درس بعد

دروس بیع - بدل حیلولة

درس قبل

دروس بیع - بدل حیلولة

درس بعد

درس قبل

موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیله 5


تاریخ جلسه : ۱۳۹۰/۹/۲۹


شماره جلسه : ۴۸

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • ارزیابی استدلال به حدیث سلطنت برای بدل حیلوله

دیگر جلسات



بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين

ارزیابی استدلال به حدیث سلطنت برای بدل حیلوله

بحث در این است كه دليل بر بدل حيلوله چيست و استدلالي كه در كلمات فقها شده بر بدل حيلوله چيست؟ بيان كرديم تقريب چهارم به قاعده‌ي سلطنت را و اشكالي كه امام(رضوان الله تعالي عليه) بر اين تقريب چهارم ذكر كردند كه اين اشكال را مفصّل ديروز بيان كرديم. حالا نتيجه‌اي كه مي‌خواهيم بگيريم این است كه بالأخره آيا استدلال به قاعده سلطنت بر اينكه بگوئيم مالك بدل حيلوله را از ضامن مطالبه كند، آيا اين استدلال استدلال تامي هست يا خير؟

نسبت به اين حديث سلطنت يك اشكال معروف كه از نظر حديث و سند اين حديث «الناس مسلطون علي اموالهم» هست كه اين روايت، روايت مرسله است و مرحوم آقاي خوئي(قدس سره) مي‌فرمايند اين روايت مرسله است و منجبر به عمل اصحاب هم نيست. مهم‌ترين اشكالي كه مرحوم آقاي خوئي دارند همين است كه مي‌فرمايند اين روايت مرسله است و منجبر به عمل اصحاب نيست در حالي كه اين مطلب بسيار تعجب است از ايشان، چون حديث سلطنت مورد استدلال فقها قديماً و حديثاً واقع شده، از احاديثي است كه فقها زياد به آن استدلال كردند در ابواب مختلف فقهي، مخصوصاً در باب معاملات. بنابراين اينكه مي‌فرمايند انجبار به عمل اصحاب ندارد، اين را بايد ما كنار بگذاريم و بگوئيم اين حديث، حديث درستي است و از نظر سند قابل اعتماد است.

آنچه كه در حديث سلطنت مهم است این است كه ببينيم آيا اين حديث عنوان مشرّع را دارد يا اينكه فقط دلالت دارد بر عدم محجوريّت در همان تصرّفات سائغه و جائزه.

كساني مثل مرحوم سيّد يزدي هم در اينجا و هم در جاهاي ديگر از كلماتشان استفاده مي‌شود كه مي‌گويند حديث سلطنت عنوان مشرّع را دارد و لذا سيّد در همين جا بيان كرده است كه اگر اين مالك بخواهد مطالبه كند و غاصب را الزام بر مصالحه كند چنين حقّي را دارد، مالك مي‌تواند به غاصب بگويد حالا كه مال من از دسترس من خارج است و تو منشأ آن بودي، تو در اينجا يا بيا مصالحه بر اين مال كن و يا اينكه قيمت اين مال را بده، يعني يا بيعي بين من و تو واقع شود، بگويم من آن مالي كه در دريا افتاده به اين قيمت به تو فروختم، يا مصالحه‌اي انجام شود. عبارت مرحوم سيّد این است كه مي‌فرمايند «غاية دلالتها جواز مطالبة ماليّة ماله ولو بالبيع والصلح عليه» سيّد مي‌فرمايد ما از حديث سلطنت استفاده نمي‌كنيم كه مالك بتواند ضامن را الزام كند بر اينكه تو يك غرامتي را به عنوان البدل به من بده، اين را نمي‌شود استفاده كرد. مالك نمي‌تواند به غاصب بگويد حالا كه مال من در درياست، اين مال بر ملكيّت خود من باقي بماند، تو يك بدلي را به عنوان غرامت به من بپرداز، اين را نمي‌شود از آن استفاده كرد اما از اين قاعده مي‌توانيم استفاده كنيم كه مالك براي مطالبه ماليّت مال مي‌تواند غاصب را الزام كند به بيع يا صلح، اين فرمايش سيّد است و عرض كردم اين فرمايش روي اين مبناست كه اساساً ما حديث سلطنت را مشرّع بدانيم، بگوئيم «الناس مسلّطون علي اموالهم» در مقام بيان این است كه هر نوع سلطنتي را كه بخواهند استفاده كنند داشته باشند، اگر ما آمديم گفتيم «الناس مسلطون علي اموالهم» مشرّع است به اين معناست كه اگر كسي بخواهد مال خود را آتش بزند، «الناس مسلّطون علي اموالهم» اگر كسي مال خودش را بخواهد به دريا بيندازد واتلاف كند، بين اين و اينكه بيايد هبه كند و يا وقف كند يا بيع كند فرقي وجود ندارد.

ممكن است بگوئيم اين دلالت بر عموم اسباب دارد اما بعداً يك دليلي بيايد در خصوص اتلاف بگويد چون اسراف است حق ندارد اين كار را انجام بدهد ولي ما باشيم و حديث سلطنت، حديث سلطنت را اگر گفتيم مشرّع است خيلي باب وسيعي در فقه برايش باز مي‌شود، بسياري از اين معاملات جديدي كه الآن انجام مي‌شود ما بايد بتوانيم طبق حديث سلطنت تصحيحش كنيم، اگر گفتيم حديث سلطنت عنوان مشرّع را دارد، يعني هر نوع سلطنتي جزء يكي از سلطنت‌هاي سائغه‌ي شرعيه‌ي معهوده نباشد، حديث سلطنت بايد بتواند آن را تشريع كند و تسويغ كند و تصحيح كند، اما اگر گفتيم حديث سلطنت مشرّع نيست مي‌گوئيم الناس مسلطون بأنحاء التصرفات المعهودة الشرعية، الناس مسلطون يعني مسلطون بأقسام تسلّطات الشرعيّة الثابته، بيع، اجاره، هبه، وقف، صلح، اينها تصرفاتي است كه در جاي خودش ثابت شده كه صحيح است، «الناس مسلطون علي اموالهم» اينها را دلالت بر جوازش دارد، اما اينكه الآن بگوئيم اين مي‌گويد مي‌تواند بدل حيلوله بگيرد، مي‌تواند غاصب را الزام بر بيع كند يا بر صلح كند اين درست نيست.

ببينيم كه بالأخره نظر خودِ ما چه مي‌شود؟ به ذهنم مي‌آيد كه در مباحث گذشته ما هم حديث سلطنت را گفتيم ظهور در مشرعيّت دارد يعني ظاهر حديث وقتي مي‌گويد «الناس مسلطون علي اموالهم» نمي‌خواهد بگويد آن سلطنت‌هايي كه شارع معهوده‌ي شرعيه است آنها را انسان مي‌تواند انجام بدهد، «الناس مسلطون علي اموالهم» اطلاقش مي‌گويد اگر انسان مال خودش را بخواهد اتلاف كند، مال خود را بخواهد آتش بزند، از مالش هيچ استفاده‌اي هم نكند، مالش را در يك جا حبس كند، يك مالي دارد كه اين مال خيلي ارزش دارد، اگر بياورد به جامعه ديگران هم خيلي از آن استفاده مي‌كنند، سودآور است، حالا اين برمي‌دارد مالش را مي‌گذارد در يك جا و حبس مي‌كند، اين حبس هم يكي از انواع سلطنت بر مال است. ظاهر حديث اين چنين است، يعني مشرّعيت دارد. منتهي حالا نكته‌اي كه وجود دارد این است كه اگر ما قائل شديم كه حديث سلطنت مشرّعيت ندارد، اين فرمايش سيّد كه بطلانش روشن است يعني مالك نمي‌تواند غاصب را وادار كند بر اين بيع يا بر مصالحه‌ي بر اين مال «وهذا واضحٌ» اما روي مبناي مشرّعيت چطور؟ آيا اگر ما گفتيم حديث سلطنت مشرّع است باز اين فرمايش سيّد مخدوش است؟ به نظر ما بله. حديث سلطنت اگر هم گفتيم مشرّع است نسبت به سلطنت‌هاي مباشري است كه خود انسان مي‌خواهد روي مال انجام بدهد، اما اينكه بيايد ديگري را نسبت به اين مال الزام بر خريد كند، اين از موضوعش خارج مي‌شود. به عبارت ديگر مي‌گوئيم جناب سيّد يزدي چطور شما با اينكه حديث سلطنت را مشرّع مي‌داني، دفع الغرامة مع حفظ المال علي ملك المالك را مي‌گوييد نمي‌شود به حديث سلطنت تمسّك كرد، مي‌گوئيم چرا؟ كه حالا اين چرا را خود سيّد هم نفرموده براي اينكه موضوعاً خارج است، اين غرامت الآن مالي است كه مال غاصب است، مالك مي‌گويد اين پولي كه دست توست به عنوان غرامت به من بده، دليل مي‌خواهد، حديث سلطنت مي‌گويد اين بر مال خودش سلطنت دارد، اين الآن مال ديگري است، من مي‌خواهم مال ديگري را به عنوان غرامت بگيرم، اين نمي‌شود!

به همين دليل الزام الغاصب علي البيع، يا الزام الغاصب علي المصالحه هم هكذا! اين هم خروج موضوعي دارد، من بخواهم به غاصب بگويم بايد پول‌ات را در مقابل مال من قرار بدهي، حديث سلطنت دلالت بر اين ندارد. بنابراين اين فرمايش مرحوم سيّد هم فرمايش درستي نيست. مرحوم آقاي خويي(قدس سره) وقتي مي‌خواهد حديث سلطنت را رد كند عمده‌ي جوابي كه براي رد حديث سلطنت مي‌آورد مي‌فرمايد حديث سلطنت مشرّع نيست، بعد از اينكه اشكال سندي مي‌كنند عمده اشكال این است كه مي‌فرمايند اين عنوان مشرّعيت را ندارد. البته دو اشكال ديگر هم در كلام مرحوم آقاي خويي است كه ان شاء الله روز شنبه بحث مي‌كنيم، ولي عمده بحثي كه ما داريم این است كه ما حديث سلطنت را مشرّع مي‌دانيم بر خلاف مرحوم آقاي خوئي، اما مي‌گوئيم ولو مشرّع هم باشد دلالت بر اين مدّعاي سيّد ندارد كما اينكه دلالت بر بدل حيلوله هم ندارد.

***

به مناسبت اينكه فردا مصادف با شهادت امام سجاد(ع) هست مطالبي را به صورت مختصر عرض مي‌كنيم؛

ائمه، هر كدام‌شان مظهر يكي از اركان اساسي دين بودند؛ برخي‌شان مظهر جهاد و مبارزه بودند، در عين اينكه ابعاد ديگر را هم دارا بودند، ابعاد ديگر در اوج آنها بودند، نه اينكه خدايي نكرده در ابعاد ديگر ضعيف باشند. امام باقر(ع) و امام صادق(ع) مظهر ركن تعليمي و ارشادي و مبيّن براي قرآن و احكام بودند، كه اساس مذهب در احكام بر فرمايشات امام باقر و امام صادق مبتني است. امام سجاد(ع) مظهر براي عبوديّت بوده اند. اگر انسان شرايطي كه امام سجاد(ع) در آن زندگي مي‌كرده وحوادث فراواني كه حضرت با آن مواجه شده که مهم‌ترين آن ها حادثه‌ي كربلا بوده ملاحضه کند، اين حادثه كربلا حادثه‌ي دلخراش، حادثه‌ي سنگين كه اصلاً فوق آن از نظر مصائب تصور نمي‌شود و باز حوادثي كه بعد از آن اتفاق افتاده و حضرت با آن مواجه بوده، اين گونه حوادث انسان را به حسب ظاهر يك مقداري از پرداختن به عبادت و بندگي بايد بازدارد، يعني انسان هم برود دنبال مقابله، مبارزه، قيام و مجاهدت و اين مسير را اختيار كند. اما آنچه كه در زندگي امام سجاد(ع) بروز دارد عبادت آن حضرت است. ولو وقتي انسان زندگي امام سجاد(ع) را مي‌بيند هم در مسئله‌ي علم و هم در مسائل تربيتي و اخلاقي در علم هم علوم مختلف، در تفسير، در فقه و ساير علوم ما ميراث بسيار گرانبهايي از امام سجاد(ع) داريم، اما واقعش در مسئله‌ي عبادت حضرت كاري كرد كه موافق و مخالف، همه اعتراف كردند بر اينكه مثل او در زمان او يا قبل از او الا جدّ بزرگوارش اميرالمؤمنين(ع) در عبادت نبوده و بايد ما يك مقداري در آن درنگ كنيم. در بسياري از كتب اين مسئله نقل شده كه هزار ركعت نماز را در هر شبانه‌روز حضرت داشته، اين خيلي كار سنگيني است، پانصد درخت خرما بوده كه حضرت در كنار هر كدام دو ركعت نماز مي‌خوانده، دائماً در حال عبادت بوده، به طوري كه آنهايي كه در خانه حضرت خدمتكار بودند نقل كردند و گفتند و ذكر شده و ثبت شده كه بعضي‌هايشان گفتند ما نه در روز براي حضرت توانستيم غذايي بگذاريم كه ميل كند و نه شب فراشي را براي حضرت پهن كرديم براي استراحت.

گفتن اين مطلب آسان است ولي عمل به آن خيلي مشكل است كه يك انسان بعد از اين همه حوادث سنگيني كه بر او واقع شده، چطور مي‌شود كه در عبادت و بندگي خدا اين چنين مقاومت دارد؟ اين حاكي از آن ريشه‌دار بودن حبّ خدا، حاكي از ريشه‌دار بودن ايماني بوده كه حضرت به خداي تبارك و تعالي داشته. حالا تعابيري وجود دارد كه به بعضي از اين تعابير اشاره مي‌كنم؛

1) وقتي كه حضرت براي نماز وضو مي‌گرفته «إذا حضر الوضوء اصفر لونه» رنگ حضرت تغيير مي‌كرده «فيقول له أهله ما هذا الذي یعتادک عند الوضوء» چرا وقتي شما مي‌خواهيد وضو بگيريد رنگ‌تان تغيير مي‌كند؟ «فیقول ما تدرون بين يدي من أقوم»[1] حضرت در جواب مي‌فرموده كه شما مي‌دانيد در پيشگاه چه كسي مي‌خواهيم بايستيم؟ ما حالا وضو مي‌گيريم، نماز هم مي‌خوانيم، نمازمان تمام مي‌شود، شايد بعد از نماز هم توجه نمي‌كنيم كه در مقابل چه كسي ايستاديم! ولي حضرت از وقتي وضو مي‌گرفته اين چنين بوده. يا امام باقر(ع) مي‌فرمايد «كان علي بن الحسين: إذا قام في الصلاة كأنّه ساق شجرةٍ» مثل ساقه‌ي يك درخت بود «لا يتحرك منه شيءٌ[2]» خودش را محو خدا مي‌كرد و كاملاً در محضر خدا مي‌ديد.

2) در بعضي از روايات ديگر دارد كه يك وقتي حضرت در نماز يك طرف عبای‌شان افتاده بود، بعد از نماز به ايشان عرض كردند كه عباي شما در نماز افتاده، حضرت متوجه نشده بود، يعني اين مقدار كه بخواهد از خدا غافل شود و اين عبا را در نماز درست كند! حالا ما وقتي ركوع مي‌رويم و بلند مي‌شويم اول عبا را مرتب مي‌كنيم، حالا طبق عادتي است كه براي ما شده، در نماز اين مقدار توجه به خداي تبارك و تعالي داشت.

3) اين قضیه را همه شنيديم و شما هم شنيديد كه «سَقَطَ لَهُ ابْنٌ فِي بِئْرٍ فَتَفَزَّعَ أَهْلُ الْمَدِينَةِ لِذَلِكَ حَتَّى أَخْرَجُوهُ» يكي از اولاد امام سجاد به چاه افتاد فرياد زد اهل مدينه را كمك خواست،«وَ كَانَ قَائِماً يُصَلِّي فَمَا زَالَ عَنْ مِحْرَابِهِ فَقِيلَ لَهُ فِي ذَلِكَ فَقَالَ مَا شَعَرْتُ إِنِّي كُنْتُ أُنَاجِي رَبّاً عَظِيم [3]» نماز حضرت كه تمام شد به حضرت عرض كردند كه بچه شما به چاه افتاد، فرياد زد، كمك خواست مردم آمدند او را نجات دادند، حضرت فرمود من متوجه نشدم! اينها قصه نيست، اينها يك واقعيت است و فهمش هم براي ما خيلي مشكل است، ما بايد بيائيم واقعاً امام سجاد(ع) الگوي خودمان قرار بدهيم خصوصاً در باب عبادت، واقعاً در يك نماز از اول تا آخر نماز ببينيم چه مقدار توجه به خداي تبارك و تعالي داريم؟ حضرت فرمود «ما شعرت إنّي كنت اناجي رباً عظيم» من با رب عظيم مناجات مي‌كردم، يعني وقتي انسان با يك موجود عظيم ـ خداي تبارك و تعالي ـ صحبت مي‌كند اين ديگر نمي‌تواند متوجه صداي ديگري باشد! ما كجا نمازهايمان مثل امام سجاد(ع) است؟

4) قضيه‌ي جابر انصاري كه باز اين هم در كتب نقل شده؛ جابر بن عبدالله انصاري از صحابي جليل القدر پيامبر اكرم(ص) بود كه تا زمان امام باقر(ع) هم زنده بود، اينها اينقدر مي‌ديدند كه حضرت عبادت مي‌كند گاهي اوقات مي‌آمدند به ايشان اعتراض مي‌كردند، اين را در تاريخ زندگي امام سجاد(ع) دارد كه جابر و اولاد حضرت گاهي اوقات اعتراض مي‌كردند كه آقا شما يك مقداري مراقبت از خودتان كنيد و اين خيلي قضيه‌ي جالبي است كه امام باقر(ع) فرموده «لما رأت فاطمة بنت الإمام أميرالمؤمنين ما يفعل إبن أخيها علي بن الحسين بنفسه من الدعو و العبادة» فاطمه دختر اميرالمؤمنين(ع)وقتي ديد برادرزاده‌شان امام سجاد اينطور عبادت مي‌كند «أقبلت إلي جابر بن عبدالله» به جابر عرض كرد «يا صاحب رسول الله إنّ لنا عليكم حقوق» ما بر شما حق داريم، از حقوق ما هم این است كه اگر شما ديديد يكي از ما خودش را هلاك مي‌كند تذكر بدهيد و او را دعوت كنيد به اينكه خودت را نگهدار و بعد گفت امام سجاد علي بن الحسين «بقية أبيه الحسين» نگاه كن به پيشاني‌اش، سفنات در پيشاني‌اش است، أنفش هم در اثر كثرت سجده چه شده، زندگي راحت را به خاطر عبادات از خودش دور كرده. جابر آمد خدمت امام سجاد ديد حضرت در محراب عبادت است و بعد به امام كه نمازش را تمام كرد عرض كرد يابن رسول الله «أما علمت أن الله تعالي إنما خلق الجنة لكم» بهشت را خدا براي شما آفريده، و آنهايي هم كه دوستدار شما هستند هم داخل بهشت مي‌شوند «خلق النار لمن أبغضكم» بعد اعتراض كرد چقدر تكلّف و زحمت به خودت در عبادت مي‌دهي، حدّي دارد! شما كه خيالتان از بهشت راحت است. حضرت فرمود يا صاحب رسول الله «أما علمت أن جدّي رسول الله قد غفر الله له ما تقدّم من ذنبه و ما تأخر» خدا به پيامبر نفرمود كه ما گناهان گذشته و آينده تو را بخشيديم، «فلم يدع الإجتهاد و التعبّد» باز اجتهاد در عبادت را پيامبر رها نكرد، عبادت كرد كه در اين روايت دارد اينجا كه رسيد امام سجاد رسيد «بأبي و أمي» پدر و مادرم فداي پيامبر شود، تا اينقدر عبادت كرد كه پاهاي مبارك پيامبر ورم كرد و به پيامبر هم همين اشكال را كردند گفتند «أتسأل هذا و قد غفر الله لك ما تقدّم من ذنبك و ما تأخر» اين همه عبادت مي‌كني، خدا گناهان آينده و گذشته تو را بخشيده، فرمود «أفلا أكون عبداً شكور» پس نمي‌خواهيد عبد شكور باشم.

بالأخره جواب جابر را داد و جابر ديگر نتوانست حرفي بزند، دنباله‌ي روايت را ببينيد. مرحوم مجلسي در جلد 46 بحار آورده. من مي‌خواهم اين نكته را عرض كنم، يكي از مسائلي كه امروز در حوزه ما بسيار كمرنگ مي‌شود مسئله‌ي عبادت ما طلبه‌هاست، قديم طلاب و بزرگان وجه‌شان و چهره‌شان حاكي از اين بود كه شب‌زنده‌داري دارند، حاكي از اين بود كه واقعاً اهل قيام به سحر هستند، اهل مناجات و نوافل هستند، اما الآن متأسفانه خيلي كمرنگ شده، بايد به خودمان بيائيم. واقعاً اين جنبه‌ي اصلي حوزه ما جنبه‌ي عبادي و تهذيبي است كه ما در مسائل عبادي بتوانيم به يك جاهايي برسيم و الا ديگران هم دارند زحمات علمي مي‌كشند در يك ابعاد ديگر، اما آنچه كه ما را مي‌تواند جدا كند، اين جنبه‌هاي تهذيبي است كه اميدوارم به دعاي امام سجاد(ع) همه‌ي ما از عبادت كنندگان واقعي ان شاء الله قرار بگيريم.

و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

**********************************

[1]. عوالی اللآلی، ج1، ص324.

[2]. الکافی، ج3، ص 300، ح 4.

[3]. بحارالأنوار، ج 46، ص  100،  باب 5- مكارم أخلاقه و علمه .

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .