درس بعد

دروس بیع

درس قبل

دروس بیع

درس بعد

درس قبل

موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیله 5


تاریخ جلسه : ۱۳۹۰/۱۲/۶


شماره جلسه : ۷۸

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • مراد از «حتّي إذا بلغوا النكاح»

دیگر جلسات



بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين

مراد از «حَتَّىٰ إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ»

چند نكته‌ي ديگر در اين آيه شريفه باقي مانده كه بايد متعرض شويم؛ يكي اينكه در اين تعبير «حَتَّىٰ إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ» مراد از بلوغ نكاح چيست؟ بالأخره ما حتي «إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ» را غايت قرار داديم اعم از اينكه اين اذا را شرطيه قرار بدهيم يا غير شرطيه، بايد بدانيم كه مراد از بلوغ نكاح چيست؟ «وَابْتَلُوا الْيَتَامَىٰ حَتَّىٰ إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ» سه احتمال اينجا وجود دارد:

احتمال اول این است كه مراد از بلوغ نكاح يعني آن حدّ صلاحيّت نكاح، يعني آن حدّي كه عادتاً احتلام محقق مي‌شود. «حدّ الحلم عادتاً» در پسر همان پانزده سال است، نتيجه اين مي‌شود كه آيه مي‌فرمايد «وابتلوا اليتامي» تا پانزده سال، چون پانزده سال حدّ الحلم است عادتاً. اين احتمال دو نتيجه دارد؛ نتيجه اول این است كه اگر يك كسي در دوازده سالگي احتلام پيدا كرد، كسي كه در دوازده سالگي احتلام پيدا كرد، چون «حدّ الحلم عادتاً» نيست بايد بگوئيم همين يتيمي كه در دوازده سالگي احتلام پيدا كرد ابتلايش تا پانزده سالگي ادامه پيدا كند. روي اين احتمال اول نتيجه اين مي‌شود كه اگر كسي زودتر احتلام پيدا كرد باز ابتلا تمام نمي‌شود و به پانزده سالگي بايد برسد. نتيجه دوم این است كه اگر يك كسي به پانزده سالگي هم رسيد اما احتلام پيدا نكرد، باز مي‌گوئيم آنجا هم بايد ابتلا قطع شود، براي اينكه حَتَّىٰ إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ را داريم معنا مي‌كنيم «أيّ حدّ الحلم عادتاً» به عبارت ديگر گويا شارع از اول مي‌فرمود وابتلوا اليتامي تا سن پانزده سالگي، حالا اگر قبلش محتلم بشود باز ابتلا ادامه دارد، اگر به پانزده سالگي هم رسيد و محتلم نشد ابتلا قطع مي‌شود، ملاك پانزده سالگي است.

احتمال دوم اينكه بگوئيم «حدّ الحلم فعلاً» بالفعل «وَابْتَلُوا الْيَتَامَىٰ حَتَّىٰ إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ» يعني حتّي اينكه احتلام بشوند «احتلموا فعلاً» يعني اگر بالفعل احتلام پيدا كردند، هر وقت بالفعل احتلام پيدا كردند آنجا غايت ابتلا محقّق مي‌شود. نتيجه این است كه هر زماني احتلام پيدا شود، حالا اگر يك كسي در دوازده سالگي احتلام پيدا كرد ابتلا تمام مي‌شود، يك كسي در پانزده سالگي پيدا كرد تمام مي‌شود، حالا اگر يك كسي تا 20 سال هنوز احتلام پيدا نكرده باز اين ابتلا ادامه دارد. روي اين احتمال دوم كه مي‌گوئيم مراد حدّ الحلم فعلاً، بالفعل بايد احتلام پيدا كند، حتّي اگر كسي تا 50 سالگي هم احتلام پيدا نكرده باشد مي‌گوئيم احتلام فعلي حاصل نشده! ملاك احتلام فعلي است، پس اين هم نتيجه احتمال دوم كه بگوئيم مراد احتلام فعلي است.

احتمال سوم این است كه بگوئيم مراد «حد الحلم فعلاً لو لا العوارض» يعني بگوئيم احتلام بالفعل لازم است اما با قطع نظر از عوارض. يعني به حسب طبع سليم در چه زماني احتلام فعلي پيدا مي‌كند؟ يك كسي هست كه به حسب طبع سالم خودش در دوازده سالگي است، يك كسي در سيزده سالگي است، حالا اگر كسي از 15 سالگي عبور كرد و احتلام پيدا نكرد مانعي وجود دارد و عارضي وجود دارد، بگوئيم مراد «بلوغ حدّ الاحتلام فعلاً لو لا العوارض» در نتيجه طبق اين احتمال سوم اگر كسي به پانزده سالگي رسيد، احتلام نشد لعلةٍ، باز مي‌گوئيم اينجا ابتلا تمام مي‌شود براي اينكه پانزده سالگي وقتي است كه به حسب طبيعت بايد احتلامش محقق شده باشد.

كدام يك از اين سه احتمال در اينجا مراد است و كدام يك از اين سه احتمال ظاهر آيه شريفه است؟ كدام احتمال در «وابتلوا اليتامي حتّي اذا بلغوا حد النكاح» مراد است؟

امام(رضوان الله عليه) در كتاب البيع‌شان مي‌فرمايند اقوي اين احتمال سوم است؛ دو جهت وجود دارد: جهت اولي این است كه هر عنواني ظهور در فعليّت دارد، ما بر حسب احتمال اول ديگر فعليّت احتلام را ملاك قرار نمي‌دهيم و مي‌گوئيم احتلام به حسب العادة، بر حسب احتمال اول. در حالي كه «حَتَّىٰ إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ» ظهور در فعليّت دارد. پس ما بايد اين فعليّت الاحتلام را مدّ نظر قرار بدهيم، احتمال دوم و سوم باقي مي‌ماند كه بين اين دو احتمال مي‌گوئيم وقتي القاء به عرف مي‌شود مي‌گويد «حَتَّىٰ إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ» اذا بلغوا النكاح يعني به حسب الطبايع السليمه، به حسب لو لا العوارض، اما اگر يك كسي به خاطر اينكه مريض است در سنّ 20 سالگي محتلم شود آن ملاك نيست! لذا به نظر مي‌رسد در ميان اين سه احتمال همين احتمال سوم اقوي باشد.

مراد از رشد در«فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْدًا»

نكته دوم و بحث مهمتر این است كه در اين آيه شريفه دارد «فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْدًا» سؤال این است كه آيا «رشدٌ ما» مطلوب و كافي است؟ يعني اگر ديديم يك رشد في الجمله‌اي پيدا كرد همين كافي است؟ مثلاً ممكن است آن شخص (آن يتامي) در دادنِ جوايز و هدايا رشد پيدا كرده، ديديم هديه را مناسب مُهدی إليه و با دقت مي‌دهد ولو در معامله هنوز رشد ندارد. آيا از اين «إن آنستم منهم رشدا» رشد في الجمله كافي است؟ بعد رشد في الجمله به اين معناست كه در يك جهت رشيد است و در جهت ديگر سفيه است، يا ما از آيه استفاده مي‌كنيم رشد مطلق لازم است، «فإن آنستم منهم رشدا» يعني رشداً مطلقاً في جميع الامور، كدام يك از اينها از آيه شريفه استفاده مي‌شود.

اينجا ما باشيم و آيه قبل؛ در آيه قبل مي‌فرمايد «وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِياماً وَ ارْزُقُوهُمْ فِيها وَ اكْسُوهُمْ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفاً» مراد از اموالكم يعني اموالهم! و لا تؤتوا السفهاء اموالهم الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِياماًً، يعني قيامت شما و قِوام شما به اين اموال است، قِوام شما به اين اموال است يعني شما اگر بخواهيد اين يتامي را اداره كنيد به اين اموال نياز داريد، پس اموال را به دستشان ندهيد، چه زماني؟ اگر سفيه‌اند، اگر كسي سفاهةٌ مایی داشته باشد، يعني سفاهت في الجمله داشته باشد نبايد به او داد. حالا آيا بگوئيم در اين آيه مي‌فرمايد نه، اگر رشد في الجمله‌اي داشته باشد اشكالي ندارد كه در نتيجه اين آيه را بگوئيم قرينه بشود بر اينكه آن سفهاء يعني آنهايي كه به قول مطلق سفيه‌اند.

اگر ما باشيم و آيه قبل، مي‌گويد لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ، سفهاء يعني من يصدق عليه السفيه، بر چه كسي يصدق السفيه؟ بر كسي كه ولو «سفاهةٌ ما» داشته باشد، آن وقت اين آيه مي‌فرمايد نه! اگر يك رشدٌ مائي داشته باشد مي‌توانيد فادفعوا إليهم اموالهم. يعني اين آيه را قرينه بگيريم بر اينكه آن سفهاء را حمل بر ظاهرش نكنيم بگوئيم لا تؤتوا السفهاء يعني سفيه به قول مطلق، دست از ظاهرش برداريد، ظاهر سفهاء سفيهٌ ما است، سفيه في الجمله است، بيائيم اين آنستم منهم رشداً را بگوئيم يك وقتي اگر يك رشد اجمالي در آن پيدا شد عيبي ندارد، شما مال را به ايشان بدهيد، ولو رشد مطلق نداشته باشد ولو در جهات ديگر هنوز سفيه باشد.

آيا إن آنستم منهم رشداً را قرينه بدهيم براي او؟ يا عكس اين عمل كنيم بگوئيم آن لا تؤتوا السفهاء سفيه به قول مطلق بود! آن سفيه به قول مطلق قرينه مي‌شود بر اينكه اين آنستم منهم رشداً يعني رشد در جميع امور. يعني بايد سفاهةٌ ما هم نداشته باشد. كدام يك از اينها را ما قرينه قرار بدهيم؟

نظر شريف امام(رضوان الله تعالي عليه) در اينجا این است كه اين فادفعوا إليهم اموالهم موضوعش رشد به قول مطلق است، فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْدًا موضوع اين وجوب براي دفع اموال است و دفع اموال موضوعش رشد به قول مطلق است، مي‌گوئيم چرا؟ مي‌فرمايد خودِ آيه ابتلا ظهور در اين دارد «وَابْتَلُوا الْيَتَامَىٰ حَتَّىٰ إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ» اين آيه ابتلا ظهور در اين دارد كه بايد رشد به قول مطلق داشته باشد. بعد مي‌فرمايند اما مراد از آيه لا تؤتوا السفهاء اموال مخاطبين است نه اموال سفهاء، و روايتي هم كه اين اموالكم را به اموالهم تفسير كرده مي‌فرمايند اين روايت ضعيفه است و اينطور مي‌خواهند رد شوند. در عبارات امام رضوان الله تعالي عليه به نظر قاصر ما (در اينجا) اضطراب وجود دارد، براي اينكه در يك سطر مي‌فرمايند اين روايتي كه اموالكم را به اموالهم تفسير كرده روايت ضعيفه است ما بايد اموالكم را به همان اموال مخاطبين «وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ» اموال خودتان را در اختيار اينها قرار ندهيد. بعد مي‌فرمايند مؤيّدش این است كه اين «الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِياماً» مي‌فرمايند «القيام بأمرها و هو مال السفيه» دوباره مسئله را مي‌برد روي اموال سفهاء، بعد مي‌فرمايد «و يستأنس من قوله تعالي وارزقوهم فيها» ببينيد اينجا يك مقداري فراز و نشيب در كلام امام(رضوان الله عليه) هست، ما مي‌خواهيم اينطور عرض كنيم كه اگر ما باشيم و آيه، خود «وارزقوهم و اكسوهم» قرينه است كه مراد از اين اموالكم، اموالهم است. روايت هم مؤيد ظاهر آيه است لذا اصلاً آيه ولا تؤتوا السفهاء را نبايد ببريم راجع به اموال ديگران، اموال مخاطبين، كه اموالتان را به سفهاء ‌ندهيد! حالا اگر كسي آمد مالش را به سفيه داد و او تصرف كرد بگوئيم اين اشكال دارد؟ نه.

آيه اصلاً مربوط به اموال مخاطبين نيست! ولو «كُم» دارد منتهي اين روي فصاحت و بلاغت است كه خداي تبارك و تعالي مي‌خواهد بفرمايد شما بايد اموال سفهاء را به منزله‌ي اموال خودتان بدانيد.

اينجا عرض كردم عبارت امام در كتاب البيع را ببينيد، اينطور به نظر قاصر ما رسيد و فهميديم يك مقدار اضطراب در آن هست و اين هم طبيعي است در اين همه نوشته‌جات!

عمده، مطلب بعدي است كه امام فرمودند[1]؛ مي‌فرمايند آيه‌ي ابتلا مي‌فرمايد «وابتلوا اليتامي حتي إذا بلغوا النكاح «فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْدًا» يك ظهور بدوي دارد در اينكه رشد في الجمله. يعني ولو يتيم در يك جهت رشيد است، مثلاً در فروش رشيد است، در اجاره رشيد نيست! در دادنِ هدايا رشيد است ولي در معامله رشيد نيست، مي‌فرمايد ظهور بدوي دارد در اينكه رشد في الجمله كافي است، آن وقت اينجا مي‌فرمايند «الرشد كالعلم ماهيةٌ بسيطةٌ يتنوع أو يتصنف» نوع‌بردار و صنف‌بردار است، يعني افراد دارد به اعتبار متعلقاته «فكما أنّ علم الفقه غير علم الكلام باعتبار اختلاف متعلّقهما» همانطور كه علم فقه با علم كلام به اعتبار اختلاف متعلّق فرق مي‌كند رشد در معامله با رشد در هدايا بين‌شان فرق مي‌كند.

پس تا اينجا مي‌فرمايند ظهور بدويِ آيه‌ي ششم، آيه ابتلا این است كه رشد في الجمله و رشد اجمالي كفايت مي‌كند. بعد مي‌فرمايد اگر ما رشد اجمالي را موضوع قرار داديم، نتيجه این است كه آنجايي كه مي‌دانيم اين شخص در يك جهت رشيد است و در جهت ديگر رشيد نيست! علم به عدم رشد او در يك جهتي داريم بايد مال را به او داد، و آنجايي كه ديديم در يك جهتي رشيد است و در جهت ديگر شك داريم آيا رشيد است يا نه؟ باز هم بايد مال را به او داد، وقتي رشد اجمالي كفايت مي‌كند؛ الآن مي‌گويم من مي‌دانم اين بچه در باب هدايا رشيد است اما نمي‌دانم در معاملات رشيد است يا نه؟ اين رشدٌ ما خودش اماريّت دارد و كافيست.

مي‌فرمايند دو مطلب وجود دارد كه ما بايد دست از اين ظهور بدوي برداريم:

مطلب اول قرينه‌ي مناسبت حكم و موضوع است، حكم وجوب دفع اموال است، موضوع رشد است، مي‌فرمايند چه رشدي مناسب با اين حكم است؟ رشد مطلق. بايد اين بچه رشد مطلق داشته باشد، رشد في جميع الجهات داشته باشد تا مال به دستش بدهند، پس قرينه مناسبت حكم و موضوع این است، ‌توضيح مي‌دهند اينكه چرا خدا فرموده إن آنستم منهم رشداً، ايناس رشد براي چيست؟ براي این است كه اختبار كنيم ببينيم آيا اين بچه مي‌تواند اين مصلحت مال را رعايت كند يا نه؟ اين بچه مال را در يك امر باطلي صرف مي‌كند يا نه؟ اين با رشد مطلق سازگاري دارد، پس قرينه مناسبت حكم و موضوع مي‌گويد رشد مطلق.

مطلب دوم این که مي‌فرمايند زمان ابتلا زمان طولاني است، چون مي‌گويد «وَابْتَلُوا الْيَتَامَىٰ حَتَّىٰ إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ» يعني از زماني كه شما احتمال رشد بچه را مي‌دهيد امتحانش كنيد، استمرار داشته باشد تا زمان بلوغ نكاح، اين ابتلای طولاني با رشدٌ ما تناسبي ندارد، رشدٌ ما را آدم با يك ابتلا و سؤال و جواب مي‌تواند بفهمد، اما رشد مطلق است كه محتاج به يك زمان طولاني است. لذا مي‌فرمايند اين زمان طويل قرينه است بر اينكه مراد از آنستم منهم رشداً رشد مطلق باشد.

پس فرمودند آيه يك ظهور بدوي دارد «فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْدًا» اين رشداً ظهور در علم اجمالي دارد، اما دو قرينه داريم كه ما بايد اين رشد را به رشد مطلق تفسير كنيم. اين فرمايش مرحوم امام را تأمل بفرماييد تا فردا روشن كنيم كدام يك از اين نظرات درست است.

و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

*********************************

[1] . «و كيف كان: فالظاهر بدواً من آية الابتلاء و إن كان كفاية رشدٍ ما؛ إذ الرشد كالعلم ماهيّة بسيطة يتنوّع أو يتصنّف باعتبار متعلّقاته، فكما أنّ علم الفقه غير علم الكلام؛ باعتبار اختلاف متعلّقهما، كذلك الرشد في المعاملات غير الرشد في العطيّات و الجوائز. و الظاهر البدويّ من الآية كفاية رشدٍ ما في وجوب الدفع، فيمكن أن يكون رشدٌ ما موضوعاً، فيجب الدفع و لو مع العلم بعدم رشده من جهة أو جهات، أو يكون أمارة تحقّق الرشد المطلق، فلا يدفع مع العلم بعدم رشده من جهة أُخرى، و يجب عند الشكّ؛ لقيام الأمارة. و التحقيق: أنّ المراد به حصول الرشد بقول مطلق و من جميع الجهات؛ لمناسبات الحكم و الموضوع، لأنّ إيناس الرشد ليس إلّا لأجل صلوحه معه لإصلاح ماله و عدم صرفه فيما لا يعني، و هو يناسب الرشد بالنسبة إلى التصرّفات في ماله مطلقاً، لا من جهة. مضافاً إلى‌‌ أنّه يفهم من إيجاب الابتلاء من زمان يحتمل فيه الرشد إلى‌‌ زمان البلوغ- كما استظهرناه و هو قد يكون زماناً طويلًا: أنّ المراد بإيناس الرشد العلم بالرشد المطلق، لا من جهة ما؛ فإنّه المناسب للابتلاء في تلك المدّة الطويلة. فاحتمال كفاية الرشد في الجملة ساقط، كاحتمال طريقيّته للرشد المطلق» کتاب البیع، ج 2، ص 25.

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .