درس بعد

دروس بيع

درس قبل

دروس بيع

درس بعد

درس قبل

موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیله 5


تاریخ جلسه : ۱۳۹۱/۳/۳


شماره جلسه : ۱۲۰

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • عرض كرديم مرحوم كاشف الغطاء قدس سره بعد از اينكه اثبات كردند كه بيع صبي هم اصالتاً و هم وكالتاً يك استثنايي را مطرح كردند كه عرض كردم تعجب این است كه چرا اين كلام كاشف الغطاء نه در كتاب البيع امام آمده و نه مرحوم نائيني متعرّض شده

دیگر جلسات


بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين

خلاصه بحث گذشته
عرض كرديم مرحوم كاشف الغطاء قدس سره بعد از اينكه اثبات كردند كه بيع صبي هم اصالتاً و هم وكالتاً يك استثنايي را مطرح كردند كه عرض كردم تعجب این است كه چرا اين كلام كاشف الغطاء نه در كتاب البيع امام آمده و نه مرحوم نائيني متعرّض شده و نه در مصباح الفقاهه‌ي مرحوم خوئي مطرح شده است. كاشف الغطاء مي‌فرمايد اگر در مواردي اولياء صبيان را در محل كار خودشان بنشانند و يا علي رؤوس الأشهاد معاملاتي را انجام بدهند، به طوري كه ما يقين پيدا مي‌كنيم اين صبي كه امروز اجناسي را تهيه كرده و در بازار مي‌فروشد به اذن اولياء اوست، كاشف الغطاء مي‌فرمايد در اين موارد اباحه ثابت است خصوصاً در محقّرات. و در ادامه فرموده است كه اگر ما اين گونه معاملات را تحليل كنيم كه آن كسي كه مشتري از اين صبي هست در حقيقت وكيل از طرف وليّ اين صبي مي‌شود در ايجاب، و خودش مي‌شود هم موجب و هم قابل، اين لم يكن بعيداً.


اشکال مرحوم شیخ انصاری به دیدگاه مرحوم کاشف الغطاء[1]
مرحوم شيخ اعظم انصاري(قدس سره) به هر دو قسمت كلام كاشف الغطاء اشكال دارد و عمده‌ي اشكال به همين قسمت اول است؛ مي‌فرمايد شما اين استثنايي را كه مطرح مي‌كنيد، مرادتان از اين استثناء چيست؟ آيا مراد این است كه اگر صبي به اذن ولي يك تصرّف و معامله‌اي را انجام داد، حالا چه به نحو معامله‌ي بيعي و چه به نحو معاطاتي، مي‌خواهيد بگوئيد اين صحيح است؟ شيخ مي‌فرمايد خود شما قبول داريد و خود ما براي شما و ديگران اثبات كرديم كه اين خلاف مشهور و خلاف اجماع است، حتّي اگر ما قائل بشويم به اينكه معاطات نياز به شرايط بيع ندارد ولي بالأخره معاطات هم يك نوع تصرف است، مشهور تصرّف صبي را ولو به اذن الاولياء، ولي بگويد تو اين جنس را ببر در بازار بفروش، ولو به اذن الاولياء تصرّف صبي و معامله‌ي صبي را باطل مي‌دانند.

 اينجا ما يك حاشيه‌ي كوچكي بر فرمايش شيخ بزنيم؛ ما وقتي كلمات فقها را مورد بررسي قرار داديم آنجا روشن كرديم آنچه كه قدر متيقّن از اجماع و مشهور است، این است كه تصرف من دون اذن الولي باشد، يعني اگر صبي با اذن ولي يك تصرّفي را انجام داد، معلوم نيست كه بتوانيم بگوئيم اين باطل است و داخل در فتواي مشهور فقهاست. و همين مقدار كه شك داشته باشيم مورد اجماع تصرّف مع الإذن را مي‌گيرد يا نه؟ كافيست در اينكه ديگر اين اعتباري نداشته باشد.

مرحوم شيخ احتمال دوم را در كلام كاشف الغطاء بيان مي‌كند و آن این است كه بگوئيم مراد كاشف الغطاء از اين استثناء این است كه اين صبي اگر آمد معامله‌اي انجام داد، صبي كه در مغازه‌ي پدرش روي صندلي پدرش نشسته و معامله انجام مي‌دهد، در حقيقت صبي تصرّفي نمي‌كند، در حقيقت ما از اين عمل صبي كشف از اذن ولي مي‌كنيم كه ولي اذن داده، ولي راضي است و آنچه كه مفيد براي اباحه براي مشتري است اذن الولي است نه معاملة الصبي. معاملة الصبي نقشي در افاده‌ي اباحه‌ي مال براي مشتري ندارد، آنچه كه هست اذن ولي است. مي‌فرمايد صاحب رياض اين مطلب را در باب عاريه صبي تصريح كرده، اگر يك صبي رفت از منزل پدرش يك چيزي را برد و به همسايه عاريه داد كه استفاده كند، صاحب رياض مي‌گويد اين اعطاء الصبي نقشي ندارد، آنچه كه موجب اباحه براي مستعير است این است كه مستعير مي‌فهمد كه اين صاحب خانه وليّ اين صبي راضي به اين اعاره است، اذن در اعاره داده است.

مرحوم شيخ انصاری در توضیح این احتمال از کلام مرحوم شیخ اسد الله کاظمی تستری بهره گرفته و مي‌فرمايند اگر مراد اين باشد؛ توضيحش اين است كه بگوئيم معاطات مبتني بر مراضات است، «كيف اتفق» معاطات مبتني است بر اينكه دو نفر تراضي بر تصرف در مال يكديگر پيدا كنند، حالا اين مراضات طرفيني خواه به تقابض وليين باشد و يا به معامله صبي باشد فرقي نمي‌كند. دوم قائل شويم به اينكه معاطات مفيد ملكيّت نيست بلكه مفيد اباحه است. سوم اينكه بگوئيم مردم در اشياء يسيره عادتشان بر تسامح است، يعني در اشياء يسيره ديگر خيلي دقت نمي‌كنند و تسامح مي‌كنند. چهارم اينكه مردم در اشيائي بر قول صبي اعتماد مي‌كنند كه قيمت آن مال معيّن باشد و الآن هم همينطور است، اينكه صبي را جاي خودش در مغازه مي‌نشاند صبي ديگر نمي‌آيد چانه بزند راجع به قيمت اين مال، قيمت‌ها معيّن و مشخص است؛ در چنين مواردي اولياء صبيان را جاي خودشان قرار مي‌دهند كه قيمت معيّن است، قيمت تعيّن دارد. اگر يك اختلاف اندكي هم وجود داشته باشد در اين اختلاف اندك هم تسامح مي‌شود، اين چهار مطلب را كه كنار هم بگذاريم نتيجه‌اش این است كه صحّ القول بالإعتماد علي ما يصدر من الصبي من صورة البيع و الشراء، در جايي كه از صبي صادر مي‌شود كه صورتاً يك بيع و شرائي انجام مي‌دهد، واقعاً اذن ولي اباحه مي‌كند، واقعاً مسئله‌ي مراضات است، مراضات بين الوليّين است و در جايي است كه قيمت معيّن است، لذا اينجا در چنين موردي بر قول صبي اعتماد مي‌كنند بعد مي‌فرمايد نظير اينكه اگر صبي آمد درِ خانه را باز كرد و اذن در دخول داد، اينجا همه متشرعه ميگويند كافي است، الآن شما درِ خانه‌اي را بزنيد  وصبي بيايد بگويد بفرماييد، شما به او نمي‌گوئيد تو بچه هستي و قول تو معتبر نيست، بگو بزرگترت اجازه ورود بدهد. در اين گونه معاملات با اين خصوصياتي كه اذن كرديم اشكالي ندارد.

مرحوم كاظمي مي‌فرمايد اگر مراد كاشف الغطاء اين مطلب باشد كه بگوئيم اصلاً تصرّف صبي دخالتي ندارد در اباحه‌ي مال براي مشتري و قيمت معيّن است وتصرّف صبي كاشف از اذن ولي است كه آن مشتري بيايد اين مال را بردارد و پول را بگذارد، شبيه اينكه كسي داخل حمام مي‌شود و اصلاً حمامي هم نيست پول را در آنجا مي‌گذارد و از آب استفاده مي‌كند و مي‌رود، (چون اينجا صبي واسطه شده و فقط در آنجا نشسته) مرحوم شيخ اسدالله مي‌فرمايد اين نه مستثناي از كلام اصحاب است و نه منافي با كلام اصحاب است و نه در مقام دعوا اعتماد بر او مي‌شود؟ يعني اگر بين اين مشتري و مالك بعداً اختلافي به وجود آمد، مشتري گفت من اين جنس را گرفتم به خيال اينكه شما اذن در اين داديد كه من اين را بگيرم، او گفت نه من اذن ندادم، قول مالك مقدّم است، اينجا نمي‌گويند اصل عدم الإذن است، ظاهر اذن است و در تعارض بين اصل و ظاهر  مثلاً ظاهر مقدّم است، قول مالك را مي‌گيرند در مقام دعوا بر اين ظاهر اعتمادي هم نمي‌شود.

مرحوم شيخ اسدالله مي‌فرمايد اين مورد نه مستثناست و نه منافي است و نه ارزشي دارد، اما في نفسه توجيهش همين است كه ما بيان كرديم، اين استثنايي كه کاشف الغطاء زده و اين توضيحي كه مرحوم شيخ اسدالله داد. كلام شيخ را در مكاسب ببينيد تا ان شاء الله روز شنبه.

«نکته اخلاقی»
امروز اول ماه رجب و مصادف با ولادت امام باقر(عليه السلام) است؛ ماه رجب بسيار در روايات و كتب ادعيه مورد توجه قرار گرفته است. رجب، شعبان و رمضان بسيار مورد توجه قرار گرفته، نسبت به ماه رجب اين روايت را مرحوم مجلسي در بحار جلد 98 صفحه 377  دارد، در كتب ادعيه هم مثل سيد در اقبال، اين روايت را نقل كرده كه پيامبر(صلوات الله عليه) مي‌فرمايد:[2] «إن الله تعالي نصب في السماء السابعة ملكا يقال له الداعي» خداي تبارك و تعالي در آسمان هفتم ملكي را قرار داده كه عنوانش داعي و دعوت كننده است، «فإذا دخل شهر رجب ينادي ذلك الملك كلّ ليلةٍ منه إلي الصباح» وقتي ماه رجب داخل مي‌شود اين ملك در هر شب تا صبح ندا مي‌كند و دعوت مي‌كند، مي‌گويد «طوبي للذاكرين» خوشا به حال كسي كه اين شب‌ها را بيدار است و احيا مي‌كند ذكر خدا مي‌گويد «طوبي للطائعين» خوشا به حال كساني كه عبادت خدارا مي‌كنند «و يقول الله تعالي» حالا آيا آن ملك مي‌گويد يقول الله تعالي يا پيامبر مي‌فرمايد يقول الله تعالي، هر دو احتمالش وجود دارد. خداي تبارك و تعالي هم چنين چيزي را بيان مي‌كند، يعني اين ماه رجب از اين جهت كه هم ملك يك ندا مي‌كند و هم خداي تبارك و تعالي اين بيان را دارد.

خداوند مي‌فرمايد: «أنا جليس من جالسني» هر كسي كه مي‌خواهد با من هم‌نشين شود اين شب‌ها وقتش است، «و مطيع من أطاعني» كسي كه من را اطاعت كند من هم او را اطاعت مي‌كنم! انسان به يك مرحله‌اي برسد كه خدا همنشين او بشود. اگر خدا همنشين انسان شد، ديگر شيطان مي‌تواند دور انسان بيايد طواف كند و او را وسوسه كند؟! اين وسائس شيطان براي این است كه ما از خدا دوريم، اگر خدا به انسان عنايت كند اينها مراتب دارد ولو خدا كه جسم نيست كه بيايد كنار انسان بنشيند، ولي اين تعابير حاكي از قرب و بُعد مراتب انسان به خداست، از اين بالاتر نمي‌شود كه خدا با انسان همنشين شود، يعني تمام وجود اين انسان خدايي مي‌شود، اين انسان ديگر هيچ شيطان، دنيا و هوا و هوس و غضب و شهوت و ... سراغش نمي‌آيد، اين تازه يك مرحله‌ و اثر پائين آن است، ابواب علم براي او باز مي‌شود، شما ببينيد وقتي جليس انسان عالم باشد انسان چقدر از او بهره مي‌برد و از علم او استفاده مي‌كند، جليس انسان اگر يك آدم با تقوا باشد انسان چقدر از نورانيت او بهره مي‌برد، حالا اگر جليس انسان خدا شد، آدم نمي‌فهمد چه آثاري دارد و نبايد هم بفهميم، اگر بفهميم او ديگر خدا نيست! يك چنين ذاتي نيست كه اگر انسان بفهمد كه اين چند اثر را دارد! ولي واقعاً اجمالاً كه آدم مي‌فهمد در همين اجمالش هم موجب بُحت و تحيّر انسان است، كه اگر خدا جليس انسان شد ابواب علم، حكمت، بصيرت، آنچه كه واقعاً انسان در اين زندگي به آن نياز دارد، ابواب و مراتب يقين، چقدر ما دنبال اين هستيم كه خدايا يقين ما را اضافه كن، اين شب‌ها وقتش است، اين ايام وقتش هست، توجه كنيم كه در چه ماهي قرار گرفتيم آن وقت هر روزي كه بر ما گذشت ببينيم چه چيز نصيب‌مان شد، آيا يقين‌مان بيشتر شد يا نه؟ آيا كمالاتمان بيشتر شد يا نه؟ آيا قطع نفس‌ و علقه‌مان از دنيا روز به روز كمتر مي‌شود يا بيشتر؟ يكي از عجايب عالم همين است، انسان هر چه كه سنّش بالاتر مي‌رود اگر خودش را رها كند و اگر از خداي تبارك و تعالي و ائمه معصومين خودش را دور نگه دارد علقه‌اش به دنيا بيشتر مي‌شود، حتي اگر بداند نيم ساعت ديگر از دنيا مي‌رود به او بگويند يك مقداري از اين مال خود را تقسيم كن حاضر نيست! يك مقداري انفاق كن حاضر نيست، دست كسي را بگير حاضر نيست، به كسي محبت كن، حاضر نيست. واقعاً عجيب مي‌شود.

شما ببينيد آدم‌هايي كه در ميان سلاطين بودند و قتل و كشتار انجام دادند اينها هر چه بالاتر رفتند بيشتر انجام دادند، الآن هم در زمان ما همينطور است، چرا؟ براي اينكه حبّ به دنيايشان بيشتر مي‌شود، غرور بيشتر مي‌شود، حاكميّت غضب بيشتر مي‌شود، حاكميّت شهوت بيشتر مي‌شود، هواپرستي بيشتر مي‌شود، ما بايد بدانيم اگر دست و پناه به اين دعاها و اين ايام و اين ليالي نبريم در چه وادي‌اي غرق خواهيم شد؟ در چه هلاكتي قرار خواهيم گرفت؟ خدا مي‌فرمايد اين شب‌ها أنا جليس من جالسني، جليس ما خدا باشد و مبادا اين شبها را كنار تلويزيون و به خوش گذراني و گعده و اين صحبت‌ها بگذرانيم و از اين فیض عظيم خودمان را محروم كنيم، همه‌مان اين شب‌ها دعوتيم براي مجالست با خدا. «مطيع من أطاعني» اين چه تعبير عجيبي است؟ حالا ممكن است بپرسيد سند اين روايت چيست؟ اخبار من بلغ را خوانديم بر همين روايات، ولو اينكه ممكن است سند معتبري هم داشته باشد، ما به همين نيّت كه بالأخره متيقّن از اخبار من بلغ اين روايات هست، به ذهنم مي‌آيد مرحوم سيّد در همين اقبال، وقتي اين آثاري كه براي اين ايام ذكر مي‌كندمخصوصاً نمازهايي كه اين شبها دارد، خدا مي‌داند چه آثاري در اين نمازها هست؟ آن وقت سيّد مي‌گويد يك وقتي فكر نكنيد كه اين زياد است، روي اخبار من بلغ تمام اينها را خدا تفضلاً مي‌دهد، اگر هم روايتش صحيح نباشد.

مثلاً اين روايت از پيامبر(ص) وارد شده «ما من مؤمنٍ و لا مؤمنة صلي في أول ليلةٍ من رجب ثلاثين ركعة» هر كسي سي ركعت اول ماه رجب بخواند كه «يقرأ في كل ركعةٍ الحمد مرةً» حمد را يك بار بخواند، قل يا ايها الكافرون را يك بار بخواند، توحيد را سه بار، «الا غفر الله له كل ذنبٍ صغير و كبير»، تمام گناهانش را خدا مي‌آمرزد «و كتبه الله من المصلّين إلي السنة المقبلة»[3] خدا اين را از نمازگزاران قرار مي‌دهد و نفاق در درون او راه پيدا نمي‌كند.

باز در يك روايت ديگر كه پيامبر فرمود «من صلّ المغرب أول ليلة من رجب ثم يصلّي بعدها عشرين ركعة يقرأ في كلّ‌ركعة فاتحة الكتاب و التوحيد مرة و يسلّم بعد كل ركعتين قال رسول الله(ص) أتدرون ما ثوابها»‌ مي‌دانيد ثواب اين بيست ركعت نماز در اول ليله‌ي رجب چقدر است؟ عرض كردند «الله و رسوله اعلم»، فرمود «إن روح الأمين علّمني ذلك» جبرئيل اين را به من ياد داده، اولاً ببينيد اين مواردي كه پيامبر مي‌فرمايد جبرئيل به من ياد داده، براي اين بوده كه پيامبر مسئوليت بسيار سنگيني داشته و جبرئيل از طرف خدا براي اينكه اين بار را بر پيامبر آسان كند اين نمازها را به پيامبر ياد مي‌داده، ما هم در منزل گاهي ياد بچه‌هايمان بدهيم و به خانواده و فاميل هم بگوئيم مراقب باشيد نماز امشب رجب يادتان نرود، اينها را بگوئيم و تذكر بدهيم، بعضي از ما طلبه‌ها فقط به فكر خودمان هستيم، برمي‌خيزيم اگر توفيقي باشد يك نمازي بخوانيم، اين را براي بچه توضيح بدهيم، من چرا اين نماز را مي‌خوانم، اين نماز كجا آمده و چه آثاري دارد؟ آن وقت پيامبر اين را فرمود كه جبرئيل ياد من داد و «حسر رسول الله(ص) عن ذراعيه» آستين‌هاي مبارك را بالا زدند «و قال حفظ والله في نفسه و اهله و ماله و ولده» هر كسي اين نماز را بخواند خدا او را حفظ مي‌كند، اهلش را حفظ مي‌كند،‌مالش را حفظ مي‌كند،‌اولاد را حفظ مي‌كند «و أجير من عذاب القبر» از عذاب قبر محفوظ مي‌ماند «و جاز علي الصراط كالبرق الخاطف من غير حصار»[4] اين هم آثار اين نمازهاست.

 علي ايّ حال خداي تبارك و تعالي مي‌فرمايد من مطيع مي‌شوم اما آن كسي كه مشغول اطاعت من باشد. «و غافر من استغفرني» كسي كه استغفار كند را مي‌بخشم، «الشهر شهري و العبد عبدي و الرحمة رحمتي فمن دعاني في هذا الشهر اجبته و من سألني أعطيته و من استهداني هديته» اين را كمتر در جاهاي ديگر ديدم، كسي كه از من طلب هدايت كند، من او را هدايت مي‌كنم، «و جعل هذا الشهر حبلاً بيني و بين عبادي» حبل بين خدا و بين عباد ماه رجب است «فمن اعتصم بي وصل إلي» كسي كه به من اعتصام كند به من مي‌رسد، يعني اگر بخواهيم به خدا برسيم راهش همين نمازهاي اين شبهاي ماه رجب است و استغفارهايي كه آمده، كه واقعاً ذكر استغفار بسيار سفارش شده، دعاهايي كه وجود دارد.

اميدواريم كه خدا به ما توفيق بدهد و ما غافل نباشيم و از بركات اين ماه كمال استفاده را ببريم.

و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
**********************************
[1]. «أقول: أمّا التصرّف و المعاملة بإذن الأولياء سواء كان على وجه البيع أو المعاطاة فهو الذي قد عرفت أنّه خلاف المشهور و المعروف حتّى لو قلنا بعدم اشتراط شروط البيع في المعاطاة؛ لأنّها تصرّف لا محالة و إن لم تكن بيعاً، بل و لا معاوضة. و إن أراد بذلك أنّ إذن الولي و رضاه المنكشف بمعاملة الصبيّ هو المفيد للإباحة، لا نفس المعاملة كما ذكره بعضهم في إذن الولي في إعارة الصبي فتوضيحه ما ذكره بعض المحقّقين من تلامذته، و هو: أنّه لمّا كان بناء المعاطاة على حصول المراضاة كيف اتّفق، و كانت مفيدةً لإباحة التصرّف خاصّة كما هو المشهور و جرت عادة الناس بالتسامح في الأشياء اليسيرة و الرضا باعتماد غيرهم في التصرّف فيها على الأمارات المفيدة للظنّ بالرضا في المعاوضات، و كان الغالب في الأشياء التي يعتمد فيها على قول الصبيّ تعيين القيمة، أو الاختلاف الذي يتسامح به في العادة، فلأجل ذلك صحّ القول بالاعتماد على ما يصدر من الصبي من صورة البيع و الشراء مع الشروط المذكورة، كما يعتمد عليه في الإذن في دخول الدار و في إيصال الهديّة إذا ظهرت أمارات الصدق، بل ما ذكرنا أولى بالجواز من الهديّة من وجوه، و قد استند فيه في التذكرة إلى تسامح السلف. و بالجملة، فالاعتماد في الحقيقة على الإذن المستفاد من حال المالك في الأخذ و الإعطاء، مع البناء على ما هو الغالب من كونه صحيح التصرّف، لا على قول الصبي و معاملته من حيث إنّه كذلك، و كثيراً ما يعتمد الناس على الإذن المستفاد، من غير وجود ذي يدٍ أصلًا، مع شهادة الحال بذلك، كما في دخول الحمّام و وضع الأُجرة و عوض الماء التالف في الصندوق، و كما في أخذ الخُضَر الموضوعة للبيع، و شرب ماء السقّائين و وضع القيمة المتعارفة في الموضع المعدّ لها، و غير ذلك من الأُمور التي جرت العادة بها، كما يعتمد على مثل ذلك في غير المعاوضات من أنواع التصرّفات. فالتحقيق: أنّ هذا ليس مستثنى من كلام الأصحاب و لا منافياً له، و لا يعتمد على ذلك أيضاً في مقام الدعوى و لا فيما إذا طالب المالك بحقّه و أظهر عدم الرضا، انتهى» كتاب المكاسب، ج‌‌3، صص 290 و 291.

[2]. «عَنِ النَّبِيِّ(ص) أَنَّهُ قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى نَصَبَ فِي السَّمَاءِ السَّابِعَةِ مَلَكاً يُقَالُ لَهُ الدَّاعِي فَإِذَا دَخَلَ شَهْرُ رَجَبٍ يُنَادِي ذَلِكَ الْمَلَكُ كُلَّ لَيْلَةٍ مِنْهُ إِلَى الصَّبَاحِ طُوبَى لِلذَّاكِرِينَ طُوبَى لِلطَّائِعِينَ وَ يَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى أَنَا جَلِيسُ مَنْ جَالَسَنِي وَ مُطِيعُ مَنْ أَطَاعَنِي وَ غَافِرُ مَنِ اسْتَغْفَرَنِي الشَّهْرُ شَهْرِي وَ الْعَبْدُ عَبْدِي وَ الرَّحْمَةُ رَحْمَتِي فَمَنْ دَعَانِي فِي هَذَا الشَّهْرِ أَجَبْتُهُ وَ مَنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ وَ مَنِ اسْتَهْدَانِي هَدَيْتُهُ وَ جَعَلْتُ هَذَا الشَّهْرَ حَبْلًا بَيْنِي وَ بَيْنَ عِبَادِي فَمَنِ اعْتَصَمَ بِهِ وَصَلَ إِلَي‌‌» بحار الأنوار، ج‌‌95، ص: 377، ح 14 و الإقبال بالأعمال الحسنة، ج‌‌3، ص: 174.

[3]. «وجدنا ذلك في كتب العبادات مروياً عن النبيّ عليه أفضل الصلوات، قال(عليه السلام): ما من مؤمن و لا مؤمنة صلّى في أوَّل ليلة من رجب ثلاثين ركعة، يقرأ في كلِّ ركعة الحمد مرّة و «قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ» مرّة، و «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»، ثلاث مرّات إلّا غفر اللَّه له كلَّ ذنب صغير و كبير، و كتبه اللَّه من المصلّين إلى السنة المقبلة، و بري‌‌ء من النفاق» الإقبال بالأعمال الحسنة (ط-الحديثة)، ج‌‌3، ص: 177.

[4]. «رأيت في كتاب روضة العابدين المقدم ذكره صلاة في أوَّل ليلة من رجب، ذكر لها فضلًا نذكر شرحها، قال: عن النبيّ(صلّى اللَّه عليه و آله): من صلّى المغرب أوَّل ليلة من رجب ثمَّ يصلّي بعدها عشرين ركعة، يقرأ في كلِّ ركعة فاتحة الكتاب و «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» مرَّة، و يسلّم بعد كلِّ ركعتين، قال رسول اللَّه(صلّى اللَّه عليه و آله): أ تدرون ما ثوابه؟ قالوا: اللَّه و رسوله أعلم، قال: فانَّ الرُّوح الأمين علّمني ذلك، و حسر رسول اللَّه(صلّى اللَّه عليه و آله) عن ذراعيه و قال: حفظ و اللَّه في نفسه و أهله و ماله و ولده، و أجير من عذاب القبر، و جاز على الصراط كالبرق الخاطف من غير حساب» همان، ص 178.

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .