درس بعد

اجتهاد و تقلید

درس قبل

اجتهاد و تقلید

درس بعد

درس قبل

موضوع: اجتهاد و تقلید


تاریخ جلسه : ۱۳۸۴/۲/۲۷


شماره جلسه : ۸۰

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • استدلال شيخ انصاري(ره) به اين روايت بر اعتبار ملکه در عدالت

  • بحث دلالي صحيحه ابن ابي يعفور

  • نقد و بررسي نظريه شيخ انصاري(ره) در اين روايت

  • اشکال اول: ظاهر سوال و جواب در روايت بر بيان کاشف

  • اشکال دوم: اشکال مبنايي مرحوم خوئي(ره)

  • اشکال سوم:

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


استدلال شيخ انصاري(ره) به اين روايت بر اعتبار ملکه در عدالت

اجمالاً مرحوم شيخ انصاري(ره) به اين روايت استدلال کرده بر اينكه از اين روايت استفاده مي‎كنيم كه عدالت عبارت است از همان ملكه نفسانيه است.

براي بيان استدلال دو مقدمه وجود دارد؛ مقدمه اول اين است كه در اين روايت که ابن ابي يعفور به امام صادق(عليه السلام) عرض مي‎كند که «بِمَا تُعْرَفُ عَدَالَةُ الرَّجُلِ بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ؟» و حضرت هم فرمودند: «فَقَالَ أَنْ تَعْرِفُوهُ بِالسَّتْرِ وَ الْعَفَافِ وَ كَفِّ الْبَطْنِ وَ الْفَرْجِ وَ الْيَدِ وَ اللِّسَانِ» بگوييم كه اين «أَنْ تَعْرِفُوهُ بِالسَّتْرِ وَ الْعَفَافِ» به عنوان تعريف منطقي عدالت است.

گاهي اوقات مي‎گوييم: مثلاً حد تام آن است كه در جواب «ما هو؟» واقع مي‎شود، «الانسان ما هو؟» مي‎گوييم: «حيوانٌ الناطق»، در اينجا ادعا كنيم كه در اين روايت امام(عليه السلام) حقيقت عدالت را بيان مي‎كنند، يعني اين «أَنْ تَعْرِفُوهُ بِالسَّتْرِ وَ الْعَفَافِ» عنوان معرف منطقي دارد، يعني يا عنوان حدي و يا عنوان رسمي براي بيان حقيقت عدالت است.

مقدمه دوم اين است كه ستر و عفاف از صفات نفسانيه است و عنوان يک صفت نفساني را دارد.

اين دو مقدمه را وقتي به يكديگر ضميمه مي‎كنيم، از اين روايت استفاده مي‎كنيم كه عدالت ملكه نفسانيه است. وقتي مي‎گوييم که در اين روايت امام(عليه السلام) در مقام تعريف حقيقي و منطقي عدالت است و مي‎خواهد عدالت را معنا كند و همچنين مي‎گوييم: ستر و عفاف عنوان صفت نفساني يا ملكه نفسانيه دارد، نتيجه اين مي‎شود كه عدالت صفت نفسانيه و از ملكات نفسانيه است.

بحث دلالي صحيحه ابن ابي يعفور

عرض كرديم در اينكه در اين روايت امام(عليه السلام) آيا در مقام بيان حقيقت عدالت است، كه مرحوم شيخ(ره) همين نظريه را دارد و يا اينكه در مقام بيان حقيقت عدالت نيستند، بلکه در مقام بيان طرقي و راه‎هايي است، كه بوسيله آن عدالت را كشف مي‎كنيم؟ که خوب اختلاف است.

حال كلام شيخ انصاري(ره) را به صورت كامل‎تر، بر حسب آنچه كه در رساله عدالت ايشان آمده بيان كنيم، که فرموده‌اند: اين «أَنْ تَعْرِفُوهُ بِالسَّتْرِ وَ الْعَفَافِ»، عنوان معرف منطقي و تعريف منطقي عدالت را دارد.

مرجع ضمير در «وَ يُعْرَفُ»

ديروز هم عرض كرديم که در اين روايت چند فقره است، که بايد ارتباط اين فقره‎ها را بفهميم چيست؟ سائل فرموده: «بِمَا تُعْرَفُ عَدَالَةُ الرَّجُلِ بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ؟» و حضرت فرمودند: «أَنْ تَعْرِفُوهُ بِالسَّتْرِ وَ الْعَفَافِ»، بعد فرمودند: «وَ يُعْرَفُ بِاجْتِنَابِ الْكَبَائِرِ»، خوب در اينكه اين ضمير «وَ يُعْرَفُ» به چه برمي‎گردد؟ بحث است.

مرحوم شيخ(ره) فرموده‌اند که در اين ضمير چند احتمال وجود دارد؛ يك احتمال اين است كه بگوييم: ضمير در «وَ يُعْرَفُ» به همان عدالت برمي‎‎گردد، يعني يك معرف مستقل است، که امام(عليه السلام) اول فرمودند: «أَنْ تَعْرِفُوهُ» که اين يك معرف است، معرف دوم هم «وَ يُعْرَفُ» است، يعني «ان يعرف بِاجْتِنَابِ الْكَبَائِرِ الَّتِي أَوْعَدَ اللهُ عَلَيْهَا النَّارَ مِنْ شُرْبِ الْخَمْرِ وَ الزِّنَا ... الي آخر».

احتمال دوم اين است كه اين «وَ يُعْرَفُ» به شخص برمي‎گردد، يعني تتمه معرف اول است به اين بيان که «أَنْ تَعْرِفُوهُ» آن عادل را به ستر و عفاف و به اجتناب كبائر، که بگوييم: «وَ يُعْرَفُ» تتمه معرف اول است، نه اينكه خودش يك معرف مستقل باشد.

احتمال سوم اين است كه اين معرف براي معرف است، يعني امام(عليه السلام) فرمودند: عادل اين است كه تو او را به ستر و عفاف و كف بطن و يد بشناسي. حال چگونه بفهميم که كسي ساتر است؟ چگونه بفهميم که كسي عفيف است؟ معرف براي ستر و عفاف اجتناب از كبائري است كه اوعد الله هست.

اما فقره سوم اين است كه «وَ الدَّلَالَةُ عَلَى ذَلِكَ كُلِّهِ»، يعني از كجا بفهميم که کسي اجتناب از كبائر، از شرب خمر، از زناء، از رباء و از حقوق والدين و ... دارد؟ فرمودند: بايد ساتر جميع عيوبش باشد، تعاهد بر نمازهاي خمس و حفظ مواقيت اين نمازها و حضور در جماعت مسلمين داشته باشد.

بعد از اينكه مرحوم شيخ انصاري اين سه احتمال را بيان کرده فرموده‌اند: اظهر اين احتمالات همان احتمال دوم است، يعني امام(عليه السلام) اول مقداري از خصوصيات عادل را بيان كرده که «أَنْ تَعْرِفُوهُ بِالسَّتْرِ وَ الْعَفَافِ وَ كَفِّ الْبَطْنِ وَ الْفَرْجِ وَ الْيَدِ وَ اللِّسَانِ»، بعد تتمه اين، اجتناب از كبائر تا آخر باشد.

به تعبير ايشان اين «وَ يُعْرَفُ بِاجْتِنَابِ الْكَبَائِرِ»، از قبيل تخصيص بعد از تعميم، يا تقييد بعد از اطلاق باشد، به اين بيان که فرموده‌اند: در عبارت اول که مي‎گوييم: «أَنْ تَعْرِفُوهُ بِالسَّتْرِ وَ الْعَفَافِ وَ كَفِّ الْبَطْنِ وَ الْفَرْجِ وَ الْيَدِ وَ اللِّسَانِ»، خوب اين مقداري اطلاق دارد، كه هر چيزي كه از مصاديق ستر و عفاف باشد، مطلق آنها در عدالت معتبر است، اما اين «وَ يُعْرَفُ بِاجْتِنَابِ الْكَبَائِرِ»، مي‎خواهد بگويد: مطلق كف بطن و فرج و يد و لسان و ستر و عفاف در عدالت دخالت ندارد، بلكه آنهايي كه عنوان معصيت كبيره دارد، در آن معتبر است.

لذا نتيجه‎اي كه شيخ(ره) گرفته اين است كه اولاً اين «وَ يُعْرَفُ بِاجْتِنَابِ الْكَبَائِرِ»، متمم براي آن معرف اول است و ثانياً از اين استفاده مي‎كنيم كه ترك مطلق معاصي در عدالت معتبر نيست، بلکه ترك معاصي كبيره در عدالت معتبر است.

خلاصه نظريه شيخ انصاري(ره) در اين روايت

پس مرحوم شيخ انصاري(ره) در اينجا چند مدعا در اين روايت داشتند؛ اول اينکه روايت در مقام بيان تعريف منطقي عدالت است و در مقام بيان كاشف و طرقي كه به وسيله آن، عادل را بشناسيم نيست، اصلاً امام(عليه السلام) عدالت را معنا مي‎كند.

دوم اينكه در اين روايت آن «وَ يُعْرَفُ بِاجْتِنَابِ الْكَبَائِرِ»، يك معرف مستقل نيست، اگر بگوييم: «أَنْ تَعْرِفُوهُ بِالسَّتْرِ وَ الْعَفَافِ ...»، يك معرف، معرف دوم هم «وَ يُعْرَفُ بِاجْتِنَابِ الْكَبَائِرِ»، خيلي مشكل مي‎شود، چون يعني آدم عادل اين است كه تمام اينها را داشته باشد.

بلکه اين تتمه معرف اول است، يعني امام(عليه السلام) در معرف اول كلام مطلقي را بيان فرموده، حال در ذيلش مي‎خواهد بگويد: نمي‎خواهيم بگوييم که مطلق الستر، مطلق العفاف و ... در عدالت معتبر است، بلکه ستر از معاصي كبيره در عدالت معتبر است.

طبق اين بيان نتيجه اين مي‎شود كه معصيت صغيره مضر به عدالت نيست، آنچه كه مضر به عدالت است خود معصيت كبيره است، كه بعداً هم يك بحثي در همين زمينه داريم.

سوم اين است كه ستر و عفاف و ... عنوان ملكه نفسانيه را دارد، پس نتيجه مي‌گيريم كه عدالت عبارت است از ملكه نفسانيه.

نقد و بررسي نظريه شيخ انصاري(ره) در اين روايت

حال آيا اين نظريه شيخ(ره) نظريه درستي است يا نه؟

اشکال اول: ظاهر سوال و جواب در روايت بر بيان کاشف

اولين مطلب اين است كه ببينيم ظاهر سوال و ظاهر جواب چيست؟ قبل از اينكه وارد جواب شويم آيا سائل که سؤال كرده، از حقيقت عدالت سوال كرده يا نه؟

اولا سائل اصلاً از عدالت هيچ سوالي نكرده است، بلکه سوال اين بوده که «بِمَا تُعْرَفُ عَدَالَةُ الرَّجُلِ بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ؟»، يعني مفهوم عدالت، مفهوم روشني بوده، آدم عادل آن است كه در طريق مستقيم جاده شريعت عمل كند، اما از امام(عليه السلام) سوال مي‎كند که از كجا عادل بودن اين شخص را تشخيص دهيم؟

حال اگر اصلاً مفهوم عدالت هم از نظر سائل روشن نباشد، لزومي هم ندارد که روشن باشد، مي‎خواهد بگويد: «بِمَا تُعْرَفُ عَدَالَةُ الرَّجُلِ بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ؟»، مثل اينكه اصلا براي مردم معناي اجتهاد روشن نيست، اما مي‎تواند عامي بيايد سوال كند که «بما تعرف اجتهاد الشخص؟».

لذا نكته‎اي كه در اينجا هست، اين است که سوال اصلاً سوال از حقيقت عدالت نيست، اعم از اينكه سائل حقيقت عدالت را بداند يا نداند، اصلاً لزومي هم ندارد که حقيقت عدالت را بداند، سوال ظاهر خيلي روشني دارد، كه از چه طريقي مي‎توانيم بفهميم؟

ثانيا امام(عليه السلام) هم در جواب مي‎فرمايند: «أَنْ تَعْرِفُوهُ بِالسَّتْرِ وَ الْعَفَافِ وَ كَفِّ الْبَطْنِ وَ الْفَرْجِ وَ الْيَدِ وَ اللِّسَانِ»، که اولاً مرحوم آقاي خوئي(ره) در اينجا اين «أَنْ تَعْرِفُوهُ» را معنا کرده‌اند به اشتهار و معروفيت به ستر و عفاف، مثل اينكه مي‎گويند: فلاني معروف به علم است، يعني اشتهار علمي دارد، فلاني معروف به زهد است، يعني اشتهار زهدي دارد.

اما به نظر ما از روايت عنوان اشتهار استفاده نمي‎شود، که بگوييم: امام(عليه السلام) مي‎فرمايند: «أَنْ تَعْرِفُوهُ بِالسَّتْرِ وَ الْعَفَافِ وَ كَفِّ الْبَطْنِ وَ الْفَرْجِ وَ الْيَدِ وَ اللِّسَانِ»، يعني اشتهار و معروفيت به ستر و عفاف داشته باشد، چون خطابش به همين ابن ابي يعفور است، يعني تو و مردم او را به ستر بشناسيد، حال اگر كسي هست كه مثلاً يك نفر با او ارتباط دارد، که اين يك نفر هم مي‎داند كه اين آدم، آدمي است كه ستر و عفاف دارد، كف البطن دارد، که ديگر در اينجا اشتهار وجود ندارد، يا دو نفر او را مي‎شناسند، يا پنج نفر او را مي‎شناسند، که اشتهار و معروفيت چيزي نيست كه با يك نفر و پنج نفر و ده نفر حاصل شود.

مثلا مي‎خواهند بگويند که فلاني معروف به اجتهاد است، خوب لااقل بايد چند نفر بگويند، لااقل بايد يك عده متنابهي بگويند، اما با يك نفر و دو نفر و سه نفر كه كسي مشهور به اجتهاد نمي‎شود، بنابراين نكته اول اين است كه از اين «أَنْ تَعْرِفُوهُ» نمي‎توانيم اشتهار و معروفيت را استفاده كنيم.

اما با قطع نظر از اين مطلب اين «أَنْ تَعْرِفُوهُ» مي‌خواهد علائم عادل را بيان كند، يعني علائمي كه كاشف از اين است كه يك آدمي عادل است، اين است كه وي ساتر باشد، عفيف باشد، كف البطن داشته باشد.

پس آنچه كه در مقابل مرحوم شيخ(ره) عرض مي‎كنيم اين است كه سوال و جواب هر دو ظهور در اين دارد كه از چه طريقي پي مي‌بريم كه شخصي عادل است، اما سوال و جواب امام(عليه السلام) هيچ در مقام بيان حقيقت عدالت نيست، مثل اينكه از يك دكتري سوال كنند که از چه طريقي بفهميم كه كسي سرطان دارد؟ مفهوم سرطان را هم آدم خيلي نمي‎داند چيست؟ اما دكتر مي‎گويد: مثلاً اگر سرگيجه بگيرد، اگر تهوع داشته باشد، اگر كم اشتهايي داشته باشد، اگر خواب نداشته باشد اينها علائم سرطان است.

خوب اينها طرق و كواشف هستند، اما خود اينها حقيقت سرطان نيست، در اينجا هم در اين روايت، ابن ابي يعفور و امام(عليه السلام) سؤالاً و جواباً در مقام بيان حقيقت عدالت نيستند.

اشکال دوم: اشکال مبنايي مرحوم خوئي(ره)

نكته دوم اين است كه مرحوم آقاي خوئي(ره) چون «أَنْ تَعْرِفُوهُ» را به اشتهار و معروفيت معنا كرده‌اند فرموده‌اند: خوب روشن است كه يقين داريم خارجاً در حقيقت عدالت اشتهار و معروفيت شرط نيست، حتي کساني هم كه عدالت را به معناي ملكه معنا مي‎كنند، هيچ وقت اشتهار و معروفيت را در آن مطرح نمي‌كنند.

لذا بنا بر مبناي خودشان كه «أَنْ تَعْرِفُوهُ» را به اشتهار و معروفيت معنا كرده، اين اشکال در مقابل مرحوم شيخ انصاري(ره) بيان بسيار خوبي است، كه اگر سوال سائل از حقيقت عدالت است، يقين داريم خارجاً که در حقيقت عدالت اشتهار شرط نيست. اما در اين جهت با ايشان مخالفت كرده و گفتيم: اصلاً كلمه «أَنْ تَعْرِفُوهُ» دلالت بر اشتهار ندارد.

اشکال سوم:

مرحوم شيخ فرموده‌اند: ستر و عفاف عنوان نفساني دارد و از اوصاف نفس است، لذا از روايت استفاده مي‎كنيم كه عدالت از اوصاف نفس است.

عرض ما اين است كه اگر بپذيريم امام(عليه السلام) و سائل هر دو دنبال حقيقت عدالتند و بپذيريم که در اين «أَنْ تَعْرِفُوهُ» هم مسئله اشتهار مطرح نيست، ولي قبلاً هم گفتيم که ستر يك عمل خارجي است؛ يعني كسي كه خارجاً عيوب خودش را ساتر است، عفاف يعني كسي كه امتناع مي‎كند از آنچه كه حلال نيست؛ يعني خارجاً مرتكب كبائر نمي‎شود.

خصوصاً در كلام مرحوم شيخ(ره) چيزي است كه ناقض اين مطلب است، چون ايشان «وَ يُعْرَفُ بِاجْتِنَابِ الْكَبَائِرِ» را معرف مستقل قرار نداده، بلکه تتمه معرف اول قرار داده، که اگر تتمه معرف اول قرار بگيرد، چون اجتناب كبائر يك امر خارجي است، لذا آن ستر هم بايد امر خارجي باشد، آن عفاف هم بايد يك امر خارجي باشد.

وقتي مي‎گوييم كه اين «وَ يُعْرَفُ بِاجْتِنَابِ الْكَبَائِرِ» تتمه معرف اول است، يعني خودش يك معرف مستقل نيست، لذا بايد تفسير را روي اين تتمه متمركز كنيم و چون اجتناب كبائر يك امر خارجي است، نمي‎توانيد بگوييد که عدالت هم ملكه نفساني است و هم امر خارجي، که كسي چنين حرفي نزده است. اگر اين را معرف مستقل قرار نداديم، اين خودش تفسير براي ستر يا تتمه براي آن مي‎شود، لذا ديگر خودش عنوان ملكه را پيدا نمي‎كند.

در اينجا مرحوم محقق حائري(ره) نظريه ديگري دارد، ديگران هم تفسير ديگري دارند، که چون روايت خوبي هم هست، بحث مهمي هم است، فردا هم ان‌شاءالله آن را دنبال مي‎كنيم.

و صلّی الله علی محمد و آله الطاهرین

برچسب ها :

اجتهاد و تقليد عدالت حقیقت عدالت دلایل اعتبار ملکه در حقیقت عدالت اوصاف نفسانیه نبودن صفات لازم برای احراز عدالت شاهد و بینه استدلال به صحیحه ابن ابی یعفور بر اعتبار ملکه در تعریف عدالت عدم دلالت صحیحه ابن ابی یعفور بر اعتبار ملکه در تعریف عدالت نظرات شیخ انصاری درباره صحیحه ابن ابی یعفور در تعریف عدالت صفات عادل و علائم عدالت شخص راه‌های تشخیص عدالت در صحیحه ابن ابی یعفور عمل خارجی بودن اجتناب از گناهان کبیره

نظری ثبت نشده است .