درس بعد

اجتهاد و تقلید

درس قبل

اجتهاد و تقلید

درس بعد

درس قبل

موضوع: اجتهاد و تقلید


تاریخ جلسه : ۱۳۸۴/۲/۲۴


شماره جلسه : ۷۷

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • دليل سوم بر اعتبار ملكه در باب عدالت

  • عدم بازگشت تمام اقوال در باب عدالت به يک قول

  • نقد و بررسي اين دليل

  • دليل چهارم بر اعتبار ملكه در باب عدالت

  • نقد و بررسي اين دليل

  • بعضي از روايات در اين زمينه

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


خلاصه مطالب گذشته

عرض كرديم كه مرحوم شيخ اعظم انصاري(اعلي الله مقامه الشريف) پنج دليل بر اعتبار ملكه در باب عدالت اقامه کرده‌اند، که دو دليل را بيان كرديم و مناقشه در آن هم روشن شد.

دليل سوم بر اعتبار ملكه در باب عدالت

ايشان در دليل سوم فرموده‌اند: در باب امامت جماعت رواياتي داريم، كه عناويني در آن ذكر شده، بر كسي كه داراي ملكه عدالت باشد انطباق پيدا مي‎كند، در اين روايات امام(عليه السلام) فرمودند: به كسي مي‎توانيد اقتدا كنيد، كه به دين و ورع او اطمينان داشته باشيد.

مرحوم شيخ(ره) فرموده: مجرد ترك معاصي و اتيان واجبات براي انسان وثوق به دين نمي‎آورد، چون ممكن است که كسي در اين يك سال ترك معصيت و انجام واجب داشته باشد، اما در آينده -نعوذ بالله- گرفتار معصيت شود.

يكي از آن روايات روايت ابو علي ابن راشد(وسائل الشيعه، جلد هشتم، باب دهم از ابواب صلاة الجماعه، حديث دوم، صفحه 309) است که نقل مي‎كند، «قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ(ع) إِنَّ مَوَالِيَكَ قَدِ»، به امام باقر عرض مي‎كند كه مواليان شما و کساني كه محب و تابع شما هستند، مختلفند، «فَأُصَلِّي خَلْفَهُمْ جَمِيعاً»، هر كسي كه از مواليان و شيعيان شماست، مي‎توانم پشت سر او نماز بخوانم، فقال، حضرت فرمود: «فَقَالَ لَا تُصَلِّ إِلَّا خَلْفَ مَنْ تَثِقُ بِدِينِهِ»، نماز نخوان مگر پشت سر كسي كه وثوق به دين او داري. در يك نقل ديگر به دنبال «بِدِينِهِ» و «امانته» هم آمده است.

خوب مرحوم شيخ(ره) مدعايشان اين است كه اين «مَنْ تَثِقُ بِدِينِهِ»، به صرف ترك معصيت يا اتيان واجب وثوق به دينداري پيدا نمي‎شود، وثوق به دين زماني هست كه بدانيم که ملكه‎اي در نفسش ايجاد كرده، كه در آينده هم گرفتار معصيت يا ترك واجب نمي‎شود، پس اين عنوان «لا يلائم الا مع اعتبار الملكه».

عدم بازگشت تمام اقوال در باب عدالت به يک قول

يك حرف اصلاً اين است كه بگوييم: تمام اين اقوال يكي است، در بحث ديروز گفتيم كه اين تعابير مختلفه در كلمات فقهاء که راجع به تعريف عدالت آمده، يك حرف اين است كه بگوييم: تمام اينها به يك معنا برمي‎گردد، كه عرض كرديم که والد معظم ما(دام ظله) اين نظريه را دارند، كه تمام اينها به يك تعبير برمي‎گردد، که بنا بر اين بيان شريف ايشان، نزاع در اينجا نزاع لفظي مي‎شود و ديگر نزاع، نزاع معنوي نيست.

اما ما عرض كرديم که مي‎توانيم تفكيك کرده، بگوييم كه اگر تمام تعابير را روي هم بريزيم، به دو تعبير مي‎رسيم؛ يك تعبير اين است كه بگوييم: «العدالة ملكةٌ راسخة و كيفيةٌ نفسانية»، كه گفتيم: بيشتر هم از زمان مرحوم علامه(ره) به بعد اين تعريف آمده و درست شده، که اگر اين را گفتيم: چند ثمره در بحث ديروز برايش روشن كرديم، که مثلا در اوائل بلوغ نمي‎توانيم بگوييم که اين عادل هست يا نه، چون هنوز ملكه برايش حاصل نشده است.

اما اگر گفتيم: عدالت يعني اتيان واجب و ترك معصيت، آدم بالغي هم كه يك روز از بلوغش گذشته، در همان يك روز که مي‎بينيم نمازش را انجام مي‎دهد و معصيت هم نكرده، مي‎توانيم به او بگوييم: عادل و پشت سرش اقتدا كنيم و همچنين چند مورد ديگر را در بحث ديروز عرض كرديم.

مثلاً در مورد كسي است كه گرفتار معصيت شده، اگر بعد از معصيت توبه هم بكند، توبه‎اش هم قبول بشود، تا مدتي كه دو مرتبه بخواهد اين ملكه را در نفسش بوجود بياورد، نمي‎توانيم بگوييم که اين آدم عادل است، يعني به مجرد توبه نمي‎شود پشت سر او اقتدا كرد، اما اگر حقيقت عدالت را اتيان واجب و ترك محرم دانستيم، تا توبه كرد، مي‎شود پشت سرش نماز خواند.

پس اين دو مورد به نظر من بسيار شاهدهاي قويّي هستند و به اين نتيجه مي‎رسيم كه بين اين دو فرق وجود دارد، خوب حال كه فرق وجود دارد، مرحوم شيخ(ره) فرموده‌اند: اين ادله‎اي که داريم، بالاخره ما را مي‎رساند به اينكه در عدالت ملكه معتبر است.

نقد و بررسي اين دليل

مي‎خواهيم ببينيم که آيا اين ادله درست است يا نه؟ مرحوم آقاي خوئي(ره) (تنقيح، جلد اول، صفحه 218) فرموده‌اند: وثوق به دين با مقداري معاشرت حاصل مي‎شود، ولو اينكه ملكه هم براي آن شخص نباشد.

ايشان اول مثالي زده فرموده‌اند: اگر با كسي مدت زماني معاشرت كنيد، بدانيد که از حيوان معين موذي وحشت دارد و هر جا آن حيوان هست، در هر منزلي كه آن حيوان هست، اين آدم پايش را آنجا نمي‎گذارد، بعد هم كه از اين آدم جدا مي‎شويد مي‎گوييد كه اگر در جايي فلان حيوان باشد، اين آدم از آن مي‎ترسد و به آنجا نمي‎رود.

بعد فرموده‌اند: نسبت به خوف الهي هم همين است، اگر انسان مدتي با كسي معاشرت كند، در اثر معاشرت ببيند كه خوف از خدا دارد، بعد هم که از او جدا مي‌شود، مي‎گويد: بله چون خوف از خدا دارد، معصيت نمي‎كند، ولو فرض كنيم كه چنين ملكه نفسانيه‎اي هم برايش حاصل نشده باشد.

نقد و برسي اين اشکال

والد بزرگوار ما(دام ظله) در كتاب تفصيل الشريعه فرموده‌اند: اگر بخواهيد اطمينان پيدا كنيد كه شخصي خوف دائمي يا رجاء دائمي دارد، اين همان عبارت اخري ملكه است، شما وقتي از آدمي جدا مي‎شويد، مي‎گوييد: اين آدم کسي است كه از خدا مي‎ترسد و گناه نمي‎كند، خوب اين يعني اطمينان به ملكه داريد و فرمودند: قائل به ملكه بيش از اين را نمي‎خواهد و در اينجا لازم نمي‎داند.

اشکال استاد محترم به مرحوم شيخ(ره)

نكته‎اي كه وجود دارد اين است كه اگر همين راه را طي كنيم، يعني بگوييم: از روايت يك وثوق دائمي به دين استفاده مي‎شود، وثوق دائمي هم در جايي است كه آن شخص خوف دائمي داشته باشد، خوف دائمي هم در جايي است كه اين آدم ملكه داشته باشد، اين حرف‎ها درست مي‎شود و نتيجه‎اش همان نتيجه مرحوم شيخ انصاري(ره) مي‎شود.

اما اين روايت كه مي‎فرمايد: «لَا تُصَلِّ إِلَّا خَلْفَ مَنْ تَثِقُ بِدِينِهِ»، سوال خيلي روشني داريم که «مَنْ تَثِقُ بِدِينِهِ»، يعني تثق حتي نسبت به استقبال، که اگر اين باشد، انسان به خيلي از افراد نمي‎تواند اقتدا كند. بلکه «مَنْ تَثِقُ بِدِينِهِ»، يعني بالفعل الان آدم متديني است.

پس اگر در اين تعبير «مَنْ تَثِقُ بِدِينِهِ»، وثوق به دين را طوري معنا كنيم كه معناي استمراري، حتي نسبت به استقبال داشته باشد، حق با مرحوم شيخ(ره) است و از اين تعبير ملكه را مي‎فهميم، اگر گفتيم که اين آدم به طوري است كه يقين دارم تا آخر عمرش ملتزم به دين هست، يعني يك ملكه‎اي وجود دارد، اما ظاهر در عناوين اين است که ظهور در فعليت دارد.

اگر گفته‌اند: پشت سر كسي كه مرد است اقتداء كن، خوب اگر بگوييم: بايد يقين داشته باشيم كه تا قيامت مرد است، حال اگر بعداً تغيير جنسيت داد، نمازهايي که قبلاً پشت سرش خوانده‌ايم، مردود و باطل است.‌

همچنين در جايي كه مي‎گويند: شهادت شارب الخمر مورد قبول نيست، يعني كسي كه بالفعل شارب الخمر است، علي‌اي‌حالٍ عناوين هميشه ظهور در فعليت دارد، لذا «مَنْ تَثِقُ بِدِينِهِ»، يعني بالفعل اطمينان داريد که اين آدم متديني است و اين با انجام واجبات و ترك معاصي سازگاري دارد و اين مقدار ديگر ملازمه با ملكه ندارد.

دليل چهارم بر اعتبار ملكه در باب عدالت

دليل چهارم هم نظير دليل سوم است، که رواياتي كه در باب شاهد و بينه وارد شده (وسائل الشيعه، جلد 27، باب چهارم از ابواب شهادات، حديث سوم، پنجم، نهم و دهم)، از اين روايات عناويني استفاده مي‎شود، که شاهد بايد مرضي، مامون، عفيف و صالح باشد، كه حال رواياتش را هم اشاره مي‎كنيم.

البته بايد به اين دليل اين مقدمه را هم ضميمه کرده بگوييم: در باب شاهد اجماع داريم كه زائد بر عدالت چيز ديگري معتبر نيست، گاهي مي‎گوييم: در باب شاهد غير از عدالت، مرتبه‎اي بالاتر هم که بايد مامون و عفيف باشد لازم است، که در اين صورت اين دليل نمي‌شود.

مي‎خواهيم ادعا كنيم كه تمام اين عناويني كه در روايات مربوط به شهادت شاهد آمده، اينها عبارت اخري عادل است.

خوب مرحوم شيخ(ره) فرموده: بازگشت تمام اين عناوين به ملكه است، يعني در جايي كه مي‌خواهيد بگوييد: اطمينان دارم که اين آدم امين، مامون يا صالح است، اينها نمي‎سازد مگر اينكه ملكه باشد.

به عبارت اخري ما اين عدالت را متمركز روي اين دو قول كرديم، يك قول اين است كه بگوييم: عدالت عبارت از ملكه است، قول دوم هم اين است كه بگوييم: عدالت همين افعال خارجيه است، انجام واجبات و ترك محرمات و صفاتي كه در اين روايات شاهد آمده، اينها صفات نفسانيه است، که با اوصاف نفس سازگاري دارد و مربوط به عمل خارجي نيست.

نقد و بررسي اين دليل

مرحوم آقاي خوئي(ره) (تنقيح، صفحه 219) به مرحوم شيخ(ره) اشکال کرده فرموده‌اند: اين عناوين مذكور منطبق بر افعال نفس هم نيست، تا چه برسد به اينكه منطبق بر اوصاف نفسانيه باشد، بلکه تصور يك فعلي از افعال نفسي است، نه اينکه صفت نفس باشد، وقتي انسان تصور مي‎كند، تصور فعلي از افعال نفس است، وقتي غضب مي‎كند، غصب فعلي از افعال نفس است، البته بروز خارجي هم دارد. اما بعضي از اوصاف، اوصاف نفس است، حلم از اوصاف نفسانيه است و نه از افعال نفسانيه.

مرحوم آقاي خوئي(ره) فرموده‌اند: اين عناوين افعال نفس نيست، تا چه رسد به اينكه از اوصاف نفسانيه باشد، شما هم دنبال اين هستيد كه بگوييد: اينها ملكه است و ملكه از اوصاف نفس است.

بعضي از روايات در اين زمينه

بعد توضيح داده فرموده‌اند: اينكه در بعضي از روايات آمده كه شاهد بايد مرضي باشد، مثلاً بعضي از رواياتش را بخوانيم، «عَنْ يُونُسَ عَنْ بَعْضِ رِجَالِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ(ع) قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْبَيِّنَةِ إِذَا أُقِيمَتْ عَلَى الْحَقِّ أَ يَحِلُّ لِلْقَاضِي أَنْ يَقْضِيَ بِقَوْلِ الْبَيِّنَةِ»، اگر بينه‎اي بر حق قائم شود، آيا قاضي مي‎تواند بر طبق بينه قضاوت كند؟ «فَقَالَ خَمْسَةُ أَشْيَاءَ يَجِبُ عَلَى النَّاسِ أَنْ يَأْخُذُوا فِيهَا بِظَاهِرِ الْحُكْمِ»، پنج چيز است كه مردم بايد به همان ظاهر حكم اخذ كنند، «الْوِلَايَاتُ وَ التَّنَاكُحُ وَ الْمَوَارِيثُ وَ الذَّبَائِحُ وَ الشَّهَادَاتُ»، ولايات، مناكح، مواريث، ذبائح و شهادات.

بعد فرمودند: «فَإِذَا كَانَ ظَاهِرُهُ ظَاهِراً مَأْمُوناً جَازَتْ شَهَادَتُهُ»، اگر ظاهر مردي امين است، شهادتش جايز است، «وَ لَا يُسْأَلُ عَنْ بَاطِنِهِ»، كه اين خيلي تعبير عجيبي است، يعني درست در مقابل مرحوم شيخ(ره) هم هست كه ان شاء الله بنا بر آن نتيجه گيري مي‎كنيم، اگر به حسب ظاهر آدم اميني است، از او دروغي شنيده نشده، شهادتش جايز است و از باطنش سوال نمي‌شود.

در روايت ديگر عبدالله ابن مغيره مي‎گويد عرض كردم به حضرت رضا(عليه السلام)، «وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا(ع) رَجُلٌ طَلَّقَ امْرَأَتَهُ وَ أَشْهَدَ شَاهِدَيْنِ نَاصِبِيَّيْنِ»، دو شاهد ناصبي را شاهد بر طلاقش قرار داده، «قَالَ كُلُّ مَنْ وُلِدَ عَلَى الْفِطْرَةِ وَ عُرِفَ بِالصَّلَاحِ فِي نَفْسِهِ جَازَتْ شَهَادَتُهُ»، حضرت فرمودند: اگر هر كسي كه ولد علي الفطره، يعني به حسب ظاهر مي‎گويد: مسلمانم و معروف به آدم صالحي هم هست، شهادتش جايز است.

در روايت ديگر عمار بن مروان عن ابي عبدالله «عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ(ع) فِي الرَّجُلِ يَشْهَدُ لِابْنِهِ وَ الرَّجُلِ لِامْرَأَتِهِ»، يك كسي براي بچه‎اش شهادت مي‎دهد و مردي براي زنش شهادت مي‎دهد، «فَقَالَ لَا بَأْسَ بِذَلِكَ إِذَا كَانَ خَيِّراً الْحَدِيثَ»، كه ظاهراً بايد «خَيِّراً» را مشدد خواند، اين شهادت عيبي ندارد، اگر آدم خوبي است.

در بعضي از تعابير ديگر دارد که «لا بعث بذلك اذا كان عفيفاً صائنا»، اگر عفيف باشد، يعني كسي كه اجتناب از حرام مي‎كند و وقتي به حرام برخورد مي‎كند، خودش را حفظ مي‎كند، صائن هم به همان معناي كسي است كه از نفسش صيانت مي‎كند. در بعضي از تعابير روايات هم وارد شده که «اذا كان مرضيّا»، اگر مرضيّ باشد.

خوب اگر بخواهيم بيان مرحوم آقاي خوئي(ره) را ذكر كنيم طول مي‎كشد، ايشان يكي يكي اين تعابير را بيان کرده و فرموده: كاري به اوصاف و فعل نفس ندارد.

باز والد ما فرمايش ايشان را جواب دادند، شبيه همان جوابي كه در دليل سوم بود اين را ان شاء الله فردا عرض مي‎كنيم.

و صلّی الله علی محمد و آله الطاهرین

برچسب ها :

اجتهاد و تقليد عدالت حقیقت عدالت اختلاف در کیفیت نفسانی یا عمل خارجی بودن عدالت دلایل اعتبار ملکه در حقیقت عدالت اطمینان به دینداری شخص با داشتن ملکه عدالت فرق کیفیت نفسانی یا عمل خارجی بودن عدالت نظر مرحوم خویی بر عدم اعتبار ملکه در تعریف عدالت ظهور عناوین در فعلیت کفایت فعلیت اطمینان به دینداری امام جماعت اوصاف نفسانیه نبودن صفات لازم برای احراز عدالت شاهد و بینه

نظری ثبت نشده است .