درس بعد

اجتهاد و تقلید

درس قبل

اجتهاد و تقلید

درس بعد

درس قبل

موضوع: اجتهاد و تقلید


تاریخ جلسه : ۱۳۸۴/۲/۲۰


شماره جلسه : ۷۴

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • تعريف و ماهيت عدالت

  • 1- تعريف مشهور متاخرين

  • 2و 3- تعريف مرحوم ابن ادريس(ره)

  • تالي فاسد تعريف به كيفيت نفسانيه محض

  • 4- تعريف مرحوم شيخ طوسي(ره)

  • 5- تعريف پنجم: حسن ظاهر

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


تعريف و ماهيت عدالت

در اين چند مسئله‎اي كه مرتبط به هم هست، رسيديم به اينكه ببينيم تعريف و ماهيت عدالت چيست؟ در كلمات فقهاء مجموعاً پنج تعبير براي عدالت وجود دارد، كه اينها را بايد بيان كنيم و ببينيم آيا صحيح است يا نه؟ اساساً بايد ببينيم كه آيا عدالت كه موضوع براي بسياري از احكام شرعيه قرار گرفته، يك امر نفساني است و يا مربوط به نفس نيست، بلکه يك امر عملي خارجي است؟ آيا عدالت از اوصاف نفسانيه است و يا از افعال عمليه خارجيه؟ و همچنين آيا بين عدالت و فسق حد وسطي وجود دارد يا نه؟ آيا ممكن است که بگوييم: شخصي نه عادل باشد و نه فاسد، يا اينكه اگر كسي عادل نبود، حتماً بايد فاسق باشد؟ اينها نكاتي است كه بايد به دنبال آن باشيم، تا اينكه در تعريف عدالت بتوانيم به نتيجه‎اي برسيم.

1- تعريف مشهور متاخرين

اولين تعبير كه مشهور بين متاخرين اين تعبير را دارند، که امام(رضوان الله عليه) هم در اين مسئله همين تعبير را داشته‌اند، که ظاهراً از زمان مرحوم علامه(ره) به بعد، براي عدالت به «كيفيةٌ نفسانيه» تعبير كرده‌اند. البته وقتي كلمات و عبارات فقهاء را ببينيم، گاهي اوقات به جاي كيفيت، حالت هم گفته‌اند، ملكه و هيئت هم گفته‌اند.

هيئةٌ نفسانيه، حالةٌ نفسانيه، كيفيةٌ نفسانيةٌ «ملكةٌ راسخةٌ باعثةٌ على ملازمة التقوى من ترك المحرمات و فعل الواجبات»، يك كيفيت نفساني راسخ در نفس است، كه باعث بر ملازمه تقوا است، يا «عليها مع المروه»، يا علاوه بر تقوا انسان را صاحب مروت هم مي‎كند.

خوب ببينيد که نتيجه اين تعريف اين است كه عدالت ربطي به عمل خارجي ندارد، بلکه يك كيفيت نفساني راسخ در نفس است، كه سبب مي‎شود كه انسان هميشه ملازم با تقوا باشد.

2و 3- تعريف مرحوم ابن ادريس(ره)

در تعبير دوم مرحوم ابن ادريس(ره) در كتاب سرائر فرموده‌اند: عدالت عبارت از اجتناب از مجموعه معاصي، يا لااقل اجتناب از معاصي كبيره و اتيان واجبات است. عبارتي كه ابن ادريس(ره) داشته اين است که فرموده: «و حدّ العدل، هو الذي لا يخلّ بواجب، و لا يرتكب قبيحا»، حد عدل آن حدي است كه اخلال به واجب نشود و مرتكب قبيح هم نشود.

آن وقت همين تعبير را به دو شکل بيان كرده، بعضي گفته‌اند: اتيان واجبات و اجتناب از معاصي كه ناشي از ملكه نفساني شود، بعضي هم آن تعبير ناشي از ملكه نفسانيه را نياورده، گفته‌اند: اتيان واجبات و اجتناب از معاصي.

در اينجا اين تعبير دوم را مرحوم مجلسي و مرحوم محقق سبزواري(قدس سرهما) در كفاية الاحكام به اشهر نسبت داده‌اند، يعني مشهور همان نظريه اول را دارند، که «كيفيةٌ راسخةٌ في النفس»، اما اشهر گفته‌اند: اتيان واجبات و اجتناب از محرمات، که اينها هم دو گروهند، بعضي گفته‌اند: يا ناشي از آن كيفيت شود، بعضي هم اين قيد ناشي شدن از كيفيت نفسانيه را در تعابيرشان نياورده‌اند.

اگر اين تعبير را بيان كرديم، نتيجه اين مي‎شود که اولاً عدالت يك عنوان عملي را دارد، وقتي مي‎گويم: عدالت يعني اتيان واجبات و ترك محرمات، ديگر از صفات نفسانيه نيست، ولو اينكه بگوييم: اتيان واجبات و ترك محرماتي كه ناشي از آن كيفيت نفسانيه شود، يعني كيفيت نفسانيه عنوان سبب و اتيان واجبات عنوان مسبب را پيدا مي‎كنند و اين تعريف، تعريف به مسبب و مقتضي مي‎شود.

تالي فاسد تعريف به كيفيت نفسانيه محض

خوب در اينجا بحثي كه وجود دارد، اين است که اگر عدالت را فقط به كيفيت نفسانيه تعريف كرديم، يا به اين اتيان واجبات و ترك محرمات تعريف كرديم، که از آن كيفيت نفسانيه ناشي شود و يا اينكه آن قيد كيفيت نفسانيه را هم نياوريم، در اينجا اگر بخواهيم نتيجه‎گيري كنيم، بايد بگوييم: اين تعبير دوم و سوم بالاخره بايد به تعبير و تعريف اول برگردد، براي اينكه يقين داريم که در شريعت ملكه بما هي ملكه، كيفيت نفسانيه بما هي كيفيةٌ نفسانيه، خودش نقشي ندارد، يعني يقين داريم كه آنچه كه در شريعت معتبر است، ملكه‎اي است كه تلبس به عمل پيدا كند و مقترن با اتيان واجبات و ترك محرمات باشد.

اما اگر کسي ملكه بما هي ملكه را مطرح كرد، لازمه‎اش اجتماع عدالت و فسق است، اگر گفتيم: كسي اين ملكه بما هي ملكه در او وجود دارد، حال اگر در عمل خارجي هم فسقي در او ظاهر شد، بايد بگوييم: چون ملكه را دارد، عادل است. اين شخص چون اين فسق از او ظاهر شده، عنوان فاسق را دارد، از طرفي چون مي‎دانيم که منافات ندارد که كسي ملكه عدالت داشته باشد، اما فسق هم از او صادر شود، پس عادل هم هست.

اصلا بين عدالت و عصمت اين فرق مهم وجود دارد، كه كساني كه مقام عصمت را دارا هستند، ولو امكان صدور گناه عقلاً از آنها وجود دارد، اما امتناع عادي دارد و عادتاً براي آنها صدور گناه ممتنع است، اما در عدالت اينطور نيست، بلکه ممكن است که كسي ملكه عدالت را داشته باشد، اما صدور گناه از اين شخص امتناع عادي ندارد، چه بسا در قضيه‎اي -نعوذ بالله- ممكن است كه يك فسقي و كذبي از او صادر شود.

اگر عدالت را فقط كيفيت نفسانيه محضه بدانيم، لازمه‎اش اين است كه به كسي كه چنين عمل فسقي از او صادر شد، بگوييم: واقعاً هم عادل است و هم فاسق، در حالي که اين امكان ندارد و نمي‎شود كه كسي هم عنوان عادل داشته باشد و هم عنوان فاسق.

 پس اين قرينه خارجيه كه كيفيت بما هي كيفيت محور در نظر شارع نيست، سبب مي‎شود كه بگوييم: عدالت حتماً بايد در آن عمل خارجي باشد و بدون اينكه عمل خارجي را ملاك و محور قرار دهيم نمي‎شود، لذا امام(ره) هم در تحرير الوسيله فرموده‌اند: كيفيت نفسانيه‎اي كه باعث بر ملازمه تقوا است، که تقوا هم در عمل ظاهر مي‎شود و ديگر يك امر نفساني محض نيست.

4- تعريف مرحوم شيخ طوسي(ره)

غير از اين سه تعبير، دو تعبير ديگر در كلمات فقهاء وجود دارد، يك تعبير را مرحوم شيخ طوسي(ره) هم در كتاب مبسوط هم در كتاب خلاف آورده و بر آن هم ادعاي اجماع كرده‌اند، ابن جنيد و شيخ مفيد(قدس سرهما) هم همين نظريه را داشته‌اند، ابو حنيفه هم از علماي عامه همين نظر را دارد، که گفته‌اند عدالت يعني اسلام و عدم ظهور الفسق، يعني همين كه از كسي فسقي ظاهر نشده باشد.

در اينجا لازمه اين تعريف اين است كه بگوييم: اكثريت قريب به اتفاق مردم عادل هستند، چون نوعاً از افراد، در حال ظاهر و در اجتماع فسقي نمي‎بيند، ولو اينكه در باطن هم اينها فاسق باشند.

به عبارت اخري گفته‎اند: عدالت عدم ظهور فسق است، نه عدم فسق باطني، بلکه فسق ظاهري از اين شخص نباشد.

5- تعريف پنجم: حسن ظاهر

تعبير پنجم گفته‌اند: عدالت يعني حسن ظاهر فقط، يعني اينکه به كسي در اجتماع بگويند: آدم ظاهر الصلاحي است، بعضي اين ظاهر الصلاح را به معناي عدالت گرفته‌اند.

طبق تعبير چهارم و پنجم اصلاً براي عدالت ديگر كيفيت نفساني و اينها نداريم، مخصوصاً آن تعبير پنجم كه حسن ظاهر است.

فرق بين تعبير پنجم و چهارم در اين است كه در تعبير پنجم تا با كسي معاشرت نداشته باشيم، نمي‎توانيم حسن ظاهر را بفهميم، اما بنا بر تعبير چهارم براي به دست آوردن عدم ظهور الفسق، ديگر معاشرت هم لازم نيست.

نقد و بررسي دو تعريف چهارم و پنجم

آيا اين دو تعبير چهارم و پنجم، دو تعريف در باب عدالتند و يا دو معرف در باب عدالت هستند؟ آيا اين دو در مقام تفسير عدالتند و يا طريق براي عدالتند؟ برخي از بزرگان مثل مرحوم آقاي خوئي(ره) (تنقيح، جلد يك، در صفحه 212) فرموده‌اند: اينها دو تعريف براي عدالت نيستند، بلكه دو معرف و طريق براي ثبوت عدالتند.

ايشان فرموده‌اند: خوب قرآن نسبت به كساني كه مرتكب معصيت كبيره يا معاصي ولو در باطن مي‎شوند، يعني ولو انسان به حسب ظاهر از اينها فسقي را نبيند، تعبير به فسق كرده و فرموده: «فَأُولئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ»، كساني كه ولو در باطن هم مرتكب معصيت مي‎شوند، اما در ظاهر از خودشان فسقي را بروز نمي‎دهند، قرآن تعبير به فسق مي‎كند.

ايشان فرموده‌اند: از اينجا استفاده مي‎شود که فسق يك عنوان واقعي است، «ظهر او لم يظهر»، مي‎خواهد براي ديگران روشن شود، يا روشن نباشد، اينكه شارع و خداوند نسبت به اين جماعت مي‎فرمايد: «فَأُولئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ»، در حالي كه مردم اينها را فاسق نمي‎دانستند، يعني فسقي از اينها ظاهر نشده بوده، كشف از اين مي‎كند كه اينها فاسق هستند، ولو اينكه فسقي از اينها ظاهر نشده باشد، بنابراين اينكه بگوييم: عدالت يعني عدم ظهور الفسق، اين حرف درستي نيست، بلکه در فسق ظهور و عدم ظهور هيچ دخالتي ندارد.

پس مرحوم آقاي خوئي(ره) فرموده: اين دو يعني عدم ظهور الفسق و حسن ظاهر دو طريق هستند، اما خودشان تعريف حقيقي عدالت نيستند.

نقد و بررسي کلام مرحوم خويي(ره)

اولاً اين بيان فقط نسبت به بيان اول درست است، يعني ايشان نسبت به حسن ظاهر، که اين هم عنوان طريق دارد، دليلي نياورده‌اند، بلکه فقط فرموده‌اند: طبق آيه شريفه «فَأُولئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ»، نتيجه مي‎گيريم که فسق يك امر واقعي است، اعم از اينكه ظهر او لم يظهر.

خوب سلمنا كه اين فرمايش ايشان درست باشد، اما اين فقط اثبات مي‎كند كه آن بيان چهارم عنوان طريقيت دارد، و الا ممکن است كسي بگويد: مي‎خواهيم تعريف اصلي عدالت را حسن ظاهر بگيريم و عدالت ملكه نيست، حتي ممكن است كه عدالت را به گونه‌اي معنا كنيم كه ارتباطي به تقوا هم نداشته باشد، بلکه يك درجه‎اي مادون تقوا باشد.

لذا اين بيان ايشان اين اشكال را دارد، كه فقط نسبت به تعبير چهارم بيان تامي است، اما نسبت به تعبير پنجم بيان درستي نيست.

کلام شيخ طوسي(ره) بر معرف بودن تعبير چهارم

مرحوم شيخ طوسي(ره) در كتاب خلاف فرموده: اختلاف و نزاعي واقع شده كه آيا كسي كه شهادتي مي‎دهد و اين شاهد هم، مسلمان بودنش مسلم است، اما «و لم يعرف جرحه»، قاضي جرحي از اين سراغ ندارد و كسي اين را تفسيق نکرده، آيا بر قاضي فحص از جرح لازم است يا نه؟ که شيخ طوسي(ره) در كتاب خلاف فرموده: نه، فحص لازم نيست.

دليلي كه ايشان در مقابل بعضي از علماي شافعي که قائل‌اند به اينكه فحص لازم است آورده، اين است که فرموده‌اند: «لان الاصل في الاسلام العدالة و الفسق طار عليه»، فسق يك امر عارضي است و اصل بر عدالت است.

بعد ايشان فرموده: «و أيضا نحن نعلم أنه ما كان البحث في أيام النبي(عليه السلام)، و لا أيام الصحابة، و لا أيام التابعين»، در ايام پيامبر، صحابه و تابعين نمي‎رفتند شاهدي را كه در محكمه آمده، فحص کنند که آيا اين آدمي است كه فسقي از او صادر شده يا نه؟ «و انما هو شي‌ء أحدثه شريك بن عبد الله القاضي»، اين مطلب از زمان يكي از قضات بنام شريك ابن عبدالله به بعد درست شده است.

خوب اين كلام شيخ(ره) مي‎تواند شاهد باشد بر اينكه آن تعبير چهارم كه بگوييم: عدالت يعني اسلام و عدم ظهور فسق، طريق براي عدالت است و تعريف عدالت نيست، اما هيچ كدام از اين دو بيان، نه بيان مرحوم آقاي خوئي(ره) و نه بياني كه از مرحوم شيخ طوسي(ره) نقل كرديم، هيچ كدام دلالت ندارند بر اينكه آن تعبير پنجم كه عبارت از حسن ظاهر است، خارج از تعريف عدالت باشد.

و صلّی الله علی محمد و آله الطاهرین

برچسب ها :

اجتهاد و تقليد عدالت حقیقت عدالت نظر مشهور متاخرین بر کیفیت نفسانی بودن عدالت تعریف عدالت به انجام واجبات و ترک محرمات در نظر بعضی فقهاء اختلاف در کیفیت نفسانی یا عمل خارجی بودن عدالت اجتماع عدالت و فسق در فرض تعریف عدالت به ملکه نفسانی فرق عدالت و عصمت ممکن نبودن گناه برای معصومین ادعای اجماع بر تعریف عدالت به عدم ظهور فسق اقوال در تعریف عدالت تعریف عدالت به حسن ظاهر ثبوت عدالت با عدم ظهور فسق و حسن ظاهر

نظری ثبت نشده است .