درس بعد

دروس بیع

درس قبل

دروس بیع

درس بعد

درس قبل

موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیله 5


تاریخ جلسه : ۱۳۹۰/۱۱/۲۴


شماره جلسه : ۷۰

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • اشکالات مرحوم امام خمینی به کلام مرحوم صاحب جواهر

دیگر جلسات



بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين

خلاصه بحث گذشته

بحث ما در اين آيه شريفه به اينجا رسيد كه عرض كرديم به حسب آنچه كه از آيه شريفه استظهار مي‌كنيم، شرطيّت بلوغ براي تصرّفات صبي را از آيه استفاده نمي‌كنيم. آيه فقط دلالت بر شرطيّت رشد در تصرّفات صبي دارد، چون هم بلوغ را و هم رشد را معاً به عنوان شرط براي تصرّفات صبي از آيه شريفه استظهار مي‌كنند. ديروز بيان كرديم يكي از نكات مهم كه در اين آيه بايد روشن شود تا انسان به نتيجه برسد این است كه آيا اين «إذ» در آيه شريفه إذاي شرطيه است يا اينكه نه! اين إذاي در آيه إذاي شرطيه نيست. صاحب جواهر عليه الرحمه اصرار دارند بر اينكه اين «إذ» در آيه «إذ»ي شرطيه است. «فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ» اين جواب و جزاي براي اين شرط است. در مقابل ولو اينكه امام(رضوان الله عليه) همان نتيجه‌اي را كه مثل صاحب جواهر قائل است كه هم بلوغ و هم رشد هر دو شرطيّت دارد، ولي ايشان مي‌فرمايند إذاي در آيه لازم نيست كه إذاي شرطيّه باشد. حالا مناسب است هم بعضي از مطالب مرحوم صاحب جواهر عليه الرحمه را عرض كنيم و هم جوابي كه امام از صاحب جواهر دادند.


اشکالات مرحوم امام خمینی[1] به کلام مرحوم صاحب جواهر[2]

1) اولين مطلبي كه صاحب جواهر دارد مي‌فرمايد خروج «إذ» در شرطيّت و ظرفيت نادرٌ. ما «إذ»يي كه استعمال شود و براي شرط نباشد خيلي كم داريم، نادر است و بعد هم مي‌فرمايد قرآن كريم را نبايد حمل بر نادر كرد.

امام(قدس سره) در يك تعبير مي‌فرمايند ما قبول نداريم كه استعمال «إذ» در غير شرطيّت نادر باشد، با يك عبارت «علي فرض تسليمه» يعني مي‌خواهند بفرمايند ما قبول نداريم استعمال إذا در غير شرطيّت، حالا لااقل در قرآن كريم نادر باشد اما اين را توضيح نمي‌دهند و حق هم با امام(رضوان الله تعالي عليه) است، در قرآن خداي تبارك و تعالي در موارد متعدد «إذ» را در غيرشرطيّت استعمال كرد «وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَى» اينجا اذاي شرطيه استعمال نشده «وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى» در اذاي شرطيه استعمال نشده! يا خود اُدَبا اين آيات شريفه را مثال مي‌زنند در مغني ـ كه حالا متأسفانه ديگر «مغني اللبيب» را ظاهراً نمي‌خوانند ـ‌ در مواردي كه اذا از شرطيّت خارج شده اين آيه را مثال مي‌زنند «وَإِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ يَغْفِرُونَ» اساساً ادبا مي‌گويند جايي كه فاء جزائيه در كار نيست ما اصلاً آن اذا را مي‌گوئيم در شرطيّت استعمال نشده، نه اينكه بگوئيم اذا شرط است اما يك فاء را در تقدير بگيريم، مي‌گويند نه! «وَإِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ يَغْفِرُونَ»، «وَالَّذِينَ إِذَا أَصَابَهُمُ الْبَغْيُ هُمْ يَنْتَصِرُونَ»، باز اذا در غير شرطيّت استعمال شده، ابن هشام اينطور بيان كرده كه «فإذا فيهما ظرفٌ» در اين دو آيه شريفه إذا ظرف است «لخبر المبتدأ بعده» براي خبر آن مبتدايي كه بعد از «اذ» آمده «ولو كانت شرطيةً و الجملة الإسميّة جوابها لاقترنت بالفاء» اگر واقعاً عنوان شرطيّت را داشته باشد بايد همراه با «فاء» ذكر شود.

اولين اشكال این است كه چه كسي گفته استعمال «إذ» در غيرشرطيت نادر است، ما قبول نداريم. ما موارد زيادي داريم كه اذا در غير شرطيّه استعمال شده، در آيات «والليل إذا يغشي» «وَالنَّهَارِ إِذَا تَجَلَّى» در تمام اينها اذا در غير شرطيّت استعمال شده، پس اين روشن باشد استعمال اذا در غير شرطيّت نادر نيست، البته قبول داريم غلبه با شرطيّت است ولي به اين معنا نيست كه آن طرف هم نادر باشد، اين اولين اشكال است.

2) دومين اشكال كه ديروز هم جواب داديم، اين هم در فرمايشات امام آمده. صاحب جواهر مي‌فرمايد «لا يحمل عليه التنزيل» قرآن را نمي‌توانيم بر يك معناي نادر حمل كنيم. امام رضوان الله عليه مي‌فرمايند اگر هم نادر باشد «لا توجب عدم حمل التنزيل عليه بعد ظهوره فيه» اين موجب عدم حمل قرآن نمي‌شود اگر ما آمديم گفتيم ظهور در غير شرطيّت دارد. يعني اگر شما در يك آيه‌اي با يك قرائني استفاده كرديد كه اين ظهور در غير شرطيّت دارد بايد بر همين حمل كنيم فقط مي فرمايد «ما لم يخل بالفصاحة» اخلال بالفصاحة نبايد وارد كند و اين هم يك مطلب خيلي مهمي است، اين هم خودش يك نكته اجتهادي است كه ما در يك جايي كه يك معناي نادري باشد اگر قرينه داشته باشيم بايد آيه شريفه را بر همان معناي نادر حمل كنيم و نادر بودن خودش مضعّف يا سبب اين نمي‌شود كه ما آيه را حمل بر آن معنا نكنيم.

3) حرف سوم این است كه كساني كه در اين آيه شريفه «إذ» را اذاي شرطيت معنا مي‌كنند مي‌گويند «فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ» آن شرط و جزا با هم جزايي براي اين «إذ» باشد. آيه اين مي‌شود «وَابْتَلُوا الْيَتَامَىٰ حَتَّىٰ إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ فَإِنْ آنَسْتُم مِّنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ»‌. نكته‌اي كه امام(رضوان الله تعالي عليه) دارند این است كه مي‌فرمايند اين «مخالفٌ لفهم العقلاء» خيلي خلاف ظاهر است، ما بيائيم اذا را شرطيّه قرار بدهيم بعد فإن آنستم تا آخررا جواب آن قرار بدهيم، عرف از اين آيه اين استفاده را نمي‌كند، فرمودند «مخالفٌ لفهم العقلاء». «محتاجٌ إلي التأوّل و التأمّل» بايد تأويل ببريم و توجيه كنيم و بعد فرمودند «بل و خارجٌ عن الاسلوب السديد الفصيح» اين از اسلوب محكم فصاحت خارج است، يك شرط بياوريم و دوباره شرط و جزا بياوريم كه مجموعش جواب براي آن اذا باشد كه مي‌فرمايد خارج از آن فصاحت است.

4) اشكال چهارم این است كه كساني كه مثل صاحب جواهر «إذ» را شرط قرار دادند و بعد فإن آنستم تا آخر را جواب قرار دادند «حتي» را ابتدائيه مي‌گيرند. امام مي‌فرمايند شما كه از نُدرت داريد فرار مي‌كنيد، استعمال حتّي در ابتدايّيت استعمال نادر است، حتّي غالباً براي غايت استعمال مي‌شود، اگر بخواهيد حتّي را براي حتي ابتدائيه استعمال كنيد اين استعمال نادري است.

5) مطلب دومي كه صاحب جواهر فرموده این است كه مي‌گويد اگر اين «إذ» را اذاي شرطيّه در اينجا قرار ندهيم «يقتضي إنقطاع الإبتلاء بالبلوغ و ليس كذلك كما ستعرف لإستمراره إلي ظهور الرشد أو اليأس منه» صاحب جواهر مي‌گويد اگر اين «إذ» از شرطيّت خارج شده باشد در آيه شريفه، لازمه‌اش این است كه بشود «وَابْتَلُوا الْيَتَامَىٰ حَتَّىٰ إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ» يعني اين مي‌شود غايت، چون حتي ديگر ابتدائيّه نسيت، اگر اذا را اذاي شرطيّه نگيريم «حتّي» ديگر حتي ابتدائيه نيست و مي‌شود حتي غايت، اگر شد حتّي غايت، يعني ابتلا تا اين زمان است. تا اين زمان مفهومش این است كه بعد از اينكه به بلوغ رسيد ابتلا قطع مي‌شود، در حالي كه مي‌فرمايد ما معتقديم كه ابتلا بايد استمرار داشته باشد حتّي بعد از بلوغ، تا چه زماني؟ تا زماني كه بفهميم يا رشيد است يا رشيد نيست! اين اشكال دوّمي است كه صاحب جواهر بر اينكه اگر اذا را ما از شرطيّت خارج كنيم.

امام(رضوان الله عليه) مي‌فرمايند اولاً اين اشكال روي اذاي شرطيّه هم مي‌آيد، شما اگر اذا را شرطيه قرار داديد باز ظهور در همين دارد كه ابتلا تا آن زمان نبايد بيشتر باشد. روي مختار خود شما (صاحب جواهر) كه اذا را اذاي شرطيّه قرار مي‌دهيد باز بايد همين اشكال مطرح باشد و ثانياً مي‌فرمايند روي محتملات ديگر چنين لازمي غير لازم است. روي محتملات ديگر مي‌فرمايد چنين چيزي پيش نمي‌آيد، چرا؟ اينجا امام نكات لطيف و دقيقي دارند كه مي‌فرمايند «فإنّ لازم السياق و العلة التي من أجلها عرفاً أمر الشارع بالإبتلاء قبل زمان البلوغ هي الإجتناب عن ثبوت الولاية ظاهراً لمن خرج عن الحجر بالرشد» مي فرمايد ما از يك طرف وقتي نگاه مي‌كنيم، آن علّتي كه شارع متعال به خاطر آن امر به ابتلا كرده قبل از زمان بلوغ، آن علّت چيست؟ آن علّت «الإجتناب عن ثبوت الولاية» كه شما ديگر بر كسي كه رشيد است يا بر كسي كه بالغ رشيد است ولايت نداريد و اجتناب كنيد از ولايت بر او. و ثانياً احتياط در اموال يتامي بعد خروجهم عن الحجر، بعد از اينكه از محجوريّت خارج شدند شما در اموال يتامي احتياط كنيد. اما مي‌فرمايند از يك طرف آن علّتي كه شارع آمده امر به ابتلا كرده قبل البلوغ همين است كه ما ديروز هم گفتيم كه اصلاً مي‌گوئيم چرا فرموده وابتلوا اليتامي قبل از زمان بلوغ، چون زمان بلوغ ديگر شما ولايت بر آنها نداريد تا آنها را ابتلا كنيد. امام مي‌فرمايد ما يك قرينه‌اي در اينجا داريم به عنوان قرينه مناسبت حكم و موضوع، اين قرينه اقتضا مي‌كند اين غايت در آيه مفهوم نداشته باشد. شما صاحب جواهر گفتيد اگر حتّي را ابتدائيّه قرار ندهيم و براي غايت قرار بدهيم مفهومش اين است كه ابتلا تا زمان بلوغ باشد و بعد از آن ابتلا تمام می شود؟! اين روي فرض این است كه اين حتّي مفهوم داشته باشد. اما قرينه‌ي مناسبت حكم و موضوع در اينجا مي‌گويد اين «حتي» ولو براي غايت هم باشد مفهوم ندارد، چرا؟ براي اينكه شارع چرا در اينجا مي‌گويد اموال را بعد از ابتلا به اينها بدهيد، براي اينكه احراز رشدشان بشود، ولو اينكه اين رشد بعد از بلوغ باشد، يعني مناسبت حكم و موضوع؛ حكم وجوب دفع اموال است براي يتامي، ‌اين اقتضا مي‌كند وقتي رشيد شد به آنها بدهند، حالا اگر رشدش بعد البلوغ باشد، قبل از بلوغ امتحان كرد ديد رشيد نيست، بعد از بلوغ امتحان كردند ديدند رشيد است بايد به او داد! اين قرينه سبب مي‌شود كه ما بگوئيم حتّي در اين آيه شريفه مفهوم ندارد.

نكته دومي كه بيان مي‌كنند این است كه مي‌فرمايند «بل الآية ظاهراً ليست بسبب بيان حدود الإبتلاء بحسب الغاية» آيه‌ي شريفه دنبال بيان غايت ابتلا نيست نمي‌خواهد بگويد ابتلا تا كِي؟ بلكه دنبال بيان زمان ابتلاست، مي‌گويد بايد ابتلا قبل از بلوغ باشد و بين اين دو تا خيلي فرق است، بين اينكه بگوئيم خداي تبارك و تعالي در اين آيه در مقام بيان غايت و نهايت زمان ابتلاست كه ابتلا تا چه زماني بايد باشد؟ و بين اينكه مي‌خواهد بگويد شروع ابتلا از چه زماني باشد؟ مرحوم امام(رضوان الله تعالي عليه) مي‌فرمايند به نظر ما آيه در صدد بيان زمان شروع ابتلاست، از چه زماني شروع كنيم؟ مي‌گويد قبل از بلوغ شروع كنيد، اما نمي‌‌گويد قبل از بلوغ تمام كنيد! صاحب جواهر مي‌فرمايد اگر حتّي را ما براي غايت قرار بدهيم به اين معناست كه قبل از بلوغ ابتلا تمام شود؟! ايشان مي‌فرمايد نه. فرمودند اولاً اين در صورتي است كه غايت مفهوم داشته باشد، ما گفتيم در اين آيه غايت مفهوم ندارد، و ثانياً مي‌گوئيم خدا در مقام بيان اين جهت نيست بلكه فقط در مقام بيان زمان شروع ابتلا است.

اين هم نكته دوم كه فرمودند آيه در صدد بيان شروع زمان ابتلاست و مي‌گويد اين شروعش بايد قبل از بلوغ باشد، نه در زمان بيان اينكه ابتلا چه زماني بايد تمام شود؟ مثل این استكه در مثال عرفي خودمان شخصي شما را دعوت مي‌كند شما مي‌گوئيد من كِي بيايم خوب است؟ مي‌گويد شما قبل از ظهر بيائيد! اينكه شما قبل از ظهر بيائيد نه اينكه فقط تا ظهر بمانيد و ظهر برويد بلكه مي‌گويد زمان آمدن‌تان چه وقتي باشد؟! امام مي‌خواهند اينجا يك چنين استفاده‌اي كنند، آن وقت مي‌فرمايند وقتي اين چنين شد باز مي‌توانيم از اين جهت بگوئيم كه غايت مفهوم ندارد، يعني امام تا اينجا دو علّت ذكر كردند بر اينكه غايت در اين آيه شريفه مفهوم ندارد؛ 1) قرينه مناسبت حكم و موضوع 2) ظهور آيه كه خدا در مقام بيان شروع زمان ابتلاست نه در مقام بيان انتهاي زمان ابتلا، مي‌فرمايد اين هم خودش قرينه مي‌شود بر اينكه اين حتّي اينجا غايت ندارد. نتيجه اين مي‌‌شود كه آن علّتي كه براي ابتلا قبل البلوغ است، همان علّت بعد از بلوغ هم براي ابتلا وجود دارد «فيفهم منها لزوم الابتلاء مطلق» آنچه را كه امام از آيه فهميدند این است كه ما از آيه شريفه مي‌فهميم ابتلا مطلقا لازم است، چه قبل از بلوغ و چه بعد از بلوغ.

6) بعد مي‌فرمايد ما از همه اين اشكالاتي كه به صاحب جواهر كرديم اگر صرف نظر كنيم صاحب جواهر يك ادعايي دارد و آن اينكه اگر ما آمديم «إذ» را شرطيّت گرفتيم آن وقت اين حرف كه ابتلا بعد از بلوغ هم بايد باشد درست مي‌شود. صاحب جواهر دنبال اين است كه ابتلا هم قبل البلوغ باشد و هم بعد البلوغ. فرمود اگر حتّي را غايت بگيريم اين حرف ديگر به كرسي نمي‌نشيند براي اينكه اين حرف ثابت و تثبيت شود بايد اذا را شرطيه بگيريم. امام مي‌فرمايد اگر شما اذا را اذاي شرطيه بگيريد باز نمي‌توانيد اين مدعا را اثبات كنيد، در جلد دوم كتاب البيع صفحه 14 و 15 را ببينيد.

و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

**********************************

[1]. کتاب البیع، صص 14 و 15.

[2]. جواهر الکلام، ج 26، ص 18.

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .