درس بعد

مكاسب محرمه/ مستثنيات اعيان نجسه و متنجسه

درس قبل

مكاسب محرمه/ مستثنيات اعيان نجسه و متنجسه

درس بعد

درس قبل

موضوع: مکاسب محرمه


تاریخ جلسه : ۱۳۸۶/۱/۲۱


شماره جلسه : ۶۲

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • بررسی دلیل دوم حق الاختصاص «استصحاب»

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


اعتبار قصد انتفاع نسبت به شيء محاز

بعد از بيان ادله حيازت و اينكه حيازت در بعضى از موارد اثبات حق و در بعضى از موارد اثبات ملكيت می‌‌‌‌كند، اين نزاع مطرح می‌‌‌‌شود كه آيا در حيازت، قصد انتفاع به آن شى‌‌ء محاز لازم است يا نه؟ عرض كرديم مرحوم شيخ(قده) در مكاسب فرموده‌‌‌‌‌اند ظاهر اين است كه در حيازت بايد علاوه بر قصد حيازت، قصد الانتفاع نيز داشته باشد، و الا اگر قصد الانتفاع نداشته باشد و لمجرد العب و العبث باشد اصلاً حيازت محقق نمی‌‌شود.


فرمايش محقق خويي(قده)

مرحوم آقاى خوئى(قدس سره) در كتاب مصباح الفقاهة در اين بحث تحقيقى دارند و تفصيلى را ذكر كرده‌‌ و فرموده‌‌‌‌‌اند : محاز اگر از امكنه مشتركه باشد - همچون اوقاف عامه، مثل مساجد و مدارس - در اين موارد قصد انتفاع لازم است و انسان بايد به حسب آنچه كه وقف شده است قصد كند، مثلاً کسي که مسجد را وقف كرده براى عبادت است، حالا اگر كسى جايي بنشيند و قصد انتفاع على حسب الوقف را نداشته باشد، اينجا حيازت محقق نمى ‌‌شود. طبق اين بيان نتيجه اين می‌‌‌‌شود که اگر كسى نمي خواهد در مسجد نماز بخواند، سجاده‌‌‌‌اى را پهن كند براى اينكه اگر ديگرى خواست در اينجا بنشيند بگويد من پولى می‌‌‌‌گيرم براى اينكه من زودتر از شما اينجا را حيازت كردم، می‌‌‌‌فرمايند اين باطل است و اين گرفتن پول، از مصاديق اكل مال به باطل است، براى اينكه خودش قصد انتفاع علي حسب الوقف نداشته بلکه قصد تجارت داشته است.

 بله، اگر خودش نشسته و می‌‌‌‌خواهد نماز بخواند ولي شخص ديگرى بگويد براى اينكه از حق خودت رفع يد كنى من پولى به شما می‌‌‌‌دهم و شما از اينجا كنار برو، اشكالى ندارد. در نتيجه درامکنه مشترکه و اوقاف عامه مثل مساجد و مدارس گفته‌‌‌‌‌اند قصد الانتفاع به حسب آنچه كه براى او وقف شده است لازم است. اما در غير امكنه مشتركه مثل اينکه كسى از بيابان هيزم جمع کند يا اصطياد کند، می‌‌‌‌فرمايند در اين موارد قصد انتفاع لازم نيست بلكه مجرد حيازت خارجي كافى است - همين كه خارجاً يك مقدارى هيزم را چيد و حيازت خارجيه محقق شد كافى است، همين كه حيوانى را صيد كرد ولو بقصد تفريح هم باشد و نخواهد از گوشتش استفاده كند - و لو اينكه بعضى فقهاء در اصل جواز اين صيد ممكن است اشكال كنند - اين هم از مصاديق حيازت است.

در اين موارد ايشان می‌‌‌‌فرمايند ما دليلى بر تقييد نداريم و روايات سبق - «من سبق الى شى‌‌ء لم يسبق اليه احد فهو له» - عموميت دارد، اعم از اينكه در اين موارد قصد انتفاع داشته باشد يا نداشته باشد. لذا ايشان می‌‌‌‌فرمايند در اين مورد دوم مجرد حيازت خارجيه كافى است و به عموم روايات سبق استدلال فرموده‌‌‌‌‌اند. اين تفصيلى است كه ايشان بعنوان تحقيق در اينجا عنوان می‌‌‌‌كنند.


نقد استاد بر فرمايش محققق خويي(قده)

نكته‌‌ى كه ما عرض مي كنيم اين است كه آيا اين روايات سبق، موارد اوقاف و امكنه مشتركه را نمی‌‌گيرد؟ آيا اگر کسي در مكانى از امكنه عامه نشست - و ما اين اخبار سبق را يكى از ادله حيازت قرار داديم - صدق من سبق می‌‌‌‌كند يا نمی‌‌كند؟ اگر صدق من سبق می‌‌‌‌كند - كه واقعاً هم صدق دارد - اينجا خود شما مي فرماييد احاديث من سبق عموميت دارد، كسى که در مسجد نشسته و نمی‌‌خواهد عبادت كند، همين مقدار كه در آنجا نشسته، حيازت صدق می‌‌‌‌كند. بله، آنچه كه در باب اوقاف داريم اين است كه کسي نبايد امر منافى با وقف انجام دهد - مثلا اگر كسى می‌‌‌‌خواهد در مسجد تجارت كند يا آنچه كه متأسفانه در زمان ما رايج شده که از بعضي مساجد بعنوان مکان ورزش استفاده می‌‌‌‌كنند، اينها امور منافى با مسجد است که اصلاً جايز نيست كه در مسجد انجام شود-. بعبارة اخرى مناقشه ما در تحقيق ايشان اين است كه اگر ما عموم اخبار سبق را قبول كرديم، عموم اين روايات در امكنه مشتركه جريان دارد تا حدى كه فعل منافى نباشد، اگر يك فعل منافى شد اينجا منافات دارد و نبايد انجام داد. شاهد اين معنا هم همين سيره متشرعه است.

سيره متشرعه از قديم الايام بر اين بوده که گاهى اوقات فقط در مسجد می‌‌‌‌نشستند. يا اين رواياتى كه داريم كه خوابيدن در مسجد كراهت دارد، يا صحبت دنيوى در مسجد كراهت دارد، اگر ما بخواهيم اين مبنا را بپذيريم يعنى بگوييم در اوقاف عامه فقط بايد على حسب الوقف عمل كنيم، معنايش اين است كه «لا يقف فى المسجد الا للعبادة»، كسى كه می‌‌‌‌خواهد عبادت كند مجاز است داخل مسجد شود، و حال آنکه اگر قصد الانتفاع هم نباشد و فقط می‌‌‌‌خواهد آنجا بنشيند، عموم من سبق شاملش می‌‌‌‌شود و حيازت محقق می‌‌‌‌شود و اگر كسى بخواهد او را جاي او را بگيرد او می‌‌‌‌تواند براى صرف نظر از حق خودش يك عوضى بگيرد.


نظر استاد در مورد قصد انتفاع

به نظر ما براى حيازت در هيچ موردى قصد انتفاع لازم نيست، قصد حيازت هم لازم نيست و حيازت يك امر خارجى است و به همين اندازه اين شخص حق پيدا می‌‌‌‌كند. فقط نکته‌‌اي که هست اينکه در اوقاف بايد امور منافي وقف انجام نشود. تا اينجا اين معنا روشن شد كه حيازت را ما بررسى كرديم ادله‌‌اش را هم ذكر كرديم و اينكه آيا در حيازت قصد حيازت يا قصد انتفاع لازم است يا نه، را هم بيان كرديم.


بررسي دليل دوم حق الاختصاص : «استصحاب»

مرحوم شيخ(قده) درمانحن فيه دليل دوم حق الاختصاص را «استصحاب» قرار دادند. ايشان فرموده‌‌اند كه كسى كه مالك گوسفند زنده ا‌‌ى بود و بعداً اين گوسنفد ميتة شده، قبلاً بين اين شخص و اين گوسفند يك علقه‌‌ا‌‌ى بود، اکنون ولو ميتة شده و ديگر ماليت ندارد - که مرحوم شيخ(قده) می‌‌‌‌خواهند بفرمايند علاوه بر اينكه ماليت ندارد ملكيت هم ندارد، كه ما اشكال كرديم كه نهى ازمعامله، موجب زوال ماليت هست اما موجب زوال ملكيت نيست، حالا اگر فرض كرديم كه هم ماليت و هم ملكيت زايل شده است – ولي بقاء علقه را استصحاب می‌‌‌‌كنيم و می‌‌‌‌گوييم قبلاً بين اين مالك و اين مال يك علقه‌‌‌‌اى بوده، الان شك می‌‌‌‌كنيم که اين علقه باقى است يا نه، استصحاب می‌‌‌‌كنيم بقاء علقه را و با اين استصحاب اثبات می‌‌‌‌كنند كه اين مالك نسبت به اين مال حق الاختصاص دارد.


اشکال محقق ايرواني(ره) به جريان استصحاب

برخى از محشين مکاسب، مثل مرحوم ايروانى(ره) و ديگران اين استصحاب را نپذيرفته‌‌‌‌‌اند و فرموده‌‌اند يكى از شرايط استصحاب اين است كه قضيه متيقنه و مشکوكه واحد باشد، يعني اگر يقين شما به شيئي تعلق پيدا كند و شك شما به چيز ديگر تعلق پيدا كند اينجا استصحاب محقق نمی‌‌شود، بلکه بايد قضيه مشکوكه با قضيه متيقنه يكى باشد، يا به تعبير ديگر بايد وحدت موضوع باشد. اگر گفتيم اين مورد مشكوك عرفأ همان مورد متيقن است استصحاب جريان دارد اما اگر گفتيم مورد مشكوك، ميته است و مورد متيقن، گوسفند حى بوده، عرفاً بين اين دو فرق است و ديگر استصحاب جريان ندارد.


جواب از اشکال محقق ايرواني(ره)

در جواب از اين اشكال ميگوييم كه بالاخره در هر استصحابى يك تغييرى ايجاد ميشود؛ اگر تغيير، تغيير در ذات باشد، موضوع مختلف ميشود، مثل اينکه بگوييم اين سگ قبلاً که سگ بود نجس بوده، الان استحاله شده و تبديل به گچ يا نمك شده است، اين ذاتش تغيير كرده - استحاله تغيير در ذات می‌‌‌‌دهد - و نمی‌‌توانيم بگوييم اين نمك همان سگ سابق است ونجاستش را هم استصحاب كنيم.

اما اگر تغيير،تغيير در حالت باشد که عرف اينها را يكى می‌‌‌‌داند منتها مقداري حالتشان فرق كرده است، مثل آبى كه قبلاً متغير بوده و می‌‌‌‌گفتيم نجس است، الان که تغيير آب از بين رفته، شما نجاست را استصحاب می‌‌‌‌كنيد، اينجا هم همينطور است؛ اينطور نيست كه ذات ميته با گوسفند فرق كرده باشد، ذاتش همان است، و هر دوي آنها حيوان هستند، اين تغيير، تغيير درحالت است و تغيير در حالت، مانع از وحدت موضوع و جريان استصحاب نيست، لذا به نظر ما در اينجا استصحاب جريان دارد و می‌‌‌‌گوييم در اينجا قبلاً بين اين مالک و اين مال علقه‌‌‌‌اى بود، الان شك می‌‌‌‌كنيم كه هنوز باقي است يا نه؟ استصحاب می‌‌‌‌كنيم بقاء علقه را، كه همان حق است.


اشکال استاد بر جريان استصحاب

ممکن است اشكال ديگرى در اينجا باشد و آن اينكه اين استصحاب از قسم استصحاب كلى است. قبلاً بين مالك و اين مال علقه بود در ضمن فردى بنام ملكيت، الان با وصف اين كه اين مال، ميتة شده و ملكيت آن از بين رفته است، فرد از بين رفته و ما شك می‌‌‌‌كنيم كه آيا آن كلى در ضمن فرد ديگر محقق است يا نه؟ اين همان استصحاب كلى قسم دوم است. در استصحاب كلى، سه قسم داريم؛ كلى قسم اول، كلى قسم دوم، و كلى قسم سوم. در كلى قسم اول می‌‌‌‌گوييم كلى در ضمن همان فرد را باز در ضمن همان فرد می‌‌‌‌خواهيم استصحاب كنيم و بر آن آثار باركنيم.

اما در كلى قسم دوم، مثل آن مثالى كه در مرحوم شيخ(ره) در رسائل می‌‌‌‌زد كه ما يقين داريم به اينكه كلى حيوان در ضمن فردى بنام فيل بوده، الان يقين داريم كه آن فرد زايل شده و شك می‌‌‌‌كنيم كه آيا آن حيوان كلى در ضمن فرد ديگر حاصل شده يا نه، که اين قسم اختلافى است؛ بعضى‌‌ اين استصحاب كلى را جارى می‌‌‌‌دانند اما اكثر علماء اين استصحاب كلى را جارى نمی‌‌دانند. از اين جهت اينجا اشكال وجود دارد، يعنى در اينجا می‌‌‌‌گوييم كه آيا كلى علقه بين مالك و مال قبلاً در ضمن فردى بنام ملكيت بوده، الان يقين داريم آن فرد از بين رفته و ملكيت ديگر وجود ندارد اما شك داريم كه آيا اين كلى در ضمن فرد ديگر حادث شده يا نه؟ فرد ديگر هم كه حدوثش مشكوك است لذا استصحاب در اينجا جريان ندارد. اين اشکال در اين استصحاب وجود دارد كه استصحاب كلى قسم ثانى است.


نتيجه بررسي ادله حق الاختصاص

تااينجا فرمايش شيخ(ره) تمام شد، که ايشان براى حق الاختصاص دو دليل ذكر كردند؛ «حيازت» و «استصحاب». ما نسبت به «استصحاب» روى همين استصحاب كلى قسم ثانى اشكال كرديم، اما «حيازت» بقوت خودش دليليت دارد.


بررسي حق التاليف، حق الامتياز و...

در ادامه اين بحث قرار شد اين بحث را بررسي کنيم که آيا آنچه كه الان بين عقلا بعنوان حق التأليف، حق الامتياز، حق الاختراع و امثال اينها وجود دارد - كتابى می‌‌‌‌نويسند و قيد مي کنند كه «حق تأليف محفوظ است»، يعنى کسي حق ندارد اين كتاب را چاپ كند - آيا چنين حقى لزوم رعايت دارد يا ندارد؟ بزرگانى مثل امام(ره) و برخى از مراجع گذشته مثل مرحوم آقاى گلپايگانى(قدس سره) و جمع ديگرى از اساتيد كه بعداً انظار آنها را بيان می‌‌‌‌كنيم، قايل هستند كه چيزى بنام حق الاختصاص و حق التأليف و حق الاختراع وجود ندارد. ظاهراً مرحوم آقاى خوئى(قده) هم همين نظريه را داشته باشند - در اوايل انقلاب يادم است استفتايى از محضر امام(ره) شد و ايشان فرمودند اگر کسي كتابى نوشت، چيزى بنام حق تأليف ثابت نيست و ديگران می‌‌‌‌توانند از روى اين كتاب كپى كنند يا كتاب را مجددا چاپ كنند و بفروشند - اين ثمره خيلى زيادى دارد، بايد ببينيم چنين چيزى ثابت است يا نه؟

و صلی الله علی سیدنا محمد و آله اجمعین.



برچسب ها :

اعتبار قصد انتفاع نسبت به شيء محاز نظر محقق خويي در مورد قصد انتفاع نسبت به شيء محاز نقد نظر محقق خويي در مورد قصد انتفاع نسبت به شيء محاز نظر استاد فاضل لنکرانی در مورد قصد انتفاع در حیازت استدلال به استصحاب برای حق الاختصاص استصحاب بقاء علقه در حق الاختصاص ایراد به استصحاب بقاء علقه در حق الاختصاص انواع استصحاب استصحاب کلی نوع دوم بررسي حق التاليف

نظری ثبت نشده است .