موضوع: مکاسب محرمه
تاریخ جلسه : ۱۳۸۶/۱/۲۷
شماره جلسه : ۶۷
-
«لاضرر» دلیل سوم بر لزوم رعایت «حق التالیف» و سیره های مستحدثه
-
حل مشکل بر اساس استصحاب قهقرائي
-
اشکال جريان استصحاب قهقرائي در مانحن فيه
-
دليل دوم بر لزوم رعايت «حق التاليف» و سيره هاي مستحدثه
-
دليل سوم بر لزوم رعايت «حق التاليف» و سيره هاي مستحدثه
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
ادامه نقد استدلال به قرآن براي اعتبار سيره مستحدثه
بحث در استدلال به قرآن براي اعتبار سيرههاي مستحدثه بود. يکي از آيات، آيه شريفه 199 سوره اعراف بود که ميفرمايد «خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ»، که عرض کرديم نمیتوان به اين آيه بر اعتبار سيرههاى مستحدثه استدلال كرد. يكى از شواهد برعرض ما اين است كه در اين آيه، «خُذِ الْعَفْوَ» استحبابى است، «أَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ» هم استحبابى است، پس «وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ» هم بايد استحبابى باشد چرا که قرينه سياق دلالت بر اين معنا دارد. وقتي عنوان استحبابى شد خيلي از مدعا فاصله میگيرد.چون مدعاى ما اين است كه سيرهى مستحدثه عقلاء اعتبار دارد، يعنى اگر عقلاء حقوقي، مثل «حق التأليف» را لازم الرعاية بدانند ما هم بايد لازم الرعاية بدانيم. و اگر بخواهيم بگوييم « عرف» در «وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ» شامل سيرههاى مستحدثه عقلاء میشود، بدين معناست كه عمل كردن به اين سيرههاى عقلائيه رجحان دارد، يعنى رجحان دارد كه تو به سيرههاى مستحدثه عقلائيه امر کني. اين خيلى حرف نادرستي است، چون مدعاى ما اين است که اگر سيره عقلائيه بر امرى قائم شد ما بايد طبق آن عمل كنيم. به نظر ما - با دقتى كه كرديم - نمیتوانيم سيرههاى مستحدثه عقلاء را حجت بدانيم، و بر خلاف آنچه كه امام(رضوان الله عليه) فرمودند نمي توان از ادله استفاده كرد كه هر سيره اي كه عقلاء بما هم عقلاء دارند ميتواند براى فقيه سنديت و دليليت داشته باشد.
حل مشکل بر اساس استصحاب قهقرائي
در ما نحن فيه يك راه وجود دارد که بگوييم؛ الان سيره عقلاء بر لزوم رعايت حق التأليف است، ما شك میكنيم كه آيا عقلاء زمان امام معصوم(ع) هم چنين سيره اي داشته اند يانه؟ اينجا جاى استصحاب قهقرائى است. استصحاب قهقرائى بر عكس استصحاب متعارف است. در استصحاب متعارف، يقين سابق و شك لاحق است، ولي در استصحاب قهقرائى شك سابق و يقين لاحق است.مثلاً در اصول در باب معانى الفاظ ميگويند؛ درزمان ما لفظ «صلاة» در اين معنا ظهور دارد و موضوع له آن اين معناست. شك میكنيم که آيا از اول كه واضع لفظ صلاة را وضع كرد براى همين معنا وضع كرد تا نقلى واقع نشده باشد، يا براي معناى ديگري وضع كرده و از آن معنا به اين معنا رسيده تا نقل محقق شده باشد؟ اينجا با استصحاب قهقرائى میگويند در گذشته هم به همين معنايي بوده که الان هست. حال درما نحن فيه هم همين كار را انجام دهيم و بگوييم الان يقين داريم كه عقلاء چنين سيرهاى دارند، شك میكنيم آيا در زمان معصوم(ع) نيز عقلاء چنين سيرهاى داشته اند يا نه؟ استصحاب قهقرائى كنيم و بگوييم آن زمان چنين سيرهاى بوده، نتيجه اين میشود كه درمانحن فيه اين سيره، جزء سير مستحدثه نيست.
اشکال جريان استصحاب قهقرائي در مانحن فيه
اما ولو اصل استصحاب قهقرائى درست است و ازنظر حجيت، فرقى با استصحاب معمولى ندارد، لكن در مانحن فيه ما شك سابق نداريم. اگر ازما سؤال کنند که آيا درسابق عقلاء چنين سيرهاى بر رعايت اين حقوق داشته اند؟ ما يقين به عدمش داريم و يقين داريم كه اين سيره در همين صد يا دويست ساله اخير محقق شده است. پس مجالى براى استصحاب قهقرائى نيست.نتيجه بحث تا اينجا
مهمترين دليل براى «حق التأليف» تمسک به سيره عقلاست. ما سيره عقلاء را نسبت به موضوع پذيرفتيم. عقلاء میگويند اينجا حق است و نيز میگويند اينجا مال است، وقتي حق و مال شد ديگر كارى به عقلاء نداريم بلکه لزوم رعايت حق و مال از باب «لا يحل مال امرء مسلم الا بطيب نفسه» است و اينها ادله نقليهاى است كه به آن استدلال میكنيم. اگر بخواهيم براي تنقيح موضوع به سيره عقلاء تمسک كنيم مانعى ندارد و استدلال تمام است ولي اگر بخواهيم از سيره عقلاء براى حكم استفاده كنيم و بگوييم چون سيره عقلاء بر لزوم رعايت اين حقوق است پس ما رعايت آنرا لازم ميدانيم، گفتيم كه چون سيره ،سيره مستحدثه است قابليت استدلال ندارد.دليل دوم بر لزوم رعايت «حق التاليف» و سيره هاي مستحدثه
اشکالات دليل دوم
به نظر ما چند اشكال بر اين استدلال وارد است؛اشكال دوم اين است كه اين دليل، اخص ازمدعاست. مدعاي ما جايى است كه اصلاً عقدى واقع نشده باشد، يعني اگر كسى كتابى تأليف كرد - قبل از آنكه اصلاً عقدى واقع شود - آيا اصلاً حقى بنام «حق التأليف» دارد يا نه؟ بطورى كه اگر كسى حق او راضايع كند ضامن باشد يا اگر از دنيا رفت اين حق به ارث برسد. شما نهايتاً با «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» عقودى كه بر اين حق بسته میشود را بتوانيد درست كنيد، اما اين اخص از مدعاست. پس استدلال به اين آيه شريفه هم تمام نيست و دو اشكال بر استدلال وارد است.
دليل سوم بر لزوم رعايت «حق التاليف» و سيرههاي مستحدثه
اشکالات دليل سوم
نظری ثبت نشده است .