عذره با آتش استحاله پيدا میكند و به خاكستر تبديل ميشود، خاكسترش پاك است. آيا بگوييم مراد از «نار» همين نار معمولى است يا اينكه مراد از «نار» هم «شمس» است؟ بگوييم اگر يك شىء متنجسى در معرض آفتاب قرار گرفت و شمس او را خشك كرد اين هم پاك میشود.مراد از «طهراه» در روايت
مراد از «طهراه» چيست؟ مرحوم نراقى(ره) در كتاب مستند فرموده مراد از تطهير در اينجا، تطهير اصطلاحى نيست، بلکه مراد معناى مجازى تطهير است، تطهير بمعناى نظافت است، آب و خورشيد اينرا تميزش میكند، نه اينكه پاك كند که از نجاست تميز میكند. يا اينكه حرف مرحوم صاحب وسائل(ره) را بگوئيم که فرموده است بگوييم نسبت به ماء اين تعبير مجازى است، چون ماء آب قليل است و آب قليل نمیتواند تطهير كند، بگوييم اين آب اين را تنظيف میكند. پس در اين روايت سه كلمه است «انما الماء و النار قد طهراه»، در اين سه كلمه، احتمالات متعدد و مختلف است.كتاب وافى از كتابهاى مرحوم فيض كاشانى است كه در معناى روايات بسيار خوب است يعنى روايت را بيان میكند بعد نكات بسيار خوبى، بيان میفرمايد برخى از اين نكاتى كه ما به آن اشاره كرديم در آنجا آمده، كه ايشان ميفرمايد: «لعل المراد بالماء الماء الممزوج بالجص فيكون من قبيل رش الماء على المظنون النجاسة» در جايى كه انسان احتمال نجاست میدهد، نه اينكه يقين به نجاست دارد، آنجا میگويند «رش الماء» به بعضى از تعابير هم وارد شده است ريختن آب، در آنجا مناسب است بگوييم اين آبى هم كه در اينجاست از اين قبيل است «او بالماء ماء المطر الذى يصيب ارض المسجد المجصص بذلك الجص و كأن بلا سقف فان سنة فيه ذلك و المراد من النار ما يحصل من الوقود التى يستحيل بها الجزاء العذرة و العظام المختلطه بالجص رماداً فانها تطهر بالاستحالة و الغرض انه قد ورد على ذلك الجص امران مطهران هما النار و الماء» .
اشکال بر ظاهر روايت
آن وقت يكى از اشكالات ديگرى كه در اين روايت است اين است که اگر آب مطهر است، ديگر نار چه كاره است؟ اين كه ما بگوييم، يك فرشى كه نجس بوده شما اين را با آن شستيد پاك شد، ديگر اگر در مقابل خورشيد قرار داديد، بنابر اين كه خورشيد اگر اين را خشك كند پاك كند، او نمیتواند مطهر باشد،چيزى كه تطهير شده، تطهير ثانوى اش درست نيست. يكى از اشكالات اين است «ان الماء و النار قد طهراه» اين «قد طهراه» ظهور در اين دارد كه هردو باهم اين را تطهير كرده است، در حاليكه خود ماء، مطهر مستقل است و نار هم مطهر مستقل است. لذا اين روايت چون بالاخره اينجا معلوم نيست كه اين آب چگونه اينجا مطهر است؟ نار چگونه مطهر است و مراد از تطهير چيست؟ لذا فرمودند كه اين روايت مجمل است «ويرد علمها الى اهلها» .بحث حق الاختصاص
نظری ثبت نشده است .