درس بعد

دروس بیع

درس قبل

دروس بیع

درس بعد

درس قبل

موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیله 5


تاریخ جلسه : ۱۳۹۱/۱/۲۸


شماره جلسه : ۹۹

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • ثمره چهارم بحث از منقول به لفظ یا به معنا بودن روایات معصومین (ع)

دیگر جلسات



بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين

ثمره چهارم بحث از منقول به لفظ یا به معنا بودن روایات معصومین(ع)

بحث در این است كه آيا اين رواياتي كه در كتب روايي ما هست منقول به لفظ است يا منقول بالمعناست، يا مختلف است؟ راي روشن شدن اين بايد ببينيم كبراي بحث كه آيا نقل به معنا جايز است يا جايز نيست؟ اين را اول روشن كنيم و بعد وارد اين بحث صغروي شويم. در بحث ديروز ما سه تا ثمره براي اين بحث ذكر كرديم، دو ثمره‌ي ديگر هم به ذهن رسيده كه بيان مي‌كنيم؛ يكي اينكه اگر ما قائل بشويم به اينكه روايتي عنوان منقول بالمعني را دارد ديگر نمي‌توانيم طبق مدلول التزامي آن روايات عمل كنيم، داشتنِ دلالت التزامي و وجود مدلول التزامي جايي است كه ما اصل روايتي را بگوييم اين منقول به لفظ است، وقتي منقول به لفظ شد مي‌گوئيم يك دلالت مطابقي دارد، يك يا چند دلالت التزامي دارد، اما اگر منقول بالمعني شد اينجا ديگر مسئله‌ي دلالت التزامي مشكل مي‌شود. شما در اصول ديديد، يكي از بحث‌هايي كه وجود دارد این است كه آيا در اين روايات همانطوري كه مدلول مطابقي حجّيت دارد مي‌گويند مدلول التزامي هم حجّيت دارد و اين بحث را مي‌كنند كه اگر در يك موردي مدلول مطابقي از حجّيت ساقط شد، آيا مدلول التزامي از حجّيت ساقط مي‌شود يا خير؟ بحث از مدلول التزامي جايي است كه ما بدانيم اين عين لفظ امام است، مي‌گوييم لازمه‌ي اين چنين معنايي است اما نمي‌دانيم امام چه الفاظي را به كار برده، فقط نقل به معنا وجود دارد، اينجا نمي‌توانيم مدلول التزامي روشني را برايش بگيريم.


ثمره پنجم

از ديگر ثمرات به نظر من در باب تعارض است؛ اگر دو روايت با هم تعارض كردند، يك روايت به نقل به لفظ دلالت بر حكمي دارد و روايت ديگر از راه نقل به معناست، در تعارض ما چه بسا بگوئيم آن روايتي كه منقول به لفظ است رجحان دارد بر آن روايتي كه منقول به معناست، اين هم باز مي‌شود جزء ثمرات قرار داد. حالا تا اينجا پنج ثمره بر اين بحث ذكر كرديم كه آرام آرام شايد ثمرات ديگري هم به ذهنمان برسد كه ان شاء الله عرض مي‌كنيم.

نکته اجتهادی: قبل از اينكه ادله‌ي كساني كه نقل به معنا را جايز مي‌دانن بگوئيم يك نكته‌ي ديگري را هم اينجا عرض كنيم كه نكته مهمي است و آن اينكه بين خداي تبارك و تعالي و ائمه معصومين(عليهم السلام) از يك طرف و محاورات مردم معمولي از طرف ديگر فرق وجود دارد. خداي تبارك و تعالي در قرآن كريم يا ائمه و رسول خدا(صلوات الله عليهم اجمعين) در كلماتشان معنا را به نحو گسترده تصوّر مي‌كنند، به نحو وسيع تصور مي‌كنند اما بشر اصلاً قدرت تصوّر معناي گسترده را ندارد و از آن عاجز است، لذا فرض كنيد ممكن است امام معصوم(عليه السلام) يك كلامي را به يك شخص عادي فرموده باشد، در جواب يك سؤالي، با فكر محدود خودش يك معناي جزئي از آن استفاده مي‌كند اما به اين معنا نيست كه ديگراني كه بعداً مي‌آيند بايد همه همين معنا را استفاده كنند. ممكن است ديگراني كه در آينده مي‌آيند از همين كلام امام(عليه السلام) معاني‌اي بفهمند كه مخاطب زمان حضور نفهميده باشد، نبايد بگوئيم روايات را بايد طوري معنا كنيم گويا الآن در زمان حضور معصوم(عليه السلام) هستيم ببينيم مخاطب آن زمان چه اندازه فهميد و ديگري هم همين را بفهمد، حالا ممكن است مخاطب اصلاً در كلام امام مسلئه‌ي علّت و معلول را نفهمد! اما ديگري يك فقيهي كه صد سال بعد مي‌آيد، دويست سال بعد مي‌آيد، در كلام امام علّت و معلول را بفهمد. در اصول مي‌گوئيم بعضي از قيود و بعضي از حيثيّات عنوان حيثيّات تقييديه است و بعضي هم تعليليه، بگوئيد اصلاً مخاطب زمان صدور روايت چيزي به نام حيثيّت تقييديه و تعلیليه نداشتند، يا اينكه گاهي اوقات مي‌گوئيم زمان ظرف است لا غير، در بحث استصحاب يك مسئله‌اي مطرح مي‌شود كه آيا زمان را ظرف قرار بدهيم يا خير؟‌ اين دقت‌ها منافاتي ندارد، يعني ممكن است امام معصوم(عليه السلام) آن معناي گسترده‌اي را كه اول اراده مي‌كند همه‌ي اينها داخلش هست اما از اين معنا آن مخاطب زمان حضور يك چيزي را فهميده و ديگران كه بعد آمدند معاني عميق‌تري را فهميدند و همين مطلب يك مقداري مسئله‌ي جواز نقل به معنا را مشكل مي‌كند، يعني اگر راوي بخواهد كلام امام معصوم را الفاظش را تغيير بدهد و بخواهد نقل به معنا كند اين مشكل مي‌شود. حالا اين در ذهن شريفتان باشد ما ببينيم ادله‌اي كه براي جواز نقل به معنا استفاده شده چيست؟ ببينيم آيا ادله‌ي تامي هست يا نه.

از امام(عليه السلام) سؤال مي‌كنند شما از كدام آيه‌ي قرآن فهميديد كه استمناء حرام است؟ امام به يك اطلاقي تمسّك مي‌كنند كه حتّي ذهن علماي اصولي هم كمتر به آن متوجه است و مي‌فرمايد در اين آيه شريفه كه «فَمَنِ ابْتَغَىٰ وَرَاءَ ذَٰلِكَ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْعَادُونَ» مي‌فرمايد اين استمناء وراء‌ذلك است. قبلاً هم اين را عرض كردم و خيلي نكته مهمي است و لذا بعضي‌ها مي‌گويند فمن ابتغي وراء ذلك در باب ازدواج و لذت‌هاي اين چنيني كه انسان با طرف ديگر بخواهد داشته باشد است و بر لذت با خودش دلالت ندارد. يا قبلاً هم عرض كرديم اميرالمؤمنين(عليه السلام) اين آيه شريفه را مي‌خواندند تتِلْكَ الدَّارُ الآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الأَرْضِ وَلا فَسَادًا، حضرت فرمود اگر كسي بگويد بند كفش من از بند كفش ديگري برتر است اين هم به همين اندازه اراده علو كرده، حالا به ما بگوئيد مي‌گوئيم انصراف دارد، يعني چه؟ يعني بخواهد مقامي پيدا كند و شامل اين موارد نمي‌شود، اينها قرينه است بر اينكه اينها معاني گسترده و وسيع از آن اراده شده، لا يريدون علواً يعني در هر چيزي اگر كسي قصد علو كند.

نکته: اين مطلبي كه مي‌گويند اين القاء به عرف شده به اين معناست كه يك چيزي برخلاف عرف را از آن اراده نمي‌كنند اما به اين معنا نيست كه همان اندازه كه عرف مي‌فهمد اينها هم همان اندازه مي‌فهمند. چه دليلي داريم بر اينكه اين روايت را بايد آنطوري معنا كنيم كه آن شخصي كه در زمان حضور فهميده ما هم همان اندازه را بفهميم و اضافه بر آن نفهميم! اصل اوليه این است كه ما نيائيم يك معنايي بر خلاف آنچه آنها فهميدند بفهميم، اين درست است. يعني آنها يك معنايي فهميدند و ما بيائيم يك معنايي ضد آن بفهميم كه غلط است، اما اگر بيائيم معناي اضافه‌ي بر آن يا قيود اضافه‌ي بر آن مطرح كنيم اين اشكالي ندارد.

اين نكته هم راجع به كلمات ائمه را بيان كرديم، حالا ادله‌اي كه مي‌خواهيم براي جواز نقد به معنا ذكر كنيم اين ادله را از همان كتاب مقباس الهدايه‌ي مرحوم مامقاني ذكر مي‌كنيم.

و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .