موضوع: ماده و صیغه امر
تاریخ جلسه : ۱۴۰۲/۱۰/۱۲
شماره جلسه : ۴۸
-
مسلک محقق خوئی در حقیقت انشاء
-
نسبت نظریۀ محقق حائری و محقق خوئی
-
نسبت مسلکها در حقیقت وضع و حقیقت انشاء
-
منابع
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
مبنای دیگر در باب حقیقت انشاء از آقای خوئی است. ایشان میفرماید:
«فالصحيح هو ان الجملة الإنشائية موضوعة لإبراز أمر نفساني غير قصد الحكاية و لم توضع لإيجاد المعنى في الخارج. و الوجه في ذلك هو انهم لو أرادوا بالإيجاد الإيجاد التكويني كإيجاد الجوهر و العرض فبطلانه من الضروريات التي لا تقبل النزاع، بداهة ان الموجودات الخارجية بشتى أشكالها و أنواعها، ليست مما توجد بالإنشاء، كيف و الألفاظ ليست واقعة في سلسلة عللها و أسبابها كي توجد بها.
و ان أرادوا به الإيجاد الاعتباري كإيجاد الوجوب و الحرمة أو الملكية و الزوجية و غير ذلك، فيرده انه يكفي في ذلك نفس الاعتبار النفسانيّ من دون حاجة إلى اللفظ و التكلم به، ضرورة ان اللفظ في الجملة الإنشائية لا يكون علة لإيجاد الأمر الاعتباري، و لا واقعاً في سلسلة علته، فانه يتحقق بالاعتبار النفسانيّ، سواء كان هناك لفظ يتلفظ به أم لم يكن؟ نعم اللفظ مبرز له في الخارج لا انه موجد له، فوجوده بيد المعتبر وضعاً و رفعاً فله ان يعتبر الوجوب على ذمة أحد و له ان لا يعتبر و له ان يعبر ملكية مال لشخص و له ان لا يعتبر ذلك و هكذا.»[1]
ایشان معتقد است انشاء، ابراز یک امر نفسانی است. اینکه مشهور گفتهاند انشاء عبارت از ایجاد معنا است، اگرمراد آنها ایجاد در عالم خارج است که حرف باطلی است، به همان بیانی که قبلاً هم از آقای خوئی و محقق اصفهانی توضیح دادیم. هرچه که بخواهد در عالم تکوین موجود شود به علل تکوینیِ خودش محتاج است و لفظ در سلسلۀ علل تکوینی اشیاء نیست. با لفظ چیزی ایجاد نمیشود.
گاهی اوقات با لفظ ممکن است معجزهای تحقق پیدا کند و یا در علم حروف گفته میشود که هر حرفی اثری در عالم تکوین دارد. یا ممکن است این سوال پیش بیاید که اوراد و اذکاری برای محفوظ ماندن از شرور و گرفتاریها و کید دشمنان وجود دارد. و لکن باید بدانیم که این بدان معنا نیست که خود این الفاظ تاثیر تکوینی دارند، بلکه این الفاظ مقتضی هستند برای اینکه اراده حق تعالی به یک امری تعلق بگیرد. بنابراین، الفاظ علت تکوینی نیستند و تنها مقتضی میباشند. برای رزق علل تکوینی مسلّمی وجود دارد و الفاظ و اذکار و اوراد در سلسلۀ علل تحقق رزق در عالم خارج نیستند. این الفاظ معدّاتی هستند که آن علل تکوینی محقق شوند. اما در مورد اسم اعظم باید دانست که این اسم از سنخ لفظ نیست. اسم اعظم بنا بر تحقیقی که بزرگان کردهاند حقیقتی دارد و تأثیرش معلول آن میباشد، نه از ناحیۀ الفاظ یا معانی مفهوم از آنها.[2] حتی اگر آن را از مقولۀ لفظ بدانیم، باز این لفظ برای این است که انسان خودش را به آن حقیقت متلبس کند، اما خود لفظ نمیتواند علت برای امر خارجی باشد. لذا امیرالمومنین در تفسیر آیۀ 82 سورۀ یس میفرماید:
«يَقُولُ لِمَا أَرَادَ كَوْنَهُ كُنْ فَيَكُونُ لاَ بِصَوْتٍ يَقْرَعُ وَ لاَ نِدَاءٍ يُسْمَعُ وَ إِنَّمَا كَلاَمُهُ سُبْحَانَهُ فِعْلٌ مِنْهُ أَنْشَأَهُ وَ مَثَّلَهُ لَمْ يَكُنْ مِنْ قَبْلِ ذَلِكَ كَائِناً».[3]
بنابراین، از نظر آقای خوئی الفاظ نمیتوانند در سلسلۀ علل تکوینی قرار بگیرند و این مؤید به برهان است؛ چرا که باید میان علت و معلول سنخیتی باشد، و حال آنکه لفظ با وجود خارجی هیچ سنخیتی ندارد. اما اگر مراد مشهور از ایجادیت لفظ برای معنا، ایجاد اعتباری است، جواب این است که اعتبار متوقف بر معتبِر است و علتِ خودش را دارد و لفظ نمیتواند علت اعتبار باشد.
در انشاء، متکلم ارادهای دارد و در نفس خود اعتباری کرده است و میخواهد آن را بر ذمۀ مکلف قرار دهد، مثل اینکه اعتبار وجوب و حرمت را میخواهد بر ذمۀ مکلف قرار دهد. انشاء عبارت است از ابراز این امر اعتباری، یعنی ابتدا متکلم در نفس خود عمل اعتبار را انجام میدهد و سپس آن رابه وسیلۀ صیغۀ «إفعل» ابراز میکند. از این جهت لفظ، موجِد نیست، بلکه مبرِز است. بنابراین، مشهور و مرحوم آخوند انشاء را ایجادی میدانند و محقق اصفهانی فرمود معنا عین وجود لفظ است و آقای خوئی انشاء را از مقولۀ ابراز دانسته است. ایشان در ادامه میفرماید:
«و اما الاعتبارات الشرعية أو العقلائية فهي و ان كانت مترتبة على الجمل الإنشائية، إلا ان ذلك الترتب انما هو فيما إذا قصد المنشئ معاني هذه الجمل بها لا مطلقاً، و المفروض في المقام ان الكلام في تحقيق معانيها، و فيما يترتب عليه تلك الاعتبارات.
و بتعبير آخر ان الجمل الإنشائية و ان كانت مما يتوقف عليها فعلية تلك الاعتبارات و تحققها خارجاً، و لكن لا بما انها ألفاظ مخصوصة، بل من جهة انها استعملت في معانيها. على ان في كل مورد من موارد الإنشاء ليس فيه اعتبار من العقلاء أو من الشرع، فان في موارد إنشاء التمني و الترجي و الاستفهام و نحوها ليس أي اعتبار من الاعتبارات لا من الشارع و لا من العقلاء، حتى يتوصل بها إلى ترتبه في الخارج.»[4]
یعنی اعتبارات شرعی و عقلائی متفرع بر اعتبار شخصی است، به این صورت که ابتدا بایع ملکیت مال را برای مشتری اعتبار میکند و با لفظ «بعتُ» این اعتبار را ابراز میکند، بعد از اینکه اعتبار شخصی محقق شد، این اعتبار موضوع قرار میگیرد برای اینکه شارع یا عقلا اعتبار کنند. نکتهای که در کلمات آقای خوئی وجود دارد این است که اعتبار شارع و یا عقلاء بعد از آن است که انشاء با معنایش تحقق پیدا کرده است، یعنی بعد از اینکه بایع انشاء کرد، عقلاء یا اعتبار میکنند و یا خیر. بنابراین ابتدا باید معنایی محقق شده باشد و آن معنا با انشاء ابراز شود تا موضوع برای اعتبار شارع یا عقلاء قرار گیرد.
آقای خوئی در ادامه میفرمایند:
«إذا عرفت ذلك فنقول: قد ظهر مما قدمناه ان الجملة الإنشائية - بناء على ما بيناه من ان الوضع عبارة عن التعهد و الالتزام النفسانيّ - موضوعة لإبراز أمر نفساني خاص، فكل متكلم متعهد بأنه متى ما قصد إبراز ذلك يتكلم بالجملة الإنشائية - مثلا - إذا قصد إبراز اعتبار الملكية يتكلم بصيغة بعت أو ملكت، و إذا قصد إبراز اعتبار الزوجية يبرزه بقوله زوجت أو أنكحت، و إذا قصد إبراز اعتبار كون المادة على عهدة المخاطب يتكلم بصيغة افعل و نحوها و هكذا»[5]
مبنای آقای خوئی در حقیقت وضع همان مسلک تعهد است که در اصل، این مبنا متعلق به ملا علی نهاوندی است. محقق خوئی بنا بر مبنای تعهد میفرماید انشاء وضع شده است برای ابراز امر نفسانی خاص، یعنی هر وقت متکلم بخواهد اعتبار فعلی بر ذمۀ مخاطب را ابراز کند از صیغۀ امر استفاده میکند و هر وقت بخواهد آن تمنیات نفسانی خود را ابراز کند، صیغۀ لیت و لعلّ را استعمال میکند. بنابراین آقای خوئی معتقد است مختار ایشان در حقیقت انشاء با مسلک تعهد که ایشان در حقیقت وضع اختیار کردهاند سازگار است. برخلاف محقق اصفهانی که آقای خوئی در اشکال بر ایشان فرمودند مبنای ایشان در حقیقت انشاء با مسلک ایشان در حقیقت وضع سازگاری ندارد. محقق اصفهانی در حقیقت انشاء قائل به تنزیل شدهاند، درحالیکه از نظر آقای خوئی، این مبنا بنا بر مسلک هوهویّت در حقیقت وضع تمام است و حال آنکه محقق اصفهانی آن مبنا را قبول ندارد و حقیقت وضع را جعل اللفظ علی المعنا میداند. محقق خوئی میفرماید:
«و دعوى - أن مرادهم بذلك: الإيجاد التنزيلي، ببيان ان وجود اللفظ في الخارج وجود للمعنى فيه تنزيلاً، و من هنا يسري إليه قبح المعنى و حسنه، و على هذا صح ان يفسروا الإنشاء بإيجاد المعنى - خاطئة جداً، و ذلك لأن تمامية هذه الدعوى ترتكز على نظرية من يرى كون الوضع عبارة عن الهوهويّة، و جعل وجود اللفظ وجوداً تنزيلياً للمعنى، و لكن قد ذكرنا في محله ان هذه النظرية باطلة، و قلنا هناك ان حقيقة الوضع عبارة عن التعهد و الالتزام النفسانيّ، و عليه فلا اتحاد بينهما لا حقيقة و واقعاً و لا عناية و مجازاً، ليكون وجود اللفظ وجوداً تنزيلياً له، و اما مسألة سراية القبح و الحسن فهي لا ترتكز على النظرية المزبورة، بل هي من ناحية كون اللفظ كاشفاً عنه و دالاً عليه، و من الطبيعي أنه يكفي لذلك وجود العلاقة الكاشفية بينهما، و لا فرق في وجود هذه العلاقة بين نظرية دون أخرى في مسألة الوضع.»[6]
منابع
- خویی، ابوالقاسم. محاضرات فی أصول الفقه. محمد اسحاق فیاض. 5 ج. قم: دارالهادی، 1417.
- طباطبایی، سید محمد حسین. المیزان في تفسیر القرآن. 20 ج. بیروت: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، 1352.
- مجلسی، محمدباقر. بحار الأنوار. 111 ج. بیروت: دار إحياء التراث العربي، 1403.
[1]- ابوالقاسم خویی، محاضرات فی أصول الفقه، محمد اسحاق فیاض (قم: دارالهادی، 1417)، ج 1، 88.
[2]- برای مطالعه بیشتر ر.ک: سید محمد حسین طباطبایی، المیزان في تفسیر القرآن (بیروت: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، 1352)، ج 8، 355-356.
[3]- ترجمه: ميفرمايد باش پس هست مىشود نه بوسيله آوازى كه (گوشها) فرو رود و نه بسبب فرياديست كه شنيده شود. و جز اين نيست كه كلام خداوند فعلى است از او كه آن را پديد آورده و مانند آن پيش از آن موجود نبوده است. (محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار (بیروت: دار إحياء التراث العربي، 1403)، ج 4، 254.)
[4]- خویی، محاضرات فی أصول الفقه، ج 1، 88-89.
[5]- همان، 89.
[6]- همان، ج2، 22-23.
نظری ثبت نشده است .