درس بعد

مكاسب محرمه/ مستثنيات اعيان نجسه و متنجسه

درس قبل

مكاسب محرمه/ مستثنيات اعيان نجسه و متنجسه

درس بعد

درس قبل

موضوع: مکاسب محرمه


تاریخ جلسه : ۱۳۸۶/۱/۱۸


شماره جلسه : ۶۰

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • اشکال استاد معظم به مرحوم شیخ‌(ره) در بحث حق الاختصاص

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين

«حق الاختصاص و ادله آن»
عرض كرديم كه مرحوم شيخ( اعلى الله مقامه الشريف) فرموده‌‌‌‌اند در عين نجسى كه يك منفعتى دارد اما منفعتش عنوان ماليت ندارد، يك حقى بنام حق الاختصاص ثابت است. براى اين حق الاختصاص دو دليل اقامه فرمودند: «حيازت» و«استصحاب». كه بنا شد اين دو دليل را مورد بحث قرار دهيم.

اشکال جناب استاد بر مرحوم شيخ(ره)
قبل از بحث پيرامون اين دو دليل، نسبت به فرمايش مرحوم شيخ(ره) يك اشكالى به ذهن می‌‌‌‌رسد؛ اشكال اين است چرا اينجا مرحوم شيخ(ره) حق الاختصاص را مطرح کردند، در حالى كه يك امرى كه فوق حق است بنام «ملكيت»، در اينجا موجود است. شارع از بيع ميته نهى كرده يا فرموده «ثمن العذرة سحت»، اين نهى چه اثرى داشته؟ اثر نهى اين بوده كه ماليت اين شى‌‌ء را از بين برده.

سؤال ما اين است كه آيا اين نهى شارع، علاوه بر اين كه ماليت را از بين برده ملكيت را هم از بين برده؟ شارع فرموده اگر كسى آب انگورى داشت و آن آب انگور تبديل به خمر شد آنگاه «بيع الخمر حرام» ، اين حرمت تنها اثرى كه دارد اين است كه ماليت اين شيء را الغاء می‌‌‌‌كند، يعنى اين خمر كه ماليت عرفى دارد شارع ماليت شرعى او را الغاء می‌‌‌‌كند - كه البته ما حرف‌‌هاى قبل را تكرار نمی‌‌‌‌‌كنيم وبا حفظ آن حرفها كه گفتيم فقط در جهت منافع محرمه‌اش الغاء می‌‌‌‌شود - شيخ(ره) به اينجا كه می‌‌‌‌رسد كه اگر يك نجسى منفعتى دارد كه اين منفعت عرفاً آن را به حد ماليت نمی‌‌‌‌‌رساند، می‌‌‌‌فرمايد حالا كه ماليت ندارد معاوضه روى آن صحيح نيست اما يك حق الاختصاصى وجود دارد که اين حق الاختصاص سبب می‌‌‌‌شود كه اين شخص نسبت به اين حق مصالحه كند.

اول اين را می‌‌‌‌پذيرند بعد می‌‌‌‌فرمايند انصاف اين است اين هم مشكل است. می‌‌‌‌گوييم پس چه كار كند؟ می‌‌‌‌فرمايد نسبت به اين حق الاختصاصى كه دارد يك پولى بگيرد تا از اين حق رفع يد كند و ديگرى اين را حيازت كند و در اختيار خودش بگيرد. - يعنى بر اين حق الاختصاص فروعى و مطالبى مترتب است كه بعداً هم می‌‌‌‌گوييم-.

سؤال و اشكال ما اين است با وجود «ملكيت» چرا شما سراغ «حق الاختصاص» آمديد؟ «حق» كه يك مرتبه ضعيفه از ملكيت يا يك سلطنت ضعيفه‌‌ است، هرچه باشد وما هر تفسيرى كه براى «حق» داشته باشيم بالاخره مرتبه‌‌ «حق» از مرتبه «ملكيت» پايينتر است، شما وقتى می‌‌‌‌گوييد ملكيت وجود دارد می‌‌‌‌گوييم «لا وقف الا فى ملك»، «لا بيع الا فى ملك» آثار ملكيت بر آن بار می‌‌‌‌شود.

در اينجا وقتي شارع نهى می‌‌‌‌كند و می‌‌‌‌فرمايد «ثمن الخمر سحت» يا «بيع الخمر حرام» اين نهى چه اثرى دارد؟ فقط ماليت شرعى را الغاء می‌‌‌‌كند، اما آيا اينکه ماليت ندارد معنايش اين است که ملكيت او هم از بين رفته؟ می‌‌‌‌دانيد كه ممكن است يك چيزى «مال» نباشد ولي «ملك» باشد،يا چيزى «ملك» نباشد اما «مال» باشد، نسبت بين «مال» و «ملك»، عموم و خصوص من وجه است؛ يك حبه گندم مال نيست - مال يعنى آنچه كه يبذل بازائه المال، يبذل بازائه الثمن اما ملک هست. پس اشكال اين است با نهى شارع ماليتش الغاء می‌‌‌‌شود اما ملكيتش الغاء نمی‌‌‌‌‌شود، و وقتي ملكيت الغاء نشد آثار ملكيت بايد بر او بار شود.

اين اشكال در اينجا مطرح است و در نتيجه ديگر نوبت به چيزى بنام «حق الاختصاص» نمی‌‌‌‌‌رسد. حق جايى است كه بگوييم يك چيزى مال نيست ملك هم نيست؛ مثل اين كه انسان در يك جايى از مسجد بنشيند، مال و ملك انسان نيست و فقط انسان يك حق اولويتى دارد، آن وقت بگوييم نسبت به اين حق الاولوية آيا می‌‌‌‌توانيم مصالحه كنيم، معاوضه كنيم و در مقابلش پول بگيريم يا نمی‌‌‌‌‌شود چنين حرفى را مطرح كرد؟ پس اين اشكال در اينجا وجود دارد و حتماً اين را دقت داشته باشيد و ببينيد آيا اين اشكال قابل جواب است يا قابل جواب نيست؟ که به نظر ما اين اشكال قابل جواب نيست.

فرمايش مرحوم شيخ(ره) در حق الاختصاص
با صرف نظر از اين اشکال، می‌‌‌‌گوييم اگر يك چيزى ماليت نداشت و بگوييم برملكيتش هم اثرى مترتب نشد، اما چون اين در اختيار شخص بوده آيا صرف اين كه در اختيار اين شخص بوده حق الاختصاصى را ثابت ميكند يا نه؟ مثلاً در مورد تسميد درباب عذره - عذره ليس بمال، براى خود عذره كسى پول نمی‌‌‌‌‌دهد و ملك هم نيست - اگر كسى عذره‌‌هاى حيوانات را جمع كرد آيا چيزى بنام حق الاختصاص براى او ثابت می‌‌‌‌شود يانه؟ مرحوم شيخ(رض) می‌‌‌‌فرمايند ظاهراً حق الاختصاص ثابت است.يا مثال ديگرى كه زده‌‌‌‌اند ميته‌‌اى كه اين ميته ماليت ندارد و قابل خريد و فروش هم نيست، ولي می‌‌‌‌شود از آن براى طعام طيور استفاده کرد، اينجا هم حق الاختصاص ثابت است.

استدلال به «حيازت» براي حق الاختصاص
دليل اين حق را مرحوم شيخ(ره) «حيازت» قرار داده است.«حيازت» از «حاز، يحوز، حيازتاً، احتيازا» بمعناى بدست آوردن است، وقتى می‌‌‌‌گويند فلانى چيزى را حيازت كرده يعنى خودش بدست آورده است. آيا حيازت منشأ براى ملكيت است يا منشأ براى حق است؟ ظاهر عبارت مرحوم شيخ(ره) در اينجا اين است كه حيازت سبب می‌‌‌‌شود انسان يك حقى پيدا كند، اگر كسى عذره‌‌هايى را جمع كرد يا مثلا ميته‌‌اى را در بيابان جمع كرد، اين ملكيتى حاصل نمی‌‌‌‌‌شود اما اين كسى كه جمع می‌‌‌‌كند بخاطر اين كه حيازت كرده، حقى پيدا می‌‌‌‌كند. علت دليليت «حيازت» اما دليل حيازت چيست؟ اينجا مرحوم آقاى خوئى(قدس سره) در كتاب مصباح الفقاهة، جلد اول، فرموده اند دليل «حيازت» يك مرسله‌‌اى است که بين فقهاء مشهور است «من حاز ملك» كسى كه چيزي را حيازت كند مالك آن می‌‌‌‌شود.

اشکال محقق خويي(ره) بر دليل «حيازت»
مرحوم آقاى خوئى(ره) در همين كتاب مصباح الفقاهة، چهار اشكال به اين روايت وارد كرده‌‌‌‌اند؛ اشكال اول؛ فرموده‌‌‌‌اند هر چه در كتب حديثى عامه و خاصه تفحص کرديم، چنين حديثى را پيدا نكرديم، و احتمال داده اند كه اين عبارت را از اين روايات متعدده‌‌اى كه در ابواب مختلفه آمده است مثلا روايات باب احياء موات در باب تحجير، يا روايات باب لقطه، از اين رواياتى که در اين ابواب وجود دارد فقهاء يك قاعده‌‌اى را از مجموع اينها اصطياد كرده‌‌‌‌اند، بنام «قاعده حيازت» و الا ما روايتى به عنوان «من حاز ملك» نداريم، اين اولاً.پس اولين اشكال ايشان اين است كه اين روايت نيست بلکه يك قاعده فقهيه مصطاده است - مصطاده يعنى اصطياد شده يعنى ما از موارد مختلفى كه در روايات آمده، يك چيزى را صيد كرديم-.

اشكال دوم، فرموده اند اگر اين عبارت، روايت باشد يا بگوييد كه فقهاء به چنين حديثى عمل كرده‌‌‌‌اند؛ اما دلالت بر حق اختصاص بعد از زوال ملكيت ندارد، يعنى اين ارتباطى به مدعا ندارد. مدعا اين است كه اگر مثلاً كسى گوشتى داشته که سالم بوده، بعد اين گوشت به ميتة تبديل شد يا فاسد شد، مدعاى شيخ انصارى(ره) اين است كه بگوييم بعد از اين كه ماليتش از بين رفت يك چيزى بنام حق الاختصاص ثابت است،

در حالى كه اگر ما اين روايت را قبول كنيم، اين مدعا را اثبات نمی‌‌‌‌‌كند، چرا که روايت می‌‌‌‌گويد «من حاز ملك»، اما نمی‌‌‌‌‌گويد چيزى كه قبلاً ملك بوده و ماليتش از بين رفته، بعد از زوال ماليت يا بعد از زوال ملكيت چيزى بنام حق الاختصاص ثابت است، بلكه اين شخص نسبت به اين گوشتى كه فاسد شده مثل ديگران است، اگر ديگرى اين گوشت فاسد را از كنار خيابان بردارد و حيازت كند حق پيدا می‌‌‌‌كند، خود اين شخص هم اگر الان حيازت كرد حق پيدا می‌‌‌‌كند. بلكه فرموده‌‌‌‌اند اگر ما اين روايت را قبول كنيم اصلاً دلالت بر حق ندارد،بلکه دلالت بر ملكيت دارد چون ميگويد «من حاز ملك» مالك ميشود. پس در اشكال دوم مرحوم خويي(ره) دو جهت وجود دارد، يك جهت اين است كه روايت دلالتي بر سقوط حق اختصاص بعد از زوال ملكيت ندارد، و جهت دوم اين است كه اين روايت اثبات ملكيت می‌‌‌‌كند،و حال آنکه مدعاى شما حق است.

جواب استاد از اشکال دوم محقق خويي(ره)
جواب اين اشكال دوم خيلى روشن است؛چرا كه اولاً اگر حيازت اثبات ملكيت كند به طريق اولى اثبات حق می‌‌‌‌كند. اولويت واضحه و قطعيه‌‌اى در اينجاست. ثانيأ ما اگر اين روايت «من حاز ملك» را پذيرفتيم، اين ملكيت، ملكيت اصطلاحى نيست، اگر چنين روايتى داشته باشيم. ما در اصطلاح فقهاء يك حق داريم، يك حكم داريم و يك ملك داريم، اما در لغت يا در روايات گاهى اوقات بر «حق» اطلاق «ملك» شده، گاهى اوقات بر «ملك» اطلاق «حق» شده است، گاهى اوقات در روايات به كسى که ملكيت شرعى پيدا كرده می‌‌‌‌گويند «فهو حق له» که تعبير به حق شده است، اگر ما بگوييم مراد از ملك، ملكيت اصطلاحى در مقابل حق است، اين اشكال دوم ايشان وارد است، اما در روايات، ملك و ملكيت، ملكيت اصطلاحى نيست بلکه اعم از حق است - اين نكته را خوب دقت كنيد در روايات احياء موات آنجا داريم اگر كسى زمين را احياء كرد حقى بر او پيدا می‌‌‌‌كند، در حالى كه احياء، موجب ملكيت است-.اين هم اشكال دوم منتها عرض كرديم اشكال دوم ايشان وارد نبود.

اشكال سوم؛ فرموده اند اين روايت ضعيفة السند است، چون مرسل است و اگر هم مشهور فقهاء حيازت را بعنوان يك منشأ براى ملكيت می‌‌‌‌دانند معلوم نيست كه دليل آن اين روايت باشد و به اين روايت استناد كرده باشند. اگر به اين روايت استناد كنند معنايش اين می‌‌‌‌شود كه ضعف سند آن جبران شده است، اما معلوم نيست كه فقهاء به اين روايت استناد كرده باشند.

اشكال چهارم همان است كه ايشان مکرر فرموده‌‌‌‌اند - كه بايد در ذهن شريف شما هم باشد - که ما اصلاً مبنا را قبول نداريم، يعنى شهرت عملى را جابر ضعف سند نمی‌‌‌‌‌دانيم.

نقد استاد بر فرمايش محقق خويي(ره)
ظاهر فرمايش مرحوم آقاى خوئى در مصباح الفقاهة اين است كه براى حيازت يك دليل داريم آن هم «من حاز ملك» است. يعنى ما وقتى در عبارت ايشان دقت كنيم چنين چيزى از آن استفاده می‌‌‌‌شود. در حالى كه اولاً دليل حيازت فقط روايات نيست،بلکه حيازت يك منشأ عقلائى دارد که اگر هم در روايات چنين چيزي نباشد، از نظر عقلاء اگر چيزى كنار خيابان باشد و كسى آن را بردارد، همه می‌‌‌‌گويند مال آن كسى است كه زودتر برداشته و حيازت كرده است، مثلاً كسى که ماهى در دريا را زودتر بگيرد، اين خودش يك منشأ عقلائى دارد، سيره عقلاء بر اين است كه حيازت، منشأ ملكيت است.

باز ملكيت بمعناى اعم مراد ماست نه ملكيت اصطلاحى. در زمان معصومين(ع) اين سيره عقلائيه موجود بوده و ائمه(ع) هم نه تنها ردعى نكرده اند بلکه تأييد كرده‌‌‌‌اند که «من حاز ملك». ثانياً يك رواياتى است كه خود مرحوم آقاى خوئى(ره) اشاره فرموده‌‌‌‌اند و از آنها تعبير می‌‌‌‌كنند به «روايات سبق» و ظاهر عبارات ايشان و بعضى‌‌ كه بعد از ايشان آمده و از ايشان تبعيت كرده‌‌‌‌اند اين است كه بين حيازت و روايات سبق، دو موضوع است، در حالى كه چنين نيست بلکه يكى از ادله حيازت، همين روايات سبق است.

روايات سبق

مضمون روايات سبق اين است كه «من سبق الى شى‌‌ء لم يسبق اليه احد فهو له» - بعضي از روايات سبق را مي خوانيم چرا كه ايشان روايات سبق را متعرض می‌‌‌‌شوند بعد اشكالاتى دارند كه آن اشكالات را هم عرض می‌‌‌‌كنيم -. اين روايات سبق هم در كتب عامه و هم در كتب خاصه آمده است؛ در وسائل الشيعه، ابواب احكام مساجد، باب 56 دوحديث داريم، حديث 1و 2. حديث 1؛

صاحب وسائل به سند صحيحى از محمد بن اسماعيل - محمد بن اسماعيل همان محمد بن اسماعيل بن بضيع است كه ثقه است- عن بعض اصحابه - اين نكته رجالى را دقت كنيد که اگر در سند روايات گفتند كه مثلاً «محمد بن اسماعيل عن رجل» ، اين از آن مرسلهايى است كه بدرد نمی‌‌‌‌‌خورد، چون «رجل» معلوم نيست چه كسى است؟ اما وقتى می‌‌‌‌گويند «محمد بن اسماعيل عن بعض اصحابه» يا مثلاً يك روايت دوم هم داريم از ابن ابى عمير است، «ابن عمير عن بعض اصحابه» اين تعبير به «بعض اصحابه» ديگر بحث ارسال ضعيف را در اينجا ندارند، اينها افرادى هستند كه مسلم الوثاقة هستند- عن أبى عبدالله(ع) قال قلت: نكون بمكة او بالمدينة او الحرة أو المواضع التى يرجى فيها الفضل - ما در يك مكانهاى مقدسى مثل مكه و مدينه، مكان‌‌هاى كه در آنجا به فضل و رحمت خدا اميد داريم هستيم - فربما خرج الرجل يتوضأ - يك مردى که در مسجد نشسته براي تجديد وضو خارج ميشود - فيجى ء آخر فيصير مكانه – شخص ديگري می‌‌‌‌آيد جاى او می‌‌‌‌نشيند، حضرت فرمود - فقال: من سبق الى موضع فهو أحق به - كسى كه به يك موضع سبقت بگيرد او أحق به آن موضع است - يومه و ليلته - يك شبانه روز نسبت به آنجا استحقاق دارد.

حديث2؛ باز سندش صحيح است، صاحب وسائل از طلحة بن زيد عن ابى عبدالله(ع) - ولو اينكه اشكالى هم درطلحه وجود دارد اما فقهاء به رواياتش عمل می‌‌‌‌كنند - قال قال أمير المؤمنين(ع) - امام صادق(ع) فرمود که امير المؤمنين(ع) فرمود - سوق المسلمين كمسجدهم - بازار مسلمانها مثل مسجدشان است - فمن سبق الى مكان فهو أحق به الي الليل - كسى كه به يك مكانى سبقت بگيرد تا شب أحق به آن مكان است - و كان لا يأخذ على بيوت السوق كراء - امير المؤمنين(ع) كه بازار تشكيل داده بودند از آنها براى مغازه‌‌‌ها و غرفه‌‌‌هاى دست فروش‌‌ها كرايه نمی‌‌‌‌‌گرفت. در يك روايت ديگر که اين روايت در كتاب التجارة، ابواب آداب التجارة، باب 17، حديث دوم، ابن ابى عمير عن بعض اصحابنا - همان مرسلى است كه قابل اعتماد است - عن أبى عبدالله(ع) قال سوق المسلمين كمسجدهم - بازار مسلمانها مثل مسجد مسلمانهاست - اذا سبق الى السوق كان له مثل المسجد. پس ما روايات سبق هم داريم. پس اولاً دليل حيازت منحصر به «من حاز ملك» نيست، بلکه «سيره عقلائيه» دليل است.ثانياً روايات سبق هم داريم. حالا اين روايات سبق را هم کنار بگذاريم، روايات ديگرى هم داريم كه به خوبى از آنها استفاده می‌‌‌‌كنيم كه آيا حيازت منشأ براى حق است يا منشأ براى ملكيت.

بررسي اشکالات محقق خويي(ره)
آن اشكال دومى كه مرحوم آقاى خوئى(ره) نسبت به «من حاز ملک» فرمودند را جواب داديم. نسبت به اشكال سوم و چهارم؛ ما از نظر مبنايى يك مبناى ديگر داريم، كه عمل مشهور به يك روايت ضعيف السند، جابر ضعف سند هست، و مكرر اين را گفتيم که اگر اين ويژگى را از فقه بگيريم بايد مقدار معتنابهي از روايات را کنار بگذاريم، اما وقتى می‌‌‌‌بينيم مشهور از هزار سال پيش تا الان به اين روايت عمل كرده‌‌‌‌اند چرا جابر ضعف سند نباشد؟ لذا جابر ضعف سند هست، منتها بحث دنباله دارد، كتاب مصباح الفقاهة (ج‌‌1 ص 238) را براي جلسه بعد مطالعه كنيد.


و صلی الله علی سیدنا محمد و آله اجمعین.



برچسب ها :

حق الاختصاص ادله حق الختصاص فرق مال و ملک استدلال به حيازت براي حق الاختصاص نظر شيخ انصاری در حق الاختصاص معنای حیازت دلیل حیازت اشکال محقق خویی بر دلیل حیازت من حاز ملك قاعده حيازت تعبیرات حق و ملک در روایات عقلایی بودن حیازت من سبق الى شى‌‌ء لم يسبق اليه احد فهو له

نظری ثبت نشده است .