درس بعد

دروس بیع

درس قبل

دروس بیع

درس بعد

درس قبل

موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیله 5


تاریخ جلسه : ۱۳۹۰/۷/۲۰


شماره جلسه : ۱۷

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • پاسخ از اشکال مرحوم امام خمینی

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين

پاسخ از اشکال مرحوم امام خمینی

بحث در اين بود كه ملاك در اين احتمالات چيست؟ ملاك براي يوم الأخذ، يوم التلف، يوم الأداء و أعلي القيم، اين چه ملاكي است و مي‌خواهيم ببينيم كه به حسب قاعده‌ي اوليه‌ي يعني ما باشيم و ادله‌ي ضمانات، ما باشيم و حديث علي اليد، ما باشيم و ساير ادله‌ي ضمانات از اينها چه استفاده‌اي مي‌كنيم؟ اين را روشن كنيم، آن وقت بعداً ببينيم كه آيا روايات خاصّه‌اي كه برخلاف اين قاعده مطرح است وجود دارد يا خير؟

در مورد اعلي القيم رسيديم، فرمايش مرحوم نائيني و مرحوم امام(رضوان الله عليه) را ملاحظه كرديد و عرض كرديم مهم‌ترين اشكالي كه بر اعلي القيم وارد است این است كه بايد ملتزم بشويم به اينكه ذمه به اشتغالات متعدده مشغول است و اين يك امر خلاف عرف و عقلاست، در آنجايي كه انسان يك مالي را غصب مي‌كند، عرف و عقلا يك اشتغال را بيشتر قبول نمي‌كند، اشتغالات متعدده را عرف و عقلا نمي‌پذيرد.

يك بياني را مرحوم محقق اصفهاني(اعلي الله مقامه الشريف) داشت كه اگر ما آن بيان را بگوئيم ديگر نه اين اشكال امام وارد مي‌شود «العهدة فوق العهده» و نه اشكال ما كه مسئله‌ي اشتغالات متعدده باشد. از آن بيان اصفهاني مي‌خواهيم در اينجا استفاده كنيم؛ آن بيان اين بود كه در آنجايي كه يك عيني مثلي است و وقتي تلف مي‌شود ذمه‌ي شما مشغول به مثل مي‌شود، وقتي مثل تعذّر پيدا مي‌كند «انقلب إلي القيمة» بحث در آنجا اين بود كه اين قيمت «بدلٌ للمثل» يا «بدلٌ للعين»؟ اگر ما بيائيم بگوئيم اين قيمت بدلٌ للمثل است، اين اشكال امام(رضوان الله عليه) كه العهدة فوق العهده و اشكال ما كه گفتيم اشتغال پشت اشتغال، اينها به وجود مي‌آيد، اما اگر گفتيد كه اين قيمت بدلٌ للعين كه يك روزي عبارت مرحوم اصفهاني را ما خوانديم، عبارت بسيار دقيقي بود، ببينيد از آن دقايق انسان در كجا مي‌تواند استفاده كند، اگر گفتيم اين قيمت بدل براي مثل نيست، بدل خود عين است، نمي‌تـوانيم بگوئيم اين عهده فوق العهده شد، بعد در ما نحن فيه هم بگوئيم يك عين خارجي كه شما بر آن يد پيدا كردي ذمه‌ي شما مشغول به عين شد، هر قيمتي كه مي‌آيد اين قيمت روي قيمت قبلي نمي‌آيد، اين قيمت بدلٌ للعين الخارجي است، قيمت بالاتر آمد قيمت قبلي كنار مي‌رود، اين قيمت حالا مي‌شود بدلٌ للعين الخارجي، اين فرمايش امام كه بگوئيم العهده فوق العهده، يا بگوئيم اين عرض ما كه اشتغالات متعدد، در جايي است كه هر چيز بعدي بدل از قبلي باشد، حتي اگر كم شد. اما اگر آمديم گفتيم آن چيز بعدي بدل از همان عين خارجيّه است، ديگر مجالي براي اين اشكالات باقي نمي‌ماند.


دیدگاه مرحوم ایروانی

مدعاي مرحوم ايرواني[1] را بيان كنيم و بعد يك مقدار عبارتش را بخوانيم؛ مدعاي ايرواني این است كه اگر آيه‌ي اعتداء را دليل براي ضمان قرار بدهيم، «فَمَنِ اعْتَدَىٰ عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَىٰ عَلَيْكُمْ» اگر كسي بر شما اعتدا و ظلمي كرد شما هم به مثل همان اعتدا بر او اعتدا كنيد! اگر يادتان باشد در اول سال گذشته در اينكه آيا اين آيه‌ي شريفه را برخي از فقها خواستند از آن استفاده كنند «المثلي يضمن بالمثل و القيمي يضمن بالقيمة» را ما از همين آيه در مي‌آوريم. ما مخالفت كرديم، كثيري از بزرگان هم مخالفت كردند گفتيم از آيه استفاده نمي‌شود و اساساً گفتيم از آيه ضمان در امور مالي را نمي‌توانيم استفاده كنيم. مرحوم ايرواني مي‌فرمايد بناءً از اينكه از آيه استفاده ضمان بشود، بعد بگوئيم آيه مي‌گويد مماثلت در اعتداء لازم است نه مماثلت در معتداء به. نسبت به اعتداء، اين يك خسارتي به شما وارد كرده، معتدي به؛ مثلاً ببينيد اين الآن آمده فرش شما را از بين برده و به شما ضرر زده، اگر بگوئيم مماثلت در معتدي به، بگوئيم منم بروم در خانه‌اش فرش او را از بين ببرم، اگر بگوئيم مماثلت در اعتداء يعني اينكه اين يك ظلمي به من كرده و خسارتي زده و منم مي‌توانم يك خسارتي را از او مطالبه كنم و پولي از او بگيرم، كه بنا بر اينكه مماثلت در اعتداء باشد مسئله مي‌ايد روي اخذ قيمت، يعني مماثلت در اعتداء به اين معناست كه پول اين را بگير، يك ماليّتي را از بين برده و پولش را بگير. بعد مرحوم ايرواني روي اين دو مبنا فرموده كه آيه دلالت بر اصل ضمان بكند و مماثلت در اعتداء لازم باشد، نتيجه‌‌اش اخذ قيمت است و اخذ قيمت يعني شما اعلي القيم را بگير، عبارت این است كه مي‌فرمايد «لازم ما استظهرناه من الآية أعني المماثلة في الإعتداء دون المعتدی به» كه در اعتداء بايد مماثلت باشد نه در معتدی به، «وعن ذلك» يعني مماثلت در اعتداء «يكون به اخذ القيمة» مي‌فرمايد «لازم ما استظهرناه من الآية هو أنّ الواجب من القيمة أعلي القيم» حالا كه بايد قيمت را بدهد بايد اعلي القيم را بدهد، چرا؟ اعلي القيم از چه زماني؟ «من حين وضع اليد علي العين إلي زمان تلفها» مبدأش وضع يد بر عين است منتهاي آن هم تلف است، چرا؟ «لأن الإعتداء المعتدي لمّا كان مستمرّاً من زمان الوضع اليد علي العين إلي زمان تلفها» اعتداي معتدي، معتدي چه زماني اعتدا كرد، يك اعتداي استمراري،‌از زماني كه دست گذاشت بر مال غير تا زماني كه اين تلف شد، زماني كه تلف شد عين تمام شده و اعتدا معنا ندارد، اما اين اعتدا از زمان وضع اليد تا زمان التلف استمررا پيدا كرده.

«ومن جملة ذلك زمان ارتفاع القيمة» اين زمان كه اعتداء آن استمرار دارد يك زمانش هم اين بوده آن زماني كه قيمت بالا رفته، «فهو معتدٍ في هذا الزمان بالقيمة العالية» پس در اين زماني كه اين مال قيمتش بالا رفته اين مي‌شود معتدي، در همين زمان نسبت به مالك نسبت به قيمت عاليه‌اش اعتداء كرده «و اعتداءه بمثل ما اعتدي به في هذا الحال هو الأخذ بالقيمة العالية» الآن اگر بخواهيم بگوئيم در اين حال كه قيمت بالا رفته بگوئيم مالك تو مي‌تواني به مثل همان اعتدايي كه به تو كرد به او اعتدا كني، این است كه مالك بيايد قيمت عاليه يعني اعلي القيم را بگيرد. بگوئيم اگر مثلش در مثليّات باشد آنجا هم اين حرف را مي‌زنيم، «مادام المثل ميسوراً في المثليّات كفي دفع المثل بأي قيمةٍ كان فإذا تعذّر المثل يرجع إلي الآية و حكم الآية ما ذكرناه» آيه را همينطور كه ما معنا كرديم دلالت دارد، يعني آيه دلالت بر جواز اعتداي به اعلي القيم دارد.

پس ملاحظه فرموديد خلاصه‌ي استدلال ايرواني این است كه مي‌گويد وقتي دست گذاشتي روي مال غير، اعتدا شروع مي‌شود، اگر اين مال در يك زماني قيمت خيلي بالايي كرد، شما در اين زمان هم اعتدا كردي و مالك هم حق دارد در اين زمان به مثل ما اعتدي بر شما اعتدا كند تا زماني كه تلف شده، پس الآن هم كه تلف شده، آن زماني كه اعلي القيم را شما اعتدا كردي مالك مي‌تواند همان اعلي القيم را از شما بگيرد، ايشان مي‌فرمايد آيه‌ي شريفه ديگر يوم الضمان را دلالت ندارد، يوم الضمان همان يوم الأخذ است، ايه‌ي شريفه ديگر يوم التلف را دلالت ندارد، آيه شريفه يوم تعذّر المثل را دلالت ندارد، آيه شريفه يوم المطالبه را دلالت ندارد، آيه شريفه يوم الأداء را دلالت ندارد، ايشان مي‌فرمايد همان مقداري كه اعتدا صدق كند، اعتدا از زمان اخذ تا زمان تلف صدق مي‌كند، زماني كه تلف شد از آن به بعد عيني وجود ندارد كه اعتدا معنا داشته باشد، نمي‌توانيم، يوم الاداء و يوم المطالبه، و لذا ايشان مي‌گويد اعلي القيم از يوم الأخذ تا يوم الأداء باطل است، چون از زمان تلف تا اداء اعتداء معنا ندارد، اعلي القيم از يوم الأخذ تا يوم المطالبة باطل است، براي اينكه بعد از تلف موضوع اعتدا از بين رفته، آن زماني كه اعتدا معنا دارد يوم الأخذ إلي يوم التلف است و من جملة ذلك الزمان، آن زماني است كه اين قيمت بالا رفته و اعلي القيم شده.

بعد ترقي مي‌كند؛ مي‌فرمايد تا اينجا روي اين مبنا كه آيه دلالت بر مماثلت در اعتدا كند ما گفتيم اعلي القيم از يوم الأخذ تا يوم التلف، حالا مي‌فرمايند اگر ما قائل شويم كه آيه دلالت بر مماثلت در معتدا به هم دارد كان الحكم كذلك، مي‌فرمايد «بل لو استظهرنا من الآية المماثلة في المعتدا به كان الحكم كذلك مع تعذّر المثل فإنّ المماثل معتدي به مع إمكان المثل هو المثل و معه تعذّره مماثله في الماليّة و هو قيمته يوم صعود القيمة» اگر بگوئيم مماثلت در معتدا به است، اگر مثلش را بشود بدهيم بايد خود مثلش را انجام بدهيم، اگر مثلش متعذر شد مماثلت در ماليّت بعد مي‌گويند اقتضا دارد آن اعلي القيم هم داده شود.

در آخر مرحوم ايرواني يك حرفي دارد كه حرف بسيار خوبي است؛ مي‌فرمايد «أما حديث استمرار المثل في الذمة أو استمرار العين في الذمه إلي زمان الأداء فحديثٌ شعريٌ لا يساعده دليلٌ و لا يوافقه اعتبارٌ» ديگر ريشه‌ي همه‌ي حرفها را زده. الآن از زمان شيخ(اعلي الله مقامه الشريف)، حالا شايد قبل از شيخ هم يك مقدار بوده، كتب فقهي ما در باب اين ضمانات مي‌گويند وقتي شما مال كسي را تلف كردي، عين بر عهده مي‌آيد، اولاً يك اختلاف دارند تا قبل از تلف ضمان هست يا ضمان نيست، بعد عين كه در عالم خارج از بين مي‌رود، يك دعواي مهمي دارند كه آيا وقتي عين خارج از بين رفت، عين در عهده انقلاب پيدا مي‌كند به مثل يا قيمت يا انقلاب پيدا نمي‌كند؟ خيلي‌ها قائل به انقلابند، آنهايي كه مي‌گويند انقلاب پيدا نمي‌كند مي‌گويند اين عين اعتباراً باقي مي‌ماند، ايرواني مي‌فرمايد «حديث استمرار العين في الذمة إلي زمان الأداء» تا در جايي كه مثل بر ذمه آمده الآن مثل متعذر است آيا انقلاب به قيمت پيدا مي‌كند يا نه؟ بعضي‌ها مي‌گويند استمرار پيدا مي‌كند، مي‌فرمايد اين «حديثٌ شعري لا يساعده دليل و لا يوافقه اعتبار»‌كه حرف بسيار خوبي است. اين عبارت را خوب دقت كنيد تا ان شاء الله شنبه نتيجه بحث را نهايي كنيم

***

حدیث هفته

در كتاب شريف اصول كافي كتاب الايمان والكفر، باب الذنوب، در جلد دوم اصول كافي، بابي دارد به نام باب الذنوب كه يك مقداري ما و مخصوصاً ما طلبه‌ها بايد با اين باب كه 31 حديث در اينجا مرحوم كليني آورده يك مقداري با اين احاديث ارتباط بيشتري داشته باشيم. اولين حديثش این است كه امام صادق(ع) «محمد بن يحيي عن احمد بن محمد بن عيسي عن محمد بن سنان عن طلحة بن زيد عن أبي عبدالله(ع) قال كان أبي يقول ما من شيء أفسد للقلب من خطيئةٍ» امام صادق فرمود هيچ چيزي روح و دل انسان را مثل گناه، كه حالا خطيئه در لسان روايات و آيات به معناي گناه است، گناه دل انسان را ويران مي‌كند، روح انسان را نابود مي‌كند. هيچ شيئي افسد از گناه نيست! «إن القلب ليواقع الخطيئة» قلب انسان با خطا و گناه مواجه مي‌شود «فما تزال به» اين خطيئه هميشه در قلب مي‌ماند. ما گاهي اوقات فكر مي‌كنيم يك گناهي كرديم، يك غيبتي كرديم، خدايي نكرده تهمتي زديم، دروغي گفتيم، نگاه حرامي كرديم، مال حرامي خورديم، فكر مي‌كنيم يك لحظه انجام مي‌شود و تمام مي‌شود، اما اين روايت مي‌گويد اين هميشه مي‌ماند! «فما تزال به»‌ پيوسته در قلب انسان اين اثر خودش را گذاشته و مي‌ماند، «حتي تغلب إليه» اينقدر مي‌ماند كه بر قلب غليه پيدا مي‌كند كه واقعاً اين آخر روايت تكان دهنده است، «فيسيّر أعلاه أسفله» قلب را واژگون مي‌كند، در آيات وقتي عذاب ظاهري خدا مي‌خواهد ظاهر شود مي‌فرمايد «جَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا» اين كنايه است «فيسيّر أعلاه أسفله» يعني اين قلب زير و رو مي‌شود! اين تشبيه معقول به محسوس است و الا قلب كه بالا و پائين ندارد، اما حضرت چه چيزي مي‌خواهد بيان كند؟

يعني اين دلي كه انسان را به خدا دعوت مي‌كرد ديگر اين كار را نمي‌كند، اين روحي كه بايد واعظ انسان باشد و هر روز انسان را موعظه كند و به او هشدار بدهد و او را بترساند از عواقب يك كاري، ديگر هشدار نمي‌دهد، اصلاً حالت هشدار دهندگي‌اش از بين مي‌رود، اين روحي كه بايد انسان را به سمت خيرات و نيكي‌ها و خوبي‌ها و سعادت بكشاند، ديگر نمي‌كشاند! يعني انسان يك سرمايه‌ي بزرگي كه خدا به او داده كه با اين سرمايه مي‌تواند خود را سعادتمند كند، به دست خودش اين سرمايه را از بين مي‌برد. در بعضي از روايات ديگر اين باب هست كه در حديث 13 دارد «إِذَا أَذْنَبَ الرَّجُلُ خَرَجَ فِي قَلْبِهِ نُكْتَةٌ سَوْدَاءُ فَإِنْ تَابَ انْمَحَتْ وَ إِنْ زَادَ زَادَتْ حَتَّى تَغْلِبَ عَلَى قَلْبِهِ فَلَا يُفْلِحُ بَعْدَهَا أَبَداً»‌ اگر انسان گناهي كرد، يك سياهي و آلودگي در درونش پيدا مي‌شود و اگر توبه كرد پاك مي‌شود «و إن زاد زادت حتي تغلب علي قلبه فلا يفلح بعدها أبداً» ديگر رستگار نمي‌شود! اينكه اعلاي قلب مي‌شود اسفل اينكه قلب زير و رو مي‌شود، يعني قلبي كه تا حالا به خوبي‌ها دعوت مي‌كرد، به خدا دعوت مي‌كرد حالا او را به شيطان دعوت مي‌كند، نه اينكه فقط ديگر به خدا دعوت نكند، قلبي كه تا حالا به انسان مي‌گفت اين دنيا لعب است و فريب اين دنيا را نخور، مي‌گويد نه، برو دنبال دنيا تو چرا نبايد اين امكانات و مقام را داشته باشي، تو چرا نبايد اين خوراك و ثروت را داشته باشي، كاملاً انسان را به اين امور دعوت مي‌كند.

اساساً يكي از راه‌هايي كه انسان بخواهد بفهمد الآن در درونش گناه وجود دارد يا نه، همين است و اين خيلي شاخصه‌ي خوبي است، اگر ببيند كه اين قلب و روح او را هر روز دعوت به خدا مي‌كند، امروز چقدر به خدا نزديك شدي و ارتباط داشتي، اگر اين روح او را دعوت مي‌كند تا مي‌تواني عبادت بيشتر كن، تا مي‌تواني نماز شب بخوان، تا مي‌تواني خدمت كن، اين به قلبش مي‌تواند اميد داشته باشد، ولي اگر انسان از صبح بلند شد فقط قلب مي‌گويد برو ببين كجا پول و مقام است، كجا لذت دنياست، ببين چيزهاي دنيايي كجاست؟ معلوم مي‌شود كه اين قلب دائماً در آن طرف رشد مي‌كند، اين يك شاخصه‌ي خيلي خوبي است اگر ما توجه داشته باشيم كه ببينيم قلب ما واقعاً ما را به دنيا دعوت مي‌كند يا به خدا دعوت مي‌كند، چرا مي‌گويند انسان هر چه سنّش بالاتر مي‌رود حرص و طمعش بيشتر مي‌شود، البته به نظر ما آن رواياتي كه دارد يشيب ناداً و يشيب فيه خصلتان، منحصر به آنها نيست، اگر انسان گناه كند، اين گناه هر روزي او را به طرف دنيا و جهنّم و شيطان نزديكتر مي‌كند تا مي‌رسد به اينكه فلا يفلح ابدا.

بعد از اين فلا يفلح ابدا استفاده مي‌شود كه ديگر توفيق براي توبه هم پيدا نمي‌كند، يعني اين گناهكار تا يك زماني توفيق بر توبه دارد كه يك روزنه‌اي در درونش باشد از آن روزنه استفاده كند كه قلبش را پاك كند، اما وقتي كه تمام قلب را فرا گرفت آن روزنه هم كنار رفت، همه چيز را انكار مي‌كند، سر از انكار مسلّميات و واضحات در مي‌آورد و اصلاً به فكر توبه كردن نمي افتد. ما بايد خيلي مراقب باشيم، بودند در اين حوزه افراد با استعدادي كه كتاب‌هايي هم نوشتند اما عاقبتشان به خير نشد! حالا چرا؟ شايد ريشه‌اش در برخي از همين گناه‌ها بوده، اينها درست عقايدشان خراب شد، اعمالشان خراب شد، افكارشان خراب شد، از بعضي از منحرفيني كه هستند بسيار بدتر شدند، ما گناه را چيز كمي نشمريم، حالا امروز يك غيبتي كرديم، خيلي عجيب است! براي ما عادي شده، غيبت كردن، پشت سر افراد حرف زدن، حيثيت افراد را بردن، منكوك كردن افراد، بد زباني، همه‌ي اينها مصداق گناه است، گناه فقط اين نيست كه انسان از بالاي ديوار مردم برود دزدي كند، اينها مصداق براي گناه است. گناه انسان را به اينجا مي‌كشاند كه اعلاي نفس مي‌شود اسفل، كنايه از اينكه به بدترين كارها دست خواهد زد، يعني وقتي انسان به اينجا رسيد معنايش این است كه به شقي‌ترين كارها و بدترين كارها دست خواهد زد.

در روايت ديگر دارد «إذا غطّي البياض لم يرجع صاحبه إلي خير ابدا» اين خيلي تعابير تندي است، روي اين تعابير ما يك مقدار بيشتر تأمل و دقت كنيم، زمان خيلي سريع مي‌گذرد، سال مي‌آيد و تمام مي‌شود، عمر هم به زودي مي‌گذرد و تمام مي‌شود، ما هر روز قلبمان را انباشته‌ي از گناه و خطا و غفلت‌ها مي‌كنيم و آن وقت اگر بخواهيم تنقيح منات كنيم غفلت هم همينطور است و سبب مي‌شود آن نفسي كه بايد چشمه‌هاي حكمت در آن بجوشد، انسان وقتي از خدا غافل باشد اينطور نخواهد شد، آن هم جعل عاليها سافلها مي‌شود. بايد مراقبت كنيم از خودمان و نفس خودمان و ان شاء الله موفق بشويم به اينكه هيچ وقت گناه در درون ما راه پيدا نكند.

و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

**********************************

[1]. «لازم ما استظهرناه من الآية أعني المماثلة في الاعتداء دون المعتدى به و أنّ ذلك يكون بأخذ القيمة هو أنّ الواجب من القيمة في المقام و في القيميّات هو أعلى القيم من حين وضع اليد على العين إلى زمان تلفها لأنّ اعتداء المعتدي لما كان مستمرّا من زمان وضع اليد على العين إلى زمان تلفها و من جملة ذلك زمان ارتفاع القيمة فهو معتد في هذا الزمان بالقيمة العالية و اعتداؤه بمثل ما اعتدي به في هذا الحال هو الأخذ بالقيمة العالية نعم ما دام المثل ميسورا في المثليّات كفى دفع المثل بأيّ قيمة كان فإذا تعذّر المثل يرجع إلى حكم الآية و حكم الآية ما ذكرناه دون قيمة يوم الضّمان أو يوم تلف العين أو يوم تعذّر المثل أو يوم مطالبة المالك أو يوم الأداء أو أعلى القيم من الأوّل إلى الثّالث أو إلى الرابع أو إلى الخامس أو الأعلى من بعض الأواسط إلى بعض آخر فإن كلّ ذلك ممّا لا وجه له عدا الأعلى من الأوّل إلى الثاني فإنّه الاعتداء المماثل لما اعتدي به في مرتبة الاعتداء بل لو استظهرنا من الآية المماثلة في المعتدى به كان الحكم كذلك مع تعذّر المثل فإنّ مماثل المعتدى به مع إمكان المثل هو المثل و مع تعذّره هو مماثلة في الماليّة و هو قيمة يوم صعود القيمة و إن شئت قلت إنّ مماثل ما اعتدى به في كلّ من أيام بقاء العين تحت اليد هو قيمته في ذلك اليوم فإذا توجّه خطاب فاعتدوا عليه بمثل ما اعتدي تخيّر المالك بين القيم المتبادلة المختلفة صعودا و نزولا في الأيام المتعددة و معنى تخييره جواز مطالبته و إلزامه بالقيمة العالية و هذا هو المدّعى و أمّا تعيين قيمة يوم مخصوص من يوم الضّمان أو يوم تلف العين أو يوم تعذّر المثل أو يوم المطالبة أو يوم الأداء فمنشؤه أنّ هذه الأيّام هي أيّام اشتغال الذّمة أو أيّام توجّه التكليف بالأداء كلّ على حسب زعمه فإذا كان اشتغال الذّمة و دخول المال تحت العهدة أو توجّه التّكليف بالأداء في يوم مخصوص تعيّن أن يكون ما اشتغلت به الذّمة أو كلّف بأدائه هو قيمة ذلك اليوم و هذا مضافا إلى أنه استحسان محض إنّما يتمّ إذا لم يعيّن ما اشتغلت به الذّمة أو ما كلّف بأدائه و قد عيّن في الآية و أنّه المماثل لما اعتدي به و المماثل له في القيميّات و فيما ألحق بها و هو المقام هو قيمة ما اعتدي به حال وجوده لا قيمته بعد التّلف من الأيّام الثلاثة أعني يوم تعذّر المثل و يوم المطالبة و يوم الأداء فهل اتّفقت قيم أيّام وجوده فلا كلام و إلا جاز الأخذ بالقيمة العالية لدخولها تحت إطلاق المماثل أو لبلوغ من نيته الاعتداء إليها و أمّا حديث استمرار المثل في الذّمة أو استمرار العين في الذّمة إلى زمان الأداء فحديث شعري لا يساعده دليل و لا يوافقه اعتبار و على تقديره فحكم الآية ما ذكرناه فليستمرّ في الذّمة ما استمر» حاشیة المکاسب (للایروانی)، ج1، صص100-99.

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .