موضوع: ماده و صیغه امر
تاریخ جلسه : ۱۴۰۲/۸/۳۰
شماره جلسه : ۳۲
-
قائلین به تغایر طلب و اراده
-
نظریۀ محقق نائینی و محقق اصفهانی
-
نظریۀ محقق بروجردی
-
جواب از اشکال مرحوم آیت الله فاضل
-
منابع
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
از کلام مرحوم آخوند استفاده میشود که هر کسی قائل به اتحاد طلب و اراده است کلام نفسی را منکر است و هر کسی قائل به تغایر طلب و اراده است لاجرم کلام نفسی را میپذیرد. عبارت آخوند در کفایه این است که بین این دو بحث تلازم وجود دارد. کسی که قائل به اتحاد است میگوید طلب و اراده چه در مفهوم، چه در انشاء و چه در واقعیت خارجی یکی هستند و لذا در عالم نفس دیگری چیزی به نام کلام نفسی نداریم. اما اگر بین طلب و اراده تغایر وجود داشته باشد دراینصورت در عالم نفس غیر از اراده یک صفت دیگری وجود دارد به نام کلام نفسی.
بزرگانی از اصولیین خلاف آنچه صاحب کفایه گفته است را قائلند. محقق نائینی میگوید بین طلب و اراده تغایر وجود دارد. طلب حرکة النفس و تصدی النفس است و این، صفت دیگری غیر از اراده است. اما مع ذلک ایشان همۀ ادلهای که اشاعره بر وجود کلام نفسی میآورند را مورد خدشه قرار میدهد و آنها را انکار میکند که بعداً این ادله را متعرض خواهیم شد. محقق نائینی میگوید هم وجدان و هم برهان دلالت میکند که بین طلب و اراده تغایر وجود دارد. اراده صفتی از اوصاف نفس و از کیفیات نفسانی است اما طلب از افعال نفس است. محقق اصفهانی نیز همین نظریه را تقویت میکند. مرحوم اصفهانی تصریح میکند که اراده از صفات نفسانی است.[1] پس در این قسمت این دو اصولی بزرگ همنظرند. محقق نائینی میفرماید:
«لا ينبغي الإشكال في انّ هناك وراء الإرادة امر آخر يكون هو المستتبع لحركة العضلات و يكون ذلك من افعال النّفس، و ان شئت سمّه بحملة النّفس، أو حركة النّفس، أو تصدّى النّفس، و غير ذلك من التّعبيرات.
و بالجملة: الّذي نجده من أنفسنا، انّ هناك وراء الإرادة شيئا آخر يوجب وقوع الفعل الخارجي و صدوره عن فاعله. و من قال باتّحاد الطّلب و الإرادة لم يزد على استدلاله سوى دعوى الوجدان، و انّه لم نجد من أنفسنا صفة قائمة بالنّفس وراء الإرادة تسمّى بالطّلب. و قد عرفت: انّ الوجدان على خلاف ذلك، بل البرهان يساعد على خلاف ذلك، لوضوح انّ الانبعاث لا يكون إلاّ بالبعث، و البعث انّما هو من مقولة الفعل، و قد عرفت انّ الإرادة ليست من الأفعال النّفسانيّة، بل هي من الكيفيّات النّفسانيّة، فلو لم يكن هناك فعل نفساني يقتضى الانبعاث يلزم ان يكون انبعاث بلا بعث.»[2]
مرحوم نائینی هم به وجدان تمسک میکند و هم به برهان. دلیل برهانی این است که انبعاث ممکن نیست مگر با وجود بعث. تا بعث و تحریک در کار نباشد، انبعاث در مکلف ایجاد نخواهد شد. مرحوم اصفهانی هم از طلب تعبیر به فعل نفس و بعث انشائی کرده و حتی آن را مدلول قرار داده است. پس این تفاوت وجود دارد که محقق نائینی بعث را همان حرکت نفس و فعل نفس قرار داده و محقق اصفهانی بعث را در ناحیه مدلول مطرح کرده است، اما بالاخره هر دو قائلند که یک فعلی به نام طلب غیر از اراده در عالم نفس وجود دارد. لذا بیان این دو بزرگوار خیلی به هم نزدیک است.
ازاینرو، اولین کسانی که قائلند بین طلب و اراده تغایر وجود دارد ولی در عین حال کلام نفسی را انکار میکنند محقق نائینی و محقق اصفهانی هستند، و انکار کلام نفسی فقط منحصر در انسان نیست بلکه در ناحیۀ پروردگار هم کلام نفسی را منکرند. آنچه جالب و مهم است اینست که هر دو بزرگوار تعبیر دقیقی مثل هم کردهاند و مجرد اراده را طلب نگرفتهاند. محقق نائینی معتقد است طلب، فعل النفس است و از کیفیات نفسانی نیست اما اراده از کیفیات نفسانی است. اراده صفتی از اوصاف نفس است. محقق اصفهانی هم معتقد است این نفس است که طلب را ایجاد میکند و طلب از افعال نفس است. ایشان میفرماید:
«بل التحقيق: أن نسبة النفس إلى علومها مطلقا نسبة الخلق و الإيجاد. قال أمير المؤمنين - عليه السلام -: «كلّ ما ميزتموه بأوهامكم في أدقّ معانيه، فهو مخلوق لكم مردود إليكم»[3].»[4]
بعد از این دو بزگوار، کسی که قائل به تغایر طلب و اراده است محقق بروجردی است. بعضی از مطالب آقای بروجردی شبیه مطالب محقق اصفهانی است لکن خود ایشان نکات دیگری هم دارند. محقق بروجردی میفرمایند فرق اراده و طلب این است که انشاء به اراده تعلق پیدا نمیکند و قابلیت آن را ندارد اما طلب قابلیت تعلق انشاء را دارد و همین دلیل بر تغایر میان این دو است. اگر این دو مفهوما و مصداقا یکی باشند یا باید هر دو قابلیت تعلق انشاء را داشته باشند و یا هیچکدام. ایشان میفرماید:
«و اعلم أن ما ذكره «من اتحاد الطلب و الإرادة مفهوما و خارجا و إنشاء» فاسد من أصله. فإن لفظ الإرادة موضوع لصفة خاصة من صفات النّفس، و الصفات النفسانيّة من الأمور الحقيقية التي يكون بحذائها شيء في الخارج، فلا تقبل الوجود الإنشائيّ لإباء الأمور الحقيقية هذا النحو من الوجود، بخلاف الطلب فإن له معنى قابلا لأن يوجد بالإنشاء، و هو البعث و التحريك. و بعبارة أخرى: الموجودات على قسمين:
١ - ما يكون له وجود حقيقي في الخارج، بحيث يكون بإزائه شيء فيه، كالإنسان، و الحيوان، و البياض، و نحوها.
٢ - ما لا يكون كذلك، بل يكون وجوده بوجود منشأ انتزاعه، و هذا القسم يسمى بالأمور الانتزاعية، و هي أيضا على قسمين: الأول: ما ينتزع عن الأمور الحقيقية بحيث لا يحتاج في انتزاعه إلى فرض الفارضين و اعتبار المعتبرين، كالفوقية، و التحتية، و الأبوة، و البنوة، و نحوها.
الثاني: ما ينتزع عن الاعتبارات و الإنشاءات كالملكية و الزوجية و السلطنة و الحكومة و نحوها، فهذه أقسام ثلاثة، و القسم الأول و الثاني لا يقبلان الإنشاء، و ما يقبله هو القسم الثالث، و حقيقة الإرادة - التي هي صفة من صفات النّفس - من القسم الأول، فلا تقبل الإنشاء بخلاف الطلب، فإن له معنى قابلا لأن ينشأ، إذ ليس معناه سوى البعث و التحريك نحو العمل، و كما أنهما يحصلان بالتحريك الفعلي بأن يأخذ الطالب بيد المطلوب منه و يجره نحو العمل المقصود، فكذلك يحصلان بالتحريك القولي بأن يقول الطالب: «اضرب» أو «أطلب منك الضرب» أو «آمرك بكذا» مثلا، فقول الطالب: «افعل كذا»، بمنزلة أخذه بيد المطلوب منه و جره نحو العمل المقصود، و الحاصل: أن حقيقة الطلب مغايرة لحقيقة الإرادة، فإن الإرادة من الصفات النفسانيّة بخلاف الطلب، فإنه عبارة عن تحريك المطلوب منه نحو العمل المقصود: إما تحريكا عمليا مثل أن يأخذ الطالب بيده و يجره نحو المقصود، أو تحريكا إنشائيا مثل «افعل كذا»، و لا ارتباط لهذا المعنى - بكلا قسميه - بالإرادة التي هي من صفات النّفس. نعم الطلب - بكلا معنييه - مظهر للإرادة و مبرز لها، فمن أراد من عبده تحقق فعل خاص أو وجود مقدماته بقصد التوصل بها إلى الفعل، قد يحركه نحو الفعل تحريكا عمليا، و قد يقول له: «افعل كذا» مريدا بهذا القول تحقق ذاك التحريك، فمفاد «افعل» تحريك تنزيلي يعبر عنه بالطلب الإنشائيّ. و لا يتوهم مما ذكرنا - من اختلاف الطلب و الإرادة مفهوما - موافقتنا الأشاعرة، إذ نزاع الأشاعرة مع العدلية - كما بيناه - ليس في اختلاف الإرادة و الطلب مفهوما أو اتحادهما كذلك، بل في وجود صفة نفسانية أخرى في قبال الإرادة و عدم وجودها، فافهم!»[5]
محقق بروجردی معتقد است انشاء در امور اعتباری جریان دارد اما در امور حقیقی انشاء وجود ندارد. از آنجا که اراده از امور حقیقی عالم است پس انشاء در آن معنا ندارد. مثلا زید که از امور حقیقی است و در عالم خارج موجود است، دیگر معقول نیست که آن را انشاء کنیم و انشاء نمیتواند به این امر موجود در عالم خارج تعلق پیدا کند. همچنین آن عناوینی که منشأ انتزاعشان موجودات خارجی است مثل فوقیت که از سقف انتزاع میشود یا ابوّت که از ارتباط یک شخص با دیگری انتزاع میشود، اینها هم قابل انشاء نیست. پس انشاء به امور انتزاعی که منشأ انتزاع خارجی دارند نیز تعلق نمیگیرد و معقول نیست. انشاء فقط به امور اعتباری غیر انتزاعی تعلق میگیرد، مثل ملکیت، زوجیت، ریاست و امثال آن، یعنی این امور اعتباری قابلیت دارند که با انشاء، ایجاد و دارای وجود انشائی شوند.
محقق بروجردی میفرماید طبق این ضابطه میگوییم اراده نیز یک واقعیت انسانی است که در نفس، بعد از تصور، تصدیق به فایده، شوق و شوق مؤکد، اراده قهراً موجود میشود. این کیف نفسانی در ظرف خودش یک واقعیتی دارد و به چیزی که واقعیت دارد (چه واقعیت خارجی یا ذهنی) انشاء تعلق پیدا نمیکند. اما طلب قابلیت انشاء را دارد. یک وقت انسان به صورت خارجی دیگری را تحریک میکند مثل اینکه دست او را میگیرد که این طلبِ حقیقیِ تکوینیِ واقعی است. اما یک وقت طلب را با قول ایجاد میکنیم مثل اینکه صیغه امر را استعمال میکنیم. پس طلب یک حقیقتی دارد که این حقیقت قابلیت انشاء دارد. بنابراین همین دلیل است بر اینکه بین طلب و اراده تغایر وجود دارد.
اشکال مرحوم آیت الله فاضل به محقق بروجردی
مرحوم آیت الله فاضل به این فرمایش آقای بروجردی اشکال دارند و به ایشان میفرمایند ما در باب طلب سه چیز داریم: یک طلب خارجی داریم مثل اینکه انسان تکویناً دست کسی را میگیرد و به سمت مقصود میبرد که این فعلی از افعال خارجی است و خودتان فرمودید در واقعیات خارجی انشاء راه ندارد. یک طلب قولی داریم که خود لفظ هم یکی از واقعیات خارجی است و طبق ضابطه شما انشاء به آن تعلق پیدا نمیکند. اگر بگویید بعد از قول و بعد از اینکه طلب انشاء شد، انشاء به آن تعلق پیدا میکند که این هم محال است زیرا معقول نیست چیزی که انشاء شده دوباره انشاء به آن تعلق پیدا کند. پس نه فعل خارجی و نه طلب قولی قابلیت تعلق انشاء را ندارد و باقی میماند ماهیت و مفهوم طلب. اگر بگویید که حقیقت طلب یک وجود انشائی دارد، دراینصورت اراده هم همینطور است. مرحوم آیت الله فاضل میفرماید:
«و فيه: أنّ تعلّق الإنشاء بالطلب - سواء تعلّق بالبعث و التحريك العملي أو القولي أو مفهوم الطلب - لا يخلو من اشكال، و لا يناسب القاعدة المذكورة.
أمّا تعلّق الإنشاء بالبعث و التحريك العملي - يعني هداية الآمر المأمور نحو المأمور به عملا - فلا شكّ في أنّه أمر مبصر و مشاهد، و هو واقعيّة مسلّمة، فلا ريب في بطلان هذا الفرض.
و أمّا تعلّق الإنشاء بالبعث و التحريك القولي - يعني صدور الأمر من قبل المولى - فلا شكّ في أنّه أيضا واقعيّة من الواقعيّات الخارجيّة، فإنّ واقعيّة القول بصدور الألفاظ و الكلمات عن اللافظ و المتكلّم، مع أنّ البعث و التحريك القولي هو البعث و التحريك الإنشائي، و المنشأ مع وصف كونه منشأ و قيد المنشئيّة قيدا له لا يعقل أن يكون متعلّقا للإنشاء؛ إذ المنشأ متحقّق قبل تعلّق الإنشاء به، فهو تحصيل للحاصل و تقدّم الشيء على نفسه مع ملاحظة أنّ المنشأ مغاير للإنشاء، بل يتحقّق بسبب الإنشاء.
و أمّا تعلّق الإنشاء بالماهيّة و مفهوم البعث و التحريك مع قطع النظر عن المصداق فهو صحيح كما قال به صاحب الكفاية قدّس سرّه، و لكنّه لا فرق بين الطلب و الإرادة من هذه الناحية، فإذا كان مفهوم الطلب قابلا لتعلّق الإنشاء به فلم لا يكون مفهوم الإرادة قابلا لتعلّق الإنشاء بها؟! فما قال به سيّدنا الاستاذ قدّس سرّه ليس قابلا للمساعدة.»[6]
شاید با دقت در کلمات محقق بروجردی بتوان از این اشکال جواب داد. ایشان میگوید امور حقیقی دو قسم است: امور حقیقیهای که وجود انشائی ندارد، مثل اراده و امور حقیقیهای که وجود انشائی دارد. در فرق بین این دو باید گفت اراده از صفات نفسانی است به خلاف طلب که عبارت است از تحریک مطلوب منه به سمت عمل مقصود، یا به تحریک عملی و یا به تحریک انشائی. این مطالب یک مقدار شبیه کلمات محقق نائینی و محقق اصفهانی است که گفتهاند طلب یعنی تحریک. تحریک دو گونه میتواند باشد: یک تحریک واقعی خارجی تکوینی است که همان تحریک عملی باشد و دیگری تحریک لفظی است که وجود انشائی دارد. این تحریک لفظی انشائی همان طلب انشائی است. اما اراده از اوصاف نفس است و کیفیتی که در نفس وجود دارد نمیتواند دو گونه باشد به اینکه یک ارادۀ نفسانی داشته باشیم و یک ارادۀ انشائی.
پس با دقت در فرمایش محقق بروجردی میتوان از اشکال سابق جواب داد و خلاصۀ جواب این است که محقق بروجردی ابتدا مسئلۀ تحریک را در حقیقت طلب میآورد، یعنی همان سنگ بنائی که محقق نائینی گذاشته و محقق اصفهانی هم دنبال کرده است را قبول میکند و بعد میفرماید یکی از آثار این مطلب این است که تحریک یا عملی خارجی است و یا انشائی. اما اراده، جایش فقط در نفس است. بنابراین، مرحوم بروجردی نمیخواهد بگوید بعد از تعلق انشاء به طلب قولی، دو مرتبه انشاء میشود. بلکه اگر کسی پذیرفت که طلب یعنی تحریک، دراینصورت دیگر کاری به مفهوم لغوی طلب ندارد بلکه حقیقت طلب عبارت از تحریک است، حال یا تحریک خارجی و یا تحریک انشائی. لذا فرمایش ایشان تام است و اشکال وارد نیست.
تا اینجا نظر کسانی که قائل به تغایر میان طلب و اراده هستند را بیان کردیم. بنا بر این مطالبی که بیان شد، بر مرحوم آخوند اشکال وارد است. آخوند فرمود موضوع له صیغۀ امر طلب انشائی است که همان ارادۀ انشائی است. با این مطالبی که از محقق نائینی، محقق اصفهانی و محقق بروجردی گذشت معلوم میشود که اصلاً ارادۀ انشائی نداریم و اراده، قابلیت انشاء ندارد. به نظر ما این بیان تامّی است. اراده یک حقیقتی است که موطنش در عالم نفس به عنوان یک صفت نفسانی است و هیچ موطن دیگری ندارد.
آیا وقتی کسی صیغۀ إفعل را استعمال میکند به این معناست که اردۀ خود را با این صیغه، انشاء کرده است؟ این کلام درستی نیست. دلیل بر اینکه طلب مغایر با اراده است اینکه طلب مُظهر اراده است و تا طلب نیاید اراده در همان عالم نفس باقی میماند و مُبرزی ندارد. طلب یک وجود حقیقی دارد که همان تحریک عملی است به اینکه دست دیگری را بگیریم و به سمت مقصود ببریم. اما این طلب یک وجود انشائی دارد به این معنا که آمر دیگرخودش عملی انجام نمیدهد و فقط لفظی را استعمال میکند و معنا با این لفظ ایجاد میشود. این معنا همان طلب انشائی است. اگر بخواهیم اصطلاحی سخن بگوییم، میگوییم ارادۀ انشائی یعنی صیغۀ إفعل مصداق برای اراده واقع شود. حال آیا واقعا عرف، صیغۀ إفعل را مصداق برای اراده میداند؟ به نظر میرسد مصداق برای طلب میداند ولی به هیچ وجه مصداق برای اراده نیست. اراده در نفس است و ما چیزی به نام ارادۀ انشائی نداریم. از این جهت تحقیقی که مرحوم بروجردی فرمودند انصافا کلام درستی است و اشکال مرحوم آیت الله فاضل بر ایشان وارد نیست. ما چیزی به نام ارادۀ انشائی نداریم.
- اصفهانی، محمد حسین. نهایة الدرایة فی شرح الکفایة. 6 ج. بیروت: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، 1429.
- النائینی، محمد حسین. فوائد الاُصول. محمد علی کاظمی خراسانی. 4 ج. قم: جماعة المدرسين في الحوزة العلمیة بقم، 1376.
- بروجردی، حسین. نهایة الأصول. حسینعلی منتظری. قم: تفکر، 1415.
- فاضل موحدی لنکرانی، محمد. اصول الشیعة لإستنباط أحکام الشریعة. محمدحسین یوسفی گنابادی. 6 ج. قم: مرکز فقه الأئمة الأطهار (علیهم السلام)، 1388.
- ———. دراسات في الأصول. صمدعلی موسوی. 4 ج. قم: مرکز فقه الأئمة الأطهار (علیهم السلام)، 1388.
[1]- در جلسات قبل کلام محقق اصفهانی را توضیح دادیم.
[2]- محمد حسین النائینی، فوائد الاُصول، محمد علی کاظمی خراسانی (قم: جماعة المدرسين في الحوزة العلمیة بقم، 1376)، ج 1، 131.
[3]- الروايات الواردة بهذا المضمون كثيرة، فراجع بحار الأنوار ٢٨٧:٣ /باب: ١٣.
[4]- محمد حسین اصفهانی، نهایة الدرایة فی شرح الکفایة (بیروت: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، 1429)، ج 1، 265.
[5]- حسین بروجردی، نهایة الأصول، حسینعلی منتظری (قم: تفکر، 1415)، ج 1، 92-93.
[6]- محمد فاضل موحدی لنکرانی، دراسات في الأصول، صمدعلی موسوی (قم: مرکز فقه الأئمة الأطهار (علیهم السلام)، 1388)، ج 1، 498-499.
همچنین مراجعه شود به: محمد فاضل موحدی لنکرانی، اصول الشیعة لإستنباط أحکام الشریعة، محمدحسین یوسفی گنابادی (قم: مرکز فقه الأئمة الأطهار (علیهم السلام)، 1388)، ج 2، 54-55.
[7]- مرحوم آیت الله فاضل 9 سال درس مرحوم آقای بروجردی را درک کرده بودند. ایشان وقتی 19 ساله بودند وارد مجلس درس آقای بروجردی شدند و در سنّ 24 سالگی تقریرات درس استاد خود با نام نهایة التقریر را در سه جلد نوشتند که به چاپ رسیده است. این کتاب امروزه به عنوان یک کتاب مرجع در بحث صلاة محل مراجعۀ محققین است.
نظری ثبت نشده است .